در حالی که تنها چند روزی از نخستین سالگرد حصول توافق هسته ای میان ایران و گروه 1+5 می گذرد، بحث ها درباره این توافق و دستاوردها و پیامدهای آن همچنان در میان محافل مختلف داغ است. در این میان، یک مطلبی که نشریه «نشنال اینترست» به تازگی منتشر کرده، نشان می دهد که محافل تندرو غربی تا چه حد از دستاورهایی که ایران بر اساس «برجام» به دست آورده، ناخرسند هستند.
به گزارش «تابناک»، نشریه آمریکایی «نشنال اینترست» با انتشار مطلبی در پایگاه اینترنتی خود، به انتقاد از آنچه ایران در برجام به دست آورده، پرداخته است. اما در خلال این مطلب که به قلم بهنام طالبلو، یک عضو ایرانی «بنیاد دفاع از دموکراسی ها» (مؤسسه ای که به داشتن رویکرد ضدایرانی شهره است) به نگارش درآمده، می توان به حقایق جالبی درباره رویکرد افراطیون غربی درباره توافق هسته ای دست یافت.
نویسنده این مطلب ادعا می کند که فقط ایران خطوط قرمز خود را حفظ کرد و غربی ها غنی سازی ایران را پذیرفتند، محدودیت های برنامه موشکی ایران را نابود کردند، امکان خروج به بهانه تحریم های غیرهسته ای را به ایران دادند، و نهایتاً حتی به دیگران هم این جسارت را دادند که با مقاومت و مذاکره هوشمندانه بتوانند مبانی ترتیبات هسته ای را تغییر دهند.
در این مطلب به طور خلاصه آمده است: در توافق هسته ای ایران (برجام) که سال گذشته به امضا رسید، بیان شده که این توافق، قرار نیست به عنوان نمونه ای برای هیچ دولت دیگری مورد استفاده قرار گیرد. با وجود این، با توجه به مرکزیت داشتن موضوع ایران در مباحث عدم اشاعه هسته ای برای بیش از یک دهه، این توافق بی تردید بر مباحث آتی درباره عدم اشاعه هسته ای تأثیر می گذارد.
با وجود بندهایی از برجام که ناظر بر محدود کردن توانایی ایران برای تولید و ذخیره مواد هسته ای است، این توافق سابقه و نمونه ای بسیار ضعیف را برای توافقات آتی ایجاد کرده و شیوه مذاکراتی که برای دستیابی به آن انجام گرفت، پیامی اشتباه را برای دولت هایی که بالقوه ممکن است در پی اشاعه هسته ای باشند، ارسال می کند.
در بهترین حالت، برجام تعلیقات و یا ممنوعیت هایی موقت را بر برنامه هسته ای ایران اعمال می کند. این محدودیت های موقت، محصول مشترک فقدان عزمی قاطع در طرف غربی و مصمم بودن ایران به ایستادگی در مقابل فشارهای غرب برای دستیابی به توافق مورد نظر خود بوده است.
این توافق، چهار درس بزرگتر را برای بازیگران بالقوه مسأله دار هسته ای مطرح می نماید؛ نخست اینکه ایستادگی و عدم مصالحه، می تواند سبب شود که جامعه بین المللی، غنی سازی داخلی را بپذیرد. چندین قطعنامه تحریمی شورای امنیت سازمان ملل، بر عدم پایبندی ایران به ضرورت تعلیق همه فعالیت های هسته ای خود دلالت داشت. با این حال، برجام از رهبران ایران نمی خواهد که موقت و یا حتی به شکلی نمادین، غنی سازی در سطوح پایین را تعلیق کنند.
در همین چارچوب، قطعنامه 2231 شورای امنیت سازمان ملل که چند روز پس از امضای توافق به تصویب رسید، به شکلی ضمنی، تأکید ایران بر برخورداری از «حق غنی سازی» را تأیید می کند. در آینده، کشورهایی که به دنبال اشاعه هسته ای هستند، می توانند اشاره کنند، این ایران بود که پای خطوط قرمز خود ماند، نه تنها ابرقدرت جهان که حمایت جامعه بین المللی را نیز با خود داشت.
درس دوم آنکه متحد غرب بودن، بدان معنا نیست که در موضوع فناوری هسته ای، با کشوری برخورد منعطف تر صورت پذیرد. متحدین کلیدی آمریکا مثل کره جنوبی یا امارات که پیشتر، برنامه هسته ای خود را محدود کرده بودند، اکنون اشاره می کنند که ایران، کشوری که به واسطه عدم پایبندی خود، چندین بار تحریم شد، اجازه یافت به توافقی دست یابد که به آن، اجازه داشتن یک برنامه هسته ای در مقیاس صنعتی را می دهد.
درس سوم، ایجاد یک تمایز ساختگی میان مواد هسته ای شکافت پذیر مورد نیاز برای ساخت سلاح های کشتار جمعی و تجهیزات مربوط به استفاده و پرتاب این سلاح هاست. این امر، مشخصاً به مباحثی که راجع به برنامه موشکی ایران مطرح است، مربوط می شود. در حقیقت، برجام درباره آنچه جامعه اطلاعاتی آمریکا محتمل ترین راه برای پرتاب بمب ایران می داند، یعنی موشک های بالیستیک، سکوت کرده است.
در نهایت، آخرین درس اینکه طولانی و مفصل بودن یک توافق (159 صفحه) به معنای دقیق بودن آن نیست. برجام، دربردارنده یک بخش مبهم است که به آن «شرایط عدم اجرا» گفته می شود و بر اساس آن، طرف های توافق می توانند در شرایط خاصی، از توافق کنار بکشند. وجود چنین بندی، به مذاکره کنندگان ماهر جمهوری اسلامی ایران این امکان را می دهد که بر اساس نظر خود، طرف مقابل را به نقض برجام متهم کرده و از آن کنار بکشند.