استاد پرویز ضیاء شهابی در میان معلمان فلسفه ویژگیهایی دارند که ایشان را برجستگی خاصی میبخشد.
از آنجا که فلسفه به تعبیری چیزی جز تاریخ فلسفه نیست و تاریخ فلسفه عمدتاً دورههای یونانی، عربی، لاتینی، آلمانی و کمابیش انگلیسی را گذرانده است یک معلم خوب فلسفه باید با این زبانها آشنایی و توان استفاده از متون دست اول فلسفی آنها را داشته باشد و این ویژگی از مهمترین ویژگیهای استاد ضیاء شهابی است.
با اهمیتی همچند، توان گزارش تفکر و فلسفه به زبان شیرین و برای ما مقدس پارسی نیز از ویژگیهای مهم ایشان است.
ایشان چنانکه استاد برجسته و محیطی بر فلسفه و تاریخ فلسفه اند در ظرایف زبان پارسی و مویبینیهای دربایست گزارش مفاهیم فلسفی از زبانهای اروپایی به زبان پارسی نیز استاد و مجتهد اند.
روشنتر بگویم پاسداشت روح زبان پارسی برای ایشان همانقدر اهمیت دارد که گزارش درست مفاهیم فلسفی و اصلاً مگر این بدون آن ممکن است؟!
حال شما را به میهمانی نمونهای از شیرینکاریهای استاد و نثر ادبی ایشان در گزارش متون فلسفی دعوت میکنم (همگی از «مسائل اساسی پدیدارشناسی»):
نکرده اند که یک بار بپرسند (ص۳۶) ستواربنیاد (ص۷۸ و جاهای دیگر) نقشِغلطخواندن (Mißdeutung) (ص۹۱) به جای کانت که کهن شدن حدیثش شروع شدهاست (ص۱۳۵ فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر/ سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر؛ فرخی سیستانی) پایمردی (ص۱۵۷ معمولاً این تعبیر که به معنی وساطت و میانجیگری است به علت وجود پا که یاداور پایفشردن است و مرد که مردانگی به معنی مقاومت به کار میرود که غلط است. این کار ازجمله معدود متونی است که تعبیر در آن به معنی درستش به کار رفته) ژرفگو (Abgrund ص۱۶۴) چنان میترسند که جن از بسم الله (ص۲۱۵) در مقابل چیزی در آمدن (ص۲۴۶) سروته چیزی را به هم آوردن (ص۲۶۲) یک شاهکار: «پیش از هر چیز نباید فریفته شویم که به یکی شبیخون کار را یک رویه توانیم کرد» (ص۲۸۲) کرا کردن (= ارزیدن، حافظ: مکدر است دل، آتش به خرقه خواهم زد / بیا ببین که کرا میکند تماشایی، ص۳۰۰)
چشمنهادن (Gewärtigen)، پیشِچشمآوردن (Gegenwärtigen)، چشمداشتن (Erwarten) (صص ۳۲۰ و ۳۵۹ تا ۳۶۳) درنوشتن (ص۳۶۹) آینهدار عالم (ص۳۷۲) «که دیگر مطلقاً برجا نباشد» (عبارتی «موزون افتاده» به تعبیر اخوان ثالث، ص۳۷۶) قفانگر (ص۳۷۹) شاهکاری دیگر: «نقد نه بدین نحو کردیم که مفاد قول را با مثلاً موضعی دیگر برابر نهیم و از آن موضع بر قول خردهها بگیریم، بل قصدمان آن بود که با صاحبقول و سعیاش به تفسیر وجود همگام شویم و پابهپای وی آزمونکنان بپرسیم این قول، اگر بنا افتد از روی خود پدیدار، ستواربنیاد باشد و پاسداشتنی بماند، خود بر حسب مفاد و مضمون، چه روشنگریهای بیشتری را اقتضا میکند.» (ص۳۸۶) سررشتهدار (ص۳۹۶) این کژتفسیریها باید درنوشته شود (ص۳۹۷) عنانبرعنان میرود (ص۳۹۷) درنوشت تفسیر هستیشناختی (ص۳۹۸)
اما غرض از این نوشته نه بیان مرتبت استاد در میان دیگر معلمان فکر و فلسفه بلکه درمیانگذاشتن نکتهای است که در جای خود شاید که حتی مقامی والاتر داشته باشد. اینبنده به مناسبتی دست دراز کردم و واژهای را در سال ۱۳۸۸ به استاد هدیه دادم. در Sein und Zeit هایدگر دو تعبیر آمده که گزارش آنها به فارسی کمی دردسرساز است: ontisch- ontologisch اونتولوژی مرکب از on/ ontos و logos یونانی به معنای موجود و شناخت و درهم به معنی «موجودشناسی» است که اغلب البته «وجودشناسی» گفته میشود و در «وجود و زمان» نیز باید «وجودشناسی» ترجمه شود ولی خود هایدگر بعدها آن را معادل «مابعدالطبیعه» و بنابراین به معنای همان موجودشناسی گرفته است که درست هم هست. اما ontisch صفت نسبی است از همان ontos که در زبانهای اروپایی درواقع آن را ترجمه نکرده اند بلکه تنها تلفظش را عوض کرده اند و مثلاً به انگلیسی گفته اند «انتیک» و خودشان را راحت کرده اند. (نظیر ترجمهٔ Existenz به existence). استاد به دلایلی که وارد شدن به آنها کمی به درازا میکشد οντος را «هست» معادل گذارده اند.
اما اگر ما در فارسی اونتولوژیک را «هستشناسانه» یا «هستشناختی» یا حتی بنابه توصیهٔ استاد شفیعی کدکنی «هستشناسیک» (با احیای پسوند ایک در واژگان نزدیک و تاریک) پرسش اینجاست که انتیک را چه بگوییم.
۲ من در مقالهای از استاد تقی پورنامداریان تصادفاً بر خوردم به بیت شگفت زیر از جلالالدین رومی: «دانا شدهای لیکن از دانش هستانه بیدیدهٔ هستانه رو دیده تو پیدا کن»
و همین را به استاد هدیه دادم.
درسی که از استاد آموختم این بود که در کمال شگفتی و اعجاب و بلاانتظار، ایشان همین یک تکواژه را پس از گذشت چند سال بهانه قرار دادند برای ذکر دو بار نام من در مقدمهٔ ترجمهشان از کتاب مهم و ساختارمند «مسائل اساسی پدیدارشناسی» مارتین هایدگر. آری استادی که خود در شناخت ظرایف متون فلسفی و احاطه بر ادب ارجمند پارسی چنین چیرهدستی نموده است با فروتنی و بزرگواری، از این هیچ بن هیچ یاد کرده و چه درسی بالاتر از این میتوانیم از یک «معلم تفکر» بگیریم؟
این را باید در کنار برخی ناجوانمردیهای محیطهای بهاصطلاح دانشگاهی و علمی گذاشت که استادان بعضاً سوار بر دوش تحقیقات دانشجویان خود ارتقا میگیرند و از این کتاب و آن پایاننامه مضمون وحتی گاه متن دزدی میکنند. (بگذریم از اینکه مترجم نخست «هستی و زمان» با اینکه من صفحاتی از ترجمهاش را خوانده و بسیاری پیشنهاد عملشده برای بهترشدنش دادم و اصولاً صفحاتی از مقدمهاش، تفصیل نکتهای کلیدی از من در «تأثیر فکر پدیدارشناسانه بر قلم هایدگر» بود نامی از من نیاورده است).
برای استاد بزرگوار جناب پرویز ضیاء شهابی (که تنها دونیمسال توفیق استماع آزاد درس ایشان را داشته ام) از درگاه مهرباندادار، تندرستی و شادکامی آرزو میکنم.
در ادامه نمونهای از کارهای ایشان که به نثری بسیار دلکش نوشته شده است تقدیم میشود:
راههایی به تفکر فلسفی یوزف ماری بوخنسکی
۳
اما با اجابت فراخوان بزرگوارنه و حکیمانهٔ ایشان در ابتدای کتاب «مسائل اساسی پدیدارشناسی» که آورده اند:
«صیقل خوردن ترجمههای توجیهپذیر (که امید میبرم این ترجمه از آن جمله باشد) به نقدهای زنگارزدا بیشبهه بالندگی فرهنگ و ورزیدگی اندیشه و زبان را – که توأمان یک رحم اند – در پی دارد. با چنین برداشتی از مسؤولیتی که بار بر دوش مترجم است در تمام طول مدتی که این کتاب را در دست ترجمه داشتم نگران بودم که آخر کار، سر از پای خجالت برنتوانم داشت. اکنون که کار آخر شدهاست چشم نهاده ام که مگر مسامحتها، سهوها و خطاهای چارهپذیر را به مدد نقدهای صاحبنظران تدارکی کنم.» (پیشگفتار مترجم، ص۴)
چند نکتهٔ انتقادی را تقدیم میکنم (این نکات از نقد ویراستارانهام بر ترجمهٔ ایشان است، معدودمواردی طولانیتر هم بود نظیر انتقاد از ترجمهٔ zeitigen به «زمانسار کردن» که مجالش تلگرام نیست): ص96، س10: متأسفانه به گمان بنده جملۀ «دریافتن به هست مجالِ نسبتدادن است» ترجمۀ دقیقی نیست زیرا متن آلمانی چنین است: Das Wahrnemen ist freigebendes Begegnenlassen von vorhandenem ادراک مجال مواجهه/ برخورد آزادکننده دادن با [هستِ] پیشدست است.
پیشتر گمان برده بودم که begegnen سهواً beziehen خوانده شده اما در عبارت ص۹۵ نیز چنین است پس استاد عمدی داشته اند.
ص131 جملۀ یونانی هم مغشوش درج شده و هم معالاسف تحت لفظ ترجمه نشده که اصل و ترجمهاش طبق ترجمۀ استاندارد وبگاه perseus (ویراست دیوید راس) چنین است (با کمی اصلاح!): ταὐτὸ γὰρ εἷς ἄνθρωπος καὶ ἄνθρωπος, [27] καὶ ὢν ἄνθρωπος καὶ ἄνθρωπος, καὶ οὐχ ἕτερόν τι δηλοῖ چنانکه «یک انسان و انسان» و «انسانی موجود و انسان» نیز واضحاً چیزی دیگر نمیدهد
این جمله را بسنجید با جملۀ س2 ص241: «کیست که نداند انسان و یک انسان و انسان واقعی بر یک چیز تأکید دارد»
جالب اینجاست که این قطعه دو اشکال دیگر هم دارد نخست افتادن منبعش (طبق همان: مابعدالطبیعه، ص1003ب، سطور 26 و 27) و دودیگر نیامدنش در سیاهۀ جملات یونانی آخر کتاب که ازقضا جملات منقول در آن سیاهه فاقد بسیاری از اشکالات موجود در جملات یونانی خود متن است.
ص188، س8: درخصوص معادل «کردگری» برای Spontaneität که طبق etymonline.com از لفظ لاتینی sponte: دلبخواه (با ریشهای نامشخص) گرفته شده گمان کنم اگر نه به اصلاح، دست کم به توضیحی نیاز باشد (گرچه در لغتنامهٔ دهخدا ضبط شده به معنی عاملیت. در لغتنامۀ آخر کتاب معادل «خودجوشی» نیز آمده). آقای ادیبسلطانی در سنجش خرد ناب به نقل از آقای فولادوند معادل «خودانگیختگی» را گذاشتهاست که به نظر گویاتر میرسد (مترجم عرب نقد العقل المجرد، احمد الشیبانی آن را «تلقائیة» معادل گذاشته). در ضمن شمارۀ ارجاع به پانوشت نیز باید از «یا» به «محض» منتقل شود.
۴ دو مورد هم از کتاب سرآغاز کار هنری
۱) معادل «خویشکار» در ترجمهٔ selbstherrlich از خصوصیتهای مهم مرحوم استاد سید احمد فردید بهرهبردن از امکانات تاریخی زبان فارسی برای گزارش فکر و فلسفهٔ بعضاً اروپایی است. مثلاً ترجمهٔ ایشان از جملهٔ معروف هایدگر که بارها در آثار شاگردان استاد نقل شده و بنده نیز روایت خودم را از آن نقل میکنم: das Denken beginnt erst dann, wenn wir erfahren haben, die seit jahrhunderte verherrlichte Vernunft hartnäckigste Widersacherin des Denken ist. پس تفکر تازه آنگاه میآغازد که ما آزموده باشیم خرد ِ از سدهها [پیش تا کنون] ستوده آمده، [خود] سرسخت ترین همیستار/ پتیارهٔ تفکر است. (جملهٔ آخر مقالهٔ «کلام نیچه: خدا مرده است» در کتاب راههای جنگلی) یا استفادهٔ مکرر از تعبیر «گزارش» و «گزارندگی» برای ترجمه و تأویل و غیره. ایشان با دقت نظر در متون پهلوی ترجمهشدهٔ تحقیقی موجود در زمان خود سعی داشت از سابقهٔ زبان پارسی غافل نماند. اما گاه ناآشنایی شاگردان و گزارشگران افادات ایشان، منجر به اشاعهٔ اشتباهاتی هم در نقل واژگان شده است. نمونهٔ این اشتباهات که گویا مکرر هم شده است همین اصطلاح «خویشکار» است. در زبان پهلوی معادل استقلال «خویشکامی» است. خویشکاری به معنی «وظیفه» است.
ترجمهٔ استاد پرویز ضیاء شهابی حواشی از محمد نورالهی
غرب و غربزدگی (درسگفتارهای دکتر سید احمد فردید در سال ۱۳۶۴) به اهتمام بنیاد حکمی و فلسفی دکتر فردید انتشارات فرنو، ۱۳۹۵ نمونهای از کاربرد نادرست «خویشکار».
۲) متن زیر نقد ترجمه محسوب نمیشود بلکه ترجمهای موازی با ترجمهٔ استاد است برای مقایسه:
با این وصف شاید آنچه را که ما اینجا و درمواردی، نشانهٔ احساس یا حال (Gefül oder Stimmung) مینامیم عقلانیتر یا به تعبیری دقیقتر نیوشاتر (venehmender) باشد؛ زیرا وجود را از هر عقلی گشودهتر است؛ عقلی که [خود] در این میان به خرد خشک (ratio) بدل گشته است [یعنی] خردمندانه (rational) بد تعبیر شده است. درباب این موضوع، این نیز هم هست که نگاه ناتمام [یا عوضی و لوچ Schielen] نابخردانهها چونان بدمولود بخردانههایی که در آنها نیز نیندیشیده اند خدمتی شگرف کرده است. البته مفهوم رایج چیز ازبرای هر چیز، در هر جا پسندیده است با این همه، چیز ذاتنده (wesende Ding) را در ادراکش درک نمیکند و به آن هجمه میبرد.