میگوید، تمام زندگیاش موسیقی است و خیلی سالها پیش، سر همین خیابان استانبول برای نخستین بار عاشق موسیقی شده است؛ آن دوران که کوچه پس کوچههای تهران مملو بود از صداهای خوب موسیقی. از آن روزها نزدیک به 60 سال میگذرد؛ اما همچنان با همه وجود به ساخت موسیقی و آهنگسازی مشغول است.
از نگاه او که همیشه لبخند بر چهرهاش نقش بسته است، موسیقی ملیت و تعصب ندارد. ارمنی است اما عاشق سرزمینش، ایران. تا آنجا که از شاهنامه فردوسی تا اپرای عاشورا را با زبان سازهای کلاسیک غربی به تصویر کشیده است. لوریس چکناواریان را پدر سمفونی و اپرا میشناسند.
هنرمندی که با تلاشهای بسیار، توانست احساسات درونی خود را به آثار زیبایی خلق کند. از «کوروش کبیر» تا «خودکشی صادق هدایت»؛ اما با وجود این هنوز هم بر این باور است باید این راه را ادامه بدهد. لوریس چکناواریان سالهای بسیاری است که تجربه رهبری در کشورهای مختلف را داشته است؛ اما هنوز هم تأکید دارد ارکستر موسیقی در ایران فرمانده خوب و قابلی ندارد و اگر روزی بخواهد جهانی شود، باید تعصبها را کنار بگذارند و از خارج کشور رهبر میهمان دعوت شود. در ادامه گفتوگوی ما با این استاد پیشکسوت موسیقی را میخوانید.
لوریس چکناواریان از هنرمندان بزرگ موسیقی است که عِرق و علاقه بسیاری به ادبیات ایران دارد تا آنجا که در این باره اپراهای زیبایی خلق کرده است؛ گفت و گوی چکناواریان که در ویژه نامه نوروزی ایران منتشر شده را در «تابناک» می بینید.
در ابتدا کمی در مورد این علاقهمندی و شروع فعالیت تان توضیح دهید.
سال های سال است که در زمینه موسیقی فعالیت میکنم و در این مدت بیش از بیست هزار صفحه پارتیتور (نتنویسی تمامی بخشهای سازی و آوازی یک ارکستر) نوشته ام.
من در سال 1316 در بروجرد متولد شدم. پدربزرگم رئیس بهداری بروجرد و پزشک آیتالله بروجردی بودند اما از دو سالگی در تهران و در خیابانهای منوچهری و نادری که امروزه سی تیر نامیده میشود زندگی میکنم. البته آن زمان تهران به وسعت امروز نبود؛ از خیابان انقلاب تا حسن آباد 500 هزار تن جمعیت هم نداشت، ولی فعالیتهای موسیقی در آن دوران بیش از امروز بود؛ بخصوص مهاجرت ارامنه و فرار از قتل عامها از کشور شوروی به ایران، سبب شد تا هنرمندان بزرگی که پایه گذار فرهنگ اروپایی در ایران بودند در زمینه تئاتر، سینما و موسیقی وارد کشور شوند.
از کودکی به موسیقی علاقهمند بودم. از هفت سالگی ویلن مینواختم و خواهرم هم نوازنده پیانو بود؛ از همان سن و سال عاشق موسیقی بودم و به هیچ چیز دیگری غیر از موسیقی فکر نمیکردم و تا امروز که نزدیک به 80 سال دارم، همه زندگیام موسیقی بوده و هست. البته خانواده در انتخاب این مسیر، نقش مهمی دارند. به ویژه ارامنه که هر فرزند خانواده باید در یک ساز تخصصی داشته باشد یعنی به اجبار یک کار هنری انجام بدهد.
من نخستین بار در چهارده سالگی گروه کرچهارصدایی را رهبری کردم و در16 سالگی رهبری ارکستر را بر عهده داشتم و بعدها برای ادامه تحصیل، عازم وین شدم و در آنجا مدرک فارغ التحصیلیام را در رشته رهبری ارکستر از دانشگاه میشیگان اخذ کردم و سرانجام پس از6 سال (سال 1961میلادی) به ایران برگشتم و به خاطر علاقه به موسیقی زورخانهای، محرم و تعزیه و مطالعات بسیار در این زمینه بعد از دو سال توانستم اپرای «رستم و سهراب» را بنویسم.
البته این کار 25 سال به طول انجامید و به خاطر سنگینی کار، هشت بار آن را نوشتم و اصلاح کردم؛ به این علت که در ایران سابقه اپرا وجود نداشت و باید ازالفبا این کار را شروع میکردم اما علاقه به اشعار فردوسی و شاهنامه، گوش دادن به موسیقی شیرخدا و رفتن به زورخانهها عزم من را به این کار محکم تر کرد.
ناگفته نماند از همان کودکی عاشق داستان «رستم و سهراب» بودم و در جوانی با خودم عهد کردم نخستین اپرایی که می نویسم «رستم و سهراب» خواهد بود که نهایتاً به سرانجام رسید و در دولت اصلاحات، متشکل از یک ارکستر 200 نفره از ارمنستان برای نخستین بار در تهران به اجرا درآمد.
اجرای این اپرا موفقیت بسیاری برای من داشت و استقبال بینظیر مردم خستگی سال ها تلاش روی این اثر را از تنم به در کرد. بعد از آن به سراغ دیگر داستانهای شاهنامه رفتم و اپراهای «رستم واسفندیار»، «سیاوش»، «ضحاک» و بعد آن اپرای مولانا و همچنین افسانه ایرانی«پردیس و پریسا» را نوشتم. آخرین اپرایی که در دست دارم خودکشی صادق هدایت است. یک فانتزی برمبنای کتابهای مختلف صادق هدایت و بیان لحظات آخر زندگی او قبل ازخودکشی است که «آخرین ساعت زندگی صادق هدایت» نام دارد البته این کار در حال حاضر اجرا نشده است.
آن دوران با چه استادهایی کار میکردید؟
آن زمان معلم ویلن من آقای جیم گازیان بود که به امریکا مهاجرت کرد و به غیر ایشان دیگر اساتیدم از کشور روسیه بودند.البته درآن دوران معلمهای ویلن بیشترارامنه بودند که با جمعآوری آهنگهای محلی موسیقیهای زیبایی خلق کردند.
از همان ابتدا علاقهمندی شما به موسیقی کلاسیک بود؟
بله. ازکودکی به موسیقی کلاسیک غربی علاقهمندم و همیشه به دنبال موسیقی علمی بودم و به عقیده من موسیقی کلاسیک نود و نه درصد علم است و یک درصد هنر و آن هنرهم اگرتحت تأثیرخداوند قرار گیرد الهی میشود و اگر تحت تأثیر مردم باشد زمینی است.
متاسفانه اشتباه بزرگ ما ایرانیها این است که همیشه میگوییم فرهنگ وهنر؛ درصورتی که فرهنگ و هنروجود ندارد بلکه باید گفت فرهنگ، هنر و موسیقی. ذات موسیقی علم است، درتمام دنیا چون آلمان یا روسیه فرهنگ وهنر را درکنارموسیقی میشناسند؛ همچنین دانشمندانی چون ابن سینا، فیثاغورث و دیگر اساتید موسیقی. 12 نتی که درموسیقی بکاربرده میشود میلیاردها ترکیب دارد که اگرهزارسال هم درمورد آن بیاموزیم بازهم امکان یادگیری تمامی آنها وجود ندارد. خودمن نیز با اینکه نزدیک به 80 سال سن دارم هنوزهم درحال یادگیری و آموختنم و معتقدم باید ادامه بدهم.
موسیقی حسی یا به مانند موسیقی پاپ نیست.(البته این نوع موسیقیها هم درنوع خود زیبا ومهم هستند) شنوندگان موسیقی کلاسیک اگرچه تعداد کمی دارند اما با علم و لذت از آن بهره میبرند.
به نظر شما در کشورما هم موسیقی درکنار فرهنگ و هنر قرار میگیرد و چنین تعریفی از این هنر وجود دارد؟
خیر.درایران تنها فرهنگ و هنر بکاربرده میشود درحقیقت باید بگوییم از گذشته به موسیقی چندان توجهی نداشتند. شاید به این دلیل باشد که مملکت ما سرزمین شعر و ادبیات است. شعرای بزرگی که مردم ما عاشق آنها هستند و باید گفت موسیقی سنتی ما نیز بگونهای درپشت این اشعار پنهان شده و نمی تواند خود را نمایان کند. اغلب مردم ایران از علاقهمندان به شنیدن شعرهستند وهمین امرسبب شده موسیقی سنتی ما که به نوعی علمی است پیشرفتی نداشته باشد ولی خب موسیقی کلاسیک غربی کاملاًعلم است.
به طور مثال ازابتدا تا پایان مراسم مذهبی کلیسا موسیقی است البته با کلام کوتاه؛درواقع موسیقی در مسیحیت واروپا بسیاراهمیت دارد به همین دلیل تغییرات بسیاری داشته است و یا درمذهب کاتولیکها که مسیحی هستند اوایل توجهی به موسیقی نداشتند ولی متوجه شدند مردم به موسیقی علاقه دارند و ازطریق موسیقی به خداوند نزدیک ترمی شوند درست مانند صوت اذان و یا مراسمهای مذهبی کشورما که مردم را به خدا نزدیک ترمی کند. این درحالیست که در دین اسلام موسیقی مذهبی بسیارزیبایی وجود دارد اما به آن توجه نشده و بصورت سمفونیک، ارکسترال وعلمی آن را دنبال نکردهاند. بنابراین بازهم میگویم موسیقی زبان خداست و تمام ملل دنیا این زبان را میفهمند و درک میکنند و به هیچ مترجمی درمورد آن نیاز نیست. بطورمثال من میتوانم درآن سوی آفریقا کنسرت برگزار کنم و آنها با موسیقی من پی به مفهوم کار خواهند برد.
همانطور که اشاره کردید مملکت ایران سرشارازشعر و ادبیات است اما این هنر در کنار موسیقی می تواند زیبایی خود را دو چندان کند و بهتراست بگوییم خیلی بیشتر به اذهان سپرده شود.
در گذشته موسیقی که خوانده میشد به همراهی دو – سه خواننده، با هارمونی، علم موسیقی و بصورت چند صدایی و متفاوت بود. اما امروزه صداها یک صدایی و یکنواخت شده و بهتراست بگویم مردم به صدای ساز گوش نمیکنند.
استاد روحالله خالقی(روحشان شاد) همیشه به من گلایه میکردند و می گفتند: تمام تلاشم در برنامه گلها این بود که مردم را با موسیقی ارکسترال آشنا کنم اما متأسفانه این اتفاق نمیافتد. هرزمان که صدای آقای بنان از رادیو پخش میشود مردم صدای رادیو را بلند میکنند اما زمانی که صدای ارکستر پخش می شود صدای رادیو را کم میکردند؛ البته خود من هم بارها شاهد این مسأله در تاکسی بوده ام. به هرحال مملکت گل و بلبل و مردم علاقهمند به شعروادبیات.(می خندد)
خود شما چقدر به شعر و ادبیات علاقهمند هستید؟
من با موسیقی بزرگ شدم نه شعر؛ و شعر را درخدمت موسیقی میبینم اما درایران موسیقی درخدمت شعراست. البته اپراهایی ازاشعارشاعران بزرگ چون فردوسی نوشته ام.
پیش از انقلاب آثار فاخر و زیبایی از رادیو به گوش میرسید. درواقع دوران شکوفایی موسیقی به همان دوران برمی گردد، آن زمان خود شما هم فعالیتهای بسیاری درعرصه موسیقی، سینما و یا اپرا داشتید.
بله به هرحال آن زمان به موسیقی خصوصاً کلاسیک غربی نگاه بیشتری داشتند و من آن دوران علاوه بر فعالیت درعرصههای هنری درامریکا تدریس موسیقی داشتم اما بعد ازانقلاب ترجیح دادم به آهنگسازی بپردازم. بعد ازانقلاب هم ایران نبودم و دراروپا اجرای کنسرت داشتم و15 سال بعد و در دوران ریاست جمهوری آیتالله هاشمی رفسنجانی و به دعوت وزارت فرهنگ و ارشاد به ایران آمدم.
در ایران از اپرا استقبال میشود؟ مسئولان فرهنگی چه حمایتهایی داشتهاند؟
اپرا بیشتردر تئاتر ما اجرا میشود و درحال حاضر اپرا نداریم. پیش از انقلاب مردم در اپراها شرکت داشتند و آرام آرام به آن عادت کرده بودند ولی امروزه به دلیل شرایط موجود و اجرای سخت آن این هنر تقریباً به فراموشی رفته است.در اپرا باید خواننده درجه یک و اپرا خوان باشد نه آوازخوان. اگر یک خواننده بخواهد به خوبی اپرا بخواند حداقل باید 10 سال دراین زمینه تعلیم ببیند. در ادامه بعد از یک خواننده درجه یک ارکستر خوب و با تجربه به همراه گروه کر و همچنین یک بودجه خوب نیاز است.
در واقع برای روی صحنه رفتن یک اپرا حداقل به 300 نفرهنرمند متبحر احتیاج است. اپرا پرهزینهترین بخش موسیقی در دنیا است که درآمد آن از 0 تا 1 درصد است البته درارکسترهای دنیا از 0 تا 20 درصد است و بیشتر از آن نیست اما مردم و دولتهای مختلف به این هنرعلاقه مندند و به این فرهنگ نیاز دارند و برای آن هزینه میکنند؛ اما درایران بودجهای برای به اجرا درآوردن یک اپرا وجود ندارد.به عنوان مثال به اجرا درآوردن اپرای «رستم و سهراب» از 3میلیون تا 5 میلیون دلارهزینه نیاز دارد. البته آن دوران که این اپرا به روی صحنه رفت از سوی دولت مورد حمایت قرار گرفتیم.
به موسیقی کلاسیک ایرانی چقدر علاقه مند هستید؟ البته در این زمینه تجربهای هم با استاد شهرام ناظری داشته اید.
موسیقی ایرانی رشته کاری من نیست وتجربه زیادی هم دراین زمینه ندارم. کار من موسیقی کلاسیک غربی و تنظیم آن است. البته همکاری با دوست عزیزم آقای شهرام ناظری یک تجربه بود که به پیشنهاد آقای مرداخانی انجام گرفت و از استقبال بسیار خوبی هم برخوردار بود.خواندن آقای ناظری با ارکستر فوق العاده بود. من برای کارهای سنتی و محلی موسیقی نمینویسم و سبک کاریام نیست وچنین کاری دیگرتکرارنخواهد شد.
یعنی تا به حال به ساخت موسیقی محلی فکر نکرده اید؟ با توجه به اینکه اصالت شما بروجردی است تصمیم ندارید از موسیقی منطقه خود کاری بسازید؟
خیر. اما مطمئنم روزی یک سوئیت برای بروجرد خواهم نوشت و در این مورد تحقیق و جستوجو خواهم کرد تا با ارکستر تنظیم کنم.البته پیش ازاین «باله سیمرغ» را برای سازهای سنتی نوشتهام که با گروه مرحوم استاد پایور ضبط کردیم. در واقع نخستین پارتیتور چند صدایی سازهای ایرانی بود.
شما را به عنوان یک هنرمند متعهد میشناسند؛ این تعهد را شما در چه میبینید؟
بزرگی ایران در این است که فرهنگهای مختلف به دورهم جمع شده و ایران را تشکیل دادهاند، من نیز افتخار میکنم که اجرای «کوروش کبیر» پایه گذار این کشور را برعهده داشته ام. ارامنه ایرانی الاصل هستند و چون خود را یک ایرانی اصیل میدانم و بسیار به فرهنگ ایران علاقهمندم و با وجود آنکه رشته هنریام کلاسیک غرب است اما بسیار تمایل دارم روی ادبیات و موسیقی ایران چون شاهنامه، زندگی کوروش کبیر و یا مولانا اپرا بنویسم و کارهای فرهنگی ایرانی انجام بدهم اما در سطح ارکسترال و کلاسیک. خدمت به مملکتم را دوست دارم و تعداد آثاری که نوشتهام نشان از علاقهمندی و احترام من به سرزمینم است.
اپرای عاشورا چطور؟
من ازکودکی در محرم و دستههای عزاداری بزرگ شدهام و از همان دوران در پشت دستهها موزیک و ملودیها را جمعآوری میکردم و مینوشتم. به عقیده من پایان خط همه ادیان، خداوند است؛ اختلاف ادیان ما در بین و چشم مردم است نه در چشم پیغمبران و همه ما به خدا وصل میشویم و در یک کشتی هستیم.
در خصوص موسیقی فیلم و آثاری که در این زمینه خلق کرده اید توضیح میدهید؟
پیش ازانقلاب فیلم موزیک بسیاری ساختهام و بعد از آن دیگر در این زمینه فعالیتی نداشتم به این سبب که کار من نوشتن اپرا و سمفونی است واین کار تنها یک تجربه موسیقایی بود. من از کودکی با سینما بزرگ شده ام؛ پدرم 6-5 سینما در تهران ساخته است ولی با این تفاسیر به ندرت سینما میروم و بیشترعلاقه به تئاتر دارم.
نقاشی از دیگر هنرهای خوب شما است که تبحر خاصی هم در این زمینه دارید، هنگام نقاشی کشیدن از حس و حال خوبی برخوردارید. آیا دراین حس، تصویر روی موسیقی شما اثرمی گذارد و یا موسیقی روی تصویر شما؟
من در نقاشی به موسیقی فکر می کنم و آن حسی را که در موسیقی دارم بجای اینکه به نت تبدیل شود به رنگ تبدیل میکنم.
موسیقی چقدر به تصویر شما رنگ میدهد؟
موسیقی رنگهای بسیاری دارد؛ ممکن است برای من رنگ سبز باشد و برای شما به رنگ آبی.البته نقاشیهای من یک حس ناخودآگاه است نه علمی؛ حس و عشقی که روی بوم پیاده میکنم به سبک خودم است و تقلید از کسی نیست.
حس موسیقایی شما تنها روی نقاشی تأثیرگذاراست یا در سینما و تئاتر هم به چشم میخورد؟
قطعاً بیتاثیرنخواهد بود؛ موسیقی در تمام زندگی من نقش دارد و شاید روزی روی یک موسیقی فیلمی بسازم و به مانند چارلی چاپلین از بازی، ساخت موسیقی و تمام مسائل فیلم برعهده خودم باشد حتی با یک دوربین 16 میلی متری. چندان درقید و بند تشریفات نیستم و به نظرم هنر در سادگی است البته باید حرفی برای گفتن داشته باشد.
درخصوص ارکسترهای ایران توضیح دهید؛ ارکسترهای ملی یا سمفونیک تا به امروز به آن جایگاه ثابت نرسیدهاند وهنوزهم مشکلاتی پیرامون آنها وجود دارد درحالی که همانطور که شما اشاره کردید فرهنگ، هنر و موسیقی که در رأس آنها ارکسترها هستند مسألهای مهم و درواقع معرف فرهنگ و هنر هر کشور و ملیتی است اما متأسفانه در ایران هنوز این جایگاه ثبات وجود ندارد و تغییرات بسیاری درآن بوجود آمده است. به نظر شما برای سرو سامان دادن به این ارکستر چه باید کرد؟
ارکستر یکی از سختترین سازمانهای هر کشوری است حتی سخت تر از هر ارتش. زمانی که ارمنستان بودم چهار ژنرال روسی به کنسرتم آمدند. من هم سمفونی چایکوفسکی را رهبری میکردم. مردم این کشور به موسیقی و ارکستر بسیاراهمیت میدهند و با موسیقی بزرگ شدهاند.آنها آمده بودند ببینند چه کسی ارکسترشان را رهبری میکند. من هم با حالی شیطنتآمیز خطاب به آنها گفتم شما میدانید ارکستر صد نفرهای که روی صحنه ساز می زنند از ارتش شوروی هم قوی تر هستند؟
ژنرالها خندیدند و فکر میکردند با آنها شوخی میکنم اما نگاهشان کردم و گفتم این نوازندگان با یک حرکت دست من به صورت همزمان یک نت را اجرا میکنند، حتی ممکن است درحین اجرا چند صد هزار نت بین نوازندگان تبادل شود اما آیا ارتش و سربازان شما با یک حرکت دستتان 100گلوله همزمان شلیک میکنند! روسها با شنیدن این مثال حرفم را فهمیدند و تشویقم کردند.
به نظر من با نظمترین ارتش دنیا ارکستراست اگر ارتش دیسیپلین داشته باشد، تمام دنیا را میگیرد که متأسفانه وجود ندارد. به آنها گفتم شما یک سرباز را دوسال تربیت میکنید تا سرباز شود و آشنا با فنون نظامی اما نوازندههای ارکستر از7 سالگی ساز می زنند و در 30 سالگی وارد ارکستر شدهاند یعنی سالهای بسیار به دنبال کسب تجربه بودند.
ارکستر ما مثل ارتش به آن نظم وترتیب و دیسیپلین نرسیده و تا به امروز فرمانده خوبی نداشته است. بنابراین کسی که رهبری ارکستر را برعهده می گیرد باید سالهای سال تجربه رهبری داشته باشد. رهبرارکستر ایران باید بیش از 20 بارآثار خود را رهبری کرده باشد نه آنکه زمان تمرین با گوش تمرین کند و یاد بگیرد و بهجای آنکه از ارکسترجلوتر باشد همزمان با ارکستر پیش برود.این مسائل سبب میشود ارکستر ما هیچ گاه پیشرفت نداشته باشد.
به عقیده من هنر، تعصب ندارد بنابراین برای داشتن یک ارکستر خوب و قوی باید رهبرارکسترازخارج کشورانتخاب کنند. درآمریکا، هلند، برلین، وین، پاریس و... وقتی نوازنده یک ارکستر بازنشسته میشود با آنکه خودشان نوازنده دارند اما به تمام دنیا فراخوان میدهند. آنها به ملیت نگاه نمیکنند بلکه به کارنوازنده وتبحراواهمیت میدهند. یک ارکسترکاربلد باید آنقدرتوانایی جذب مردم را داشته باشد که آنها پیگیربرنامههای ارکستر باشند.
در ایران وقتی ارکستری اجرای خوبی ندارد و صدای مزخرف و ناهنجارتولید می شود مسئولان ارکستر از مردم عذرخواهی میکنند و می گویند بعضی از نوازندگان ما تازه کار هستند و نمیتوانند خوب بنوازند ولی چون همه ما ایرانی هستیم حمایت کنید! درصورتی که این حرفها برای هنر مفهومی ندارد؛ هنر نه ملیت میشناسد نه مملکت. اغلب رهبرهای ارکستر ما آنقدر با ارکستر تکرار می کنند تا خودشان یاد بگیرند جز آقای علی رهبری که تجربه رهبری دارند و تنها کسی بودند که با ارکسترهای خارجی درسطح حرفهای کار کردهاند.
در دیدار با وزیر فرهنگ وارشاد اسلامی آقای صالحی امیری از ایشان تقاضا کردم اساتید هنر را به چشم تنگ نظری که ملیت ندارد نگاه نکنند؛ تعصب ملی درهنر وجود ندارد و خودکشی است و شاید هم بدتر. بنابراین اساتید مهم و بزرگ را به ایران دعوت کنند تا موزیسینهای ما را آموزش بدهند تا به سطح بالایی از موسیقی برسیم.
بعد ازجنگ جهانی دوم کشورهایی چون چین، ژاپن، کره جنوبی و مالزی یک ارکستر کامل به کشور خود وارد کردند به این علت که آماده کردن یک ارکستر خوب حداقل به 50سال زمان نیاز دارد. مردم چین میدانند که موسیقی کلاسیک جزو سنت آنها نیست به همین سبب موزیسینهای این سبک را از خارج کشور دعوت میکنند؛ همانطور که خارج از ایران سعدی و فردوسی شاعرهمزبان آلمانیها و انگلیسیها نیست ولی آنها زبان فارسی را آموزش میبینند تا بتوانند مولانا و فردوسی بخوانند نه ترجمه این اشعار را.
شاید یکی از دلایل این اتفاقات تغییرات بسیاری است که دربخش فرهنگ ما ایجاد میشود. این امر به خودی خود سلیقه مسئولان فرهنگی را هم در برخواهد داشت و در بدنه هنر چون موسیقی نیز تأثیرگذاراست. رهبر ارکستر باید سالهای سال همراه ارکستر باشد تا بتواند یک ارکستر خوب پرورش بدهد نه اینکه دستخوش تغییر و تحولات شود.
تشکیل ارکستر مثل یک اداره است، اگرمسئول یا وزیری تغییرکند کارمندان ثابت هستند. در واقع ممکن است رؤسا و معاونان تغییر کنند اما کادر ثابت است. ارکستر سمفونیک لندن را افراد بسیاری رهبری کردهاند اما دراعضای ارکستر تغییری ایجاد نشده است.اعضای ارکستر را یک کمیسیون انتخاب میکنند بنابراین اگر ارکستر سمفونیک تهران بصورت اصولی تشکیل شود، سامان یابد وهمه یکدست عمل کنند دیگربه خواست هیچ رهبر و موزیسینی نمیتوانند اعضای آن را اخراج و یا دعوت کنند.
اعضای ارکستر در ایران ثابت هستند؟
خیر. اما اعضای ارکستر باید ثابت باشند و تغییر نکنند ولی هیچ وقت ثابت نبودند.
در تیم ملی فوتبال کشورما اگر تیم، بازیکن و یا مربی ضعیف عمل کنند سریعاً درفکر انتخاب یک مربی هستند اما متأسفانه درارکستر که بیان کننده فرهنگ وهنر کشور ما است این دیدگاه وجود ندارد.
بله این نوع نگاه اشتباه است همانطورکه اشاره کردید در تیم فوتبال از بازیکن تا مربی خارجی هستند. بخاطر دارم زمانی که ارکستر اپرا داشتم همه نوازندههای ارکستر غیر ایرانی بودند البته ارکستر سمفونیک تهران نیز پیش ازانقلاب تقریباً 50 نفر از اعضای آن خارجی بودند. در حال حاضرهم اگر بخواهیم یک ارکسترآبرومند داشته باشیم و به تمام دنیا معرفی کنیم معتقدم باید رهبرخارجی دعوت شود.
آیا موافق هستید به عنوان رهبر میهمان ارکستر سمفونیک تهران را رهبری کنید؟
خیر.چندان علاقهای به این کار ندارم واگرهم تصمیم به انجام آن باشد ترجیحاً برخی کارهای خودم را رهبری میکنم به این سبب که ارکسترما یکدست نیست؛ نوازندههای خوب ما در کنار نوازندههای بسیارضعیف کار می کنند در صورتی که نوازندههای بسیارخوب ما باید انتخاب شوند و درکناراساتید و یا نوازندگان خارجی سالها تمرین داشته باشند تا بتوانیم در کل شهرهای ایران اجرای موفقی را ارائه بدهیم.
آیا بهتر نیست رهبری ارکستر در مراکزآموزشی چون هنرستانها تدریس شود؟
امکان این اتفاق بسیارضعیف است به این سبب که در این زمینه معلم و استاد نداریم و بطور قطع اگر درهنرستانها معلم خوب نباشد هیچ گاه ارکسترخوب و قوی هم نخواهیم داشت.
خود شما چطور؟ آیا حاضر به تدریس هستید؟
خیر.اگرهم بخواهم تدریسی داشته باشم قطعاً آهنگسازی است نه رهبری ارکستر؛ وقتی ما هیچ ارکستری برای تمرین نداریم تا تجربه کنند تدریس رهبری آن فایدهای ندارد این مسأله به مانند این است که سربازی را بدون تفنگ آموزش بدهند و انتظار داشته باشند سرباز خوبی شود. من بیشتر زمانم صرف آهنگسازی میشود و ازحدود 45 سال پیش که درآمریکا تدریس میکردم دیگر این کار را کنار گذاشتم به این سبب که متوجه شدم تدریس به آهنگسازی من ضرر میزند. اما با این حال شاید ازشهریور ماه سال آینده مسترکلاس برگزار کنم.
ارکستر جوانان چطور؟
این ارکسترضعیف است و البته گروهی جوان که میخواهند تجربه بدست بیاورند. آنها خود نیاز به رهبری دارند تا خودشان قوی شوند و پیشرفت کنند نه آنکه با یک رهبر تازه کار وارد مرحله تمرین شوند. بنابراین بازهم تأکید میکنم رهبرارکستر باید از خارج کشور دعوت شود. به عنوان مثال ماشین یا قطعات آن را در ابتدا از خارج کشور تهیه میکنیم ولی بعد، در داخل تولید میشود بنابراین باید یکی- دو رهبر و اساتید با تجربه برای سازهای مختلف بیاوریم تا نسل را برای آینده آماده کنیم.
سیستم آموزش هنر و موسیقی درکشور ما چگونه است؟
متأسفانه سیستم آموزشی خوبی نداریم. سختترین مراکز یا ادارهها در دنیا اداره کردن موسیقی است به این دلیل که اولاً دوره آموزشی آن بسیار طولانی و 6 تا 8 سال است دوم اینکه برای هر ساز یک استاد نیاز است؛ با این تفاسیر باید بگوییم بخش آموزش موسیقی پرخرجترین بخش دانشگاههای دنیاست اما در خارج از کشور چون هنر و موسیقی برایشان ارزشمند است در این خصوص هزینه میکنند اما درهنرستانی که معلم آن سالها در ارکسترهای مختلف سازی نزده است طبیعتاً نمی تواند شاگرد خوبی هم تربیت کند. من ویولنیستهایی را میشناسم که معلمهای خوبی هم هستند اما جوابگوی این تعداد شاگرد نیست.
البته ناگفته نماند قبل از انقلاب افراد خارجی بیشتری دربخش موسیقی فعالیت میکردند و بالطبع شرایط موسیقی خیلی بهتر از امروز بود. خب بهتر است بگوییم ذائقه موسیقایی و سلیقه نسل بعد از انقلاب روز به روز تغییر پیدا کرد و امروز میبینیم که به سمت پاپ موزیک کشیده شدهاند.
تعداد روزنامه خوانها بیشتر از کسانی است که مجله میخوانند؛ همچنین تعداد کسانی که مجله میخوانند از کتابخوانهای حرفهای بیشتر است. درواقع هرچقدر کیفیت کار بالاتر می رود مخاطبانش کمتر می شوند. موسیقی پاپ یک بار مصرف و به مانند روزنامه است. درواقع موسیقی ای نیست که چندین بارقابل گوش دادن باشد بلکه بعد دو– سه بارگوش کردن خسته کننده میشود البته ناگفته نماند کارهای بسیارخوبی ازهنرمندان ما دراین سبک وجود دارد که قابل مصرف برای اجتماع و یک سبک عامیانه است که همه آن را میفهمند. اما بعد از روزنامه سطح بالاتر مجله خوان میشوند حالا باید مقایسه کنید چند نفر در اجتماع ما مجله میخوانند و چند نفر روزنامه!
با این حساب درحال حاضرتعداد روزنامه خوانهای ما بیشتراز مجله خوانها و حتی کتابخوانهای حرفهای است؟
بله. صدرصد.بطورمثال درتغذیه یک فست فود بیش ازغذای خوب و پرخاصیت مصرف میشود وما همانطور که درخوردن فست فودها زیاده روی می کنیم وعمرمان کوتاه و بیمار میشویم همانطور هم با شنیدن و خواندن هنرسطحی وعامیانه روحمان بیمار میشود.
چه کسی مسئول نشان دادن انتخاب و راه درست است؟
دردرجه اول خانواده. پدر و مادر نقش مهمی در تربیت نوع تغذیه فرزندان دارند. البته دولت هم موظف است هنر و موسیقی را در مدارس راهاندازی کند و تقویت شود. اگرهنر و موسیقی را در کشورمان قوی نکنیم هویت و انسانیت ما از بین میرود. به عنوان مثال با نگاه به مسأله ترافیک در شهر خواهید دید هر کسی از شهرستان با فرهنگ خود به تهران آمده و به سبک فرهنگی که بزرگ شده است رانندگی میکند.بنابراین باید به این نکته توجه داشت که فرهنگ مهم است و فرهنگ ملی مهمتر از آن.
درگذشته زبان و فکر ما یکی بود اما امروز اینگونه نیست و فقط به دنبال پول هستیم اما امیدوارم نسل آینده و فرزندان ما به یک فرهنگ واحد برسند. من از مسئولان فرهنگی کشور تقاضا دارم سال 1396 را به فرهنگ اختصاص بدهند اگرفرهنگسازی صورت نگیرد 20 تا 30 آینده نابود خواهیم شد.
رسانه چقدر دراین باره مسئول است؟
قطعاً همه در این مسأله دخیل هستند. امیدوارم بزودی شاهد تماشای ساز از تلویزیون ایران باشیم. توجیه منطقی نیست که صدای ساز پخش شود اما خود ساز را نمایش نمیدهند این چه منطقی است؟ بنابراین یک دست صدا ندارد و باید همه دست به دست هم بدهیم تا با افتخار ایرانی را که میخواهیم به وجود آوریم.
فعالیتهای آتی شما درآینده چیست؟
زندگی «کوروش کبیر»، «دفاع مقدس» و«رستم واسفندیار» کارهایی است که تقریباً در دست کار بوده و هست. البته در کار من سودی وجود ندارد به همین علت هیچ اسپانسری حمایت نخواهد کرد.
ناگفته نماند در ایران ما اسپانسر نداریم و کلمه اسپانسر به اشتباه بکار برده میشود. این افراد سرمایه گذار هستند در صورتی که فرهنگ نمیتواند سرمایه گذار داشته باشد و فقط نیاز به اسپانسر دارد که به معنا و مفهوم اروپایی این است که هیچ دخالتی درفرهنگ ندارند و برگشت پولی آن هم فکر نمیکنند.
به عقیده من هرکسی میخواهد فرهنگ نابود شود برود روی آن سرمایهگذاری کند.دشمن اول فرهنگ سرمایه گذاراست. بعضی افراد فرق اسپانسر و سرمایه گذار را نمیدانند مثل اینکه در یک شهر یا روستایی اسب بیاورند و چون تا به آن روز شکل اسب را ندیدهاند اگر سؤال کنند نام این حیوان چیست بگویند فیل است.
در مورد چهار سال فعالیت دولت در عرصه فرهنگ وهنر و بخصوص موسیقی چه نظری دارید؟
هنرمند در تمام دنیا دولت را دوست ندارد حتی اگر از طلا هم درست شود هیچ علاقهای ندارد.
حرف آخر...
عید باستانی را به هموطنان عزیزم تبریک میگویم و امیدوارم سال بسیارخوب برای مملکت ما باشد. سال صلح، دوستی، عشق و محبت که همیشه آیین ملت و مملکت ما بوده و هست.همچنین امیدوارم در سال جدید بیشتر به فرهنگ ما توجه شود. فرهنگ مهمترین اصل هر مملکتی است و ان شاءالله درسال نو هدف اصلی فرهنگ باشد چون بدون فرهنگ پیشرفتی ممکن نیست و به جایی نخواهیم رسید.
ما میتوانیم خوبی مان را از طریق فرهنگ بیان کنیم بنابراین آرزو میکنم سال جدید یک سال فرهنگی باشد. در آخر دست به دست هم بدهیم تا در سال 1396 یک کشور پایه گذار در زمینه فرهنگ بنا کنیم؛ یک کشوری با 2500 سال قدمت که شایسته این فرهنگ بوده و هست است و نمونهای برای آیندگان.