جواد گياهشناس در سرمقاله مردم سالاری نوشت:
حسن روحاني رييسجمهوري اسلامي ايران در يک مصاحبه اختصاصي با شبکه خبري «ان بي سي» آمريکا گفت که او هنوز اميدوار است که مذاکرات هسته اي نتيجه بخش باشد. روحاني گفت شايد زمان مورد نياز براي رسيدن به تفاهم قابل مذاکره و تمديد باشد اما از نظر او و دولتش در اين مساله ترديدي وجود ندارد که تنها راه حل مساله هستهاي مذاکره است.
مواضع رياست محترم جمهوري در واقع فصل مهمي از رابطه ايران و غرب و به ويژه با آمريکا را بازگشايي مينمايد. از سوي ديگر چندي پيش رييس جمهور ايران در اثناي نشست رسانهاي خود اعلام نمود که مسووليت مذاکرات هستهاي را شخصاً بر عهده ميگيرد. اين مهم به همراه حمايتهاي قابل ملاحظه مقام معظم رهبري از تيم مذاکره کننده همه و همه نشان دهنده آن است که از ايران صداي واحد براي حل موضوع هستهاي بر محور ديپلماتيک بر ميخيزد. فرآيند ديپلماتيکي که در چندين دور مذاکرات هستهاي ايران خود را نشان داده است و آن اينکه ايران مصمم فعاليت مبتني بر مذاکره و چانه زني است. توجه به اين نماي نزديک و فهم آن البته بر طرفهاي غربي و به ويژه آمريکاييها به سبب وجود تعارضات منافع و لايحههاي متعارض بسيار سنگين و تا حدي غير قابل تامل است. به طوري که همين عدم تفاهم دروني باعث گرديده است تا سطح برخوردهاي هر دو طرف از موضوعات متعدد و منافع مشترک از جمله داعش به حاشيه رانده شود.
تئوري پردازان سازه انگاري در روابط بينالملل که يکي از گفتمانهاي نسبتا جديد در عرصه روابط بينالملل ميباشند نيز در واقع پايه تحليل روابط بين دولتها را برپايه نظريه بين الاذهاني بازيگران قرار ميدهند. از ديدگاه سازه انگاران لازم است هنجارهاي جمعي را به درون ساخت نظام بينالملل وارد کرد و طرحهاي سياسي به مثابه کنشگران اصلي روابط بينالملل بايد از طريق گسترش ارتباطلات و تعامل خود را با اين هنجارهاي حاکم بر روابط بينالملل تطبيق دهند. اين در حالي است که ساخت ارزشهاي منطبق برمنافع طرفيني هيچگاه در محور تعاملات دو دولت ايران و ايالات متحده قرار نگرفته و هر بار با لايهاي از بدبيني و محورسازي خشونت و شرارت بر عمق نگرشهاي واگرايانه دو دولت افزوده است.
دورنماي چنين رويکرد سنتي البته براي هر دو کشور زيانبار خواهد بود اما به نظر ميرسد طرفهاي غربي را با مشکلات بيشتري مواجه ساخته است. ساختمان تحريمهاي ظالمانه و غير انساني بر عليه ايران از يک سو و از سوي ديگر مداخلات نظام ارزشسازي آمريکايي در معادلات بينالمللي براي قدرتهاي اروپايي و جهاني همواره مشکل آفرين است و از آمريکا مدل يک پليس بد را ساخته است که دائما در حال تفسير به راي و منطبق بر منافع خويش از ابزارهاي سياسي و حقوقي است و اين دور نماي منفي نميتواند همواره براي ساير بازيگران همگرا با ايالات متحده قابل تحمل باشد چه اينکه برخي از اين بازيگران از جمله روسيه و چين بدليل اختلافات متعدد با اين کشور هميشه بدنبال گريز از نظم آمريکايي شده در روابط بينالملل ميباشند. بنابراين به نظر ميرسد دو فرصت اساسي در نماي نزديک مذاکرات براي حل و فصل مناقشه هستهاي ايران فرا روي غرب قرار گرفته است. ابتدا حضور تيم مذاکره کننده هستهاي ايران که قايل به مذاکره به منظور مذاکره نيست بلکه در پي محورسازي مذاکره به منظور کاهش سطح مخاصمه و حل و فصل موضوعات خود با غرب ميباشد از سوي ديگر يکصدايي موثر و انسجام ساختاري در جمهوري اسلامي ايران ميتواند غرب را به عزم جمهوري اسلامي ايران مبتني بر مذاکره بر محور نتيجه اطمينان بخشد.
از سوي ديگر عليرغم کاهش سطح اختلافات دروني 1+5 و وحدت نظر بسياري از قدرتهاي جهاني از جمله طرفهاي مذاکراتي اروپايي به نظر ميرسد در درون ايالات متحده آمريکا ترديدهاي جدي در خصوص پارادايم مذاکره مبتني بر کاهش مخاصمه وجود دارد و آنچه ايران در قبل بدان متهم ميشد يعني مذاکره به منظور مذاکره آفت تصميمات آمريکاييها شده است. ترديد بزرگ آمريکاييها که براي اولين بار اين کشور را در برابر ايران در موضع انفعال قرار داده است آنکه در ايالات متحده کسي نميتواند مسووليت مذاکرات را برعهده گيرد. و اين بار ايرانيها براي خود اين حق را قائلند که بپرسند چه کسي در برابر آنان مسووليت مذاکرات و توافقات را ميپذيرد و خود را ملزم به رعايت تمامي جوانب آن ميسازد ؟ آنچه تاکنون براي شخصيتي همانند اوباما دردسر ساز شده است آن است که به تنهايي نتوانسته در برابر ترديدهاي دروني و ابهامات و منافع متعارض جناح افراطي داخل خود ايستادگي نمايد و عليرغم تلاشهاي بسيار براي بکارگيري افرادي با نگرشهاي ديپلماتيک هنوز نتوانسته است از محور يابي جنگ طلبان داخلي گذر کند.
تغيير سياست خارجي آمريکا امروز گذار از يک رويه سنتي 35 ساله در رابطه با ايران است. تغيير سياستهايي که ميتواند بسياري از بازيگران عرصه بينالمللي را از موج فزاينده مخاصمات آمريکا بر عليه ايران برهاند و پنجرههاي جديد روابط آنان با ايران را ترسيم کند. بنابراين به نظر ميرسد حضور تيم مذاکرات هستهاي ايران در نيويورک که با دستور کار قرار دادن مذاکرات هستهاي به دنبال راه حل موثر در توافقات قبلي ميباشد از يک سو و از سوي ديگر حضور و سخنراني حسن روحاني رييسجمهوري اسلامي ايران در مجمع عمومي سازمان ملل فرصتهاي استثنايي را براي گامهاي موثر کاهش مخاصمات و تغيير سياستهاي ايالات متحده فراهم ساخته است. اما چنين زمينهاي مشروط به استفاده و توجه مناسب به بستر فرصتهاست. چيزي که حسن روحاني در مصاحبه خود با شبکه آمريکايي بدان صحه مينهد وي اينچنين تصريح ميسازد که: رابطه نزديک بين دو کشور ميتواند بسياري از مشکلات را حل کند. تماس و رابطه نزديک با ايران ميتواند براي شهروندان آمريکا مفيد باشد و شهروندان آمريکايي از اين طريق راههايي را براي دولت آمريکا باز کنند. به هر جهت ما نگاه مان در اين موضوع بيش از اينکه به گذشته باشد، به آينده است. اين پيام روشني براي آمريکاييهاست. اما بايد ديد که آيا نگاهها در ايالات متحده نيز به آينده است و يا اينکه روح سياستهاي افراط گرايانه محورسازي شرارت جورج بوش و چيدمان ساختمان تحريم و در يک کلام ماندن در گذشته آنان را از درک تحولات جاري کشورها محروم خواهد ساخت و در گذشته نگاه ميدارد. نگاه گذشته اي که ميتواند هزينههاي بسياري را بر اين کشور و ماليات دهندگان آمريکايي تحميل نمايد.