مرد جوانی که در جریان درگیری نامزد عقدکردهاش را با 17 ضربه چاقو کشته بود، صبح دیروز در شعبه دهم دادگاه یک استان تهران محاکمه شد.
به گزارش روزنامه ایران، ششم فروردین امسال به دنبال درگیری خونین دختر و پسر جوان در آپارتمانی واقع در خیابان پیروزی، همسایهها بلافاصله با کلانتری 121 تماس گرفتند و درخواست کمک کردند.
مأموران پلیس پس از حضور در صحنه جنایت، با جسد غرق در خون زن جوانی به نام سمیرا (29 ساله) روبهرو شدند و همسر عقدکردهاش به نام فرهاد را دستگیر کردند.
جوان 30 ساله در بازجوییها به کارآگاهان گفت: از یک سال پیش عقد کرده بودیم اما من در این مدت دائم فکر میکردم سمیرا به من خیانت میکند. روشهای مختلفی را امتحان کردم تا بتوانم این خیانت را ثابت کنم اما هیچ مدرکی به دست نیاوردم اما همیشه این احساس سوءظن در من وجود داشت و نمیدانستم چه کنم. سر همین موضوع چند بار هم دعوا کردیم اما نتیجهای نداشت. روز حادثه هم سمیرا به آپارتمان من آمده بود و داشت ناهار درست میکرد که با هم درگیر شدیم و با چاقویی که در آشپزخانه بود ضربهای به گردنش زدم و بعد آنقدر عصبانی بودم که با 17 ضربه سمیرا را کشتم!
صبح دیروز نیز فرهاد پس از انتقال از زندان به دادگاه، محاکمه شد.ابتدای جلسه پدر و مادر سمیرا برای دامادشان قصاص میخواستند.سپس فرهاد در برابر قضات دادگاه ایستاد و در دفاع از خود گفت: من این جرم را قبول دارم اما آقای قاضی من وسواس فکری پیدا کرده بودم و در ذهنم خیال میکردم که همسرم به من خیانت میکند!قاضی قربانزاده (رئیس دادگاه) پرسید: آیا برای اثبات حرفهایت مدرکی هم داری؟ فرهاد در پاسخ گفت: نه من فقط به همسرم شک داشتم و همین شک زندگی ما را سیاه کرد.
من نباید سمیرا را میکشتم، اصلاً قصد کشتن او را نداشتم، باور کنید من دوستش داشتم.در پایان جلسه محاکمه قضات وارد شور شدند تا حکم را صادر کنند.
گفتوگو با متهم
چرا نامزدت را کشتی؟
همه چیز یک حادثه بود...
شغلت چه بود؟
کارگر اداره برق بودم.
آیا مواد مخدر مصرف میکردی؟
نه.
چرا به همسرت شک داشتی؟
نمیدانم، فکر میکردم با کسی رابطه دارد.
آیا شک و تردیدهایت درست بود؟
نه. چند بار در خانهای که قرار بود زندگی کنیم ضبط صوت کار گذاشتم ولی نتوانستم هیچ مدرکی علیه او پیدا کنم.
به خاطر شک و سوءظنی که نسبت به نامزدت داشتی به پزشک یا مشاور مراجعه کرده بودی؟
نه.
فکر نمیکنی اگر به مشاور مراجعه میکردی، حداقل الان متهم به قتل نمیشدی؟
بله درسته، اما من بیعقلی کردم، آنقدر جنون شک در من رخنه کرده بود که نمیدانستم چه کار میکنم. حالا هم پشیمانم و امیدوارم خدا، همسرم و خانوادهاش مرا ببخشند!