حدود دو ماه و نیم است که روزنامه شهرداری
مشهد در اقدامی عجیب به جای توزیع ویژه نامه هر منطقه در همان منطقه که
کاری ارزشمند و عقلانی است ویژه نامه های محلی را نیز به عنوان ضمیمه هر
روز این روزنامه توزیع سراسری می کند که با این کار عملا یعنی تعداد صفحه
های روزنامه را افزوده است و بار مالی مضاعفی بر بیت المال داشته است
درحالیکه در همه جای جهان ویژه نامه های محلی متعارف است و برای اهالی هر
منطقه می تواند یک فرصت ارزشمند تلقی شود.
به گزارش تابناک خراسان رضوی، اما این بار خبر و گزارش
هایی توصیفی از درون یک محله شهری در منطقه 2 با عنوان « چشم فروشی » که
البته بواقع جنبه ای غیرمحلی داشت و مسئولان امر آن را کذب محض خواندند،
جنجال به پا کرد که بی تردید بنا بر برخی تجربه ها و مصادیق ، اگر در
شهرآرای فرزین در زمان شورای شهر اول مشهد و باصطلاح صدارت اصلاح طلبان
منتشر می شد یا نشریههایی مانند «توس» قدیم یا مرحوم خاوران و پیام هامون
یا حتی هفته نامه مستقل «نخست» بخش خصوصی آن را منعکس می کردند ممکن بود
محکوم به سیاه نمایی شوند و یک همایش « اجازه نمی دهیم » هم در محکومیتش
برگزار گردد! هرچند که در صورت واقعی بودن و وجود اسناد و مدارک معتبر از
سوی شهرآرا می توان از آن به عنوان یک افشاگری ارزشمند و در راستای رسالت
رسانه ای در روز خبرنگار، یاد کرد و البته اینجا دیگر جا دارد که هر انسانی
که میشنود دق کند! و همایش « اجازه نمیدهیم » شکوهمندی نیز برپا شود ...
دکتر
ابراهیم خالقی، مسوول واحد فراهم آوری اعضای پیوندی دانشگاه علوم پزشکی
مشهد روز یکشنبه در گفت و گو با ایرنا افزود: در مورد پیوند کلیه به دلیل
اینکه یک فرد با یک کلیه می تواند زندگی کند، امکان پیوند آن از دهنده زنده
وجود دارد، اما قرنیه پیوندی باید از بیمار مرگ مغزی و یا فرد فوت شده
برداشته شود.
وی اظهار کرد: برداشتن قرنیه چشم یک فرد زنده، مستلزم محروم کردن وی از قدرت بینایی است و این امر امکان پذیر نمی باشد.
به گفته وی قرنیه هایی که برای پیوند برداشته می شوند در بانک قرنیه تحت شرایط و با محلول های خاصی نگهداری می گردند.
خالقی
ادامه داد: قرنیه های اهدایی از بیماران مرگ مغزی در خراسان رضوی به
بیمارستان تخصصی چشم خاتم الانبیا (ص) مشهد ارسال می شود تا به بیماران
نیازمند پیوند زده شوند.
وی افزود: از ابتدای سال جاری تاکنون 30 پیوند
قرنیه از بیماران مرگ مغزی با هماهنگی مرکز پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی
مشهد انجام شده است.
مسوول واحد فراهم آوری اعضای پیوندی دانشگاه علوم
پزشکی مشهد تاکید کرد: فروش اعضا و نسوج بدن از بیماران مرگ مغزی و افراد
فوت شده غیر قانونی است و هیچ پولی بابت آن بین خانواده دهنده و گیرنده عضو
نباید مبادله گردد.
وی با بیان اینکه قرنیه جزء نسوج بدن است
گفت:برداشتن قرنیه در بیماران مرگ مغزی و فوت شدگان با رضایت خانواده صورت
می گیرد و مبادله پول در این زمینه تخلف است.
به گفته وی، هزینه اندک اخذ شده از بیماران برای پیوند قرنیه بابت نگهداری قرنیه تحت شرایط خاص در بانک قرنیه می باشد.
پزشک فوق تخصص قرنیه دانشگاه علوم پزشکی مشهد نیز گفت: فروش قرنیه چشم امکان پذیر نیست و این موضوع کذب بوده و صحت ندارد.
دکتر علیرضا اسلام پور افزود: قرنیه چشم مانند کلیه نیست که از دهنده زنده قابل اهدا و پبوند باشد.
وی
خاطر نشان کرد: قرنیه های چشم از افرادی که فوت می کنند و یا دچار مرگ
مغزی می شوند، پس از رضایت خانواده آنها برداشته شده و تحت شرایط خاصی در
بانک قرنیه تهران نگهداری می گردد.
این چشم پزشک بزرگترین حسن قرنیه را
قابلیت برداشت آن از تمام افرادی که فوت می کنند، عنوان کرد و افزود: قرنیه
چشم بعد از 12 ساعت از فوت فرد قابلیت پیوند را دارد در حالی که بقیه بافت
های بدن بعد از مرگ از بین می روند.
استادیار دانشگاه علوم پزشکی مشهد اظهار کرد: هم اکنون هیچ کمبودی از نظر قرنیه در خراسان رضوی و کشور وجود ندارد.
اسلام
پور با بیان اینکه هزینه های تامین قرنیه چشم زیر پوشش بیمه است افزود:
هزینه پیوند قرنیه حدود پنج میلیون ریال است که با پوشش بیمه ای 500 هزار
ریال می باشد.
به گفته وی، از سوی دیگر پیوند قرنیه بدنبال اجرای طرح
تحول نظام سلامت هم اکنون جزء ارزان ترین پیوندها به شمار می رود به طوریکه
اکنون در بیمارستان های دولتی هزینه جراحی پیوند حدود دو میلیون ریال
برآورد می گردد.
شماره روز یکشنبه روزنامه محلی «شهرآرا» در مشهد در
دل ویژه نامه منطقه 2 شهری، مبادرت به انتشار گزارشی جنجالی با عنوان
'فروش قرنیه چشم' در این کلانشهر نموده است.
در این گزارش نگارنده
توصیفی از بازار داغ آگهی ها و تبلیغات فروش قرنیه چشم در اینترنت و برخی
از خیابان های مشهد داشته و سپس با افرادی که به گفته وی ناچار به فروش
قرنیه خود برای تامین مایحتاج زندگی شده اند، گفت و گو کرده است.
این روزنامه نوشته است؛
کافی است مدت
زمان اندکی وقت بگذاری و تنها 10دقیقه از زمان وقت گذاشتن خود را پای
اینترنت به این موضوع اختصاص دهی. کلمه را بزنی و جستجوی اینترنتی خود را
در کمتر از چندثانیه نتیجه بگیری. اصلا چرا راه دوری میرویم؟
درودیوار
همین کوچهپسکوچههای محله شهیدفرامرزعباسی خودمان را مثال میزنم؛
محلهای که گاه در دل سکوت و آرامش همیشگیاش آنهم در اواسط ظهر یک روز
تابستانی، درودیوارهای بلند آپارتماننشینش، فریادی بلند را سر میدهند؛
فریادی از جنس بازاری جدید از یک خریدوفروش؛ خریدوفروشی از جنس اندامهای
بدن انسان که این روزها کاروبارش از فروش کلیه با گروههای خونی کمیاب
گذشته و به دیگر اندامهای حیاتی بدن مانند چشم رسیده است.
تعجب نکنید،
بازاری است مثل بقیه بازارها. با مشتریانی ثابت و پروپاقرص. با خریدار و
فروشندهای دستبهنقد و البته گاه هم دلالان و واسطهگرانی که نان، به
نرخ روز میخورند و کارشان در این بحبوحه این است که معامله را جوش دهند و
پولی عایدشان شود اما تنها تفاوتش این است که اینبار در این خریدوفروش،
معمولا خریدار پول زندگی خود را میپردازد و فروشنده هم پول باز شدن گره از
گرفتاریاش را میستاند.
در شرایطی که بازارهایی مانند مسکن و خودرو،
سکه و ارز و دلار و... گاهوبیگاه بر سر زبانها میافتد و هر زمان هم توجه
مخاطبان و گروههای خاصی را به خود جلب میکند، بازار داغتری هم وجود
دارد که به دلیل تقاضا و افزایش نیاز، ریتم معمولیاش همواره رشد صعودی
دارد؛ بازاری که بهعلت سوداگری، فشار اقتصادی و نبود سیستم نظارتی قوی،
تنورش حسابی داغ بوده و هست. بازاری داغ اما پنهانی.
این روزها کمتر کسی
خریدوفروش کلیه را یک بازار کسبوکار درنظر میگیرد اما بیتعارف بگوییم؛
خریدوفروش کلیه در شهر و در دل همین محلات منطقه ما، آنقدرها هم مخفی
نیست. این بازار این روزها کارش از خریدوفروش کلیه گذشته و بازار داغ
چشمفروشی، گوی سبقت را از کلیه گرفته است.
خریدوفروش اینترنتی
خریدوفروش
اندامهای حیاتی انسانها که روزگاری درخفا و به طور پنهانی بر روی
تکهکاغذی کوچک در دل محلات منطقه ما اعلام میشد، حالا دیگر تکنولوژی مدرن
و علم تبلیغات هم به کمکش آمده است، تاآنجاکه بازاریابان و دلالان
حرفهای، اندامهای بدن متقاضیان خود را به شکل زیبا و مطابق میل مشتری به
تبلیغ میگذارند. گاه هم برای اینکه دامنه مشتریان افزایش پیدا کند، آگهی
اینترنتی میدهند تا اندام بدن مدنظر را با قیمت بیشتری بفروشند. بازاریابی
در این بخش راه خود را به فضای مجازی پیدا کرده، تاآنجاکه چندین وبسایت
به همین نام و در این زمینه به فعالیت میپردازند و از متقاضیان و
فروشندگان میخواهند تا درخواست خود را در این صفحه مطرح کنند؛ «مرجع
خریدوفروش کلیه انسان در ایران» و «قیمت روز کلیه همراه با جدول قیمت»،
تنها عنوان چندی از وبلاگها و سایتهای فعال در این بازار است که با سر
زدن به آنها، فقط تعجبمان از تنوع قیمتها و متقاضیان این بازار بیشتر
میشود.
اگر زمانی با تماشای یک کاغذ افتاده در گوشه خیابان با عنوان
«فروش فوری کلیه»، دلمان ریش میشد، اکنون فقط کافی است با دقت، به
خیابانها و کوچههای اطراف خود نگاه کنیم تا دریابیم که همچون قسمت
نیازمندی روزنامهها، بخش درخورتوجهی از تبلیغات خیابانی، غیرمحسوس به
همین بازار اختصاص یافته است.
همه اندامها فروشی است
با مروری بر تمامی این آگهیهای تبلیغاتی
که معمولا در منطقه ما روی درودیوارهای خیابانها و مکانهای پرتردد منتهی
به راسته پزشکان یافت میشود، همه نوع رده سنی دیده میشود؛ کلیهفروشی ab
مثبت هجدهساله، کبدفروشی با گروه خونی o منفی بیستوسهساله، مغز
استخوانفروشی با گروه خونی bمنفی پنجاهوچهارساله و... اینها همه بخشی از
تبلیغات خریدوفروش اندام بدن در فضای مجازی و درودیوارهای شهر است.
فروشندگانی که با حداقل میانگین 18سال و قیمتهای مختلف، اندام بدن خود را
به حراج میگذارند و وقتی پای صحبتشان مینشینی، همه از یک موضوع و معضل
مشخص صحبت میکنند؛ آنهم نداری و مشکلات اقتصادی است.
بازار جدیدی به نام خریدوفروش چشم
دوسه روز قبل بود که برای تهیه گزارش به
خیابان مهدی در محله شهیدفرامرزعباسی رفتم. گشتوگذار در دل محله و دقت در
مشکلات اهالی، باعث شد تا اینبار سوژه جدیدی نظرم را به خود جلب کند.
عبارتهایی مانند «فروش کلیه»، «کلیهفروشی»، «فروش کلیه زیر قیمت» و...
تاکنون زیاد به چشمم خورده بود اما این عبارت با بقیه فرق داشت. روی دیوار
با ماژیک پررنگ نوشته شده بود؛ «چشمفروشی». تصور میکنم آفتاب طاقتفرسای
ظهر تابستان سوی چشمانم را کم قوا کرده است. جلوتر میروم تا شاید بتوانم
دقیقتر بخوانم. نه، عبارت درست است. روی دیوار زیر شماره تلفن خط ایرانسلش
نوشته شده است: «چشمفروشی».
عبارت تکاندهندهای که هنوز که هنوز است، نوع نگارش حروفش بر روی دیوار، در ذهنم نقش بسته است.
با تلفن همراهم شماره میگیرم، 730....0937 مشترک مدنظر در دسترس
نمیباشد. درحالیکه تمام ذهنم از علامت سوال پر شده است، باز هم تلاش
میکنم. چندروزی میگذرد و بالاخره بعد از کلی تلاش، تلفنم پاسخ داده
میشود. با شنیدن صدای مرد جوان گمان نمیکنم سنوسالش بیشتر از 40 باشد.
پیشنهاد خرید چشم را مطرح میکنم و بعد از انجام رایزنی و صحبت تلفنی، قرار
ملاقات محقق میشود و اینبار بهعنوان خریدار پای معامله میروم.
13:30ظهر، چهارراه میدان بار
محل قرار، ایستگاه اتوبوس چهارراه میدان
بار است. کمی زودتر از ساعت قرار در محل ایستگاه حاضر میشوم. تمام طول
مسیر تا محل قرار را پیاده میروم و در تمام راه، ذهنم درگیر این سوال است
که چرا باید کار به جایی برسد که انسان حاضر باشد چشم خود را بفروشد؟
سر
ساعت مقرر از راه میرسد. خودش را «م» معرفی میکند و سیوچهارساله.
بلافاصله و بدون مقدمه وارد صحبت میشود. خانم، رک و پوستکنده حرفت را
بگو. آخرش چند؟
چوب حراج به بدن به دلیل فشار اقتصادی
اصلا برایش مهم نیست که چرا و به چه دلیل
در محل ملاقات حضور یافتهام. حرف از 2میلیون به میان میآورم که پاسخ
میدهد: 2میلیون خیلی کم است. ما با هم وارد معامله نمیشویم. رویش را
برمیگرداند و قصد رفتن میکند که از او میخواهم رقم پیشنهادیاش را
بگوید. میگوید: 6ماه پیش در تهران یک کلیهام را 6میلیون فروختم. الان هم
بهشدت فشار مالی دارم. حاضرم با همان 6میلیون چشمم را بفروشم.
او ادامه
میدهد: سهبچه دارم و صاحبخانه جوابم کرده است. بیسواد و بیکار هستم و
باید خرجی فرزندان و همسرم را بدهم. چشم من مال شما، هرکار دوست دارید، با
آن انجام دهید.
لرز تمام بدنم را فراگرفته است. «م» ادامه میدهد: از من
که گذشت، دلم نمیخواهد فرزندانم بیخانمان بزرگ شوند. برای من چه اهمیت
دارد که یک چشم داشته باشم یا نه؟
او میگوید: ندارم. فقر امانم را
بریده است. اصلا شما میفهمی نداری یعنی چی؟ نان خشک خوردن یعنی چه؟ برایم
مثل روز روشن است که دیگر اندامهایم را نیز میفروشم. چه اهمیت دارد که من
یک دست داشته باشم یا نداشته باشم؟ یک پا داشته باشم یا نداشته باشم؟ لازم
باشد، حتی پوستم را هم میفروشم.
«م» ادامه میدهد: الان دو خریدار
هستند که حاضرند با همین قیمت و پرداخت تمام مخارج بیمارستان، پای معامله
بیایند. تازه قرار است فردا در اینترنت هم آگهی بدهم که احتمالا اگر آگهی
سراسری بدهم، پول بیشتری بگیرم.
رویش را برمیگرداند و میرود و قرار میشود تا فردا صبح به او خبر دهم.
جوان
سیوچهارساله یا واضحتر بگوییم فروشنده چشم، راه خود را میکشد و میرود.
تمام خواسته او این روزها از زندگی این است که بتواند به بالاترین قیمت
ممکن، چشم خود را بفروشد تا شاید بتواند بار دیگر سرش را در مقابل فرزندان
خود بالا ببرد و سربلند شود. پول صاحبخانه را بدهد و دستکم چندماهی
فرزندانش را از خوردن نان خشک نجات دهد.
باز هم قصه پرغصه فقر. اینبار
چوب حراج به سلامتی و جسم و جان. جوان سیوچهارساله که با هزار امید و
آرزو پای معامله چشم خود آمده است، مثل روز برایش روشن است که شاید در چند
ماه آینده، اندامی دیگر از بدن خود را به فروش بگذارد. مثل روز برایش روشن
است که بالاخره روزی فراخواهد رسید که برای همین فرزندانی که دلش میخواهد
دیگر طعم نداری را نچشند، نه چشمی برایش مانده است که آنها را ببیند و نه
دست نوازشگری...
گفتنی است، تابناک
خراسان رضوی آمادگی پیگیری این موضوع حائز اهمیت و انتشار اسناد و مدارک و
جوابیه شهرآرا را درباره این گزارش که سوژه برخی شبکه های بیگانه نیز قرار
گرفته است دارد.