شاید اگر هر جای جهان بود، به پاس از جان گذشتن افراد برای وطنشان، ایشان را شایسته بهترین پاداشها و امتیازات میدانستند و تلاش میکردند در سایه قدردانی از این افراد، روحیه وطن دوستی و عرق به میهن را میان مردم تقویت کنند اما ظاهرا اوضاع در کشورمان متفاوت است؛ آنقدر متفاوت که میبینیم فردی که در راه حراست و حفاظت از کشورمان جانش را در طبق اخلاص گذاشته هم خریداری ندارد!
به گزارش «تابناک»، هر چه درباره مرزبانی و سختی های این کار، به ویژه در مرزهای شرقی کشورمان و درگیری های گاه و بیگاه ایشان با قاچاقچیان و گروه های تروریستی شنیده و از کمبود امکانات مرزبانان آگاهی یافتهایم، باز برای درک حال و روز این نگهبانان وطن و مشکلاتی که با آن دست به گریبان هستند، کفایت نمیکند.
این را میشود از یادآوری حکایت های خونین شهادت شماری از ایشان در کمین دشمنان، اسارت برخی دیگر از ایشان یا مواردی از این دست دریافت که حکایت از خطرات فراوانی دارد که با آن دست به گریبان هستند؛ خطراتی که توقع داریم موجب پرداخت مبالغ قابل توجه به ایشان شده و به أمین آینده زندگی مرزبانان و خانواده شان منجر شود ولی حتی به دیده شدن رنجی که ایشان متحمل میشوند، منتهی نمیشود.
«رضا - ع» [نام وی نزد «تابناک» محفوظ است] یکی از این مرزبانان است که خاطرات تلخی از دوران خدمتش در مرزهای شرقی کشورمان به یادگار دارد که زندگی روزمره اش را تحت تأیر قرار داده، ولی متأسفانه نادیده گرفته شده است. از جانب نهادی که یکی از وظایف ذاتی اش، حمایت از امثال این سرباز وطن است.
او در تشریح داستان دردناک خود میگوید: سه سال پیش، زمانی که خدمت سربازی را در مرزبانی شرق کشور سپری میکردم، یک روز برای مستقر شدن در کمین راهی مرز سراوان شدیم که حین جابجایی با خودرو، با قاچاقچیان تصادف کردیم و بر اثر آن حادثه به شدت مصدوم شدیم. هفت نفر بودیم که همگی به دلیل برخورد شاخ به شاخ دو خودرو، دچار جراحت و آسیب شدیم؛ دو افسر، یک گروهبان که رانندگی خودرو را عهده دار بود و چهار سرباز وظیفه که یکی شان بنده بودم.
او در ادامه میگوید: از دردی که متحمل شدیم، رنجی که خانواده مان کشیدند، هزینه هایی که به ما تحمیل شد و... که بگذریم، از آن حادثه برای من آسیب دیدگی هایی ماند که هنوز همراهم هستند. دست شکسته و از دست دادن چند دندان و جیب خالی گذشت اما عصب آسیب دیده دست و آثار دیگر باقیمانده از آن تصادف هنوز باقی مانده اند تا هر روز از خود می پرسم، چگونه مسئولانی که تأکید داشتند هر شب مرزبانی برابر هفتاد شب عبادت است، حتی به قدر صدور یک برگه تقدیر هم سراغی از ما نگرفتند؟ آیا نگهبانی ما از میهن به اندازه یک کاغذ خشک و خالی هم ارزش نداشت؟!
پس از این ماجرا، به تشخیص مسئولان نیروی انتظامی، حادثه دیدگان این حادثه مشمول عنایاتی میشوند. از جمله، رضا مشمول 23 درصد جانبازی بند الف ناجا شناخته و این موضوع توسط نیروی انتظامی به بنیاد شهید و امور ایثارگران ارجاع داده میشود تا لحاظ شود اما مسئولان بنیاد نظر متفاوتی در این باره دارند و با جانباز لقب گرفتن وی موافقت نمیکنند؛ موضوعی که با اعتراض این مرزبان سابق همراه شده و به ارجاع پرونده وی به کمیسیون ویژه منجر میشود تا بار دیگر به آن پاسخ منفی داده شده و وی فاقد شرایط لازم برای قرار گرفتن در شمول شرایط جانبازی توصیف شود.
او در این باره میگوید: جالب است که هر سازمان قانونی مجزا دارد و یکی ما را جانباز میداند و دیگری خیر. مگر تعریف جانباز چیست و دین در این باره چه گفته؟ شاید اگر روز اول بعد تصادف از آن به عنوان یک خاطره تلخ یاد میکردم نه افتخار زندگیم در دفاع از کشورم، حالا بعد از سه سال، زندگی بهتری داشتم!
سخنان تلخی که شنیدنش از زبان فردی که برای کشورش تا پای جان رفته، بر تلخی ماجرا میافزاید و یادآور مظلومیت های مرزبانان کشورمان است؛ مرزبانانی که اینقدر در ندید گرفتنشان مهارت یافته ایم که گاهی پیکر بی جان و مطهرشان را با گاری های حمل بار فرودگاهی جابجا میکنیم و موجب اعتراض خانواده های داغ دیده شان میشویم و گاهی از یاد میبریم که در راه پاسداری از میهنمان جان باختهاند و «جانباز» قلمداد کردنشان، کمترین توجهی است که میتوانیم در این باره نشان دهیم ولی دریغ میورزیم!
گفتنی است، «تابناک» آمادگی دارد جهت روشن شدن ابعاد ماجرا، پاسخ مسئولان به این خبر را درج نماید.