صحبت را با یک سوال ساده آغاز میکنیم: آیا برای زندگی خود استراتژی دارید؟ این سوال یک جواب ساده دارد. بله یا خیر؟ اگر پاسخ شما مثبت است، به احتمال زیاد با تعریف استراتژی و نحوه تعیین آن آشنا هستید. اما اگر تا به امروز به داشتن یک استراتژی فکر نکردهاید، ممکن است ندانید که تعیین استراتژی تا چه اندازه میتواند مسیر زندگی شما را متحول کند.
به گزارش
تجارت نیوز، داشتن استراتژی، خود یک تصمیم استراتژیک است. تصمیمی که میتواند تمام جزئیات و برنامههای زندگی شما را تغییر دهد. در این مسیر از شاپور اول ساسانی، شرکت خودروسازی فورد و فوتبالیست مشهور، گرت بیل یاد میکنیم. اما قبل از هر چیزی باید بدانیم که از کجا میتوانیم چند کیلو استراتژی برای زندگی شخصی خود بخریم؟
استراتژی چیست؟
برای استراتژی تعاریف متفاوتی ارائه کردهاند. این که استراتژی را به چه شکل تعریف کنید، میتواند نگرش شما را تغییر دهد و بر تصمیمهای استراتژیکتان تاثیر بگذارد.
در اینجا از ارائه یک تعریف سفتوسخت پرهیز میکنیم. اما میکوشیم که به توصیف این موضوع بپردازیم. استراتژی یک برنامه مشخص نیست. مثلا اگر برای آخر هفته خود برنامه مسافرت چیدهاید، تصمیمی استراتژیک اتخاذ نکردهاید. استراتژی الگویی است که جریان تصمیمهای شما را میکند تا شما را به یک یا چند هدف بزرگ برساند.
اگر تصمیم بگیرید که همیشه نیمی از درآمد خود را در یک حساب بانکی سپردهگذاری کنید و با این پسانداز تمام جهان را ببینید، تصمیمهای کوتاهمدت شما تحت تاثیر قرار خواهند گرفت. در این صورت ممکن است هر سال گوشی نخرید، از مخارج بیدلیل پرهیز کنید و شاید حتی به فکر سرمایهگذاری پساندازهای خود بیفتید تا کیفیت سفرهایتان را بالا ببرید. هر کس که شما را بشناسد متوجه میشود که استراتژی زندگی شما تغییر کرده است.
اهمیت تصمیمهای استراتژیک
تصمیمهای استراتژیک معمولا تصمیمهایی مهم هستند. برای یک شرکت بزرگ، شاید استخدام یک کارمند آنقدر اهمیت نداشته باشد. اما اگر آنها تصمیم بگیرند کیفیت محصولات خود را بالا ببرند، بدون آنکه قیمتها را تغییر بدهند، همهچیز دگرگون خواهد شد.
برای این تصمیم ممکن است تعدادی از کارمندهای خود را اخراج کنند و شاید نیروهای جدیدی را به کار گیرند. اما موضوع اخراج یا استخدام افراد نیست. بلکه شرکت باید از خود بپرسد که آیا این افراد جدید، با استراتژی جدید همخوانی دارند یا خیر؟
مشتریهای فورد فیستا ST به طور میانگین ۱۰ سال از مشتریهای مدل معمولی فیستا جوانتر هستند.
مثلا فرض کنید که یک شرکت خودروسازی تصمیم بگیرد میانگین سن مشتریهایش را کمتر کند. به خاطر این تصمیم ترکیب سنی کارکنان این شرکت جوانتر میشود. استراتژی این شرکت استخدام نیروهای جوان نیست. بلکه این تصمیم در مجرای هدف استراتژیک دیگری اتخاذ میشود: تغییر بازار هدف.
شرکت فورد یکی از شرکتهایی است که سعی میکند تصور عمومی را در مورد محصولاتش تغییر دهد. مدلهای اسپرت این شرکت مثل سریهای ST و RS با همین فلسفه شکل گرفتهاند. فورد اما گروه مسنتر و ثروتمندتر را نادیده نگرفت. مدلهای Vignale برای همین گروه در نظر گرفته شدهاند.
تصویر کلی، تصویر جزئی
وقتی به برنامههای خود فکر میکنیم، سعی میکنیم تمام جزئیات را در نظر بگیریم. مثلا وقتی برای یک مسافرت برنامه میریزیم، ممکن است به وسیله نقلیه، محل اسکان، ساعت حرکت و مواردی از این دست فکر کنیم.
تصمیمهای استراتژیک مربوط به تغییر در جزئیات نیستند، هرچند ممکن است به تغییر در جزئیات نیاز داشته باشند. یک تصمیم استراتژیک از نقطهای که در آن قرار دارید شروع میشود تا شما را به یک یا چند هدف بزرگ برساند. برای رسیدن به این هدف ممکن است مجبور شوید جزئیات زیادی را تغییر بدهید. این استراتژی شما است که جهت و اندازه این تغییرات را مشخص میکند.
هنر فرار کردن
اگر بخواهید با برنامهریزی دقیق برای تمام جزئیات، زندگی یا کسبوکار خود را پیش ببرید، به مشکلات زیادی بر خواهید خورد.
ممکن است یک یا چند برنامه قابل اجرا نباشد. اگر همچنان آن را پیگیری کنید، فقط هزینههای خود را افزایش میدهید. اگر برنامه خود را کنار بگذارید، هزینههایی که تا اینجا متحمل شدهاید به باد خواهد رفت. چه کار میکنید؟
اگر از یک فرمانده نظامی بخواهند یک خاکریز را فتح کند، او میتواند تمام نیروها و امکانات موجود را به کار ببندد. اما بعد از این پیروزی موقتی، دیگر توانی برای ادامه نبرد و پیروزی باقی نمیماند.
در سال ۲۵۹ میلادی شاپور اول ساسانی با والرین، امپراتور روم جنگید. در این نبرد که به نبرد ادسا معروف است، والرین بیش از اندازه برای بازپسگیری انطاکه (شهری در سوریه کنونی) هزینه کرد. چرا که دو شکست قبلی او از شاپور باعث سرافکندگیاش شده بود. والرین پیروزی خود را جشن گرفت، سکه ضرب کرد و خواست که خبر پیروزی به همه مردم برسد. وقتی لشکر دوم شاپور به انطاکه رسید، سپاه روم توان مقاومت نداشت. امپراتوری والرین در همانجا به خط پایان رسید.
شاپور اول از موفقترین فرماندهان نظامی ایران بود.
بعدها مشخص شد که شاپور اول عمدا با تمام توان به مقابله با سپاه روم نپرداخته بود. او به والرین اجازه داده بود که انطاکه را فتح کند. اگر استراتژیک فکر کنیم، گاهی از هدفهای کوچک چشمپوشی میکنیم، تا به موفقیتهای چشمگیر برسیم. چون بجای غرق شدن در جزئیات، به تصویری کلی چشم دوختهایم.
آرایش جدید منابع
وقتی یک سیستم ناکارا است، معمولا فکر میکنیم که به منابع جدیدی نیاز داریم. اگر از زندگی خود رضایت نداشته باشیم به خود میگوییم شاید یک خانه جدید، شغل تازه، خرید لباس یا ادامه تحصیل بتواند شرایط را بهتر کند.
اما همیشه مشکل در جزئیات نیست. معمولا بعد از تغییر در جزئیات میبینیم که مشکلات زندگی حل نشدهاند. حتی در مواردی مشکل بزرگتر هم میشود. ریشه مشکل در جای دیگری است.
اگر میتوانستیم زندگی خود را از بالا ببینیم، ممکن بود متوجه بشویم امکاناتی که در اختیار داریم برای یک زندگی راحت و مطلوب کافی است. فقط باید آرایش منابع زندگی خود را تغییر بدهیم.
این وضعیت درست مثل بازی فوتبال است. شاید یک تیم نتواند بازیکنان جدید بخرد. اما اگر یکبار دیگر تواناییهای بازیکنانش را بررسی کند، ممکن است بفهمد یکی از مدافعان میتواند مثلا دروازهبان خیلی خوبی باشد. شاید فقط کمی تغییر در آرایش تیم بتواند مشکل را حل کند. گرت بیل در تیم تاتنهام مدافع بود. اما وقتی به خط حمله آمد به گرانترین بازیکن تاریخ (تا آن زمان) تبدیل شد. گرت بیل همان بازیکن بود. با همان تواناییهای قبلی، فقط در جایگاهی کارآمدتر قرار گرفت و درخشید.
در مواردی امکاناتی که در اختیار داریم بسیار باارزش هستند، فقط اگر در جای درست قرار بگیرند. تفکر استراتژیک باعث میشود که بار دیگر تمام منابع را فهرست کنیم و سعی کنیم بهترین آرایش با حداکثر کارایی را کشف کنیم.
وقتی همهچیز تغییر میکند
اگر به فرزند خود بگویید که از این به بعد نیم ساعت زودتر از خواب بیدار شود یا خودتان تصمیم بگیرید هر روز دو ساعت بیشتر کار کنید، تغییری استراتژیک در زندگی شما رخ نداده است. یک تصمیم استراتژیک بسیار کلیتر از حدود وظیفه یک یا چند نفر است.
اگر میخواهید برای اداره خانواده خود از مدیریت استراتژیک استفاده کنید، فرزند شما باید بداند چرا زودتر از خواب بیدار میشود و این رنج چطور خانواده شما را به یک یا چند هدف بزرگ میرساند. اگر او نسبت به این وضعیت اعتراض دارد، باید پیشنهادی عملی ارائه کند. پیشنهادی که بتواند به پیمودن مسیر به سمت هدف مطلوب کمک کند.
وقتی میتوانید به حرکت یک مهره اعتراض کنید، که بتوانید حرکت بهتری پیشنهاد دهید.
در یک سازمان هم وضع به همین شکل است. برای تغییرات استراتژیک، لازم است فراتر از حدود وظیفه افراد به بازآرایی منابع انسانی بپردازیم. با عوض کردن چند کارمند یا تغییر در برنامه کاری آنها نمیشود تغییری استراتژیک به وجود آورد.
نقش باورها در تغییرات استراتژیک
معمولا آمار و اطلاعات جزئی نیست که باعث چرخشهای استراتژیک میشود. بلکه وقتی باورهای کسی تغییر میکند، تصمیمهای استراتژیک خود را تغییر میدهد.
به همین دلیل برخی معتقدند تغییرات استراتژیک علاوه بر بازآرایی منابع، به بازنگری در باورها هم نیاز دارد. شاید با استفاده از تمام منابع بشود در یک میدان نبرد پیروز شد، اما پیروزی در نبردی طولانی بدون باور قلبی ممکن نیست.
سربازانی که پذیرفتند در انطاکه حاضر شوند و نبرد موقتی را به سپاه روم ببازند، میدانستند که این شکست میتواند برای آنها بسیار گران تمام شود. اما آنها جانشان را به خاطر باور به پیروزی نهایی ایرانشهر به خطر انداختند.
نباید از ضررهای موقتی شکایت کنید، اگر این رنجها شما را در مسیر رسیدن به منفعتی پایدار قرار میدهند.
اگر قصد دارید برای زندگی خود یک استراتژی تعریف کنید و الگوی برنامههای خود را تغییر بدهید، باید باورهایتان را مورد بازنگری قرار بدهید. باید باور داشته باشید که نباید از ضررهای موقتی شکایت کنید، اگر این رنجها شما را در مسیر رسیدن به منفعتی پایدار قرار میدهند. همچنین باید از منفعتهای کوتاهمدتی که شما را از رسیدن به هدف باز میدارند، چشمپوشی کنید. درست مثل کسی که برای کنترل بیماری دیابت خود از شیرینیهای خوشمزه میگذرد و درد سوزن انسولین را تاب میآورد.
یادگیریهای استراتژیک
جمله معروفی وجود دارد که میگوید «برای سنجیدن عمق رودخانه از هر دوپای خود استفاده نکنید.» قرار نیست به محض اتخاذ تصمیم تمام باورها و منابع خود را متحول کنید. قرار هم نیست تا پای جان بر سر تصمیمهای خود بمانید. مسیر استراتژیک یک مسیر دینامیک و انعطافپذیر است. در این مسیر تمامی برنامهها قابل تغییر، تعدیل و لغو شدن هستند.
شاپور اول (به عنوان یکی از پیشگامان رهبری استراتژیک) قبل از حمله مستقیم به روم، با حمله به گرجستان و ارمنستان قدرت ایران و روم را اندازه گرفت. اما انتخاب این اهداف هم تصادفی نبود. فتح ارمنستان میتوانست راه را به آسیای صغیر و دسترسی به دریای سیاه هموار کند. یعنی در این برنامه کوچکتر، تصویری بزرگتر وجود داشت.
تمام طول مسیر استراتژیک با یادگیری و اصلاح مداوم همراه است. برای همین داشتن یک نظام بازخورد اجتنابناپذیر است. باید بدانید که به چه اندازه در مسیر درست هستید. برای همین لحظهبهلحظه باید بتوانید مسیر خود را بسنجید و در صورت لزوم آن را تغییر دهید. آیندهپژوهی، مطالعههای علمی، بررسی وضع کنونی خود و مهمتر از همه بازنگری در اهداف تعیینشده، بخشی از تفکر استراتژیک است.
از فردا تا همیشه
داشتن یا نداشتن استراتژی، یک تصمیم استراتژیک است. حتی اگر تصمیم بگیرید که زندگی خود را بدون استراتژی پیش ببرید، تصمیمی استراتژیک گرفتهاید. زیرا تمام برنامههای زندگی شما با این الگو چیده میشوند. حرف نهایی همین است. حالا که از داشتن استراتژی گریزی نیست، بهتر است در تدوین آن دقت کنیم.
تفکر استراتژیک تفکری پویا است و با تحجر منافات دارد. پیشروی به سوی هدف همانقدر مهم است، که عقبنشینی. شاید امروزمان چندان خوش نباشد. اما بحث استراتژی مربوط به آینده است و با آیندهنگری پیوند میخورد. منظور از آینده، ۱۰ سال یا ۵۰ سال بعد هم نیست. منظور هر زمانی غیر از حال و گذشته است، از همین فردا، تا همیشه.