ديروز دو نفر اومده بودن ميگفتن پدر و مادرم هستن! يه پيرمرد كه قيافش آشنا بود با يه پيرزني كه خيلي گريه ميكرد. من كه گفتم نميشناسمشون! امروز دوباره اومده بودن با شناسنامه و چندتا عكساي قديمي! بازم گفتم نميشناسمشون اما دروغ گفتم! همون لحظه اول فهميدم كه ميشناسمشون! بعد 20 سال اومدن دنبالم ولي خيلي دير اومدن! من كه واقعا خستهام! خوابم ميياد! خيلي وقته كه هرجا چشمام سنگين ميشه ميگيرم ميخوابم! چه روي تخت چه روي زمين! روزي هم كه گذاشته بودنم سر راه خواب بودم! وقتي ميخوابم همه چي دارم! پدر و مادر، خواهر و برادر، لباس عروس، عينك دودي، لاك آبي! من اينجا حالم خوبه! فقط كاشكي بيدارم نكنن!
حرفهاي خصوصي
در سيامين روز مرداد امسال، نمايشگاه هنر تركيبي با عنوان حرفهاي خصوصي كه تلفيقي از عكس، صدا و چيدمان بود به كارگرداني محمد صادق دهقاني در گالري فردوسي جهاد دانشگاهي افتتاح شد. هر قاب اين نمايشگاه شامل عكس دختران همدم، چيدمان و يكصدا بود. صداي دختران همدم كه با مخاطبان خود سخن ميگفتند. ربابه، تكتم، زينب، مريم، معصومه و... هر يك روايتگر گوشهاي از زندگي خود بودند.
صداها را خيلي خوب ميبينم!
ساعت پنج عصره! در اتاق نيمهبازه! هيچكس اينجا نيست غير از من! رنگ ملافه روي تختمو دوست دارم! امروز قراره صدامو توي راديو پخش كنن! وقتي نور ميفته روي تختم دوست دارم ساعتها نگاش كنم! من نابينام! اما صداها رو خيلي خوب ميبينم! هرچي آهنگ توي دنياس از بچگي گوش دادم! آخه كار ديگهاي نداشتم! بيشتر آهنگا رو از حفظ ميخونم! همه ميگن صدات خيلي قشنگه اما قشنگتر از صداي محمد اصفهاني كه نيست؟! اگه يه روزي بياد اينجا نواراي قديميشو بهش نشون ميدم! مطمئنم خودشم اين آهنگارو نداره! ساعت پنج و يك دقيقه است و من چشمانم را ميبندم!
هزينه هر مددجو، ماهي يك ميليون تومان
مديرعامل موسسه خيريه همدم با اشاره به نگهداري ۴۰۰ دختر بيسرپرست و كمتوان ذهني در اين مركز ميگويد: مركز فتحالمبين كه اخيرا به «همدم» [نام يكي از مددجويان فداكار آن] تغيير يافته است، به صورت يك موسسه خيريه هيات امنايي زيرنظر اداره بهزيستي اداره ميشود و ۱۵۰ نيروي انساني در سه شيفت كاري به مددجويان خدمت رساني ميكنند. زهرا حجت با بیان اینکه اين مركز شامل بخشهاي ايزوله (عقب ماندگي ذهني عميق)، تربيتپذير (عقب ماندگي ذهني متوسط)، آموزشپذير (عقب ماندگي ذهني خفيف)، خوابگاه و مركز آموزش روزانه است، افزود: خدمات ويژه پزشكي نيز به مددجويان با وجود يك پزشك عمومي و يك روانپزشك و همراهي پزشك ياوران مركز انجام ميشود. به گفته او هزينههاي نگهداري، آموزش و توانبخشي هر مددجو در اين مركز ماهانه يك ميليون تومان است كه حدود يكچهارم آن توسط سازمان بهزيستي و مابقي توسط خيران و نيكوكاران به طور عمده به صورت كالا تامين ميشود.
هميشه نگاهش ميكنم!
بعضي وقتا بهش نگاه ميكنم!يعني هميشه! آنقدر نگاه ميكنم كه ميگه مگه آدم نديدي؟ آخه اون بهتر نقاشي ميكشه! يه وقتايي ميرم تو كلاس اونا و ميشينم كنارش تا وقتي درساش تموم شد بريم با هم بازي كنيم! من تو كل دنيا فقط يه دونه دوست بيشتر ندارم اونم زينبه اما از شانسم اون خوابگاهش طبق پايينه، منم اجازه ندارم بعد از مدرسه برم خوابگاه زينب! اما عصرا خيلي تنها ميشم! آخه تو خوابگاه ما همه ازم بزرگترن! تصميم گرفتم امروز عصر يواشكي برم طبقه پايين! دفعه قبل زينب يواشكي اومد اينجا اما مامان مربي زود پيدامون كرد! اين دفعه نقشه كشيدم بريم زير تخت من تا هم وسايلي كه خريدم نشونش بدم هم با باغ وحشي كه خالهام برام خريده بازي كنيم!دفتر نقاشي زينبم ميبريم كه اگه تونست منو بكشه! اين جوري هميشه ميتونه نگام كنه، مثل من كه هميشه نگاهش ميكنم.
با انگشتانش ميشنود، ميبيند و حرف ميزند
در بين دختران موسسه همدم داستان تهمينه با بقيه متفاوت است. آدمها بچههايشان را رها ميكنند، اما خدا رهايشان نميكند. در پرونده لاغر او، لاي چند ورق كاغذ آمده است كه در بيستم فروردين 1380، جايي حوالي بهار در حرم امام رضا (ع) رها شده و از طريق مجتمع قضائي ثامن به عنوان دختري كر و لال و كمبينا به مركز توانبخشي نرگس فرستاده شده است. سن كمش او را مسافر شيرخوارگاه حضرت علياصغر ميكند و بعد از چند سال گذر از كودكي، از طريق اداره پذيرش و هماهنگي بهزيستي به خانه جديدش در موسسه همدم (فتح المبين) وارد ميشود؛ بيچمداني در دست، بيخاطرهاي روشن از گذشته با نامي عاريتي. جايي در طول اين سفر نامش را تهمينه ميگذارند و در تمام اين سالها تلاش مددكاران موسسههاي نامبرده براي يافتن مدركي از خانوادهاش بينتيجه ميماند. بالاخره در سال 85 با شناسنامهدار شدنش در اين خانه، يك نفر به خانواده همدم اضافه ميشود. سهم او از دنيا ميشود صندلي كوچك گوشه كلاس آموزشي در كنار خواهران جديدش. او هرچيزي را كه ميخواهد بشناسد، با دستانش با تمام وجودش لمس ميكند. او با انگشتانش ميشنود، ميبيند و حرف ميزند و شب، مثل همه دخترها در سكوت، آرزوهايش را به خواب ميبرد. تا مدتها رفتار تهمينه باعث شده بود تا مربيها فكر كنند او دچار كمتواني ذهني عميق است تا اينكه عكسالعملهايش به برنامههاي آموزشي و كنجكاويهاي زياد براي درك محيط اطراف باعث شد تا ديدگاهها نسبت به او تغيير كند!
شاديهاي بزرگ در دنياي كوچك
«هلن آدامز كلر» زماني كه يك سال و نيم داشت، به بيماري مننژيت مبتلا شد و بينايي و شنوايي خود را از دست داد. نخستين كلمهاي كه خانم سوليوان، مربياش، به او ياد داد «آب» بود. روزي مربي هلن را به گردش برد و دست او را زير شير آب قرار داد. همانطور كه مايع خنك روي دست هلن ميريخت، كلمه «آب» را روي دست ديگرش هجي كرد. از آن زمان بود كه هلن حس كرد كه از تاريكي و بيخبري بيرون آمده و رفته رفته همهچيز را در روشنايي ميديد. مربيهاي تهمينه با الهام از اين داستان، كمي آب روي دست او ريختند و بعد كف دستش با سر انگشت نوشتند «آب». در كمال تعجب ديدند كه او بلافاصله با ماژيك روي صفحه كاغذ نوشت «آب». و اين فصل جديدي در زندگي او شد. تهمينه با ضريب هوشي بين 50 تا 70 حالا يكي از دختران توانمند موسسه است. او با وجود بينايي كم و عدم شنوايي و تكلم، در فعاليتهاي حرفه آموزي كه نياز به ديد و دقت زيادي دارد موفق بوده و مرواريددوزي، بافتن روميزي با دستگاه، ساختن دستبند و... را به خوبي و با ظرافت انجام ميدهد، در برنامههاي نظافتي خوابگاه با مادرانش همكاري ميكند و بسيار دقيق و تميز است.
جيبهاي دلمان را پر از دانههاي مهرباني كنيم
با توجه به تلاشها و برنامه ريزيهاي كميته توانبخشي در صورت حضور مربي مخصوص كه بتواند وقت بيشتري براي تهمينه بگذارد، او قادر به خواندن و نوشتن خواهد بود. كسي نميداند در دنياي به ظاهر بيصداي تهمينه چه ميگذرد، آيا در خوابهايش صداي كسي را ميشنود؟ با كسي درد دل ميكند؟ دنيا سوالهاي بيجواب زيادي دارد. با اين همه در زندگي تهمينه چيزي شبيه به تغيير فصلها وجود دارد؛ دختري رها شده و چند معلوليتي حالا هنرمند و توانمند است و لبخندش در اين صفحهها منعكس ميشود. او در ميان نداشتههايش از همين دنياي كوچك براي خودش شاديهاي بزرگ ساخته. قرمز براي او قرمزتر است و آبي، آبيتر. تهمينه آدم را ياد گل هميشه بهار مياندازد... بهار با همه رنگهايش در راه است، فصلي كه پرندهها به لانههايشان برميگردند و اينجا هم پر از مرغ آمين ميشود. يادمان باشد جيبهاي دلمان را پر از دانههاي مهرباني كنيم... و شما هموطن خوب اگر ميخواهيد گرماي وجود مددجويان مركز همدم را احساس كنيد، اگر ميخواهيد براي بهتر زندگي كردن درس بگيريد، در اين پاييز سرد و برگ ريزان، عاطفهها را به گونهاي ديگر تقسيم كنيد. به موسسه خيريه توانبخشي دختران بيسرپرست و كمتوان ذهني همدم (فتح المبين) در خيابان عبدالمطلب ۵۸ مشهد سري بزنيد. اينجا كانون مهرورزي است. آن سوي خط ۳۷۱۱۱۷۵۵ و 3- ۳۷۱۲۱۱۲۱صداي يكي از همين مددجويان كمبينا راهنماي شماست.