وداع آیدین آغداشلو با نقاشی و هنر که در آخرین گفتارش بیان شد، تلخ بود؛ اما آنچه تلختر بود، وداعش با خاک وطن بود و رفتن و گذشتنش از این دیار که سخت برای رسیدن به قله هنرش شصت سال کوشیده است. او بدون آنکه حتی خود را طلبکار بداند، چمدانش را بسته و میرود، ولی آیا هنر ایرانی بدهکار او نیست و جایگاه آغداشلو در منظر متولیان فرهنگ ایران سرزمین دیده پس از شش دهه شد؟
به گزارش «تابناک»، «امشب بهترین لباسهایی را که داشتم پوشیدم و برای اینکه به چشم هنرمند و دوست ۴۵ سالهام بیایم، پیراهن آبی بر تن کردم. در تمام این سالها و در بدترین و بهترین لحظهها آیدین آغداشلو در کنارم بود و رنجهای مرا دفن کرد و من غصهها و حرفهایم را با او تقسیم کردم. او با صبوری گوش داد و گاهی آرامم کرد، زیرا او فروتن و شکیباست و از مردم این سرزمین طلبکار نیست. آیدین میداند که سهمش از این جهان چقدر است. به همین دلیل هم نمیگوید، چرا مردم قدرش را نمیدانند و من در تمام این ۶۸ سال زندگیام نگران دو دست آیدین بودم و فکر میکردم که اگر این دو دست آسیب ببیند چه میشود؟»
این یادآوریهای متفاوت را احمدرضا احمدی چندین سال پیش درباره رفیق سالهای دیرینش، آیدین آغداشلو در مجلسی بر زبان آورد که کتابی از این نقاش، طراح و نویسنده برجسته ایران زمین رونمایی شده بود. احمدی به سادگی اشاره کرد، آیدین هیچگاه طلبکار نبوده و غوغای رسانهای به راه نینداخته که چرا به او نشانی در شانش ندادند و یا چرا جایزهای به بزرگی و اعتبار جایگاه هنریاش دریافت نکرده است و این یکی از تفاوتهای کوچک این هنرمند خوشچهره با بسیاری از هنرمندان همعصرش است.
آیدین آغداشلو، فرزند محمد بیک آغداشلو (حاجی اوف)، در سال ۱۳۱۹ در رشت، به دنیا آمد. یازده ساله بود که پدرش را از دست داد و پس از آن به همراه مادرش به تهران آمد و در سال ۱۳۳۲ وارد دبیرستان جم در محله قلهک و همداستان عباس کیارستمی شد. سخت زندگی کرد و همین سختی او را در مسیری انداخت که در همان دوران آثاری متفاوت خلق کند.
آیدین درباره این دوران در گفت و گویی که میان او و کیارستمی برای مرور خاطرات آن سالها گذشته بود، یادآور شده بود: «جایی داشتم میگفتم که همیشه گرسنه بودم. آن موقع درختی بود به نام «تَه» در خرابهای نزدیک مدرسهمان که میرفتیم و میوههای آن را میخوردیم! میوههایش کمی بزرگتر از یک دانه لپه بود و کل میوه فقط هسته بود و قشر دورش به نازکی کاغذ! از درخت بالا میرفتیم و این میوهها را میخوردیم و کیف میکردیم!»
هنگامی که آغداشلو چهارده ساله بود، اولین اثر نقاشیاش به فروش رسید. دو سال بعد، او طراحی گرافیک را در مؤسسه تبلیغاتی آشنا آغاز کرد و چندی بعد در بخش تبلیغاتی روزنامه اطلاعات مشغول به کار شد. آغداشلو در نوزده سالگی به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت و در سال ۱۳۴۶، از ادامه تحصیل منصرف شد. اولین مقالهاش را در زمینه نقد هنری در مجله اندیشه و هنر انتشار و از آن پس نگارش نقد هنری و ادبی را ادامه داد.
این هنرمند تأثیرگذار از سال ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۷ در هنرستان هنرهای زیبای پسران و دانشکده هنرهای تزئینی به تدریس مشغول بود و در همین سالها در انجمن ایران و آمریکا در تهران یک نمایشگاه انفرادی نقاشی برگزار کرد. آغداشلو مجموعهای از کتابها و نسخههای خطی را که جمعآوری کرده بود، در موزه نگارستان به نمایش گذاشت و چندی بعد برنامهای با عنوان شیوههای دیدن برای تلویزیون ملی ایران ساخت.
او به نگارش، طراحی و اجرای فیلمنامهای به نام رنگین کمان پرداخت که شامل نقاشیهای متحرک بود و نویسندگی و اجرای دو فیلم مستند درباره خوشنویسی و کاشیکاری در معماری کهن ایرانی را بر عهده گرفت. آغداشلو در تأسیس موزه رضا عباسی در سال ۱۳۵۶ نقش مؤثرى داشت و به سرپرستى آن منصوب شد. مشارکت در تأسیس و برنامهریزی موزه هنرهای معاصر تهران، موزه کرمان و موزه خرمآباد از دیگر فعالیتهای او در این زمینه است.
او یک سال پس از انقلاب اسلامی کار گرافیک را از سر گرفت و از سال ۱۳۵۹ در دانشکده هنر دانشگاه الزهرا، دانشگاه آزاد و دانشگاه کرمان تدریس کرد و در ضمن به ایراد بیش از ۲۰۰ سخنرانی در ایران و خارج از کشور پرداخت. آغداشلو از سال ۱۳۵۹ نقاشی را در سطح وسیعی آغاز و از آن پس در بیش از سی نمایشگاه گروهی شرکت کرد. سال ۱۳۶۰ کلاسهای نقاشی کارگاه آزاد «هنرکده آزاد» توسط آیدین آغداشلو تأسیس شد.
آغداشلو در زمینه نوشتن و ساخت فیلم مستند درباره هنر ایران نیز فعالیتش را ادامه داد و مجموعه سیزده قسمتی با عنوان به سوی سیمرغ را درباره تاریخ نقاشی ایران تا قرن چهاردهم هجری برای صدا و سیما ساخت. او تا سال ۱۳۸۵ چندین کتاب منتشر کرد که از آن جمله میتوان به تک چهرهها، این دو حرف، آقا لطفعلی صورتگر شیرازی و سالهای آتش و برف اشاره کرد. او پس از این راه پرفراز و نشیب در قله مینشیند.
آغداشلو یکی از معدود برجستگان هنرهای تجسمی ایران است که مردم به چهره میشناسندش و به همین سان او را میستایند و شاید همین قدرشناسی مردم است که سالها آیدین را در این دیار نگه داشته است؛ اما حال این پیرمرد موسپید با این کوله بار تجربه، قصد ترک وطن را به دیاری دیگر دارد و دیگر فرصتی پیش نخواهد آمد تا چهره جذاب این هنرمند شاخص را در تهران دید. او پیش از رفتن، قلم بر زمین خواهد گذاشت و دیگر اثری تا اطلاع ثانوی خلق نخواهد کرد.
اینکه او قصد ندارد اثری خلق کند، تلخترین واقعهای است که در این سالها در هنرهای تجسمی رخ داده؛ اما رفتن آیدین از ایران از آن هم تلختر است و یک نهیب به همه مسئولان فرهنگی این مملکت از صدر تا ذیل است. برای آغداشلو پس شصت سال نقاشی، حتی یک نوبت نمایش آثارش در حوزه هنرهای معاصر نیز فراهم نشد، چه رسد به قدردانی منزلت و جایگاه هنریاش که در سراسر جهان خریدار دارد؛ این اتفاقی است که هنرمندان جوانی را مأیوس خواهد کرد و با خود خواهند گفت: «اگر آیدین آغداشلو چنین سرنوشتی مییابد، ما چه سرنوشتی خواهیم یافت؟»!
باید همچون احمدرضا احمدی نگران دستهای آغداشلو بود که پس از نمایش کارنامه اعمالش، به سنجابها و گنجشکهای بوم و بر دیگری دانه داد. او رفتنش از این دیار و توقف قلمش بر بوم نقاشی ـ هر دو تا زمان نامشخص ـ را نه اتفاقی شگرف که به برخاستن گنجشک از قله تعبیر میکند؛ اما بعید نیست حتی لرزش برخاستن یک گنجشک، بهمنی را روی سر ساکنان دامنه کوهستان روان کند و یا حداقل نوای خوشالحانش در این کوهستان نپیچد و ساکنان این گوشه از دنیا را غمگینتر سازد.
«زمین زیر پای برف لرزید
پیش از آن آهی کشید
گنجشکی که از قله پرید»