«دین» تجلى رحمانیت حق بر مردمان است و هیچ با «خشونتورزى» سازگارى ندارد و توصیه به خشونت نمیکند، بلکه در منطق دین، خشونت جلوه نابخردى و شیطانزدگى آدمى و از جمله سپاهیان جهل و شیطان است؛ چنانکه در حدیثی از امام صادق(ع) رأفت و قساوت، رحمت و غضب، رفق و خُرق، صفح و انتقام، مودت و عداوت و مدارات و مکاشفت در تقابل هم آمدهاند. امام على(ع) خشونت را نوعى «از دست رفتن عقل» و «دیوانگى» مطرح کرده و فرموده است:
«خشونت گونهاى دیوانگى است، چرا که خشونتورز پشیمان شود و اگر پشیمان نشد دیوانگى او استوار بُوَد.» (نهجالبلاغه، حکمت 255)
«خشونت» در آیات و روایات و بویژه آموزههاى امام على(ع) به مفهوم هر نوع هتک حرمت به کرامت انسان و زیرپا گذاشتن حقوق اشخاص و تعرض، تعدى، تأذى و تندى و تیزى و بدرفتارى، به هر شکل و درباره هرکس است. این مفهوم در آیات و روایات با واژههاى متعدد بیان شده است از جمله؛ خُرق، فَظ، غلظت، خشونت، عَسف، حِدت، عُنف، غَرب، نُشوز، طِماح، ایذاء.
البته باید در نظر داشت که چنین خشونتی غیر از «شدت قانونى» است. شدت قانونی به معنای اجراى حدود و قوانین، آن هم تابع اخلاق با دقت و شدت، براى حفظ حرمتها و پاسدارى از حقوق انسانها و جلوگیرى از تعدى متجاوزان و بازداشتن خیانتکاران و جنایتکاران از خیانت و جنایت است که امرى عقلایى و ضرورى، بلکه انسانیترین اقدامات در حفظ سلامت فرد و جامعه است، چنانکه امیرمؤمنان على(ع) بدان اشارت فرموده است: «خداوند برپا داشتن حدود را واجب کرد تا آنچه حرام است بزرگ نماید.» (همان، حکمت 252)
امیرمؤمنان حضرت على(ع) خود چنان حدود و قوانین را بزرگ میدید و محترم میشمرد که به اندازه سر سوزنى تعدى و تجاوز به قوانین و زیرپا گذاشتن حرمت و حقوق مردمان را براى هیچکس جایز نمیشمرد که سلامت فرد و جامعه تابع چنین امرى است. آن حضرت درباره خود فرموده است: «به خدا سوگند اگر شب را تا بامداد بر بسترى از خارِ سخت بیدار به سر برم، یا در غل و زنجیرها بسته و کشیده شوم، برایم محبوبتر است از اینکه خدا و رسولش را روز قیامت در حالى ملاقات کنم که به بعضى از بندگان ستم کرده و چیزى از اموال دنیا را غصب نموده باشم. چگونه به کسى ستم روا دارم، آن هم براى جسمى که تار و پودش بسرعت به سوى کهنگى پیش میرود [و از هم میپاشد] و مدتهاى مدید در میان خاکها میماند.» (همان، کلام 224)
همچنین آن حضرت فرموده است: «اگر اقلیمهاى هفتگانه را با آنچه در زیر آسمانها است به من بدهند که خداوند را، با گرفتن پوست جویى از دهان مورچهاى، نافرمانى کنم، هرگز نخواهم کرد!» (همان)
امیرمؤمنان على(ع) که خود «مظهر رحمانیت حق» است، اینگونه در حفظ حدود و قوانین درباره خویش سخن میگوید و تا این اندازه نسبت به قوانین و حدود پایبندى نشان میدهد. شدت قانونی چنین چیزی است. ایستادگى در حفظ حدود و مرزها و رعایت قانون و پایبندى به آن و یکسان دیدن همه در برابر قانون و اجراى حدود و قوانین تابع اخلاق، با دقت و شدت، عین رحمت بر همگان است و چنین امرى خشونت نامیده نمیشود. آیا مجازات متناسب و سنجیده نسبت به جنایتکار و آدمکش و متجاوز به حریم و حقوق و حرمت مردمان خشونت نامیده میشود؟ آنچه در دین بهعنوان مجازات وجود دارد، اجراى قوانینى رحمانى است که با ملاحظات و شروط بسیار صورت میگیرد و همچون دلسوزى و رحمت و شفقت پزشکى است حاذق در اقدام براى جراحى بیمار، در آنجا که جز جراحى چارهاى نیست.
امیرمؤمنان حضرت على(ع)، برترین تربیت شده مدرسه پیامبر اکرم(ص)، به همه مردمان عشق میورزید و خواهان سعادت همگان بود و در عین حال در اجراى قانون نسبت به متجاوزان به حقوق مردمان و خیانتکاران و جنایتکاران، ذرهاى کوتاهى روا نمیداشت. بهعنوان مثال، آن حضرت در آغاز عهدنامه مالک اشتر، چنین سفارش فرموده است:
«قلب خود را لبریزساز از رحمت بر مردمان و دوستى ورزیدن با آنان و مهربانى کردن به همگان؛ و همچون جانورى درنده مباش که خوردنشان را غنیمت شمارى! زیرا مردمان دو دستهاند: دستهاى برادر دینى تو هستند و دسته دیگر در آفرینش با تو همانندند؛ گناهى از ایشان سر میزند، یا علتهایى بر آنان عارض میشود، یا خواسته و ناخواسته خطایى بر دستشان میرود. پس به خطایشان منگر و از گناهشان درگذر، چنانکه دوست دارى خدا بر تو ببخشاید و گناهت را عفو فرماید.» (همان، نامه 53)
مشخص است که امیرمؤمنان على(ع) تا چه اندازه سفارش به رحمت و محبت و لطف نموده و از تندى و تیزى با مردمان پرهیز داده و اصل را بر گذشت و بخشش دانسته است. اما آنجا که کسى قوانین را زیر پا میگذاشت و به حقوق و حدود تجاوز مینمود، حضرت على(ع) محکم و استوار بود و از سر رحمت بر همگان به اجراى قانون اهتمام میورزید و در مجازات متعدیان به حریم و حقوق مردمان و زیر پا گذارندگان حدود و مرزهاى الهى تردید روا نمیداشت. بهعنوان مثال در نامهاى به زیاد بن ابیه، قائممقام عبداللهبن عباس در استاندارى بصره، چنین نوشته است:
«و همانا من به خدا سوگند میخورم، سوگندى راست که اگر مرا خبر رسد که تو در داراییهای عمومی مسلمانان، اندک یا بسیار، خیانت کردهاى، چنان بر تو سخت گیرم که اندکمال مانى و درمانده به هزینه عیال و خوار و پریشان حال؛ والسلام.» (همان، نامه 20)
همچنین به یکى از کارگزاران خود نوشته است: «اما بعد، من تو را در امانت شریک خود داشتم... پس تو چون فرصت به دست آوردى، به مردم خیانت کردى و شتابان تاخت آوردى و تند برجستى و آنچه توانستى از اموالى که براى بیوه زنان و یتیمان نهاده بودند، برگرفتى و بربودى، آن سان که گرگ تیز چنگ، بز زخمخورده و از کار افتاده را برباید. پس با خاطرى آسوده، اموال مردمان را به حجاز روانه داشتى و خود را در گرفتن آن بزهکار نپنداشتى.
پس، از خدا بیمدار و مالهاى این مردم را باز سپار و اگر نکنى و خدا مرا یارى دهد تا بر تو دست یابم، کیفرت دهم که نزد خدا عذرخواه من گردد؛ و به شمشیرت بزنم که کس را بدان نزدم جز آنکه به دوزخ درآمد. به خدا سوگند، اگر حسن و حسین چنان میکردند که تو کردى، از من روى خوش ندیدندى و به آرزویى نرسیدندى، تا آنکه حق را از آنان بستانم و باطلى را که به ستمشان پدید شده، نابود گردانم.» (همان، نامه 41)
آیا چنین سلوکى رحمت و شفقت بر همگان نیست؛ و آیا میتوان بر اجراى قانون و پاسدارى از حقوق و حرمت مردمان، عنوان خشونت نهاد؟
در منطق دین حتى آنجا که اجازه شدت قانونى و مجازات وجود دارد، باز هم اصل بر «بخشش» و «رحمت» است، مگر آنکه هیچ چارهاى نباشد، چنانکه خداوند راه نموده است: «اى کسانى که ایمان آوردهاید بر شما درباره کشتگان قصاص مقرر شده است: آزاد در برابر آزاد، بنده در برابر بنده و زن در برابر زن؛ و اگر کسى از سوى برادر [دینى] خود چیزى [از قصاص] برایش بخشوده شد [یعنى حکم قصاص به سبب بخشش به پرداخت خونبها بدل شد]، پس پیش گرفتن رفتارى نیک و پسندیده باید [بخشنده در پیگیرى خونبها و بخشوده شده در سپاس داشتن] و پرداخت [خونبها از سوى قاتل] به او [ولى مقتول] به نیکى گذارده شود. این آسانگیرى و رحمتى است از سوى پروردگارتان و هر که پس از آن (عفو کردن و دیه ستاندن) از اندازه درگذرد او را عذابى است دردناک.» (بقره / 178)
«و در آن بر آنان مقرر داشتیم که جان در برابر جان و چشم در برابر چشم و بینى در برابر بینى و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان و نیز همه ضرب و جرحها قصاص دارد؛ و هر که آن قصاص را ببخشد، این [بخشش] در حکم کفاره گناهان او است و آنان که بر وفق آنچه خداوند فرو فرستاده است حکم نکنند، همان ستمگرانند.» (مائده/ 45)
«و کیفر هر بدى، بدیى همانند آن است، پس هر که درگذرد و نیکوکارى پیشه کند، پاداش او بر خداوند است که همانا او ستمکاران را دوست ندارد. و هر آینه هر که کین ستاند پس از آنکه بر او ستم رفته باشد، پس بر آنان ایرادى نیست. همانا ایراد تنها بر کسانى است که به مردم ستم میکنند و در زمین به ناروا سرکشى مینمایند؛ اینان را عذابى است دردناک. هر که شکیبایى ورزد و گذشت پیشه کند، بیگمان این از کارهاى سترگ و استوار است.» (شوری/ 40 – 43)
امیرمؤمنان على(ع) بر این اساس در عهدنامه مالک اشتر چنین فرموده است:
«و هرگز از بخشش نمودن پشیمان مشو و بر کیفر دادن شادى مکن؛ و هرگز به سوى خشمى که ناگهان تو را دربر میگیرد و میتوانى از آن رهایى یابى، شتاب مَوَرز.» (نهج البلاغه، نامه 53)
اگر به نام دین و تحت لواى دیندارى، خشونتورزى شود، چهره دین جز آن میشود که هست و صورتى غیرواقعى پیدا میکند و این امر تضعیف دین و دیندارى را در پی دارد و موجب آسیبهاى جدى در رویکرد به دین و در رفتار و سلوک دینى میشود. خداى سبحان در آیهاى رحمانى خطاب به پیامآور رحمت، حضرت ختمىمرتبت(ع) میفرماید:
«به موجب لطف و رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پر مهر] شدى که اگر تندخو و سختدل بودى، قطعاً از پیرامونت پراکنده میگشتند.» (آل عمران/ 159)
با غلظت و خشونت و با تندى و تیزى نمیتوان دلها را به دست آورد و قلبها را به محبت حق پیوند داد و رفتار و سلوک مردمان را دینمدارانه کرد. این حقیقتى است که خداى متعال به صراحت یادآور شده است؛ و آنچه مسلم است این است که خوى نرم پیامبر(ص) بود که قلبها را جذب کرد و الفت بخشید و جانهاى گریزان را گرد آورد؛ و اگر جز این بود، نه از اسلام خبرى بود و نه از مسلمانى. در آموزههای امیرمؤمنان على(ع) آمده است :
«هر که درشتخوى باشد و خشونت ورزد، مردم از گرداگرد او بگریزند.» (شرح غررالحکم، ج 5، ص 325)
در نگاه امام على(ع) خشونت و غلظت و تندخویى و درشتى زشتترین چیزها و بدترین خصلتها است، چنانکه از آن حضرت اینطور وارد شده است: «خشونت و درشتى بدترین اخلاق است.» (همان، ج 1، ص 200)
«زشتترین چیز خشونت و درشتى است.» (همان، ج 2، ص 371)
«بدترین چیز خشونت و درشتى است.» (همان، ص 378)
«خُلق و خویى زشتتر از خشونت و درشتى نیست.» (همان، ج 6، ص 280)
در منظر امیرمؤمنان على(ع) خشونت و درشتى چنان زشت و تباهیآور است که در هر چیز ظهور یابد، آن را ناپسند و زشت و تنفرآور میسازد، چنانکه آن حضرت فرموده است: «رفق و مدارا در چیزى قرار نگرفته است مگر اینکه آن را زینت داده و زیبا نموده است. خشونت و درشتى در چیزى قرار نگرفته است مگر اینکه آن را معیوب ساخته و زشت نموده است.» (همان، ص62)
خشونت که از جمله سپاهیان جهل و شیطان است، در نگاه امام على(ع) سرآمدِ نابخردى است، چنانکه از وى اینگونه وارد شده است: «سرآمدِ سبکىِ عقل درشتى و خشونت است.» (همان، ج4، ص50)
با این اوصاف اگر خشونت و درشتى بر دین و دیندارى تحمیل شود، روشن است که تا چه اندازه دین و دیندارى را عیبناک میکند و زیباییها و لطافتها و هدایتهاى دین را به زشتى و زمختى و گمگشتگى بدل میسازد و چه پیامدهاى شومى ممکن است به بار آورد. امام صادق(ع) در سفارشى روشنگر و بیانى هدایتگر، خطاب به عمار بن ابیاَحْوَص، حساب «اسلام نبوى و علوی» را از حساب «اسلام اموى» جدا کرده و فرموده است: «بر مردم فشار نیاورید. آیا نمیدانى که حکومتدارى و روش اداره امور بنیامیه به زور شمشیر و خشونت و ستم بود، ولى حکومتدارى و روش اداره امور ما به نرمى و مهربانى و متانت و تقیه و حسن معاشرت و پاکدامنى و کوشش است؟ پس کارى کنید که مردم به دین شما و مسلکى که دارید رغبت پیدا کنند.» (الخصال، ص354)
«خشونت به نام دین»، پیامدهایى ویرانگر بر باورهاى دینى و اخلاقى و روحیات و سلوک مردم دارد. چنین خشونتهایى مردمان را به انواع انحرافها و سرکشیها میکشاند و نیز آنان را به ریاکارى و رنگ به رنگ شدن و نفاق سوق میدهد که خطرناکترین بیمارى روحى براى آدمى است و همچنین سلامت رفتارى و سلوک معتدل را زایل میسازد و مردمان را به راستروى و چپروى و افراط و تفریط گرفتار میکند؛ چنانکه امامعلی(ع) در خطبه شقشقیه (خطبه 3 نهجالبلاغه) به روشنی آن را مطرح کرده است. خشونت و درشتى گریزآور است و چنانچه تحت لواى دین خشونت و درشتى بر مردمان روا شود، میل به گریز از دین و دیندارى را در بخشى از مردم ایجاد میکند و چهره دین را مشوه میسازد.
امام على(ع) در نامهاى به زیاد بن ابیه، هنگامى که او را جانشین عبداللهبن عباس در منطقه فارس قرار داده، چنین فرموده است: «عدالت پیشه کن و از خشونت و درشتى و از ستم و بیدادگرى بپرهیز، که خشونت و درشتى مردم را به فرار و آوارگى وادارد و ستم و بیدادگرى شمشیر را در میان آرد.» (نهجالبلاغه، حکمت 476)
امام علی(ع) یادآور شده است که خشونت و درشتى مردم را از خانه و کاشانه خود و از سرزمین و وطن خویش گریزان و آواره میکند. همچنین است که خشونت و درشتى به نام دین و تحت لواى دیندارى، مردم را از خانه و کاشانه حقیقى خود و از سرزمین و وطن اصلى خویش که دین و دیندارى است، گریزان و فرارى میکند. آنچه به سبب خشونتهاى کلیسا در قرون وسطی پدید آمد، نمونهاى بارز از این حقیقت است. بیگمان هر زمان که به نام دین و مذهب خشونت اعمال شود و جنایت صورت گیرد، خطر دینگریزى جدى و اساسى است.
* مدرس دانشگاه علامهطباطبایی
این مقاله نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.