رئیس‌جمهوری که می‌خواست علیه خود «کودتا» کند

بنی صدر از رای ۱۱ میلیونی، حمایت حضرت امام، دوستی و مودتی که فرزند امام و بسیاری از شخصیت های انقلاب به او داشتند، سرمست بود.
کد خبر: ۶۹۰۲۰۲
|
۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۰ 02 May 2017
|
21892 بازدید
مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری بنی صدر توسط حضرت امام در 15 بهمن 1358 برگزار شد. به علت وضعیت نامساعد جسمانی بنیانگذار انقلاب اسلامی این مراسم در بیمارستان محل بستری حضرت امام برگزار شد.
 
به گزارش باشگه خبرنگاران پویا تسنیم، امام در سخنان خود بعد از تحویل جکم ریاست جمهوری، در چند جمله توصیه ای به بنی صدر کردند که تنها با روند رویدادهای بعدی، عمق و عیار آن هویدا شد:

" من یک کلمه به آقای بنی صدر‏‎ تذکر می دهم، که آن یک کلمه تذکر برای همه‏‎ ‎‏است: ‏‏حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة‏‎ هر مقامی که برای بشر حاصل می شود، چه‏‎ ‎‏مقامهای معنوی و چه مقامهای مادی روزی گرفته خواهد شد و آن روز هم‏‎ ‎‏نامعلوم است. توجه داشته باشند همۀ کسانی که برای بشر خدمت می کنند، کسانی که دارای مقامی‏‎ ‎‏هستند، دارای پستی هستند، که مقامْ آنها را مغرور نکند. مقام رفتنی است و انسان در‏‎ ‎‏حضور خدای تبارک و تعالی ماندنی است.‏ من از آقای بنی صدر می خواهم که مابین قبل از ریاست جمهور و بعد از ریاست‏‎ ‎‏جمهور در اخلاق روحی شان تفاوتی نباشد. تفاوت بودن دلیل بر ضعف نفس است."

تنها ماجراهای عبرت آموز ماه های آینده نشان داد که گویی بنیانگذار انقلاب مسیر پیش روی بنی صدر را از پیش، به چشم بصیرت می دید و می خواست که وظیفه شرعی و سیاسی خود را در هشدار و انذار انجام دهد.

لیکن بنی صدر که از رای 11 میلیونی، حمایت حضرت امام، دوستی و مودتی که فرزند امام و بسیاری از شخصیت های انقلاب به او داشتند، سرمست بود، ظاهرا از این پیام امام(که در عمق خود، تکان دهنده بود) هیچ چیز نشنید و از همان فردای دریافت حکم خود، پای در مسیری عکس توصیه رهبر انقلاب گذاشت.

اعضای شورای انقلاب برای حفظ وحدت و پشتیبانی و یاری رساندن به رییس جمهور منتخب مردم، علی رغم اختلاف نظرها او را به ریاست شورای انقلاب(که در غیاب مجلس شورا که هنوز انتخابات آن برگزار نشده بود، نقش قوه قانونگذار کشور را داشت) رساندند و با توصیه آن ها، تنها 5 روز بعد از تنفیذ حکم رییس جمهور، او از طرف امام به عنوان جانشین فرمانده کل قوا و فرمانده نیروهای مسلح کشور منصوب شد.

به عبارت دیگر، در حالی که بنی صدر در ماهیت خود انسانی به شدت مغرور و قدرت طلب بود، در عرض چند روز هم رییس قوه مجریه، هم قوه مقننه و هم نیروهای مسلح کشور را به دست گرفت. طبیعی بود که آن «کیش شخصیت» ذکر شده در آقای رییس جمهور، به شدت پر و بال پیدا کرد و او تلاش نمود  که در جهت قبضه کردن قدرت، هر نیروی قابل ملاحظه دیگری را پیش روی خود محدود و کند و به حاشیه براند.

نکته قابل تامل این که هدف اصلی تخریب و تضعیف بنی صدر از فردای ریاست جمهوریش، روحانیون شورای انقلاب مانند آقایان بهشتی، خامنه ای، هاشمی و باهنر بودند. این البته با توجه به ریشه شناسی شخصیت بنی صدر و آن چه بعدها خود درخاطراتش اعتراف کرد، کاملا طبیعی می نمود. او که به تعبیر خودش، در یک جو خانوادگی ضدآخوند(علی رغم روحانی بودن پدرش) رشد کرده بود، یک مصدقی دوآتشه و عضو جبهه ملی بود، و در زندگی شخصی هم به چیزی به نام تقلید و اجتهاد و دستگاه فقه تقید نداشت، به روحانیون با نگاهی متفرعنانه و حتی تحقیرآمیز می نگریست. البته، همزمان، او روحانیت را مهم ترین و قوی ترین نیروی سیاسی مقابل خود هم می دانست، از همین رو با استفاده از همه تریبون هایی که در اختیار داشت، برای تخریب و تخطئه روحانیون انقلابی، به ویژه حزب جمهوری اسلامی و در راس آن شهید بهشتی استفاده می کرد.

بنی صدر با توجه به اختیاراتی که داشت، بلافاصله تلاش کرد که نهادهای انقلابی همچون دادگاه های انقلاب، کمیته های انقلاب، سپاه پاسداران را منحل کند یا با کم کردن نقش آن ها، به حاشیه براند. اما حضرت امام با همان بصیرتی که داشتند، با وجود حمایتی که از منتخب مردم صورت می دادند و با همه اختیاراتی که به بنی صدر سپرده بود، با استفاده از اصل موازنه قوا، سعی کردند تعادل را در صحنه قدرت سیاسی حفظ کنند. از این رو بود که ایشان تقریبا بلافاصله بعد از انتخاب بنی صدر، شهید بزرگوار محمدحسین بهشتی را به ریاست دیوان عالی کشور(عال ترین مقام قضایی وقت) و آیت الله موسوی اردبیلی، دیگر عضو شورای انقلاب را به دادستانی کل کشور منصوب کردند. از سوی دیگر، روحانیون شاخص دیگر شورای انقلاب(خامنه ای، هاشمی، باهنر، مهدوی کنی) با صلاحدید امام به دستگاه هایی چون سپاه پاسدران و وزارت کشور مامور شدند تا ترمز یکه تازی بنی صدر تا حدی کشیده شود.

بنی صدر برای تحکیم سلطه خود بر کشور روی انتخابات اولین دوره مجلس که قرار بود کم تر از یک ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری در 24 اسفند برگزار شود، حساب بسیاری باز کرده بود. او قصد داشت با پر کردن مجلس از نیروهای طرفدار خود، با تصویب ضربتی لایحه ها، با منحل کردن نهادهای انقلابی از شر آن ها خلاص شود. از همین رو بلافاصله دفتری موسوم به «هماهنگی مردم و رییس جمهور» تشکیل داد و با استفاده از امکانات دولتی تبلیغات گسترده ای برای فهرست نزدیک به رییس جمهور انجام داد.

اما اوضاع این بار بر وفق مراد او پیش نرفت و برنده انتخابات 24 اسفند 58، حزب جمهوری اسلامی، رقیب اصلی رییس جمهور بود که 31 درصد کرسی های اولین دور مجلس انقلاب را کسب کرد، در حالی که فهرست دفتر هماهنگی مردم و رییس جمهور با وجود همه تبلیغات و هزینه های جناح بنی صدر، تنها 12 درصد کرسی ها را به دست آورد.

اختلافات بنی صدر با مجلس شورای اسلامی که تحت کنترل فهرست «انتلاف بزرگ»(با محوریت حزب جمهوری) قرار داشت، خیلی زود و بر سر معرفی نخست وزیر از سوی بنی صدر آغاز شد. بنی صدر که چهره های شاخص حزب جمهوری، یعنی آقایان باهنر، خامنه ای و هاشمی را اکنون در مجلس می دید، از همان ابتدای بنای ناسازگاری با مجلس را گذاشت و با وجود این که می دانست چهره ای مثل «احمد سلامتیان»(یار نزدیک بنی صدر و نماینده مجلس) به هیچ عنوان مورد وثوق اکثریت غالب مجلس نیست، اورا معرفی کرد. طبیعی بود که مجلس زیر  بار این گزینه نرود.

البته مجلس هم که از رفتار پرنخوت و تفرعن رییس جمهور و اتهام زنی های او به این نهاد به شدت ناراحت و ناخرسند بود، تصمیم به مقابله به مثل گرفت و زیر بار هیچ کدام از گزینه های بعدی او نرفت. بعد از سلامتیان، بنی صدر کسانی چون حسن حبیبی و سید مصطفی میرسلیم را معرفی کرد که رای نیاوردند. این جا بود که بنی صدر تصمیم گرفت با معرفی یک گزینه، هم مجلس را خلع سلاح کند و هم وزن و اعتبار دولت خود را بالا ببرد و آن کسی نبود جز مرحوم حاج احمد خمینی. امام که اصلاحا دست بنی صدر را خوانده بود و از بازی سیاسی او خبر داشت، و از سوی دیگر به لحاظ شخصی هم حاضر نبود که کسی از نزدیکان ایشان در مشاغل اجرایی قرار بگیرد، شدیدا با نامزدی فرزند خود برای پست نخست وزیری مخالفت کرد.

بنی صدر که گمان نمی برد این چنین ایستادگی از جانب مجلس را شاهد باشد، در نهایت پس از کش و قوس های بسیار پیشنهاد داد که یک هیات 5 نفره مسوول تعیین نخست وزیر شود که شامل یک نماینده از طرف امام، یک نماینده از طرف رییس جمهور و سه تن از نمایندگان به انتخاب مجلس می شد. در رای گیری اولیه آقایان باهنر، خامنه ای و محمد یزدی برای عضویت انتخاب شدند. بنی صدر که دید رقبای قدرتمند او برای این هیات انتخاب شدند، اصطلاحا زیر میز زد و مدعی شد که شرط کرده بود نمایندگان این هیات نباید حزبی(منظورش حزب جمهوری بود) باشند. این ادعای کاملا خلاف واقع رییس جمهور بر شدت جنجال ها افزود و نمایندگان آن را دخالت واضح در کار قوه مقننه خواندند. «حسن یوسفی اشکوری»، نماینده وقت مجلس اول که خود از معدود روحانیون طرفدار بنی صدر در مجلس بود، اوضاع را چنین روایت کرده است:

"ایراد نمایندگان وارد بود و من هم، که از حامیان رئیس جمهور بودم، اقدام بنی صدر را خلاف قرار و توهین به آرای نمایندگان و حتی دخالت در کار مجلس می دانستم (چندی بعد در دیدار با آقای بنی صدر نیز در این زمینه با ایشان صحبت کردم). اما این بار نیز با تلاشهای آقای هاشمی و بزرگان مجلس، نمایندگان کوتاه آمده و رأی گیری تجدید شد و دو نفر دیگر انتخاب شدند که اکنون دقیقا به یاد ندارم چه کسانی بودند. آقای خمینی هم اعلام کرد دخالت نخواهد کرد. هیئت چهارنفره (آقای جلالی نماینده نیشابور نماینده بنی صدر شد) از میان 13 نفر افراد مطرح محمدعلی رجایی را به عنوان کاندیدای نخست وزیری معرفی کرد. گرچه رجایی مطلوب بنی صدر نبود و در واقع بر او تحمیل شده بود اما هرچه بود محصول پیشنهاد خود ایشان بود از این رو معرفی او نه خلاف قانون بود و نه نافی جمهوریت."

در نهایت محمد علی رجایی با 153 رای موافق، 24 مخالف و 19 ممتنع نخست وزیر شد. بنی صدر با وجود این که از فهرست نامزدهای انتخاب شده توسط هیات 5 نفره، خود محمدعلی رجایی را که به زعم خود ضعیف ترین و ناکارآمد ترین نفر می دانست، به مجلس معرفی کرده بود، از ان پس با این بهانه که رجایی نخست وزیر تحمیلی است شروع به تقابل با نخست وزیر خود کرد. او در همان ابتدای کار با 6 نفر از 20 نامزد پیشنهادی رجایی برای کابینه از جمله احمد توکلی، اکبر پرورش، میرحسین موسوی، محسن نوربخش مخالفت کرد.

در چنین شرایطی رییس جمهور کشور، هنوز از راه نرسیده در قالب اپوزیسیون نظام فرو می رفت. او از طریق سخنرانی های متعدد و همچنینی روزنامه «انقلاب اسلامی» جناحی را در کشور به دیکتاتوری و زورگویی متهم می کرد و پی در پی قول افشاگری درباره آن را می داد.

او در روز 17 شهریور 59، در میدان شهداء سخنرانی بسیار تند و تیزی علیه نه فقط رقبا که کلیت نظام سیاسی ایران ایراد کرد که تند و تیزی آن شگفتی زیادی در فضای سیاسی کشور ایجاد کرد. بنی صدر در این سخنرانی پس از مقدمه چینی، یکباره از اقلیتی سخن گفت که قصد تسخیر همۀ امکانات سیاسی و نظامی کشور را دارند و اولین هدف آنها رویارویی با رئیس جمهور و از میان بردن قدرت اوست:

" یک نظریه ای وجود دارد که باید یک اقلیت منسجم در خط حاکمیت کامل برقرار کند. این اقلیت برای استقرار حاکمیت خویش کوشیده است و می کوشد رهبری نهاد های انقلابی را به دست بگیرد. کوشیده است و می کوشد رادیو و تلویزیون و روزنامه را به دست بگیرد و نگذارد هیچ نشریه ای که مخالف باشد امکان حیات داشته باشد."

بنی صدر به واسطه خودشیفتگی و خودمحوری که داشت، مسایل و مشکلات کاملا طبیعی در روند تعامل قوای مختلف حکومتی را حیثیتی و ناموسی می کرد و گمان می برد که به واسطه 11 میلیون رای خود، همه قوا و نهادهای کشور باید کاملا هماهنگ و همجهت با او باشند. او به جای مدیریت سیاسی صحنه، با توسل به سیستم سخنرانی عمومی و خط افشاگری، منتقدان را به دشمن و حامیان خود را به افراد بی طرف تبدیل می کرد و روز به روز در صحنه حکومت تنها ترمی شد. بنی صدر آن قدر در چنبره غرور ناشی از آرای ریاست جمهوری گرفتار بود که حتی از به جا آوردن کوچک ترین آداب معاشرت اجتماعی هم اباء می کرد. احمد توکلی، نماینده مجلس اول که در جریان اختلافات بر سر معرفی کابینه با بنی صدر تعامل داشت، مصداقی از این رفتارهای توهین آمیز بنی صدر را نقل کرده است:

" همان طور که گفتم در بحث معرفی وزرا به مجلس، 4 نفر را آقای بنی صدر نپذیرفت. حکمیت شد، آیت الله یزدی از جامعه مدرسین و نایب رئیس مجلس، آیت الله انواری عضو جامعه روحانیت مبارز و نماینده تهران، حَکَم شدند.  حکم ها، همراه با ما 4 نفر به اضافه شهید رجایی به دفتر بنی‌صدر رفتیم. من مهندس موسوی را برای اولین بار در آنجا دیدم. وارد دفتر شدیم آقای بنی صدر شلوار کردی پاش بود و روی کاناپه نشسته بود، یک پاش را هم روی کاناپه جمع کرده بود. وقتی وارد شدیم او به احترام هیچ کدام ما، حتی 2 شخصیت روحانی از جای خود بلند نشد. یک صندلی در اتاق کم بود من رفتم کنار بنی صدر روی کاناپه نشستم تا کمی توجه پیدا کند."

یا حسن یوسفی اشکوری که همان طور که گفته شد، طرفدار رییس جمهور بود، رفتارهای آزاردهنده بنی صدر را چنین توصیف می کند:

"ایشان پس از حضور در افتتاح مجلس گفته بود که مجلس او را تخفیف کرده است و دلیل آن را نیز عدم بلند شدن نمایندگان هنگام ورود ایشان به مجلس می دانست. این حرف بسیار موجب شگفتی و خشم بسیاری شد. بار دوم که ایشان می خواست به مجلس بیاید، آقای هاشمی رئیس مجلس، از نمایندگان خواهش کرد که به خاطر حفظ وحدت جلو پای رئیس جمهور بلند شوند. واقعا توقع شگفتی بود. همه ما از این توقع ناخرسند بودیم اما عموم نمایندگان به خواستة هاشمی تن داده و جلو پای بنی صدر ایستادند." اشکوری که خود فضای سیاسی کشور را به عنوان نماینده کاملا درک کرده و در آن نقش آفرین بود، درباره چالش آفرینی های بنی صدر می افزاید: " اختلاف و تخاصم در مورد تعیین نخست وزیر به اوج رسید و شگفت این که پس از معرفی نخست وزیر به مجلس برای کسب رأی اعتماد، تبلیغات گاه توهین آمیز رئیس جمهور برای تخریب نخست وزیرش آغاز شد و پس از آن نیز ادامه یافت. او رجایی را «خشک سر» می شمرد. بعد اختلاف برای اعضای دولت ادامه پیدا کرد و تبدیل به یک بحران شد و برخی از وزراتخانه های کلیدی ماها بی وزیر بودند. غالب مصوبات مجلس به محل منازعه تبدیل می شد و رئیس جمهور به عنوان این که ماشین امضا نیست از تأیید آنها خودداری می کرد."

متاسفانه هر چه از دوره ریاست بنی صدر می گذشت تندی و شدت لحن بنی صدر علیه منتقدان و مخالفان خود افزایش می یافت تا به جایی که او در سخنرانی 22 بهمن 59، علنا نهادهای انقلابی را به دیکتاتوری متهم کرد:

 " فقدان امنیت قضائی، وجود مراکز تصمیم گیری، اقدامات خودکامه و علاوه بر آن رواج روش ترور و بعضی روش‏های نادرست دیگر عاملیت و حاکمیت دولت را در بسیاری نقاط به خطر انداخته است. به شما مردم نسبت به نبود امنیت اعلام خطر می کنم. ما امنیت قضایی و اخلاقی می خواهیم. این که هنوز بتوان در خیابانها کتاب سوزاند و هنوز بتوان به خوابگاه‏ها حمله کرد و هنوز بتوان به غیر از طریق مقامات قانونی مدرسه تعطیل کرد امری نیست که با آن بتوان در جمهوری اسلامی پیش رفت. همه کارمندان ما باید امنیت شغلی و امنیت از هر لحاظ پیدا کنند."

بنی صدر مرتب و مکرر، بی مناسبت و به مناسبت، نیروهای انقلاب را «چماقدار»، «خشک سر»، «مرتجع» و «دیکتاتور» می نامید. طبیعی بود که طرف مقابل دیگر خاموش نمی ماند که شاهد توهین های صریح رییس جمهور در عرصه عمومی باشد و دست به مقابله می زد. مخالفان او در مجلس تقاضای جلسات غیرعلنی می کردند تا به صراحت از عملکرد بنی صدر در اداره جنگ و منزوی کردن نیروهای انقلاب انتقاد کنند.

در این میان حضرت امام مکرّر در رجوع طرفین دعوا به نزد ایشان، یا با فراخوانی آن ها به نزد خود خواستار اتحاد و همدلی و رفع اختلافات به شیوه مسالمت آمیز شد. برای کوتاه زمانی طرفین نصیحت امام را می پذیرفتند، ولی بعد، عمدتا به این دلیل که بنی صدر به هیچ عنوان اهل، انعطاف، مصالحه و تعامل نبود، دوباره کار دعوا بالا می گرفت.

تلاشهای روحانیون بلندپایه ای چون آیت الله پسندیده (برادر بزرگ امام خمینی)، آقا شهاب اشراقی (داماد امام خمینی)، سید احمد خمینی، محی الدین انواری، حجتی کرمانی، حسن لاهوتی اشکوری و فضل الله محلاتی (که این چهار نفر اخیر نماینده مجلس بودند)، که همگی از حامیان بنی صدر بودند، نیز برای ایجاد تعامل و آشتی به جایی نرسید. یوسفی اشکوری از قول آیت الله انواری و مرحوم لاهوتی نقل می کند که حضرت امام از آن ها می خواست که در این دعوا، هوای رییس جمهور را بیشتر داشته باشند. این یعنی با همه تنش آفرینی های بنی صدر، رهبری کشور تلاش داشت اولین رییس جمهوری اسلامی را در سر کار و در مسیر انقلاب نگه دارد و پشتیبانی امام دست کم تا نیمه اسفند 59 هم کما فی السابق ادامه داشت.

*بنی صدر «اسلام شناس»!

 بنی صدر که در کنار خودشیفتگی روز به روز متوهم تر هم می شد، خود را به سان امیرالمومنین علی(ع) توصیف می کرد که در محاصره ناجوانمردانه دشمنان قرار گرفته است! او در همان سخنرانی عمومی مرداد 59، چنین گفت:

«این سخن تازه ای نیست. در صدر اسلام نیز در برابر عدل علی، پیراهن عثمان را پرچم کردند و هر روز به بهانه ای عرصه را بر امام (ره) تنگ کردند. ما نیز این که در برابر این انحصار گران و در برابر دسته دوم خوارجی که می خواهند به نام خدا و دین خدا، استقرار حکومت اسلامی را غیر ممکن کنند، ایستاده ایم».

یوسفی اشکوری از جناح طرفدار رییس جمهور درمجلس در همین زمینه می گوید: " آقای بنی صدر چنان از خود راضی و حق به جانب بود، که خود را علی بن ابی طالب می دانست و طرف مقابل را معاویه و هرکس هم که در میانه ایستاده بود و تلاش می کرد میانه را بگیرد و به صلح و آشتی دعوت کند، عمرو عاص و یا ابوموسی اشعری لقب می گرفت (چنان که در بهار سال 60 به جمعی از نمایندگان، که به دیدنش رفته بودیم تا ایشان را دعوت به همکاری و آشتی کنیم و من هم حضور داشتم، با همین عناوین یاد کرد)."

یکی دیگر از اتهاماتی که بنی صدر بی وقفه و بی مهابا مطرح می کرد، «قلابی بودن» مجلس بود. بحث قلابی بودن مجلس، دقیقا مصداق " یکی بر سر شاخ بن می برید» بود، چرا که بنی صدر در همین مجلس سوگند خورد، نخست وزیر خود را به همین مجلس معرفی کرد و برای کابینه دولتش از همین مجلس رای گرفت. به بیان دیگر، او با زدن اعتبار مجلس، در واقع اعتبار خود را بیش از پیش زیر سوال برد.

همه این ها در حالی بود که او خود را یک «اسلام شناس» و «مکتب شناس» راستین می دانست و رقبای خود را به بی اطلاعی از اسلام متهم می کرد:

" امروز نیز، کسانی که بویی از مکتب نبرده اند، مقابل منتخب مردم و فردی که عمر خویش را در مطالعۀ مکتب گذرانیده و کوشیده است نظام پراکنده شدۀ اسلامی را جمع آوری کند، ایستاده اند و به نام مکتب با او می ستیزند."

البته میزان تقیّد همین «اسلام شناس» بزرگ! در زندگی شخصی و خانوادگی به امور شرعی خود محل بحث و تردید بود. علی جنتی از قول شهید «محمد منتظری»، که در مقطعی روابط نزدیکی با بنی صدر داشت و زیاد به منزل رییس جمهور رفت و امد می کرد، در همین رابطه این ماجرا را نقل کرده است:

"من(منتظری) به اتفاق آقای هاشمی، روزی در منزل بنی صدر، مشغول گفتگو بودیم. نزدیک ظهر دیدیم خانمی که حجاب هم ندارد، میز غذا را می‌چیند. بعد از اینکه میز غذا آماده شد، بنی صدر به ما تعارف کرد که غذا آماده است. برای صرف غذا سر میز نشستیم. همان خانم با لباس بسیار نامناسب و زننده روبروی ما نشست. آقای بنی صدر گفت ایشان خانم بنده هستند. پس از صرف غذا، من بنی صدر را کنار کشیدم و به او گفتم که اگر خانم شما همواره اینگونه در انظار ظاهر می‌شود، مصلحت نیست که جلوی شخصیتی مثل آقای هاشمی که روحانی است اینگونه بی‌حجاب بنشیند. بنی صدر گفت که من اصولا عادت ندارم به زنم بگویم که شما برو در اتاق دیگر بنشین و یا جدا از ما غذا بخور و نمی‌توانم او را مجبور کنم که تو حتما باید یک نوع حجاب خاصی را داشته باشی!"

شهید منتظری در ادامه همین خاطره می گوید که دو دختر بنی صدر(که یکی از آن ها به نام فیروزه همسر دوم مسعود رجوی شد) هیچ کدام جلوی مهمان ها حجاب نداشتند و نماز نمی خواندند."

به هر حال، وضعیت پرتنش و پرچالش در سطوح بالای سیاست ایران و قوای مختلف کشور در تمام طول سال 59 ادامه داشت، و این در حالی بود که از نیمه این سال، یعنی از 31 شهریور، رژیم بعث عراق کشرومان را مورد هجوم سراسری قرار داده بود و کشور در شرایط جنگی به سر می برد. در چنینی شرایطی، کشور در التهاب فزاینده اختلافات داخلی قرار داشت و رییس جمهور مملکت تبدیل به اپوزیسیون نظام شده بود.

وقتی سال 59 به هفته های پایانی خود نزدیک می شد، یک رویداد مهم و جنجالی دیگر، تبدیل به نقطه عطف ماجرای بنی صدر شد و ان غائله 14 اسفند در دانشگاه تهران بود.

* 14 اسفند 59، تبدیل تقابل به تخاصم

ابوالحسن بنی صدر در پایان سخنرانی جنجالی و ضد امنیت ملی خود در 22 بهمن 59، به به اصطلاح هواداران خود وعده داده بود که در 14 اسفند، سالروز درگذشت دکتر محمد مصدق در سخنرانی دیگری بسیاری از مسایل را افشاء خواهد کرد.

در این فاصله، با تبلیغ گسترده ای که دفتر رییس جمهور، دفتر هماهنگی مردم با رییس جمهور وسازمان مجاهدین خلق(منافقین) انجام دادند، همه گروه های مخالف جمهوری اسلامی یا زاویه دار با حکومت انقلابی به حضور در سخنرانی رییس جمهور در دانشگاه تهران فرا می خواندند. در واقع، قصد بنی صدر، که متوهمانه رای دهندگان 11 میلیونی به او را سرسپردگان و پیروان خود می پنداشت، این بود که صدها هزار نفر در این مراسم در مرکز پایتخت جمع شوند و او با یک سخنرانی تحریک آمیز، آن ها را به اردوکشی خیابانی علیه حکومت(که خود او رییس جمهورش بود) هدایت کند. طبق برآورد بنی صدر، یا این اردوکشی میلیونی منجر به تصرف نهادهای انقلابی توسط «هواداران» او می شد، و حکومت را در دست او قرار می داد، یا در ملایم ترین حالت، قدرت بسیج خیابانی خود را به رخ امام و روحانیت انقلابی می کشید و امتیاز می گرفت.

او برای این سناریو، روی تشکیلات مجاهدین خلق(منافقین) و اصطلاحا «میلیشیای» مسلح آن حساب ویژه ای باز کرده بود. علاوه بر اعضای سازمان منافقین که بخش عمده حاضران در این مراسم را تشکییل می دادند، تقریبا همه گروهک های چپ گرای ضد انقلاب همچون فداییان(اکثریت)، رنجبران، پیکار، اتحایدهکمونیست، و همچنین گروه های ملی گرا چون جبهه ملی، حزب ملت ایران، جاما، نهضت آزادی و اصولا همه مخالفان ولایت فقیه و جمهوری اسلامی، کل دارایی و لجیستیک خود را در 14 اسفند به میدان آورد تا سناریوی رییس جمهور را پیش ببرند.

در این میان بخشی از مردم حزب اللهی و پاسداران انقلاب هم به داشنگاه تهران رفتند تا اعتراض خود را به فتنه انگیزی های رییس جمهور اعلام کنند. با تحریک های میلیشیای منافقین در درون جمعیت علیه عناصر حزب اللهی حاضر در دانشگاه تهران و ملتهب شدن جوّ، بنی صدر که دیگر نه در هیات رییس جمهور کل مملکت، که در قالب رهبر گروهک های ضدنظام فرو رفته بود، دستور حمله به حزب اللهی ها را صادر کرد: " عده ای برای اخلال اینجا آمده اند، اگر دست از اخلال برندارند من از شما مردم خواهم خواست چماق به دستانی را که می خواهند جمهوری را به لجن بکشند، تنبیه کنید." در درگیری های شدید به وجود آمده شمار زیادی از حزب اللهی ها، پاسداران و مردم عادی زخمی شدند و حتی شماری از آن ها توسط منافقین و گارد شخصی بنی صدر دستگیر شدند.

*آغاز سقوط

بعد از رفتار توجیه ناپذیر، زشت و ضدامنیتی بنی صدر و به اصلاح گروه های هوادار او، بلاخره سکوت حضرت امام هم شکست وایشان در جواب تلگرام مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی مبنی بر جلوگیری از تنش ها و درگیری ها مرقوم فرمود:

" به جناب‌عالی و عموم ملت شریف اطمینان می دهم که با خواست خداوند تعالی با این گونه مخالفت های با اسلام برخورد شدید خواهد شد ... باید گروه ها و دسته های منحرف سیاسی و غیر سیاسی بدانند که من با احساس تکلیف با آنان برخورد اسلامی می کنم و به شرارت های ضد اسلامی خاتمه می دهم."

این دیگر آغاز واقعی پایان بنی صدر بود.

بنی صدر که از همان مردادماه 59، همزمان با انزوای تدریجی خود در عرصه سیاست ایران، که محصول مستقیم غرور، خودمحوری و انحصارطلبی خودش بود، باب روابط نزدیک با سازمان منافقین و رهبران آن رجوی-خیابانی را باز کرد. این در حالی بود که بنی صدر و منافقین تا چند ماه اول ریاست جمهوری او با هم در تقابل جدی بودند. بنی صدر به منافقین به چشم تهدیدی برای تثبیت قدرت خود نگاه می کرد و موافق محدود کردن آن ها بود. منافقین هم بنی صدر را با برچسب «لیبرال» و «طرفدار آمریکا» به شدت در نشریات و تریبون های خود می کوبیدند. باند رجوی به ویژه از همراهی بنی صدر با مساله انقلاب فرهنگی و بیرون راندن گروه های چپ و به ویژه سازمان مجاهدین خلق از دانشگاه ها، به شدت از او ناراحت و عصبانی بودند.

اما در تابستان 59، با زاویه گیری تدریجی بنی صدر از نظام، او و رجوی کم کم به هم نزدیک و نزدیک تر شدند تا جایی که در آخر سال 59، بنی صدر کاملا برای اردوکشی خیابانی و قدرت نمایی در عرصه عمومی به سازمان و نیروها و امکانات آن وابسته شده بود.

در ماه‌های پایانی سال 59 حضور پررنگ نیروهای سازمان مجاهدین خلق در جلسات سخنرانی آقای بنی‌صدر نشان از سرمایه‌گذاری‌ جدی این سازمان روی نقاط ضعف ایشان و فراهم آوردن زمینه‌های رودررو قرار دادن وی با امام داشت. حتی در یکی از این سخنرانی‌ها، مادر رضایی‌ها(مادر احمد، مهدی و رضا که هر سه پیش از انقلاب عضو سازمان بودند و به دست رژیم شاه کشته شدند) برخاست و خطاب به بنی‌صدر فریاد زد: ای کاش شما رئیس‌جمهور همیشگی ما باشید. در پاسخ به وی نیز آقای رئیس‌جمهوری بدون نفی تمایل خود به حضور مادام‌العمر در رأس قدرت اجرایی کشور گفت: همین یک دوره را نیز نمی‌گذارند."

بنی صدر که بعد از شکست سناریوی 14 اسفند خود، و موضعگیری صریح و شدید امام، کاملا دریافته بود که بخش عمده سرمایه اعتماد خود را در جمهوری اسلامی به باد داده است، به جای اصلاح مسیر، بازنگری در مشی خود و برگشتن به دامان امام و ملت، در همراهی با منافقین و البته گرفتن سرنخ هایی از خارج از کشور شروع به کار کردن روی یک ایده شوم کرد که همانا کودتا علیه جمهوری اسلامی بود.

در خرداد ماه سال 60، زمانی که به واسطه فتنه انگیزی های بنی صدر و خط تخریب وتضعیف نهادهای انقلابی و همچنین بی کفایتی(عامدانه یا غیرعامدانه که خود بحثی مفصل و جداگانه است) بنی صدر در عرصه اداره جنگ با عراق، کم کم زمزمه استیضاح او در مجلس مطرح شده بود، بنی صدر به کرمانشاه سفر کرد. این سفر در آن مقطع در فضای داخلی و خارجی کشور گمانه های زیادی برانگیخت. خود بنی صدر در کتاب خاطرات خود، «درس تجربه»، با ذکر این ماجرا تا حدی ماهیت آن را روشن می کند:

" در آن موقع که در کرمانشاه بودم، رادیو بختیار گفته بود بنی‌صدر رفته به غرب کشور برای تدارک کودتا. این هم شده بود یکی از بهانه‌هایی که این آقایان داشتند برای به اصطلاح توجیه کودتای خودشان؛ همه اینها دروغ است. من در غرب کشور بودم برای جنگ و دایم در جبهه‌های جنگ بودم. اگر می‌خواستم کودتا کنم به آنجا نباید می‌رفتم بلکه باید در تهران می‌ماندم... اما برای اینکه در تاریخ نماند که امکان کودتا بود و به بنی‌صدر پیشنهاد هم شد و او نکرد گفتم، الان می‌آییم بررسی می‌کنیم که چقدر امکان کودتا هست... از فلاحی [رئیس ستاد ارتش] پرسیدم در تهران چه دارید. گفت: دو گردان. این موضوع را هم باید توجه بکنید. آنها هر چه نیرو از پاسدار داشتند از همه جای ایران توی تهران جمع کرده بودند... بعضی‌ها گفتند: شما باید به طریقی با صدام‌حسین ارتباط پیدا کنید."

اما «اکبر براتی»، از مقامات پیشین اطلاعاتی کشور، که در همان مقطع عضو واحد اطلاعات سپاه بود، در خرداد ماه سال گذشته در مصاحبه با پایگاه خبری «مشرق»، بخش های ناگفته ای از ماجرا را فاش کرد:

" با شهید بروجردی سه تایی این پروژه را اداره کردیم. جایی را که رئیس جمهور، جانشین فرمانده کل قوا آمده بازدید در غرب کشور، اتاق سرهنگ عطاریان را- که بعدا معلوم شد توده‌ای است و ما از اول هم بهش مشکوک بودیم-را تجهیز کرده بودیم.  بعد فهمیدیم این (بنی صدر) دارد می‌آید، رفتیم تقویت کردیم، تلفنش را در سپاه بستیم  و هر چه را با هر کجا که صحبت می‌کرد، ضبط می‌کردیم. طراحی یک برنامه خطرناک در میان بود، یعنی ضدانقلابی که جرات نمی‌کرد پا بگذارد توی کرمانشاه،  با اسکورت ریاست جمهوری، جانشین فرماندهی کل قوا، با دستور به ارتش، اسکورت می شدند و آن ها را می‌آوردند دم ستاد مقدم نیروی زمینی پیاده می‌کردند و بعد این ها می‌رفتند توی اتاق با ایشان جلسه می گذاشتند و می‌آمدند بیرون. اینها اطلاعاتی بود که ما دادیم به محضر امام از طریق یکی از نمایندگانشان."

طبق روایت این مامور امنیتی پیشین، در آن مقطع بنی صدر و تیم او در حال هماهنگ سازی منافقین بودند که در زمانی که بیشتر نیروهای سپاه درگیر جنگ هستند و در مناطق جنگی حضور دارند، با همکاری واحدهایی از ارتش که فرماندهی آن در دست بنی صدر بود، تهران را تصرف کنند.

ظاهرا رسیدن همین دست اطلاعات از فعالیت های ضدامنیتی و ضد انقلابی بنی صدر به دست حضرت امام منجر به صدور حکم عزل بنی صدر از جانشینی کل قوا از جانب ایشان شد.

با این اقدام حضرت امام، مجلس شورای اسلامی به سرعت طرح عدم کفایت سیاسی بنی صدر را در دستور کار قرار داد. مجلس طی دو جلسه در 30 و 31 خرداد این طرح را بررسی کرد. در این میان، منافقین، در هماهنگی کامل با دفتر بنی صدر، اصطلاحا «پلن B» کودتای ضد نظام را کلید زدند و با انتشار اعلامیه موسوم به اطلاعیه سیاسی-نظامی شماره 25، در دفاع از رییس جمهور به راهپیمایی مسلحانه دست زدند. این اقدام جنون آمیز منافقین که مصداق علنی و آشکار محاربه بود، با هشیاری و حضور پرشور نیروهای انقلاب و امت حزب الله سرکوب شد و نتوانست هیچ کمکی به رییس جمهور طاغی بکند. بنی صدر از همان شب 20 خرداد که دستور عزلش از سوی امام صادر شد، توسط منافقین متواری شد و عملا به طور کامل در چنبره آن ها قرار گرفت.

به هر حال بعد از شکست مفتضحانه شورش مسلحانه منافقین در حمایت از رییس جمهور، در 31 خرداد 60، این طرح دوفوریتی در جلسه تاریخی مجلس با 177 رأی موافق، یک رأی مخالف و 12 رأی ممتنع به تصویب رسید.

با ارسال نتیجه رای گیری مجلس خدمت امام، ایشان به عنوان رهبر رای مجلس را تایید و حکم عزل  بنی صدر کندو بنی صدر را به شرح زیر صادر کردند:

" «پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنی‌صدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارند، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم."

آری، این چنین بود که سید ابوالحسن بنی صدر، نخستین رییس جمهور تاریخ ایران، در گرداب سه ضلعی خودشیفتگی، خودمحوری و عطش قدرت غرق شد و از قاموس جمهوری اسلامی حذف گردید.

http://salamkhabar.com/fa/news/228

http://www.bbc.com/persian/iran/2009/01/090130_ir_banisadar.shtml

http://www.ir-psri.com/Show.php?Page=ViewArticle&ArticleID=55

http://tarikhirani.ir/fa/events/3/EventsDetail/208

https://www.tasnimnews.com/fa/news/1395/10/04/1276998/

http://www.ensani.ir/fa/content/10941/default.aspx

http://www.rouzshomar.ir/%d9%85%d8%ac%d9%84%d8%b3-%d8%a8%d8%a7%db%8c%d8%af-%d8%a2%d9%86-%da%af%d9%88%d9%86%d9%87-%da%a9%d9%87-%d9%85%db%8c-%da%af%d9%88%db%8c%d9%85-%d8%a8%d8%a7%d8%b4%d8%af

http://farsi.rouhollah.ir/library/sahifeh?volume=13&tid=12

http://farsi.khamenei.ir/file/terror-6-tir/4_4_1.htm

http://www.isna.ir/news/94033117800

http://www.rahesabz.net/story/71832

http://roozno.com/fa/news/221927

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟