«میخواستم به شهرمان بروم و ازدواج کنم اما صاحب کارم به من مرخصی نمیداد. من هم با او درگیر شدم.» این اظهارات شاگرد نانوایی است که در جریان درگیری با شاطر نانوایی او را با ضربه چاقو به قتل رساند.
به گزارش همشهری، اين حادثه شامگاه 29خردادماه سال 95در شهر ري اتفاق افتاد. آن شب به پليس خبر رسيد كه شاگرد يك نانوايي با ضربه چاقو صاحب كارش را به قتل رسانده است. دقايقي بعد وقتي مأموران به محل حادثه رسيدند با جسد مردي ميانسال روبهرو شدند. ضربه چاقو به پهلوي وي اصابت كرده و باعث مرگش شده بود.
با انتقال جسد مقتول به پزشكي قانوني، متهم بازداشت و تحقيقات از او آغاز شد. وي كه جواني 24ساله است در تحقيقات مقدماتي گفت: من و صاحب كارم با يكديگر روابط خوبي داشتيم اما چند روز قبل از او مرخصي خواستم تا به شهرمان بروم اما مخالفت كرد. به همين دليل با يكديگر درگير شديم و من هم با چاقو ضربهاي به وي زدم. متهم در ادامه صحنه قتل را بازسازي كرد و در نهايت پرونده با صدور كيفرخواست به دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد.
در جلسه محاكمه كه صبح ديروز در شعبه يازدهم به رياست قاضي مجيد متينراسخ و با حضور قاضي حسيني برگزار شد ابتدا نماينده دادستان به دفاع از كيفرخواست پرداخت و خواستار مجازات متهم شد. سپس اولياي دم يك به يك در جايگاه ايستادند و گفتند خواستهشان قصاص قاتل است و به هيچوجه حاضر به گذشت از خون مقتول نيستند.
در اين شرايط رئيس دادگاه اتهام قتل عمدي را به متهم تفهيم كرد و از او خواست به دفاع از خودش بپردازد. پسر جوان با قدمهايي لرزان در جايگاه ايستاد و گفت: من اتهام قتل را قبول دارم اما باور كنيد نميخواستم صاحب كارم را به قتل برسانم. همهچيز در يك لحظه اتفاق افتاد و وقتي بهخودم آمدم كار از كار گذشته بود.
وي ادامه داد: چندماه قبل از شهرمان براي كار به تهران آمدم و در نانوايي مشغول بهكار شدم. صاحب كارم مرد خوبي بود و با يكديگر رابطه خوبي داشتيم. مدتي گذشت و دلم براي خانوادهام تنگ شد. با صاحب كارم صحبت كردم تا به من مرخصي بدهد و به شهرمان بروم. مادرم هم دختري را ديده بود تا به خواستگاري برويم. اما هرچه به صاحبكارم گفتم كه به من مرخصي بده قبول نكرد. او در اين مورد خيلي سختگير بود. سر اين موضوع چند مرتبه با يكديگر بگو مگو كرديم تا اينكه شب حادثه فرا رسيد. آن شب وسايلم را جمع كردم و ميخواستم به شهرمان بروم كه صاحب كارم آمد و گفت: شنيدهام كه پشت سرم بدگويي كردهاي. او در ادامه با يك دسته تي به من حمله كرد.
من هم با چاقويي كه همراهم بود يك ضربه به او زدم. وي ادامه داد: چون در تهران غريب بودم هميشه يك چاقو همراهم بود. اين بزرگترين اشتباهي بود كه مرتكب شدم. من آنقدر ناشي بودم كه حتي چاقو به پاي خودم برخورد كرد و مصدوم شدم و مأموران در بيمارستان دستگيرم كردند. حالا هم از خانواده مقتول ميخواهم كه به جوانيام رحم كنند و من را ببخشند. در پايان اين جلسه قضات دادگاه وارد شور شدند و متهم را به قصاص محكوم كردند.