روزنامه خرسان در گزارشی نوشت:
با دیدن خانه سکانس هایی از فیلم های قدیمی از ذهنم می گذشت. خانه ای کلنگی با پنجره های چوبی که هر لحظه ممکن بود فرو بریزد.
تابلویی بزرگ و امروزی که تضاد کامل با عمر ساختمان داشت، بر سر درورودی نصب شده بود. انگار
تابلو می خواست عمر ساختمان را پنهان کند و مراجعان را متقاعد کند که جوان است.
تابلو، آنقدر پرنور بود که چشم را می زد و با خط درشت نام شرکت را فریاد می زد: «شرکت بازاریابی شبکه ای...»
دو پله ورودی را با یک گام بلند طی کرده و وارد شرکت شدم. هیچ شباهتی به یک شرکت معمولی نداشت. برخلاف شرکت های معمولی که چندین کار مند پشت میز نشسته اند، این جا همه ایستاده بودند و حرف می زدند. داخل سالن گروه هایی دو یا سه نفره دیده می شدند. آنچنان گرم صحبت کردن با یکدیگر بودند که محیط اطراف را از یاد برده بودند.یکی می گفت و بقیه می شنیدند. گویا ساحری دارد ورد می خواند و بقیه مسحورانه او را می نگرند.
جوانانی که هورا می کشیدند
پیدا کردن«بالاسری» مورد نظر من در میان آن جمعیت جوان سحر شده کار مشکلی بود.«بالاسری» کسی بود که می خواست بازاریابی شبکه ای را به من معرفی کند. شنیده بودم که از قدیمی های این کار است و با کلی پارتی بازی از او وقت گرفته بودم.با یک تماس تلفنی به سمت حیاط جنوبی ساختمان هدایت شدم. جمعیت جوانی که هماهنگ با یکدیگر مشغول کف زدن بودند، توجهم را به خود جلب کردند.برگه پشت در نشان می داد کلاس آموزشی است. البته هیچ شباهتی به کلاس نداشت و بیشتر شبیه ورزشگاه بعد از به ثمر رسیدن گل بود.
انتهای کلاس مادری سعی داشت به زور فرزند سه چهار ساله خود را آرام کند تا این فرصت به ظاهر طلایی را به خاطر گریه فرزندش، از دست ندهد.ردیف های جلویی با دختران و پسران جوانی پر شده بود که تمام حواسشان به مربی بود که با هیجان برای آن ها صحبت می کرد وهر از چند گاهی آن ها را مجبور می کرد تا جملاتی را هماهنگ با هم فریاد بزنند. این صحنه را قبلا در کلاس های ترک اعتیاد دیده بودم.
ساعت 5 بعد از ظهر است.آفتاب همچنان گرم و سوزنده می تابد.گروه های دو یا سه نفره و بعضا افرادی تنها در حیاط هم دیده می شوند.گویی آفتاب برای آن ها سرد و دلپذیر است.گروه ها بی وقفه در حال صحبت کردن با یکدیگر هستند.ولی آن هایی که تنها گوشه ای نشسته اند به آدم هایی می مانند که در حال حلاجی کردن صحبت های تمام شده چند دقیقه قبل هستند.یک جنگ تمام عیار درون خود راه انداخته اند.کلافگی از سر ورویشان می بارد بالاخره به محل قرار رسیدم. زیر درخت گردوی کهن سالی نشسته بود.حدودا 26 سال داشت.ظاهرش آراسته بود و هرچند ثانیه یک بار لبخند می زد. مردی مودب که تا من ننشینم، نمی نشیند.خود را کاوه معرفی می کند.
پای صحبت های بالاسری
اولین سوالش که در مورد سابقه کاری من است، با جواب منفی روبه رو می شود.چشمانش برق می زند.جهت و محتوای صحبت هایش با همین یک سوال ابتدایی مشخص می شود.محتوایی که متناسب با یک فرد بی تجربه است.
تعریف او از بازاریابی شبکه ای اصلا مورد انتظار من نیست.هیچ حرفی از تعریف ساختار و قوانین نمی زند.او بازاریابی شبکه ای را رشد شخصیت، حس همدلی، روش جدید توزیع کالا و تغییر فرد می داند. این که حس همدلی در لغت نامه او چگونه معنا می شود، نمی دانم. ولی تلاشی که بین بازاریابان برای فروش بیشتر به چشم می خورد نه تنها هیچ حس همدلی در آن موج نمی زند بلکه بیشتر به رقابت با خشمی زیر پوستی می ماند و هر بازاریاب تمایل دارد تا رقیب را با بدترین شکل ممکن پشت سر بگذارد تا پیروز این میدان باشد.
آمریکا و بازاریابی شبکه ای
او معتقد بود بازاریابی شبکه ای با همراه کردن مردم کشور با خود و بالا بردن حس همدلی میان آن ها باعث رشدفرهنگی و اقتصادی کشور شده است و اگر این مسیر ادامه پیدا کند، ایران به یک ابر قدرت مانند آمریکا تبدیل می شود، چرا که آمریکا نیز این مسیر را طی کرده است. صحبت هایش مرا یاد خبری می اندازد که نمی دانم چه زمانی خواندم. فقط اصل خبر را خوب به یاد دارم. خبر مربوط به آمریکا بود. سازمان تجارت فدرال آمریکا اعلام کرده بود که شرکت های شبکه ای خطرناک اند. چرا که در صورت فروپاشی هرم به جز افراد اولیه هرم که تعداد قلیلی هستند بقیه دست خالی می مانند. پیشنهاد این سازمان این بود که بهتر است در برنامه ای که حقوق شما به جای فروش خودتان به تعداد زیرمجموعه های شرکت بستگی دارد، وارد نشوید، به خودم می آیم. کاوه همچنان دارد با انرژی صحبت می کند. انگار نه انگار حواسم پرت شده. حرف هایش ربطی به بازاریابی شبکه ای ندارد. می گوید: انسان ها در ذات خود تمایل دارند عضو گروه شوند و زمانی وارد گروه می شوند که از شرایط موجود ناراضی بوده و می خواهند فضا را تغییر دهند.بازاریابی این امکان را فراهم می کند که با عضویت در گروه هایی در این شبکه بتوانند شرایط را تغییر داده و به دستاورد های خوبی برسند.حرف های بالاسری فاصله زیادی با یافته های تحقیق های علمی دارد. آمار های جهانی نشان می دهد که تنها 10 درصد از فروشندگان شرکتAmway s ، که یکی از باقدمت ترین و بزرگترین شرکت های مبتنی بر بازاریابی شبکه ای در آمریکا ست، می توانند درآمدی داشته باشند. این تحقیق به وضوح با اظهارات این فرد در تضاد است.
کاوه لازمه ورود به این حرفه را خرید اولیه عنوان کرد.یعنی برای ورود رسمی به شرکت حتما باید مبلغی از کالا های شرکت خریداری کنید. حتی وقتی در کار جلوتر می روی و ماه ها هم سودی دریافت نمی کنی باید برای بقای خود در شرکت، خرید هایی را ماهیانه انجام دهی.
امان از خرید های اجباری
هفته پیش با دختری حدودا بیست و دو سه ساله آشنا شدم.خود را سیما معرفی کرد.به تازگی از یکی از این شرکت ها بیرون آمده بود.در حالی که دل پری داشت، عنوان کرد به خاطر همین خرید های اجباری مجبور شدم موبایلم را بفروشم و از ترس سرزنش خانواده تا به حال آن را در خانواده عنوان نکرده ام.یا از پسری یاد می کرد که همانند او، برای داشتن پول این خرید های اجباری، مجبور شده بود کفش چرمی که هدیه خانواده اش برای ترک اعتیاد او بود، بفروشد.
با این که یکی از قوانینی که این شرکت ها بر اساس آن تدوین شده اند، عدم اجبار به خرید اولیه است ولی تعداد زیادی از این شرکت ها این قانون را رعایت نمی کنند.
کاوه همچنان مشغول صحبت است و ادامه می دهد: در برخی از شرکت های بازاریابی شبکه ای در هنگام جذب افراد، ازجوگیر مارکتینگ استفاده می کنند به نحوی که توهم یک شبه پول دار شدن را در آن ها زنده می کنند.در حالی که خود ادعا می کرد، در شرکت فعلی حقایق گفته می شود.صدای کف زدن کلاس آموزشی این دفعه با جیغ و سوت همراه است.شعارهایشان را باهیجان بیشتر و تن صدای بلند تری تکرار می کنند، انگار موضوعی آن ها را به شدت تحت تاثیر قرارداده و جوگیر شده اند.
او دلیل انتخاب شرکت فعلی برای انتخاب فعالیت هایش را سابقه، پشتوانه مالی و تیم آن شرکت بیان می کند و تاکید می کند که مردم عاشقانه انتخاب می کنند و سعی می کنند عاقلانه با آن زندگی کنند در حالی که باید عاقلانه انتخاب کرد و عاشقانه زندگی کرد.چندی پیش تعدادی از لیدر های شرکتهای بازاریابی شبکه ای مختلف، عنوان کرده بودند که تمام بازاریابان، همه عضو یک خانواده هستند و تنها هدف همه آنهاارتقا و پیشرفت کشور است.چگونه است که همه بازاریابان شرکت های مختلف یک هدف دارند در حالی که بازاریابان هر شرکت خود را برتر از بازاریابان شرکت های دیگر می دانند؟
صحبت های کاوه به دستمزد و پورسانت می رسد. موضوعی که دلیل اصلی حضور من در این شرکت است. او می گوید: پورسانت افراد بر اساس طرح های درآمد زایی که در قانون شرکت تدوین شده پرداخت می شود.درحالی که تمایلی به باز شدن این موضوع ندارد ولی به اصرار من بیشتر توضیح می دهد: 50درصد از سود فروش عاید تولید کننده می شود.24 درصد پورسانت فروشنده، 5 درصد پورسانت نسل اول و همین طور تا هفت نسل ادامه پیدا می کند.تمایلی به صحبت کردن در مورد پورسانت های دریافتی خودش ندارد.با یک لبخند موضوع دیگری را پیش می کشد و سعی می کند از افتخارات این حرفه بگوید تا مطالبی که حتی خود نیز جوابی برای آن ها ندارد.
نفع مصرف کننده از بازاریابی شبکه ای؟
کاوه می گوید کار ما خیلی به نفع مصرف کننده تمام می شود، ما واسطه ها را حذف می کنیم تا به مصرف کننده خدمت کرده باشیم. با این حال نتایج تحقیقات چیز دیگری را نشان می دهد. سید مهدی نریمانی یکی از پژوهشگران این حوزه است که در مقاله علمی خود می نویسد:
یکی از تخلفات مهم این شرکت ها، عملکرد وارداتی آن شرکت هاست چرا که شرکت های بازاریابی شبکه ای به صورت یک ویترین عمل می کنند و تبدیل به یک وارد کننده انحصاری شده اند.محصولاتی را عرضه می کنند که خود تولید کننده آن نیستند و در حال حاضر حداقل یک واسطه بین تولید کننده و مصرف کننده وجود دارد.موضوع فقهی این حرفه هم شدیدا فکرم را درگیر خود کرده بود چرا که برخی از مراجع کلا این حرفه را جایز نمی دانند و برخی نیز تنها پورسانت فرد فروشنده را حلال می دانند و معتقدند پورسانت دهی از نسل اول به بعد از نظر فقهی جایز نمی باشد. گذشته ازاین یکی از موارد اساسی مطرح درباره این شرکت های بازاریابی نوع جنس، کیفیت آن و مبادی ورودی این اجناس و تاثیراتی که روی تولید داخلی می گذارد می باشد که در گزارشی دیگر به ابعاد و جزئیات این مسئله خواهیم پرداخت.
در راه بازگشت به فن بیان و مهارت های گفت وگوی کاوه فکر می کردم کاوه آنقدر جذاب بود که هر کسی را بتواند با جادوی جملات روانشناسی، موفقیت، اقتصاد و... خام کند. در مسیر به جوانانی فکر می کردم که هورا کشان وارد شده و ناله کنان و بدهکار خارج می شدند. یاد صحبت های مدیر عامل شرکت خرید اینترنتی این شرکت افتادم. گفته بود: عزیزانی که می خواهند در این زمینه فعالیت کرده و روی تاسیس شرکت بازاریابی شبکه ای سرمایه گذاری کنند، باید پشتوانه کاری، مالی و تجربه زیادی در این حوزه داشته و همچنین ازصبر ایوب برخوردار باشند! خلاصه این که بازاریابی شبکه ای روی کاغذ و مجوز دار، فاصله ای زیاد با بازاریابی در عمل دارد. صحبتی که بالاسری ها نمی گفتند و کسی سراغی از آن نمی گرفت. شاید اگر صبر داشته باشید، بهتر است که از جای دیگری شروع کنیم. شاید از تولید.