طومار آدم خسته بی نام، چندان پربار نیست. این آدم خسته بی نام در فضای مجازی-که همه با آن آشناییم- روزبروز بیشتر خودنمایی می کند. ویژگی اصلی این آدم مثالی یک کلام بودن و فقدان استدلال است . این آدم چون نامش بزرگ است .....طرح مسئله: ... تاریخ تولد آدم خسته بی نام به سالها سال پیش- حتی قرن ها- باز می گردد. او همان کسی است که حضوری همیشگی در آثار ادبی ایرانی داشته است. این آدم خسته بی نام معلوم نیست چکاره است، اما همیشه کلمات و جمله های قصار می گوید. در آثار گذشته معمولا با لفظ «زید» و «عمرو» از وی یاد می شد. این زید و عمرو البته مکان مشخص یا کار مشخصی نداشت؛ اما به عنوان یک پرسشگر ثابت دستیار خوبی برای نویسنده ای بود که سعی می کرد بحثی استدلالی را هدایت کند. اما با گذشت روزگار و تحول اساسی در ابزار های ارتباطی این زید و عمرو نیز تغییر کردند. اگر در متنی مانند گلستان سعدی زید کارکردی استدلالی و صرفا مثالی داشت، در دنیای مجازی دیوانه ما دیگر حضوری واقعی- و در حقیقت کاملا ساختگی- پیدا کرده است. براستی بین زید و عمرو مثالی پیشینیان با «آدم خسته مجازی» امروز چه تفاوتی وجود دارد؟ آیا این دو از یک جنسند یا اصولاًبا یکدیگر نا متجانسند؟ «زید» و «عمرو» بهتر بودند یا «آدم خسته ی مجازی» دنیای متجدد امروز ما در فضاهای مجازی؟
دنیای قشنگ نو و تولد یک پدیده: ... اگر در آثار متاخر فارسی شخصیت های مثالی «زید» و «عمرو» حضور نداشتند، بسیاری از پرسش های ساده دانش پژوهان بی پاسخ می ماند. مثلا اگر این عمر در استقرائات منطق ارسطویی به کمک نوآموز علم منطق نمی آمد بی شک این نوآموز منطق هرگز نمی فهمید: ارسطو انسان است، انسان عقل دارد، پس ارسطو عقل دارد!
همین ارسطو اگر تبدیل به عمرو – و زید- می شد؛ درک بهتری صورت می گرفت. حتی بزرگی چون سعدی شیرین سخن جابجا در گلستان خویش از این صنعت مثال آوری استفاده کرده است. (۱) تا آنجا که سراسر باب پنجم گلستان شاهد مثالی است از فلان عالم (ناشناس) و خواجه کریمی که نامش گفتن نتوان.
اینکه برای اثبات نظر خویش سعدی از مثال آدمیان ناشناس استفاده می کرده، بدون شک صرفا برای تحقق و اثبات نظریه خود درباره توضیح و توصیف جهان است. در حقیقت سعدی « مستدل و منطقی» سخن می گوید. چارچوب نظری نویسندگان ایرانی بر فرضیه: آموزش، توصیف و استدلال است. این سخن حکیمانه در متون اندرزنامه ای بیشتر هویداست.
در کلیله و دمنه (۲) - که دانشنامه بزرگ علوم سیاسی است- صاحب اثر از قول « کلیله» و «دمنه» که دو شغال عادی هستند سخن می گوید. تا بحال از خود پرسیده اید اگر بجای این دو شغال معمولی دو نام معروف مثلا ارسطو و افلاطون بود، چه اتفاقی می افتاد؟ آشکار است که در چنین حالتی باب استدلال و استقرائ کلاً مسدود می گشت. مثلا ارسطو می گفت: بیاد داشته باشید که حسد رذیلت است! و افلاطون در پاسخ می گفت: البته حسد شاهنشاهان بیکدیگر هنگامی که در باره عالمانشان حسد می ورزند فضیلت است!
پر واضح است در مقابل نام افلاطون و ارسطو وهزار و یک آدم مشهور سیاسی و فرهنگی و علمی ، بنده حقیر صاحب این قلم و شمای عزیز اندیشمند امکان مجادله نمی یافتیم و هر چه بود و می گفتند را « سمعاً و طاعتاً» می پذیرفتیم!
و چنین بود که احتمالا اثر سترگ و زیبا و سراسر خردمندانه ای چون کلیله و دمنه خلق نمی شد. فکر کنید آنکس که کلیله و دمنه را به تنهایی یا به جمع خلق کرد، چه مایه از اندیشه و منطق و استدلال بکار برده که ثابت کند « حسد» رذیلت است . و من و شما چقدر خوب اینرا فهمیده ایم. حالا اگرمثلا در جایی بخوانیم: حسد رذیلت است! و امضای جناب ارسطو را پایش ببینیم کلا خواهیم گفت : بله حسد بد است . و در دل به جناب ارسطو آفرین می گوییم . اما احتمالا هیچگاه از عمق جان و دل به اینکه« حسادت موجب تباهی است» ایمان نمی آوریم.
این کارکرد و نقش حضور «عمرو» و «زید» و خواجه و فلان عالم و فلان تاجرو ... همین است . یعنی نویسنده قدیمی و متفکر ایرانی – یا غیر ایرانی- از حضور شاهد مثالی پلی و راهی برای پر بار کردن قوه عقل و استدلال می سازد . و با استدلال حرف و سخن و اندیشه خود را اثبات می کند. تقریبا بیشتر آثار کلاسیک ادبیات عرفانی و عقلی ما این خصوصیت را دارند .( از آثار سعدی و اخلاف او شواهد بسیاری می توان آورد) و با همین استدلال است که اندیشه ایرانی جهان شمول شد.
و در زایش جهان مجازی امروزاما: طو مار آدم خسته بی نام ، چندان پر بار نیست. این آدم خسته بی نام در فضای مجازی- که همه با آن آشناییم- روزبروز بیشتر خودنمایی می کند. ویژگی اصلی این آدم مثالی یک کلام بودن و فقدان استدلال است . این آدم چون نامش بزرگ است در هر مسئله ای اظهار نظر می کند. هیچ منبعی برای حرفش نیاز ندارد . هر حرفی را می توان از زبان او زد. هر حوزه ای از علوم عقلی و نقلی برایش یکسان است و نیازی به دیگران ندارد.
گاهی نامش می شود: « حسین پناهی» گاهی « آرتور شوپنهاور» گاهی«ویکتور هوگو» و بیشتر« استفن هاوکینگ».
نقطه بارز این آدم مجازی خود خوانده اینست که : خسته است- پوچ گراست- در هر چیزی صاحب نظر است و کلامش می تواند بدون ذکر منبع باشد!
براستی در دنیای امروز که دانشگاه های ما تعدادشان از مدارس ابتدایی فزونی گرفته و بنابر آمار رسمی چند میلیون دانشجو و فارغ التحصیل با مدارک عالی داریم ؛ کسی از خود نمی پرسد که: حسین پناهی بازیگر چه ارتباطی به روا شناسی دارد یا آرتور شوپنهاور فیلسوف قرن نوزدهمی چه ربطی به ماشینیسم دارد ؟ و یا...
آنچه موضوع را جالب تر کرده اینست که ما برای نقل سخن این بزرگان دنبال و پی گیر هیچ منبعی هم نیستیم. کلًا حتی کانال های به ظاهر علمی هم دنبال ارائه سند و منبع نیستند. این از آن دست حوادث است که به چرخه تولید جهل بیشتر کمک می کند .گاهی فرآیند جعل حقایق آنچنان کارآمد می شود که دروغی بزرگ تاریخی جایگزین حقیقت می شود .
آنچنان که بسیاری این دروغ راتکرار می کنند و به نام تاریخ حقیقی به آیندگان می سپارند.
براستی آیا می توان در این چرخه تولید جهل همدست و همداستان نبود؟
کسی می گفت که تنها راه مقابله با این «آدم خسته بی نام» که در فضای مجازی در باره همه چیز اظهار نظرهای بی پایه وبی سند می کند، نپذیرفتن و نخواندن و ندیدن است. یاد بگیریم هر سخنی را از آدم خسته بی نام نپذیریم و آنرا «لایک» نکنیم . اینطور شاید«طومار» آدم خسته بی نام در فضای مجازی برچیده شود.
---------------------------------------
پی نوشت:
۱-گلستان سعدی باب پنجم
۲- کلیله و دمنه تصحیح دکتر عبدالعظیم قریب