جام جم نوشت: نوریه حسینی 21 ساله است؛ دانشجوی رشته آمار دانشگاه تهران، اهل افغانستان و ساکن ایران. قسمت او و خانوادهاش به عنوان مهاجرانی که غیرقانونی از مرز دوکشور گذشته بودند، خانهای کوچک بوده در محله هاشمآباد در جنوب خاوران در تهران. حالا 18 سال از روزی که آنها مهمان کشور ما شدهاند میگذرد؛ با نوریه تقویم زندگیاش را ورق میزنیم و به امروز میرسیم؛ همین امروز که یک خبر خوب بین مهاجرهای افغان دهان به دهان میچرخد؛ اینکه مهاجران غیرقانونی هم میتوانند در کنار دختران و پسران ایرانی روی نیمکتهای یک کلاس بنشینند و درس بخوانند. آرزویی دور که حالا رنگ واقعیت گرفته است.
بهتر است با معرفی خودت شروع کنیم.نوریه حسینی هستم؛ سال 73 در افغانستان به دنیا آمدم، تنها فرزند خانواده هستم و در سه سالگی همراه خانواده ام به ایران مهاجرت کردیم؛ یعنی من و مادرم همراه عمویم و خانواده اش راهی ایران شدیم. پدرم قبل از ما به ایران آمده بود. یک سال بعد از رفتن پدرم ما هم مهاجرت کردیم.
چطور ایران را برای زندگی انتخاب کردید؟من که خیلی کوچک بودم و از آن روزها چیز زیادی یادم نیست، اما شنیده ام به خاطر سختگیری های طالبان، زندگی برای خیلی از افغان ها سخت شده بود. وضعیت بهداشت هم مناسب نبود؛ یعنی اصلا هیچ امکاناتی در ولایت وردک وجود نداشت چه از نظر تحصیلی چه از نظر بهداشتی و حتی رفت و آمد و ایمنی. طالبان اتوبوس ها را در مسیر نگه می داشت و خیلی از مسافرها را می کشت. ما شانس آوردیم که سالم به ایران رسیدیم. آمدیم اینجا که در شرایط بهتری زندگی کنیم.
غیرقانونی وارد ایران شدید؟بله و به خاطر همین موضوع که مجوز اقامت نداشتیم یعنی مهاجرغیرمجاز بودیم، سختی های زیادی کشیدیم.
برای تحصیل؟بله بیشتر برای تحصیل. من تا نیمه های سال چهارم دبستان، در مدارس خودگردان درس می خواندم. یکی از این مدرسه ها نزدیک خانه ما بود، سه شیفت بود و هر شیفت سه ساعت. یعنی ما مثل بچه های دیگر پنج ساعت در مدرسه نبودیم. چون تعدادمان خیلی زیاد بود مجبور بودند این طوری کلاس ها را بین ما تقسیم کنند.
مدرسه خودگردان چطوری بود؟فرقش با مدرسه های عادی این بود که ما تابستان ها هم مدرسه می رفتیم چون مدیر مدرسه یک خانه را برای یک سال اجاره می کرد و کرایه می داد، در سه ماه تابستان این مدرسه تعطیل نمی شد.
مدرسه ما در اصل یک خانه بود با چهار اتاق و یک زیرزمین که هر شش ماه یک بار، جای کلاس ها را با هم عوض می کردند. معلم هایمان هم از خودمان بودند؛ یعنی مهاجرهایی که دیپلم داشتند یا حتی برای اول دبستان، کسانی که سیکل داشتند به ما درس می دادند.
کتاب هایتان همان کتاب های نظام آموزشی ایران بود؟بله همان کتاب های مدارس ایرانی بود. ما از روی همان ها درس می خواندیم. آخر سال خود معلم ها از ما امتحان می گرفتند و کارنامه دستی صادر می کردند.
این وضعیت تا کی ادامه داشت؟
تا وقتی که موفق شدم کارت اقامت بگیرم، یعنی نیمه های سال چهارم ابتدایی. آن موقع همراه مادرم برای ثبت نام به یک مدرسه عادی مراجعه کردم، از من امتحان تعیین سطح گرفتند و در همان مقطع پذیرفته شدم و بقیه سال چهارم را در مدرسه عادی درس خواندم.
راحت ثبت نام شدی؟با این که کارت اقامت داشتم اما ثبت نام خیلی طول کشید. مدیر می گفت بخشنامه ای به ما نرسیده. من و مادرم برای گرفتن مجوز تا استانداری، سفارت و حتی وزارت آموزش و پرورش هم رفتیم. البته تحصیل من و هموطنانم در مدارس ایران رایگان نبود، همیشه باید شهریه می دادیم که تهیه این هزینه برای خیلی ها سخت بود و مانع ادامه تحصیلشان می شد.
بعد از ثبت نام دیگر مشکلی در ادامه تحصیل نداشتی ؟
وقتی به کلاس اول راهنمایی رفتم، یک هفته از شروع مدارس نگذشته بود که به کارت اقامت من ایراد گرفتند، چون کارت ما از پاکدشت صادر شده بود، من برای دو هفته از مدرسه اخراج شدم. گفتند باید در همان پاکدشت به مدرسه بروی. از این دوهفته یک هفته را در یک مدرسه راهنمایی خودگردان در میدان امام خمینی درس خواندم و یک هفته را هم در خانه بودم تا این که مشکل حل شد و مدیر قبول کرد کارت اقامت من برای تهران هم اعتبار دارد.
از اینجا به بعد دیگر مشکل ها حل شدند؟بله خوشبختانه. هر وقت مدیرها سختگیر بودند ما به مشکل می خوردیم. بعد از این دیگر مدیر سختگیر نداشتیم.
معلوم است بچه درسخوانی بودی که در هر شرایطی به درس خواندن ادامه دادی.من درس خواندن را خیلی دوست داشتم؛ همیشه معدلم بالا بود. در دبیرستان هم در رشته ریاضی درس خواندم، از همان روزها همیشه به این فکر می کردم که بالاخره یک روز به دانشگاه می روم.
از قانون جدید و اجازه تحصیلی که به بچه های اتباع غیرمجاز داده شده خبر داری؟
بله. خیلی هم خوشحال شدم، من خودم سختی های درس خواندن در مدارس خودگردان را کشیده ام و می دانم هنوز هم بچه های زیادی هستند به خاطر این که خانواده هایشان اجازه اقامت در ایران را ندارند، نمی توانند درس بخوانند. امیدوارم شرایط برای آنها بهتر شود.
الان دانشجوی دانشگاه تهرانی؟بله. دانشجوی روزانه رشته آمار. با این که خودم هم خیلی درسخوان بودم، اما قبول شدنم در دانشگاه را مدیون بچه های هموطنم هستم که در کلاس های کنکور خودگردان به من و بقیه پشت کنکوری ها درس می دادند. خیلی هایشان دانشجوهای دانشگاه امیرکبیر یا شریف بودند، رتبه های بالایی داشتند و به طور اختصاصی با ما فیزیک و ریاضی کار می کردند.
این که دانشجوی روزانه هستی یعنی تحصیلت در دانشگاه رایگان است؟نه، طبق عرف دانشجوهای شبانه شهریه به ما تعلق می گیرد. چیزی حدود 500 هزار تومان در هر ترم.
در دانشگاه که مشکل ادامه تحصیل نداری؟
من و بقیه هموطنانم برای تحصیل در دانشگاه های ایران باید پاسپورت داشته باشیم. بعد از این که درسمان در دانشگاه تمام شد، این پاسپورت بی اعتبار می شود و متاسفانه خیلی وقت ها دیگر اعتبار نمی زنند و ما دوباره به عنوان مهاجر غیرقانونی شناخته می شویم و نه حق کار داریم ونه حق اقامت و باید ایران را ترک کنیم. خیلی ها وقتی با این شرایط روبه رو می شوند برمی گردند افغانستان. مثلا کسی را می شناسم با این که مدرک فوق لیسانس هم داشت، اما چون نتوانست کار پیدا کند و اجازه اقامت هم نداشت، برگشت افغانستان. اما آنجا هم چهار ماه بیشتر دوام نیاورد، دوباره برگشت ایران و الان دستفروشی می کند.
اما شما که کارت اقامت داری؟
دارم، اما بعد از این که پاسپورت بگیرم، این کارت باطل می شود. طبق قانون ما نمی توانیم در خیلی از رشته ها و دانشگاه های ایران درس بخوانیم، چون پذیرش اتباع غیرایرانی در رشته هایی خاص که منجر به ایجاد تعهد استخدامی برای ایران می شود، ممنوع است. در زمان انتخاب رشته هم ما منحصرا باید محل تحصیل مان را با توجه به شرایط و ضوابطی خاص انتخاب کنیم و مجاز به انتخاب رشته در دانشگاه هایی که در فهرست مناطق ممنوعه قرار دارند نیستیم. اگر هم پذیرفته شویم این قبولی کان لم یکن تلقی می شود و کسی ما را ثبت نام نمی کند.