تیتر این مطلب خیلی گزنده است اما واقعی است؛ درست مانند این تیتر که بسیاری از رسانهها آن را منتشر کردهاند: «تعرض یک جوان نوزده ساله افغانی به دختر ایرانی در فضای سبز شرق تهران»! با این تفاوت که تیتر اخیر علاوه بر واقعیت و گزندگی، صفت دیگری هم دارد: نادرستی!
به گزارش «تابناک»؛ این مقدمهای است که فائز دینپرست، استادیار علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبائی برای یادآوری اشتباهاتی فاحش و دردناک در خصوص میهمانان قدیمی ساکن کشورمان مینویسد تا بلکه به تلنگری منجر شود؛ تلنگری که ظاهرا بسیاریمان، از جمله شاغلان در برخی رسانهها، به آن نیازمندند.
آنهایی که گاه فراموش میکنند، جرم و جنایت در همه جوامع رخ میدهد و هیچ مطالعهای وجود ندارد که نشان دهد، افراد این قوم یا مذهب، این زبان یا آن کشور استعداد بالاتری برای جرم و جنایت دارند. البته نرخ وقوع جرم توسط انسان هایی که در معرض انواع محدودیت و نیز آسیب های اجتماعی هستند، معمولاً بالاتر است؛ یعنی اگر هم به فرض نرخ ارتکاب جرم توسط یک قوم بالاتر از دیگران باشد، علت این پدیده در ویژگیهای قومی نیست، بلکه احتمالا عوامل زمینهای جرم (مثلاً فقر و محدودیت، کمسوادی و...) در آن قوم بالاتر بوده است.
اشکالی که منحصر به رسانهها نیست و گاه به شکل پررنگی در جامعه هم دیده میشود. یک بار دیگر به تیتر خبر درج شده در برخی رسانههای کشورمان نگاهی بیندازید و سپس ادامه یادداشت «دینپرست» را بخوانید:
افغانی واحد پول کشور افغانستان است، نه صفت نسبی اهالی و شهروندان آن کشور؛ مثل لرستان که اهالی آنجا را "لر" میخوانیم نه "لری".
تأکید بر ملیت مجرم و قربانی در این خبر چه اهمیتی دارد؟ آیا اگر قربانی اهل افغانستان بود، از قباحت عمل مجرم کاسته میشد؟ یا اگر مجرم ایرانی بود، با شدت کمتری باید کار او را محکوم کرده و از دادگاه برایش تقاضای تخفیف مجازات میکردیم؟!
این دوانسان ـ مجرم و قربانی ـ ده ها صفت و ویژگی دیگر هم علاوه بر ملیتشان دارند. سن، قد، وزن، مذهب، زبان، نوع پوشش، رنگ پوست، وضعیت ظاهری صورت، بدن، تحصیلات، حیات و ممات والدین آنها و...؛ چرا هیچ یک از اینها در متن نمیآید؟ به خاطر اینکه نویسنده به درستی میداند این ویژگیها هیچ ربطی به موضوع جرم ندارد.
تیتر تعرض جوان افغان البته ویژگی دیگری هم دارد. واقعیت چند لایه و پیچیده را به بدترین وجه سادهسازی میکند. این تیتر و تیترهای مشابه آن، تصویری که از اتباع افغانستان در ذهن مخاطب ایرانی میسازد، گروهی انسان فقیر، مجرم و نمکنشناس است که در مقابل خوبی ایرانیها نمک خوردهاند و به بدترین وضع نمکدان میشکنند.
تصویر چند ویژگی دارد؛
1- اصولاً افغانیها (به تعبیر این تصویر) غربتی و پست هستند.
2- اگر هم همه آنها مرتکب جرم نمیشوند، یا موقعیت جرم برایشان فراهم نشده یا اینکه بالاخره برخی موارد معدود و اندکی استثنا هم پیدا میشود که البته به این تعداد اندک نمیتوان توجهی کرد.
این تصویر، نه تنها غیرواقعی است، بلکه غیرانسانیست؛ غیرواقعی است، چون در این تصویر امثال "خالد حسینی"ها که رمان "بادبادک باز" او در سال 2003 و دو سال پرفروشترین کتاب در لیست نیورک تایمز بود و هفت میلیون نسخه از آن فقط در ایالات متحده فروش رفت و به 48 زبان ترجمه شد، غایب است!
در این تصویر، امثال عتیق رحیمیها غائب اند که رمان فارسی او از ترجمه انگلیسی به زبان فارسی مجدداً ترجمه و در ایران چاپ شد! در این تصویر، نحیب مایل هروی، محقق برجسته ادبیات فارسی و برنده کتاب سال جهانی جمهوری اسلامی ایران غائب است و از این روست او که از سال 50 در ایران ساکن است، همراه با دیگر استاد برجسته زبان و ادب پارسی محمد سرور مولایی، هنوز در این سرزمین اقامت دائم ندارد و هر سال باید اقامتش را تمدید کند!
غیرانسانی است، چون انسان و ذات او را در کانون توجه قرار نمیدهد و به جای تأکید بر کرامت ذاتی انسان، بر آویختههای عرضی او و قوم زبان و حتی مرز اعتباری انگشت میگذارد. اگر این سوی خط به دنیا آمدهای بس انسان درجه یک هستی و اگر در آن سوی خط به دنیا آمدی انسان درجه 2!
این تفکیک چیزی پایینتر از نژادپرستی هم هست. نژادپرستان از تمایز سفید و سیاه ارزش میسازند و قوم و زبان خود را برتر از دیگران میدانند اما نگاه تیتر کذایی، مرز اعتباری بر ساخته توافق نمایندگان محمد شاه و بریتانیا را معیار درجه بندی میگذارد! چیزی در حد یک بازی کودکانه و تفاخر بچهها به موی بلند یا کوتاه پدرشان!
اما نه، موضوع فراتر از اینهاست، نگاه تیتر کذایی خطرناک است، چون بین آدمهایی که به هر دلیل در یک شهر زندگی میکنند نفرت پراکنی میکند. نفرت منی که بالای شناسنامهام نوشتهاند جمهوری اسلامی ایران از کسی که ذاتاً پلید است، چون آن سوی خط فلان به دنیا آمده و بالای شناسنامهاش نوشتهاند: جمهوری اسلامی افغانستان!