تحولات سياست خارجي و تاثير آن بر اقتصاد و سياست داخلي در ايران بسيار فراتر از چيزي است که اغلب به آن پرداخته مي شود. شايد اگر تاثيرات تحريم ها بر جامعه ايران نبود، سرنوشت انتخابات رياست جمهوري 92 کاملا متفاوت بود. استفن والت انديشمند برجسته آمريکايي در مطلبي به ده حوزه پرداخته که آگاهي از آن براي موفقيت در سياست خارجي ضروري است. همين فهرست را مي توان براي پيشگيري از ناکامي در سياست خارجي هم تجويز کرد.
به گزارش «تابناک»، استفن والت انديشمند حوزه روابط بين الملل اگر چه در ايران با ترجمه کتاب مشترک وي با جان مرشايمر درباره تاثير لابي اسرائيل بر سياست خارجي و منافع ملي آمريکا شناخته شده ولي در سطح جهاني هم به عنوان يک انديشمند برجسته شناخته مي شود.
والت که به طور منظم در فارين پاليسي مطالبي قابل استفاده براي عموم مي نويسد، اين بار در مطللبي به يازده حوزه پرداخته است که آگاهي از آنها براي افرادي که خواهان کار در حوزه امور بين المللي هستند، ضروري است که عبارتند از:
1- تاریخ : تلاش برای فهمیدن امور بینالمللی بدون دانستن تاریخ مانند تلاش برای آشپزی بدون فهمیدن تفاوت آرد و کفشک ماهی است. تاریخ نه تنها آزمایشگاهی است که تئوریهای پایه ما در آن مورد آزمون قرار میگیرند، بلکه تعیین کننده روایت افراد از واقعیت امروز خود و روابط آنها با دیگران است. آیا کسی بدون اطلاع از تاریخ امپراتوری عثمانی، تاثیر استعمار، نقش اسلام، تاثیر یهودستیزی در اروپا، صهیونیسم و تاثیرات جنگ سرد میتواند خاورمیانه امروز را بفهمد؟ به طور مشابه، چگونه میتواند پیچیدگیهای شرق آسیا را بدون فهم اولیه روابط یه کشورها و روایتهای مختلف مطرح از سوی چینیها، ویتنامیها، کرهایها، ژاپنیها، پشتونها، هندوها، مسلمانان و دیگران درک کرد و حوادث مربوط به آن را توضیح داد؟
ولی فقط تعداد زیادی اسم و تاریخ را به خاطر نسپارید. به دنبال معلمینی باشید که به شما در فکر کردن به پیچیدگیهای گذشته کمک کنند. از جمله چیزهای مهم این است که بدانید جوامع دیگر چه نگاهی به گذشته دارند حتی اگر شما با نگاه انها موافق نباشید بنابراین ضرورت دارد که تاریخ خودتان را از زبان دیگران هم بخوانید.
2- آمار: بیشتر دانشآموزان دبیرستانی قدری ریاضی میخوانند ولی اگر به سراغ حوزههای فنی نروند بیشتر این ریاضیاتی که خواندهاند با کار آنها ارتباطی نخواهد داشت ولی آمار بخشی از زبان گفتمان سیاسی است و اگر شما مقدمات آمار را ندانید استفادهکننده مناسبی از اطلاعات آماری نخواهید بود و ممکن است دیگران بتوانند با استفاده از آمار و ارقام شما را گول بزنند. کمی مطالعه این مشکل را حل میکند.
3- زبان خارجه: اگر شما خارج از آمریکا به دنیا آمده باشید و در حال رفتن به دانشگاه باشید به احتمال زیاد همین حالا میتوانید با بیش از یک زبان صحبت کنید و اگر در آمریکا به دنیا آمده باشید ممکن است که این گونه نباشد. میدانم که این روزها همه در حال آموختن زبان انگلیسی هستند ولی یاد گرفتن حداقل یک زبان بیگانه باز کردن پنجرهای رو به فرهنگی دیگر است که شما هیچ راهی جز آموختن زبان برای رسیدن به این هدف ندارید. این کار همچنین بینش متفاوتی به شما عرضه خواهد کرد که راهی دیگر برای رسیدن به آن وجود ندارد. من در زبان آموزی چندان خوب نبوده ام و با خوشحالی آماده معامله زبان آلمانی و فرانسه متوسط خودم با تسلط کامل بر یکی از این زبانها هستم. اشتباه من را تکرار نکنید و به آموزشگاه زبان بروید و واقعا چیزی یاد بگیرید.
4- اقتصاد: اقتصاددانها آن جادوگرهایی که خودشان ادعا میکنند نیستند، حداقل ماجرای بحرانهای 1929 و 2007- 2008 این را نشان میدهد. ولی این روزها بدون داشتن فهمی اولیه از تجارت و مالیه بینالمللی و چگونگی کارکرد اقتصاد جهانی، نمیتوانید از مسائل بینالمللی سر در بیاورید. باید این را هم اضافه کنم که برخی مسائل مطرح در اقتصاد مانند نظریه بازیها در تفکر استراتژیک هم کاربرد دارند. بنابراین به اندازه فهمیدن سرمقالههای وال استریت ژورنال اقتصاد یاد بگیرید.
5- حقوق بینالملل: ممکن است که فکر کنید واقعگرایی مانند من، حقوق بینالملل را کاملا کنار میگذارد (رئالیستها یا واقعگرایان دستهای از نظریهپردازان روابط بینالملل هستند که مفهوم محوری مورد توجه آنها قدرت است و برای حقوق بینالملل اهمیت کمی قائلند). ولی من در دوره کارشناسی یک درس حقوق بینالملل گذراندم و همیشه به خاطر این کار خوشحالم. این درس از جمله به من آموخت که حقوق بینالملل در تعامل با قدرتهای بزرگ ابزاری ضعیف است. با این وجود دولتها و دیگر بازیگران همواره از این ابزار استفاده میکنند تا منافع خودشان را به پیش ببرند. بنابراین خوب است که در این باره اطلاعاتی داشته باشید که حقوق بینالملل چیست؟ چگونه عمل میکند و با آن چه کارهایی میشود کرد و چه کارهایی نمیشود کرد.
6- جغرافیا: اغلب میشنویم که ما در «یک جهان» زندگی میکنیم ولی این جهان از مناطق، کشورها و موقعیتهای فیزیکی مختلفی تشکیل میشود و این مساله مهمی است. نمیدانم آموزش جغرافیا چرا و کی متوقف شده است ولی جغرافیا هم ابزار مهمی است. نمیخواهم بگویم جغرافیا همه چیز است ولی مسائلی را مورد توجه قرار دهید که بدون دانستن جغرافیا اصلا از آنها سر در نمیآورید: «دریای چین جنوبی»، «کرانه باختری»، «مسیرهای دریایی جدید در قطب جنوب». این فهرست بیانتها است ولی من از کم دانشی محصلین امروزی از این موضوع شگفت زده میشوم. به عنوان یک امتحان، اگه به شما یک نقشه دنیا بدهند و اسم هیچ یک از کشورها روی آن نوشته نشده باشد، چقدر آن را میتوانید کامل کنید؟ اگر کمتر از 75 درصد بود وقت آن است که دوباره کتاب جغرافیا و اطلس جهان را به دست بگیرید. این امتحان همچنین به شما خواهد گفت که کدام مناطق را بهتر میشناسید.
7- پي گير فرهنگ هم باشيد: با توجه به شش مورد فوق به نظر مي رسد که کار در حوزه امور بين الملل از شما يک تکنوکرات مي سازد.. ولي يک توجه به فرهنگ هم ضرورت دارد. روح جمعي جوامع در موسيقي، ادبيات و هنرهاي بصري نهفته است و بسياري از مردم بيش از اين که از معادلات آماري و رياضي الهام بگيرند از شعر، هنر و موسيقي الهام مي گيرند. اگر شما اهميت پيکاسو، کوروساوا، شيکسپير، سولژنيتسين، اوستين، الينگتون و ديگران را درک نکنيد، بخش عظيمي از تجربه انساني و البته توان خود براي فهم ساخت کشورهاي ديگر را از دست خواهيد داد.
8- ارتباط برقرار کردن با ديگران را ياد بگيريد. با توجه به دانشجوياني که کارشناسي خود را گرفته اند، ظاهرا بيشتر دانشگاه ها چنين امري را به دانشجويان آموزش نمي دهند. ولي صرف نظر از مسير آينده زندگي آنها، توانايي نگارش شفاف، سريع و بدون مشقت امر مهمي است. نمي گويم به حد جرج کنان، جوان ديديون و يا پل کروگمن برسيد ولي اهميت غلبه بر ترس از نوشتن و توانايي خوب نوشتن امري روشن است.
در عين حال بايد توانايي سخن گفتن موثر و قانع کننده را داشته باشيد. صرف نظر از شغل آينده، داشتن توانايي ارائه شفاهي ايده هايتان، سرمايه اي ارزشمند است.
9- اهميت علوم تجربي: بسياري از ما در دوره دبيرستان درس هاي زيادي درباره علوم تجربي گذرانده ايم و برخي نيز در دانشگاه اين مسير را ادامه داده ايم. اگر چه داشتن دانش عميق درباره فيزيک، شيمي، زيست شناسي و علوم کامپيوتر با امور بين المللي رابطه مستتقيم ندارد ولي به شکلي جدي با طيف وسيعي از پديده هاي مهم سياسي در ارتباط است. چگونه مي توان مسائلي مانند امنيت سايبري، تغييرات اقليمي، واگيري هاي بين المللي بيماري ها، توسعه اقتصادي و بسياري از مسائل را درک کرد بدون اين که مسائل پايه علمي مربوط به آن را دانست؟ به علاوه دانستن مفهوم روش علمي کمک مي کند مانند بسياري از سياستمداران امروزي به اين بيماري مبتلا نشويد که به سر در نياوردن از مسائل علمي افتخار کنيد. بنابراين به علوم تجربي هم توجه کنيد. راستي؛ اگر به برخي موضوعات که در آن مسائل علمي نقش محوري دارد (مانند خلع سلاح و محيط زيست)، احتمالا بهتر است که در رشته هاي علوم تجربي مرتبط درس خوانده باشيد تا در موضوعاتي مانند تاريخ و سياست.
10- براي خودتان يک چارچوب و مبناي اخلاقي داشته باشيد. دانشگاه ها درس هايي درباره اخلاق ارائه مي کنند ولي اين درس ها از تحسين آزادي بيان و مخالفت با تقلب علمي فراتر نمي رود و هيچ موضع اخلاقي مشخصي را تبليغ نمي کنند. بنابراين انتظار نداشته باشيد که دانشگاه به شما ياد بدهد که چه چيزي اخلاقي و درست است. اگر تاکنون در اين باره به نتيجه نرسيده ايد، دانشگاه جاي خوبي براي تصميم گيري درباره ان است. در دانشگاه افراد زيادي را با ديدگاه هاي متفاوت ملاقات مي کنيد و تعامل با آنها به تعيين جايگاه شما کمک خواهد کرد. ديدگاه شما درباره زندگي خوب و فاضلانه چيست؟ خطوط قرمزي که از آن نبايد گذشت کدام است؟ با چالش هاي اخلاقي که در زندگي براي شما پيش خواهد آمد چگونه برخورد خواهيد کرد؟ در دوران تحصيل خود با چشماني باز به دنبال الگويي براي خودتان باشيد. چه کسي براي شما قابل تحسين و تقليد از وي براي شما ارزشمند به نظر مي رسد و رفتار جه کسي از نظر شما مورددار است؟ بر چه اساسي اين گونه نظر مي دهيد؟