دقیقا همانند سایر روابط طولانی مدت ایالات متحده با منطقه خاورمیانه، روابط واشنگتن با ریاض نیز بر محور دموکراسی و حقوق بشر نمی چرخد، بلکه اتحاد این دو بر اساس دو فاکتور اساسی است: منابع طبیعی و ثبات منطقه ای.
در وهله نخست رژیم سعودی علاوه بر آن که خود را نگهبان حرمین شریفین می داند، برای آمریکا نگاهبان یک ماده مقدس (!) نیز هست: نفت. عربستان سعودی به عنوان بزرگترین صادر کننده نفت در جهان و همچنین به عنوان کشور تأثیرگذار بر شش عضو عرب دیگر سازمان اوپک، نقشی متقاعد کننده برای آمریکا به عنوان یک ابر قدرت تشنه سوخت و نفت دارد تا این کشور را به عنوان دوست همیشگی خود در کنار داشته باشد.
از سوی دیگر برای ایالات متحده، بر قراری توازن قوای منطقه ای میان متحدان خود یعنی عربستان و ترکیه، با متحدان و دوستان روسیه یعنی ایران و سوریه نقطه تمرکز اصلی در سیاست خارجی است. پیش از این نیز کشیدن کشورهای غیر متعهد مانند مصر به جرگه دوستان و همپیمانان و حتی تقویت صدام حسین برای مقابله با ایران در منطقه بخشی از علایق سنتی آمریکا در منطقه برای برقراری موازنه قدرت بوده است.
در این بستر، نگاه داشتن عربستان سعودی به عنوان ابزار تأثیرگذار آمریکا در منطقه بر روی کشورهای عربی یک تصمیم ساده در سیاست خارجی آمریکا طی دهه های گذشته بوده است. بدون حمایت و پشتیبانی آمریکا این احتمال که عربستان به دامان روسیه کشیده شود زیاد بوده است. از سوی دیگر، بر خلاف ایران، هرچند عربستان سعودی روابط مستقیمی با اسرائیل ندارد، مواضع تند و تهاجمی نیز نسبت به این رژیم نداشته، که این موضع، عربستان را برای آمریکا به یک دوست بی درد سر در خاورمیانه تبدیل کرده است.
اما باراک اوباما بر خلاف پیشینیان خود با اتخاذ مواضع دو پهلو در قبال عربستان سعودی، از این سنت در سیاست خارجی آمریکا فاصله گرفت. وی در مورد این دیدگاه ـ که دولت واشنگتن و ریاض، سیاست خارجی یکسان و شبیه به هم در منطقه داشته باشند ـ تردید جدی راه داد که شاهد جدی بر این موضوع توافق هسته ای ایران است؛ هرچند اوباما به تمامی انگیزه های عربستان سعودی پشت پا نزد؛ از جمله حمایت از این کشور در حمله به یمن. اما تمایل خود به گسست از منافع طبقه حاکم در عربستان را به خوبی نشان و از این طریق احساس نا امنی در سران سعودی را افزایش داد.
رفتار عربستان سعودی نیز طی این مدت بر حساسیت های اوباما افزود. جانشینان قدرت در این کشور بعد از مرگ ملک سلمان، بر شدت رقابت های خود با ایران در منطقه افزودند و به مقابله با ایران در همه صحنه های ممکن در خاورمیانه اقدام کردند. این منش جدید تا آنجا پیش رفت که حتی پا روی خطر قرمزهای عربستان بعد از یازده سپتامبر گذاشت و به نادیده گرفتن و یا حتی تقویت گروه های افراطی سنی در منطقه منجر شد.
در اوایل سال جاری، دولت سعودی، حمایت های خود از ارتش لبنان را به دلیل تأثیر پذیری این نهاد از حزب الله متوقف کرد. همچنین از آنجایی که حوثی ها را واسطه ایران در یمن می داند، در این کشور مداخله نظامی کرده و جرایم جنگی اسفناکی را علیه شهروندان یمنی صورت داده است.
ایران اما در مقابل این اقدامات سعودی ها به حمایت های خود از حماس و حزب الله لبنان افزود و همچنین نقش مهمی در مبارزه با تروریست های داعش در عراق و سوریه به عهده گرفت. اما هنوز در مورد نقش و اثر ایران در یمن بحث های فراوانی وجود دارد. با این حال نهادها اطلاعاتی آلمان نقش نوظهور عربستان در منطقه را با عنوان «مداخله جویی بی احتیاط» خطاب کرده اند.
طی دو هفته گذشته، کنگره آمریکا مواضعی تند و جدلی در برابر عربستان سعودی به خود گرفت. این نهاد دو سند بسیار مهم را علیه عربستان منتشر کرد که یکی از آنها اسناد طبقه بندی شده مربوط به دخالت مقامات سعودی در 11 سپتامبر بود و دیگری اسناد مربوط به نقض حقوق بشر در عربستان. همچنین کنگره برای اولین بار در تاریخ ریاست جمهوری اوباما دست به وتوی رئیس جمهور زد تا به شهروندان آمریکایی اجازه شکایت از دولت عربستان برای انجام یا حمایت از عملیات تروریستی در خاک آمریکا را بدهد و برای حسن ختام در برابر تلاش ها برای فروش 1.3 میلیارد دلار ادوات نظامی و تانک به ریاض ایستادگی کرد.
در عصر بعد از جنگ سرد، منافع واشنگتن و ریاض در منطقه خاورمیانه به کلی با هم در تضاد و منافات است. اوباما چهره ای مؤثر بوده است. دوره ریاست جمهوری وی طیفی از اتفاقات بزرگ از تحولات در کشورهای خاورمیانه تا توافق هسته ای با ایران را در بر میگیرد و رئیس جمهور بعدی آمریکا باید در عصر خاورمیانه متحول شده و در عصر بعد از توافق هسته ای با ایران حرکت کند. اگر نه ایدئولوژی، بلکه بستر عملیاتی زمانی روابط نزدیک آمریکا و ریاض را توجیه می کرد، اکنون عقلانیت های جدید باید در بستر جدید منطقه خاورمیانه به کار گرفته شود.
در این خصوص، اولین فاکتور مؤثر در روابط واشنگتن و ریاض یعنی سیاست نفت، بدون شک برای سال های پیش رو هنوز هم به عنوان یک فاکتور مهم نقش ایفا می کند. اما سرانه مصرف سوخت خارجی و وارداتی از سوی ایالات متحده طی چند دهه گذشته به شکل مداوم کاهش پیدا کرده و در سال 2014 این سرانه به کمتر از میزان سال 1994 رسیده است. این کاهش نیاز به نفت وارداتی فضای خوبی برای رئیس جمهور بعدی آمریکا ایجاد می کند تا سیاست های این کشور را از سیاست کشورهای صادرکننده نفت همچون عربستان متمایز سازد.
اما فاکتور دوم که مربوط به ثبات منطقه ای است، توهمی بیش نیست. یک منطقه زمانی به لحاظ سیاسی واجد ثبات است که در برابر تغییرات مصون باشد. در عصر جنگ سرد که پادشاهی های مطلقه مورد حمایت غرب بر خلق رام شده حکومت می راندند، نتیجه ملموس حفظ وضع موجود قابلیت پیش بینی برای سیاست های آتی بود؛ اما در خاورمیانه مدرن که در آن عراق، لیبی، سوریه و یمن و لبنان از داشتن حکومت مرکزی مقتدر که توان کنترل مرزهای دولتی را داشته باشد، محروم هستند، تنها به معنی تداوم و ادامه دادن به خشونت و گسترش تعداد دولت های وا مانده و درمانده است.
در این میان، هرچند جنگ داخلی در سوریه منجر به آن شده که رد پای روسیه در منطقه حک شود، هنوز ولادیمیر پوتین برای رسیدن به قدرت نفوذ و اثرگذاری شوروی سابق در منطقه خاورمیانه فاصله زیادی دارد.
اگر رئیس جمهور بعدی آمریکا به روند گسست سیاست های آمریکا از سیاست کشورهایی مانند عربستان سعودی و در کل استراتژی های مربوط به جنگ سرد ادامه دهد، واشنگتن شاهد یک فضای منعطف برای تدوین یک استراتژی کارآمد در رابطه با ایران، پیشرفت حقوق بشر در منطقه، و مقابله موثر با افراطی گری سیاسی و مذهبی خواهد بود.