به رغم آنکه بیش از یک هفته از انتشار شرح حال این خانواده محروم در بسیاری از رسانهها و استمدادطلبی سرپرست خانواده از مسئولان گذشته، هنوز خبری خوشی از «آبموه» مخابره نشده است؛ گویی قرار نیست حتی دیده شدن حال و روز این خانواده برایشان اتفاق مثبتی به همراه داشته باشد.
به گزارش «تابناک»؛ عصر بیست و سومین روز ماه مبارک رمضان، جمعی از مردمان نوع دوست استان کهگیلویه و بویراحمد راهی بازدید از روستایی شدند که گزارش های تلخی از آن شنیده بودند. روستایی در حومه شهر سوق در شهرستان کهگیلویه که برای اهالی منطقه نیز نام آشنا نیست؛ گمنامی عجیبی که موجب شده حال و روز تنها خانوار ساکن این روستا، بسیار ناخوش باشد و با انبوه مشکلات، رها شده باشند.
خانوادهای هشت نفره که سرپرستی آن بر عهده مادر است و هفت فرزند یک تا چهارده ساله دیگر اعضایش را شکل میدهند؛ فرزندانی که بیماری سخت، یک شب از راه رسید و جان پدرشان را گرفت تا سختی هایشان مشدد شده و دستشان از همیشه کوتاه تر شود. بی وجود پدری که برادر و عمو نداشت و به این دلیل انگیزه داشت خانواده ای بزرگ برای خود بسازد که اعضایش پشتگرمی همدیگر باشند.
جمعی کوچک که ساکن تپهای در یکی از نقاط دورافتاده هستند؛ این منطقه در گذشته روستا بوده و مخروبه های باقی مانده از آن، چهره زشتی برایش رقم زده است؛ زشتی که اگر آب و دیگر امکانات فراهم بود، قابل چشم پوشی مینمود، ولی دریغ که این چنین نیست. کمبودهایی که برای تصور حال و روز این خانواده جوان و پرجمعیت، تأمل در آنها کافی به نظر میرسد.
آن گونه که یکی از شهروندان بازدید کننده از روستای آبموه (A’bmoh) ماجرا را روایت کرده و روایتش در رسانه ها منعکس شده، اگر بتوان این تپه و تنها خانوار ساکن آن را "روستا" نامید، این پرسش به وجود میآید که آیا کسی از مسئولان از حال و روز این خانواده مطلع بوده یا خیر؟ پرسشی که با توجه به دستیابی راوی این داستان به اطلاعات روستا توسط مأموران کمیته امداد، به پاسخ سرراستی منجر میشود؛ هرچند این ابهام پیرو آن در ذهنمان شکل میگیرد که چگونه کمیته امدادی ها از این موضوع باخبرند و برای رقم زدن تغییری در این وضع، کاری نکردهاند؟
اقدامی از جنس تدارک خانه ای برای این خانواده در روستاهای مجاور و دارای سکنه یا حتی در بطن شهر سوق. کوچی که اگر پیشتر انجام شده بود، چه بسا سایه پدر از سر این 7 برادر و خواهر کم نشده بود و هرچند برای انجامش دیر شده، هرچه به تاخیر بیفتد، ممکن است نتایج غیرقابل جبران بیشتری به بار آورد؛ موضوعی که سرپرست این خانواده به خوبی به آن واقف است و از این روی، تنها یک درخواست از مسئولان مطرح میکند.
این مادر رنج کشیده تنها سرمایه زندگیاش را فرزندانش میخواند که دو تن از آنها (پسرهای اول و دوم خانواده) مجبورند به زودی برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی مهاجرت کرده و او را دست تنهاتر از همیشه بگذارند. رنجی که تنها در یک صورت به این خانواده تحمیل نمیشود؛ اینکه مسئولان یا خیرین به یاری شان بشتابند و شرایط مهاجرت ایشان را فراهم آورند.
درخواستی که مادر عاجزانه مطرح میکند و از میهمانان سرزده اش میخواهد که آن را با مسئولان و خیرین در میان بگذارند تا هم فرزندانش به تحصیلاتشان ادامه دهند و هم مردمی که به دلیل فاصله طولانی و مسیر سخت روستا نمیتوانند کمک هایشان را به ایشان برسانند، در بزرگ کردن این فرزندان یاریگرش باشند. راهی که امیدوار است آینده پنج پسر و دو دختر سالم و با استعدادش را به شکل دیگری رقم زده و درخشانش نماید.
درخواستی که انتظار میرفت به سرعت مسئولان را به خود آورده و اجابت شود اما تا این لحظه این چنین نشده است. انگار نه انگار که اگر وجود انبوه نهادهای حمایتی تنها یک توجیه داشته باشد، رسیدگی به حال و روز این خانواده ها، قبل از انتشار شرح حالشان در رسانه ها و استمداد طلبی شان از مسئولان است، اما نه تنها این چنین نشده، که طرح این دست موضوعات در رسانه ها نیز گاه به رقم خوردن تصمیمات ضروری منجر نمیشود.
این را میشود از سکوت مسئولان، از فرماندار و بخشدار گرفته تا مدیران کمیته امداد شهر و شهرستان، به فاصله بیش از یک هفته از انتشار شرح حال این خانواده دریافت که معلوم نیست آیا شکسته خواهد شد یا خیر. سکوتی آزاردهنده که با انتشار روایت تلخ این خانواده هشت نفره، شکسته نشدنش ظالمانه جلوه خواهد کرد.