«شهرسوخته»، محوطهای به جا مانده از شهری خودمختار در ایران 5 هزار و 200 سال قبل بوده که به لحاظ علمی و فناوری به پیشرفتهای زیادی دست یافته بود. این شهر در 56 کیلومتری زابل در جنوب شرق ایران در سیستان و بلوچستان قرار گرفته و دارای 5 منطقه مسکونی، مرکزی، صنعتی، بناهای یادمانی و گورستان است.
به گزارش ایران، باستانشناسان وسعت این محوطه تاریخی را 152 هکتار اعلام کردهاند که کاوش آن به شیوه علمی 400 سال زمان نیاز دارد. این شهر باستانی در آبان امسال به عنوان هفدهمین اثر تاریخی و نخستین محوطه تاریخی ایران در فهرست میراث تاریخی یونسکو به ثبت رسید و این اتفاق کافی بود تا کاوشهای جدید در این شهر شروع شود. چهاردهمین فصل کاوش شهر سوخته در حالی از چند روز قبل در سیستان و بلوچستان شروع شده که آخرین کاوش آن به نیمه آبان سال 88 باز میگردد، روزی که باستانشناسان ایرانی و خارجی به کاوش قدیمیترین لایههای مسکونی در شمال شرقی منطقه مسکونی شهر پرداختند. پیش از آن نیز این شهر 12 بار مورد کاوش قرار گرفته و آثار زیادی از پیشینیان به دست آمده است.
ساخت نخستین پویانمایی در دنیا، انجام نخستین جراحی جمجمه، استفاده از چشم مصنوعی، تولید پارچه و وجود تأسیسات دفع فاضلاب از جمله مهم ترین آثار کشف شده از این شهر باستانی است که اهمیت آن را برای باستانشناسان سراسر دنیا بیش از پیش کرده است.
کاوشهای انجام شده در این شهر باستانی نشان داده که شهروندان شهر سوخته افرادی پویا و سختکوش بوده اند، گروه انسانشناسی سازمان میراث فرهنگی از نتایج بررسی 250 اسکلت این شهر پی برده اند که تعداد زیادی از مردان و زنان قدیمی از عارضه مهرههای کمر، چسبندگی مهرههای گردن و کمر رنج میبردهاند و این موضوع نشان دهنده اشتغال مردم آن منطقه به مشاغل سخت بوده است.
علاوه بر این دکتر محمد علی رئوفی، استاد دانشگاه در مورد جراحی مغزی که در گذشته در این شهر باستانی انجام شده، گفته: «در کاوشهای شهر سوخته که در سال 1377 به سرپرستی دکتر منصور سجادی انجام گرفت، جمجمه دختری را یافتند که از بیماری هیدورسفالی رنج میبرده است. پزشکان ایرانی 4 هزار و 850 سال پیش قسمتی از استخوان پاریتال (آهیانه) راست آن دختر را برداشتهاند تا فشار آب را روی مغز کم کنند. پژوهشهای پزشکان نشان میدهد که آن دختر چند ماه پس از آن عمل جراحی به زندگی خود ادامه داده است زیرا، نسجهای استخوانی بریده شده پیرامون آن ترمیم یافته و ترمیم تنها با زنده بودن بیمار انجام میگیرد».
«شهر سوخته» یک ابر شهر باستانی در ایران است که به ادعای یک باستانشناس، بر اثر آتش سوزی و جنگ سقوط نکرده بلکه عوامل گسترده محیطی، تغییرات اقلیمی و تحول در تجارت جهانی در اواخر هزاره سوم پیش از میلاد منجربه سقوط تدریجی آن شده است. دکتر مهدی مرتضوی که مدرک باستانشناسی خود را از دانشگاه «برادفورد» انگلستان گرفته، در گفتوگو با «ایران» به سؤالهای مختلفی در مورد سرگذشت این شهر باستانی پاسخ داده و با استناد به شواهد تاریخی، آن را شهر صلح و دوستی میخواند. وی که مشاور انجمن باستانشناسی جنوب آسیاست در مورد شهر سوخته میگوید: این شهر در اواسط هزاره سوم قبل از میلاد به عنوان یک چهارراه بزرگ اقتصادی مطرح بوده و همین موقعیت موجب پیشرفت و افزایش جمعیت آن شده است. این باستانشناس که تاکنون در فصلهای مختلف کاوش این شهر باستانی حضور داشته، در این گفتوگو اطلاعات تازهای از وجود یک سامانه سیاسی و اداری قدرتمند و پیچیده در این شهر که متعلق به 3 هزار و 200 سال قبل از میلاد بوده میدهد. مرتضوی، جزئیاتی از اینکه چگونه شهر از مرکزیت جامعه جهانی سقوط کرده را نیزبیان میکند.
مطالبی که تاکنون در مورد شهر سوخته به آنها اشاره شده برمیگردد به «ترینهای» این شهر. در واقع منظورم تولید نخستین پویانمایی، نخستین جراحی مغز و جمجمه و استفاده از نخستین چشم مصنوعی در دنیا و موارد مشابه دیگر است. سؤالم این است که چطور و چگونه این شهر باستانی از زیر خاک بیرون آمد؟
در قرن گذشته باستانشناسان زیادی از این منطقه بازدید کردند و به شواهدی از وجود تمدنهایی در این منطقه رسیدند، سفالها شاخصترین دادههایی بود که به باستانشناسان کمک کرد بفهمند در اینجا یک شهر وجود داشته است. این شواهد در حالی در سطح 120 هکتار پراکنده بود که وسعت شهر سوخته با حریم شهری آن 152 هکتار است. تا آن زمان مطالعات باستانشناسی در ایران هنوز پیشرفت چندانی نداشت و هر چه بود وابسته به خارجیها بود که تازه مطالعاتشان را در ایران شروع کرده بودند. نخستین باردرسال1967 میلادی مطالعات شهرسوخته توسط پروفسور«توزی» شروع شد. وقتی او یک بررسی از این منطقه انجام داد، ابعاد شهر، جمعیت ساکن در آن و دورههای مختلف استقرار را به دست آورد. در همان زمان 4 دوره استقراری در شهر سوخته شناخته شد که دورههای استقراری اول، دوم، سوم و چهارم نام گرفت. این دورهها از سال 3200 تا 1800 قبل از میلاد بر اساس سفالهایی که در محوطه این شهر بود شناسایی شد و بر اساس آن ابعاد هر دوره و به تبع آن جمعیت هر دوره در ابتدای استقرار، اوج شکوفایی و مرز سقوط به دست آمد. اقدامهای پروفسور توزی ایتالیایی در شهر سوخته تا سال 1978 میلادی ادامه یافت و بعد از انقلاب اسلامی متوقف شد، ولی دوباره پس از انقلاب درسال 1376هجری شمسی دکتر منصور سجادی (رئیس گروه باستانشناسی شهر سوخته) در شهر سوخته و کوه خواجه(محوطه تاریخی دیگر در سیستان و بلوچستان) نخستین مطالعاتش را آغاز کرد. پیش از این توزی در مطالعاتی که قبل از انقلاب داشت اعلام کرد: 400 سال طول میکشد که شهر سوخته به شیوه علمی کاوش شود، این زمان با توجه به وسعت شهر، دورههای استقرار جمعیت در آن و مخفی شدن شهر در میان تپههایی که تا 18 متر ارتفاع دارند، طبیعی است.
جایگاه شهر سوخته در این 4 عصر استقرار چگونه بوده و مطالعات، جمعیت و ساکنان در این شهر را چقدر برآورد کرده است؟
مبنای مطالعات جمعیت درشهر سوخته و محوطههای تاریخی بر اساس مطالعات جمعیت در روستاهای امروزی است. زیرا محوطه تاریخی است و بناهای مسکونی آن آشکار نشده که بر اساس سقفها و اتاقهای نشیمن بتوان افراد ساکن در آن را محاسبه کرد، پس باید بر اساس وسعت محوطه، جمعیت را در نظر گرفت که معمولاً وسعت محوطهها در مکانهای مختلف در هر هکتار بین 50 تا 300 نفر در نظر گرفته میشود. ظاهراً توزی برای هر هکتار از شهر سوخته 200 نفر در نظر گرفته که بر اساس آن، در دوره اول که وسعت شهر 5/15 هکتار بوده، 3هزارنفر در آنجا ساکن بودند، در دوره دوم که وسعت به 40 هکتار افزایش یافته، جمعیت 8هزارنفر شده و همین طور در دوره سوم که وسعت 80 هکتار است، جمعیت 16هزارنفر میشود، در دوره آخر نیز که تبدیل به یک شهر 5 هکتاری شده، جمعیت یک هزارنفر برآورد شده است. مطالعات توزی از مدلی حکایت دارد که جمعیت، افزایش سریع داشته بویژه در اواسط هزاره سوم قبل از میلاد، اما در سال 1384 که نخستین بررسیهای سیستماتیک شهر سوخته را انجام دادم و نخستین نقشههای دیجیتال با دوربینهای نقشهبرداری حرفهای تهیه شد، مدل مستقلی نسبت به مدل توزی درباره جمعیت ساکن درشهر به دست آمد. در این مدل وسعت شهر در دورههای مختلف افزایش یافت، دوره نخست 20 هکتار و دوره دوم 100 هکتار برآورد شد در حالی که قبل از آن دورههای اول و دوم 15 و 40 هکتار برآورد شده بود. دوره سوم نیزهمانند مطالعات گذشته، 80 هکتار برآورد شد. دوره آخر هم با کمی تغییر در همان رنج 5 هکتار باقی ماند. البته این نتایج را قبل و پس از ارائه در یک کنفرانس بینالمللی در کشور ایتالیا با پروفسور توزی در میان گذاشتم که او نیز آنها را تأیید کرد. اما اینکه چرا مورد تأیید است، چون مدل توزی قبل از انجام حفاری تهیه شده بود و مدلی که من تهیه کردم پس از حفاریها به دست آمد. در این مدل وسعت و جمعیتی که به دست آمد در نهایت به تعیین دوره اوج شکوفایی شهر سوخته که در بین سالهای 2700- 2600 پیش از میلاد و در دوره دوم استقرار مردم در آنجا، کمک کرد. این شکوفایی تا سال 1400 قبل از میلاد حفظ شده است.
از ویژگیهای مهم شهر سوخته که همواره به آن اشاره میشود به دانش علمی مردم آن برمیگردد، بویژه علم پزشکی، حتی گفته شده که جراحی مغزی که چند هزار سال پیش از میلاد در آنجا انجام شده به آسانی از عهده دانش پزشکی امروز برنمیآید یا بسختی این عمل ممکن است، در مورد دانش مردم شهر سوخته بگویید.
مردمی که در شهر سوخته زندگی میکردند زندگیشان در یک محیط طبیعی بود که ناملایمات زیادی داشت، یعنی آسیبهای محیطی در آنجا زیاد بود، غیر قابل نفوذ بودن آب که به رودخانه های این منطقه اجازه نمیداد مسیر مشخصی داشته باشد، یکی از آسیبها بود. این موضوع سبب میشد تا آب در نقاط مختلف تجمع کند و خسارتهایی برجای بگذارد، از طرفی، وجود بادهای 120روزه نیز موجب تبخیر منابع آب میشد. در مجموع 2 عامل باد و آفتاب شرایط را برای نگهداری آب دشوار میکرده است. از طرفی، آب از عوامل اصلی برای ظهور شهر سوخته بوده، اما تداوم حیات و پیشرفت در شهرسوخته صرفاً به خاطر آب نبوده است. وقتی جامعهای زمینههای رشد (مانند آب و کشاورزی را داشته باشد) در خطی از رشد قرار میگیرد و از سایر استعدادهای خود هم استفاده میکند، پس پایههای اصلی شهر سوخته که دریاچه بوده و آب عامل اصلی ظهورش، در ادامه موجب افزایش جمعیت در دوره دوم میشود که این جمعیت ممکن است بیش از استعدادهای بومیاش بوده و بر منابع محدود چیره شود. بنابراین شهر باید روشی برای ادامه روند توسعه و پاسخگویی به جمعیت را پیدا کند. ارتباط با سایر نقاط میتواند یک راه حل باشد. اما این ارتباط به تنهایی کفایت نمیکند، یعنی باید استعداد ارتباطی را داشته باشد در غیر این صورت، طبیعی است که ارتباطی به وجود نمیآید. در این باره وقتی اطلاعات شهر سوخته را مطالعه میکنیم و با شواهد مناطق دیگر نظیر تپه گنور ترکمنستان یا مناطق جنوبی که در عمان و خلیج فارس یا در شهداد کرمان است مقایسه میکنیم، متوجه میشویم شباهتی بین دادههای شهر سوخته و شهداد وجود دارد که نشان میدهد در گذشته یک ارتباط تنگاتنگ بین این مناطق بوده است. برای نمونه لاجوردی که در شهر سوخته پیدا شده تنها در بدخشان افغانستان پیدا شده که با مؤلفههای تمدن سند «هاراپا» ارتباط دارد. بنابراین شهر سوخته استعداد این راه ارتباطی را داشته که به عنوان یک چهار راه بزرگ اقتصادی در اواسط هزاره سوم قبل از میلاد مطرح و در اوج شکوفایی خودش در دورههای دوم و سوم این ارتباط را تجربه کند.
در اینجاست که وقتی این موقعیت فوقالعاده استراتژیک را داشت موجب پیشرفت جامعه و افزایش جمعیت شد، یعنی جمعیت فقط متکی به اقتصاد کشاورزی و دامداری نبود، چرا که این استعداد در حد مشخصی بود، پس از این جمعیت به سمت تخصصی شدن رفت، به طوری که وقتی شما نگاه میکنید، در محوطههایی مثل رودبیابان در 29 کیلومتری این شهر، فقط فعالیتهای سفالگری انجام میشد، به طوری که پس از هزاران سال این محوطه پوشیده از سفالهای صنعتی است که مشخص میکند فضای مسکونی ندارد و فقط جنبه کارگاهی بوده و در خدمت شهر سوخته قرار دارد. پس علم توسعه یافته، دانش پزشکی، تولید انیمیشن، تولید خط کش میلیمتری و مواردی مشابه برای این مردم بدیهی است.
وقتی لوح «پروتو ایلامی» که یک نوع علائم نگارشی از دوره آغاز ایلامی است و همزمان با تپه یحیی و شوش در شهر سوخته توسط پروفسور توزی کشف شده نشان میدهد که نخبگانی در زمینه اداری، صنعتی، اقتصادی و تجاری وجود داشتهاند. تمدن شهر سوخته فقط 152 هکتار نیست در حالی که محوطههای اطراف آن نیز در خدمت این شهر بوده است. پس، وقتی ما چنین محوطهای را با این ابهت داریم که از استعدادهای محیطی خود استفاده میکند یا ارتباطی که با سایر مناطق ایجاد کرده، آن را نه تنها به عنوان حلقه ارتباطی بین مناطق مختلف در شمال، جنوب، شرق و غرب معرفی میکند بلکه به عنوان یک کارگاه بزرگ صنعتی مطرح میکند، حالا به جامعهای تبدیل شده که به لحاظ کشاورزی، دامداری، اقتصادی و تجاری پیشرفت کرده است. بنابراین طبیعی است که نخبگان در اینجا باشند و از این استعداد طبیعی که همان راههای ارتباطی است بهرهبرداری کنند. ارتباطات و تعاملاتی که آنان با نقاط دیگر داشتند، فقط تبادل کالا نبوده، بلکه تبادل دانش اطلاعات و تبادل فرهنگ بوده است. شما ببینید در یک منطقه در آن زمان، این تعامل شبیه به هم بوده، ظروفی که کشف شده شبیه به هم است. این موضوع گویای آن ارتباطات است، برای نمونه بر اساس کشفیات امروزی، لاجورد، تنها در آن زمان در بینالنهرین و عراق امروزی دیده میشود که کاملاً مشخص کرده این منطقه با جنوب شرق ایران بویژه شهر سوخته ارتباط داشته است.
در مورد اداره این ابر شهر بفرمایید، لابد این چنین مردمی که از مرزهای توسعه یافتگی گذشتهاند به لحاظ سیاسی هم توسعه یافته بودند؟
در باستان شناسی وقتی بخواهیم در مورد سیاست صحبت کنیم نیازمند شواهد اداری هستیم. مهر میتواند شاهدی برای امور اداری باشد زیرا امضای افراد و بازرگانان است، در این باره هم مهرهای زیادی در شهر سوخته کشف کردیم که تعداد زیادی از دانشجویان کارشناسی ارشد باستانشناسی نیز درباره آنها پایان نامههایی کار کردهاند. مهرهایی در اندازه و انواع مختلف از اندازه دکمه پیراهن گرفته تا موارد بزرگتر کشف شده است. جالب است بگویم، این مهرها از جنس لاجورد، فلز، سنگ مرمر و حتی گل بوده که این موضوع به قدرت و رتبه هر شهروند برمیگردد. پس هر فردی که رتبه بالاتری داشته از مهرهای قیمتیتری استفاده میکرده است. از مهم ترین شواهد وجود سامانه اداری میتوان به وجود نوشتهها و الواح نگارشی اشاره کرد. دراین خصوص کشف یک لوح پروتوایلامی شاهدی قوی است که روی آن نوشتههایی وجود دارد.
این جامعه تخصصی، کارگاه صنعتی و مرکز جامعه جهانی چگونه رو به زوال و نابودی رفت؟
شهر سوخته، برخی عوامل محیطی خاص خود را داشت، یعنی قرار گرفتن روی آب باعث ظهورش شد. بعد عوامل دیگری که در واقع وابسته به مناطق دیگر بود، موجب پیشرفت آن شد. شما شهداد در کرمان را میبینید که به نوعی با شهر سوخته از طریق راه با هم ارتباط داشتند که کرمان و مناطق جازموریان را به فلات مرکزی ایران متصل میکرده و از این طرف از سمت افغانستان که بخشی از ایران بوده به آسیای میانه متصل میشده و در واقع به عنوان یک حلقه ارتباطی معتبر، مناطق مختلف را به هم وصل میکرده به همین دلیل سقوط شهر را فرا منطقهای میدانم. در تحقیقات تغییرات زمین شناختی شهر سوخته نیزمشخص شده که سیلابها و طوفانهای شدید بر منطقه تأثیر گذاشته است. از طرفی، نفوذ پذیرنبودن آب و نبود بستری مناسب برای رودخانه که خود موجب تغییرات ناگهانی آب میشده به اقتصاد کشاورزی این منطقه آسیب وارد کرده که اقتصاد تجاری مانع از نمود آن میشده است.
تاکنون آن چیزی که بیشتر به عنوان علت سقوط شهر سوخته گفته شده یک آتش سوزی گسترده بوده، اما با این گفتهها اصلاً آتش سوزی درکار نبوده است.
به هیچ عنوان آتش سوزی در کار نبوده است. حتی شواهدی بر وجود جنگ افزار هم در شهر سوخته ندیدهایم، اینکه موضوع آتشسوزی به میان میآید به دوره چهارم استقرار برمیگردد آنجایی که شهر دچار فروپاشی شده و مردم به عنوان دامدار از جایی به جای دیگر حرکت میکنند، این مردم هم به علت خشکسالی و محدود شدن منابع آب تنها از دامها و محصولاتی که از آنها تولید میشود، استفاده میکنند. همین مردم در استقرارهایشان از بقایای شهر سوخته استفاده میکنند، چون شهر معماری داشته و مردم بیشتر در آنجا ساکن میشدند. از طرفی این مردم برای درست کردن غذا، زمین را میشکافتند و آتش روشن میکردند، پس تداخلی بین لایههای فرهنگی گذشته ایجاد میشود. با این شرایط نخستین باستانشناسان وقتی از این منطقه بازدید داشتند مشاهده کردند که یک سطح وسیع خاکستر وجود دارد، پس نخستین لقبی که به آن دادند، شهر سوخته بود. (The Burnt City) این در حالی است که این موضوع در مناطق تاریخی مختلف نیز وجود دارد. برای نمونه باستانشناسان در خطه آذربایجان در نگاه اولیه خود به منطقه حسنلو (در شهر نقده آذربایجان غربی)آن را تپه سوخته نامیدند، در حالی که این مسأله بر اثر آتشسوزی رخ نداده بود. هر چند توزی که این حرف را در 20 و 21 سالگی زده بود بعداً اصلاح کرد و گفت که یک هجوم موجب فروپاشی شهر سوخته شده است. بنابراین آنچه در شهر سوخته موج میزند، تخصص، همبستگی، دوستی و صلح بوده و جنگی در کار نبوده است، هر چند که مردم آن در ساخت ابزار آشپزخانه مثل چاقو هم تبحر داشتند و حتی چاقو را از جنس برنز تولید میکردند ولی اهل جنگ و خونریزی نبودند.
در مجموع باستانشناسان تاکنون شواهدی در مورد ابزار جنگی در این محوطه پیدا نکردهاند. علاوه بر این در اواخر هزاره سوم شهر سوخته جایگاه اصلی خود را از دست میدهد چون راه زمینی جای خود را به راه تجارت آبی میدهد و مناطق جنوبی پیشرفت کرده و مناطق دورتر افت میکند. از طرفی، در این برهه قسمت هایی از محوطههایی مثل جیرفت که 200 کیلومتر از مناطق جنوب فاصله داشته باقی میماند، درعین حال در اوایل هزاره سوم شواهدی از ارتباط مردم سایر ملل از طریق شهر سوخته با شهداد را داریم ولی ضعیف است چرا که این راه تجارت دریایی شده و تغییر راه هم از عوامل زوال شهر بوده زیرا تجار و بازرگانان راهشان عوض میشود و به نوعی از مراکز اصلی دور میشوند.
امروز منطقه ای که شهر سوخته در آن واقع شده، به یک بنبست رسیده است. وظیفه و شغل مردم این منطقه در گذشته تجارت بوده و باید شرایط برای مردم هموار باشد تا با مناطق دیگر تجارت کنند و بتوانند کالاهایی از جاهای دیگر بیاورند. درست است که این منطقه در مقطعی کشاورزی خوبی داشته و اکنون آب ندارد، ولی در گذشته استعدادهای دیگری هم داشته است.
نباید این استعداد را با دیوار مرزی سد کنیم بلکه باید اجازه دهیم با افغانستان و آسیای میانه ارتباط داشته باشد. پاکستان در بندر گوادر در زمان ژنرال پرویز مشرف تصمیم میگیرد که یک بندر آزاد ایجاد کنند، برای این کار ابتدا از تیمهای مختلفی از محققان که باستانشناسان، قوم شناسان و مردمشناسان هم جزئی از آن تیمهای تخصصی بودند، استفاده میشود. این محققان مسیر راه تا آسیای میانه را مطالعه میکنند که خلق و خوی مردم را بشناسند تا به کسی صدمه نخورد و در آینده هم کسی به این طرح صدمه نزند. این بندر آنقدر مهم بود که پادشاه عمان در آن زمان 7 میلیارد ریال به این طرح کمک کرد. این طرح در کشور عمان نبود بلکه یک حلقهاش در کشور عمان بود که میتوانست بعداً برایش منفعت داشته باشد. شهر سوخته نیز در گذشته چنین وضعیتی داشته است. بنابراین اگر بخواهیم وظیفه تاریخی این شهر را احیا کنیم باید دست به کار شویم. در گذشته در شهر سوخته و در «تپه دشت» برای کورههای آجرپزی از انرژی باد بهره میبردند، اما متأسفانه اکنون از کورههای آجرپزی مکنده استفاده میکنند، همین کورهای که حالا در کنار پایگاه شهر سوخته است قبلاً با باد کار میکرده، یعنی باد به آتش میخورده تا مشتعل شود. همچنین در این منطقه سامانه تولید آرد گندم به وسیله باد بوده که هماکنون وجود ندارد.
اگر در توسعه این منطقه با یک باستانشناس هم مشورت شود، خطاهای ساختاری خیلی کمتر خواهد شد. چرا مردم شهر سوخته کارگاه سفال را در تپه دشت داشتند؟ چرا دوباره در دوره اسلامی مردم همان منطقه کارگاه تولید سفال ایجاد کردند؟ چرا دوباره در دوره صفوی در کنار آن در قلعه مچی آسیاب بادی ساختند و در مقطعی سیستان و بلوچستان به انبار غله ایران تبدیل شد؟ و در 70 سال پیش هم کورههای آجرپزی در همانجا دایر شد؟ چون استعداد باد آنجا مناسبتر بود و شاید در این باره مقصر اصلی من باستانشناس باشم که در این باره توضیحی ندادهام. باید از تجربه مردمان آن روز استفاده کنیم، مهندسان آن دوره فقط مهندس نبودند که آجر روی هم بگذارند و یک ساختمان درست کنند بلکه آنان از نجوم و باد اطلاع داشتند، بسیار از فکرشان استفاده میکردند تا یک سازه درست کنند. البته شاید سواد خواندن و نوشتن نداشتند، اما همه چیز که سواد نبوده، امروز جامعه به سمتی میرود که همه چیز را ذهنی یا تئوری یاد بگیرد، کارهای عملی را گذشتگان کردند و در این دوره باید از تاریخ عبرت بگیریم و شهر سوخته را آیینه عبرت بدانیم.