دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، دوران حکمرانی خود بر این کشور را به شکلی رادیکال آغاز کرده است و این موضوع از همان روز تحلیف وی و با سخنرانی جنجالی اش مشخص بود. کاندیدایی که همگان امید به آن داشتند تا بعد از ورود به کاخ سفید، کمی از مواضع تند و نامتعارف خود کوتاه بیاید تا به اینجا که تنها یک هفته از تحلیفش گذشته است، نشان داده که تفاوتی با دونالد ترامپ کاندیدا ندارد.
به گزارش «تابناک»؛ حدود یک ماه پیش، استفن والت اندیشمند واقع گرای روابط بین الملل در نشریه «فارین پالیسی» به نکتهای جالب در مورد دونالد ترامپ اشاره و بیان کرد که ترامپ اکنون موفق شده است چالشی بزرگ با چین – بر سر موضوع تایوان – ایجاد کرده و گرایش وی به سمت روسیه نیز منجر به تنشهایی در نیم کره غربی جهان شده است و جالب آنکه هنوز دونالد ترامپ بر مسند قدرت تکیه نکرده!
بدون شک استفن والت به خوبی از ذهنیت فردی مانند ترامپ آگاه بوده است که می دانسته وی شخصی نیست که بعد از ریاست جمهوری نیز تغییری در رویکردهای خود ایجاد کند. هفته اول ریاست جمهوری ترامپ نشان داد، آنچه والت یک ماه قبل از ریاست جمهوری وی بیان کرده بود اکنون با وسعت بیشتری در حال رخ دادن است.
دستور دونالد ترامپ برای ممنوعیت مسافرت به ایالات متحده برای هفت کشور از جمله ایران اکنون به ترند جهانی در شبکههای اجتماعی تبدیل شده است. رسانههای مختلف از گرایش های سیاسی مختلف در این کشور و سایر کشورهای جهان موضوع را در صدر اخبار خود قرار دادهاند تا اقدام ترامپ به یک زلزله رسانه ای و خبری تبدیل شود.
در حالی که بسیاری از تحلیلگران اقدام های اخیر ترامپ را نشانه ای از یک رویکرد کاملاً نامتعارف و جدید در سیاست خارجی وی می دانند و هرچند تا حد زیادی این مسأله درست است، باید یک لایه از این موضوع پایینتر رفت و پرسید که دلایل اصلی دونالد ترامپ از یک چنین اقدامهای رادیکال، آن هم تنها در هفته اول ریاست جمهوری چیست؟
کنش و واکنشی داخلی با تبعات جهانی
آنچه به ذهن می رسد این است که دستورهای دونالد ترامپ بیش از آنکه هدف خارجی داشته باشد، مخاطب داخلی و در دل آمریکا دارد؛ معنی این سخن آن است که برای دونالد ترامپ اهمیت چندانی ندارد که کدام کشورهای جهان به این موضوع واکنش نشان داده و ماهیت این واکنش به چه ترتیبی خواهد بود. آنچه ترامپ از اقدامهای خود مد نظر دارد، واکنشی فوری و شاید سراسیمه به اتفاقات داخل ایالات متحده است و کمتر دلایل بیرونی دارد.
ترامپ به این موضوع واقف است که از موقعیتی متزلزل در داخل ایالات متحده برخوردار است. در خوشبینانه ترین حالت، وی تنها 50 درصد از جامعه آمریکا را پشت سر خود دارد و 50 درصد دیگر جامعه آمریکا در مورد وی وضعیتی خنثی نداشته بلکه کاملاً در تضاد با وی و رویکرد وی قرار دارند.
ترامپ به شدت از سوی رسانههای جریان اصلی در داخل ایالات متحده مورد هجمه و نقد قرار دارد. نیویورک تایمز، واشنگتن پست و CNN به تنهایی برای ایجاد چالش برای ترامپ و دولت وی کفایت می کنند و به این رأس قدرتمند هرم رسانههای دموکرات در آمریکا باید بی نهایت رسانههای کوچک و بزرگ داخلی و خارجی را اضافه کرد که ترامپ به شدت از آنها وحشت دارد. استفاده بیش از حد ترامپ از توییتر واکنشی به این هجمه رسانه ای است و نشانههای آن از توییت های ترامپ به خوبی پیداست.
دونالد ترامپ تنها رئیس جمهور در ایالات متحده است که مراسم روز تحلیف وی بی شباهت به یک شورش داخلی نبود. انبوه مردمی که از همان ابتدای رقابتهای انتخاباتی مخالفت با رویکردها و شخصیت وی را آغاز کرده بودند، در روز تحلیف به خوبی به وی نشان دادند که سر سازگاری با رئیس جمهور جدید را ندارند و تظاهرات میلیونی زنان در سراسر جهان ضد ترامپ به خوبی نشان داد که حتی وجهه ترامپ نه تنها در آمریکا بلکه در کل دنیا خوب نیست و این برای شخصی که در راس هرم اجرایی ابرقدرت دنیا نشسته است، موضوعی سنگین و غیر قابل هضم است.
دونالد ترامپ به همه این مضوعات واقف است و به خوبی می داند، تنها سرمایه اجتماعی که در دست دارد، حدود 50 درصدی از جامعه آمریکا هستند که نه به خاطر شخصیت وی، بلکه به خاطر وعدههایی که برای آنها داده بود، به وی رأی داده اند. دونالد ترامپ به خوبی می داند که در حزب جمهوری خواه پشتوانه چندانی ندارد و هرچند خود وی علاقهای به این پشتیبانی نداشته، به صرافت درک کرده که این عدم حمایت همه جانبه موقعیت سیاسی وی را شکننده می کند.
در نتیجه ترامپ یک راه بیشتر برای تثبیت خود در ابتدای مسیر پر فراز و نشیب پیش روی ندارد: حفظ و صیانت از سرمایه اجتماعی حداقلی که بیش از نیمی از جامعه آمریکا را نیز شامل نمی شود. تنها راه برای صیانت از این سرمایه نیز نشان دادن نوعی از قاطعیت در پیگیری وعدههایی است که قبلاً داده شده.
اکنون برای دونالد ترامپ تنها یک سنگر وجود دارد و آن قشر سفید پوست سنتی، اغلب کارگر و کم درآمد جامعه آمریکاست که بخش اعظمی از پایگاه رأی خود را از آنها دارد. کسانی که با رؤیای زنده شدن «کمربند زنگ زده» ایالات متحده به ترامپ رأی دادند و نه به خاطر شخصیت و ایدههای وی. ترامپ تنها یک راه پیش روی دارد تا در برابر هجمه رسانههای قدرتمند دموکرات و جریان اصلی و انتقادات گسترده جهانی خلاص یابد و آن دلگرم نگاه داشتن همان قشر و حامیان وی در انتخابات است.
در نتیجه می توان به خوبی دریافت که دستورهای و اقدام های اخیر ترامپ نه یک حرکت نمایشی است، و نه یک حرکت آوانگارد. نه یک رویکرد متفاوت است و نه یک ایده برآمده از انسجام نظری در سیاست داخلی و خارجی. دونالد ترامپ هیچ یک از اینها را ندارد و به هیچ یک از اینها نیازی هم ندارد. زیرا وی تنها با تکیه بر یک ستون رئیس جمهور آمریکا شده است: وعدههای افراطی برای به دست آوردن حامیانی با رؤیای «عظمت دوباره آمریکا».
ترامپ خود از این رؤیا دید واضحی ندارد و دقیقاً مطمئن نیست که رفتارهای وی ایالات متحده را به کدام سمت خواهد برد؛ اما این هم برای وی اهمیتی ندارد. وی فرصت آن را یافته که رئیس جمهور آمریکا شود، آن هم در حالی که رقیبان قدرتمندی را در خود حزب جمهوری خواه کنار زده و بر رقیبی بسیار قدرتمند و با امکانات به نام هیلاری کلینتون غالب شده است. چیزی که شاید خود نیز در ابتدای راه به آن باور نداشته.
این موفقیت را تنها مدیون همان قشر و همان طبقه آمریکایی است. حتی اگر 10 درصد از این طبقه از دونالد ترامپ مأیوس شوند، ترامپ تبدیل به یک رئیس جمهور یک دوره ای خواهد بود زیرا موقعیت اجتماعی وی بسیار متزلزل است. در نتیجه ترامپ راهی ندارد، جز آنکه به سرعت نشان دهد که می خوهاد دیوار مکزیک را بنا کند، تجارت آزاد را سرنگون سازد، مسلمانان را به بهانه تروریسم از ورود به آمریکا منع و بعد از آن با روسیه تنش زدایی کند.
ترامپ در یک موقعیت واکنشی قرار دارد. هیچ کدام از رفتارهای وی نشانی از رفتار یک رئیس جمهور و سیاستمدار آب دیده و کار کشته ندارد چون ترامپ هیچ کدام از اینها نیست. ترامپ فردی است تنها در میان 50 درصد از جامعه آمریکا که مشخص نیست تا چهار سال آینده همچنان او را به عنوان رئیس جمهور خود قبول داشته باشند یا نه.