نگاه حقوق بينالملل به مساله برگزاري همهپرسي اعلام استقلال اقليم كردستان عراق، بسيار پيچيده است كه به سادگي با توجه به احكام و نظريات متنوع و مفصلي كه در مورد آن در رويههاي بينالمللي وجود دارد، نميتوان در موردش حكم قاطع داد. مساله حق تعيين سرنوشت يك موضوع بسيار مفصل حقوق بينالملل است كه پيچيدگيهاي مختلف و ريزهكاريهاي متعددي دارد، پرداخت غيرعلمي به آن ميتواند باعث سردرگمي و برداشتهاي غلط شود. اما به صورت خلاصه ميتوان گفت كه حقوق بينالملل هيچ رويه ثابتي كه مورد قبول همه كشورها باشد، در مورد حق تعيين سرنوشت ملتها از طريق اعلام استقلال ندارد.
نميتوان با استفاده از رويههاي حقوق بينالملل حق اقليم كردستان عراق براي برگزاري همهپرسي را رد يا تاييد كرد. نتيجه تمام بحثهايي كه در مورد وضعيت حقوقي حق تعيين سرنوشت يكجانبه شده است، تمام موضوع به بحث «شناسايي» از سوي جامعه بينالملل خلاصه ميشود. هر چند ديوان بينالمللي دادگستري پيش از اين در پرونده كوزوو راي به پذيرش اعلام استقلال يكجانبه از سوي مردم اين منطقه داده است، اما موقعيت و شرايط كوزوو با شرايط ديگر مناطقي كه در جهان با اين وضع مواجه هستند، متفاوت بود. حتي در مورد كوزوو نيز كشورها نظرات و راهكارهاي مختلفي اعلام كردند. بحثهاي نظري كه طي قرن گذشته در مورد اين حق جريان داشته، هنوز به يك رويه مشخص حقوقي براي استناد در روابط بينالملل تبديل نشده است.
براي مثال در مورد پرونده استقلال كبك، ديوان عالي كبك راي داده است كه براي اعلام استقلال بايد يك دليل روشن وجود داشتهباشد. بر اساس اين راي در صورتي كبك ميتواند از كانادا اعلام استقلال كند كه به دليل روشني ناچار و ناگزير از اعلام استقلال باشد و بايد اثبات كند كه مثلا شهروندان كبك به صورت سازمانيافته گرفتار تبعيض و نقض حقوق بشر هستند و براي حفظ هويت خودشان مجبور به جدايي هستند. در هر يك از پروندههاي جاري در جهان، نظريهها و احكام مختلفي، مختص شرايط و محيط آن پرونده صادر شده است. موضوع تلاش براي استقلال مختص به كردستان عراق نيست و در بسياري ديگر از نقاط جهان از اروپا و امريكاي شمالي گرفته تا شرق آسيا، چنين پروندههايي در جريان است. به طور كلي حق تعيين سرنوشت، حق همه ملتها تعيين شده است، اما سوال اين است كه ملت چگونه تعريف ميشود؟ تعريف ملت پيش از هر چيز جاي بحثهاي طولاني و مفصل حقوقي است.
به هيچ عنوان مشخص نيست چه عاملي به صورت مشخص ميتواند باعث ايجاد يك ملت شود، يك جمع چه اندازه بزرگ باشد و چقدر جمعيت داشتهباشد ميتواند ادعا كند كه ما يك ملت هستيم. سوال ديگر اين است كه آيا تعريف ملت در محدوده حقوق بينالمل ل جاي ميگيرد؟ من در مقالهاي علمي كه چند سال پيش با عنوان «حق تعيين سرنوشت: از ادعاي سياسي تا مطالبه حقوقي» منتشر كردهام، به دقت اين موضوع پيچيده را از لحاظ رويههاي حقوق بينالملل مورد بررسي قرار دادهام. بر اساس نتيجهگيري كه من از بررسيها و مطالعاتم دارم، اعلام استقلال يكجانبه بهشدت به مساله شناسايي از سوي ديگر كشورها وابستگي پيدا ميكند. شايد هر مجموعه و هر جمعيتي بتواند اعلام استقلال كند، اما نهايتا اين اعلام استقلال بايد از سوي ديگران، ابتدا از سوي همسايگان و سپس ديگر كشورهاي جامعه بينالملل به رسميت شناخته شود، هيچ اثر حقوقي بر اين اعلام يك جانبه استقلال وارد نيست. اين سوال جدي وجود دارد كه آيا براي اعلام استقلال بخشي از خاك يك كشور، كل جمعيت آن كشور بايد در رايگيري مشاركت كنند يا فقط بخشي كه خواهان استقلال است؟
همانگونه كه گفتم در مثالي مانند كبك، دولت كانادا اين حق را در اختيار شهروندان منطقه قرار داده است، اما لزوما به اين معني نيست كه در همه جاي دنيا چنين مثالي كاربرد داشتهباشد. اينكه تمام مردم عراق جمعا بايد در تصميمگيري در مورد كردستان مشاركت كنند يا فقط مردم استقلالطلب، مسالهاي است كه رويههاي حقوق بينالملل جواب دقيقي در مورد آن نميدهد. در عين حال اين سوال هم كه آيا دولت مركزي عراق حق دارد با توسل به زور جلوي تلاش اقليت كردها براي اعلام استقلال را بگيرد، باز هم جواب مشخصي در رويههاي حقوق بينالملل ندارد. به دليل همين ابهامها است كه بهترين راه همواره انتخاب راهكار مسالمتآميز و گفتوگو ميان دولت مركزي و گروهي كه خواهان استقلال است، بهترين راهكار توصيه ميشود. بحث اعلام استقلال، متوقف در يك بحث سياست بينالملل يعني «شناسايي» است.
گاهي يك جمعيت تمام شرايط براي تشكيل يك دولت را داشتهباشد اما به دليل عدم شناسايي از سوي كشورهاي ديگر، بدون حق حاكميت باقي بماند، نمونه چنين جمعيتي را ميتوان در وضعيت فلسطينيها مشاهده كرد كه تمام شرايط را براي تشكيل دولت مستقل دارند، اما چون از سوي ديگر كشورها به رسميت شناختهنشدهاند، هنوز تحت عنوان كشور به رسميت شناختهنشدهاند، در شرايطي كه ممكن است جمعيتهايي كه بسياري از شرايط را نسبت به فلسطينيها ندارند، به دليل شناسايي جهاني توان تشكيل دولت مستقل داشتهباشند. همين باعث ميشود كه يك تصميم سياسي براي شناسايي جهاني ميتواند بر هر حكم حقوقي در اين زمينه غلبه كند. نهايتا حتي در صورت اعلام استقلال يك منطقه، مشكل تازهاي پديد ميآيد و آن مساله مرزهاي داخلي است.
بر خلاف مرزهاي بينالمللي، مرزهاي داخلي تعريف مشخصي ندارند. مرزهاي بينالمللي بر اساس حقوق بينالملل مشخص و داراي ثبات هستند و نميتوان آن را بدون توافق طرفين جابهجا كرد، اما در مورد مرزهاي داخلي چه كسي ميتواند تعيين كند كه مرز كردستان عراق دقيقا كجاست؟ بسياري از مرزهايي كه در حال حاضر در خاورميانه به رسميت شناختهشده است، همان مرزهاي اداري است كه در دوران استعمارزدايي از خاورميانه، از سوي استعمارگران پيشين تعيين شده است و اكنون از نظر جامعه جهاني به رسميت شناختهميشود. اما در مورد مرزهاي منطقه كردستان، مشخص نيست كه چه كسي با چه مداركي ميتواند مرزهاي كردستان را مشخص كند. قطعا چنين موضوع مناقشهانگيزي ممكن است در آينده باعث بيثباتي و مشكلات عديدهاي شود.
* این یادداشت نخستین بار سه شبه چهارم مهرماه در روزنامه اعتماد منشر شده است.