آنچه از سفری ده روزه و چندین جلسه شنید و گفت و چند بازدید رسمی میتوان به دست آورد شاید نه چنان و چندان باشد که قابل گفتن؛ اما باز شاید آنچه در بادی نظر به دید میآید در دیدارهای بعد از دیده پنهان بماند. در ادامه در دو دسته چند نکته درباره وضع کنونی کشورداری و توسعه در چین عرض میکنم.
آنچه از چین باید بیاموزیم:خودِ آموختن. شاید وقتی آن جان عزیز فرمود: «علم را دریابید؛ حتی از چین» علاوه بر فهم تاکنونِ ما از سخنِ شریفاش به این دقیقه هم عنایت داشتهاند که ساکنان سرزمینِ چین نیز خود، آنچنان که در طول تاریخ نشان دادهاند، چنیناند و آماده و پذیرا که از هر فرهنگ و ملتی بیاموزند!
چینیهای معاصر در مسیر کشورداری و توسعه، همواره به مشکلات و مسائلی که بر میخورند، علاوه بر مراجعه به دارایی خود، بهجد میکوشند از داشتۀ تجربی و علمی دیگر کشورها و سازمانها نیز بیاموزند و واقعاً به کار ببرند و ازین آموختن و آموختهها و استفاده از آنها نمیترسند.
تعصب به داشتۀ خود نداشتن. چینیها به داشتههای خود تعصب ندارند و در مسیر آموختن برای حل مسائل و مشکلات خود، پاسخها را بر اساس کارگشایی انتخاب میکنند نه بر اساس گوینده و یا منبع آن و برایشان مهم نیست که این گفته را که گفته.
انعطاف. چینیها کشوری با آن گسترۀ جغرافیایی و جمعیت را با انعطاف بسیار توسعه می-دهند. آنان، هر وقت که قانونی مانع توسعه یا پیشرفت کشورشان باشد بهراحتی تغییرش داده-اند و این روزها هم دارند آماده میشوند که به همین منظور اساسنامۀ حزب حاکم را تغییر دهند. تغییر در مسیر توسعه و چشمانداز این کشور. ولی آنان حتی چشمانداز و سیاستهاشان را هم تغییر دادهاند. گویی از نظر آنان قوانین و سیاستها، ارزش ذاتی ندارد، بلکه آنچه ارزشمند ست همان اهدافی است که آن نیز خود باید دائم روزآمد شود و هر چیزی باید و فقط باید با این روزآمدی هماهنگ باشد و مسیر رسیدن به آن را هموار سازد.
چینیها در صنعت و تجارت هم بیش از انتظار ما منعطفاند و مهمترین اصل برای ایشان خواست و رضایت مشتری ست و تولیدات و کالاهای خود را بر این اساس تهیه و عرضه میکنند.
انضمامیبودن و روزآمدی. چینیها میکوشند در اکنون و اکنون و اکنون، و نه در گذشته یا خیالات و ....، کشورداری کنند. آنان حتی میکوشند خود را به زبان امروز برای دیگران تبیین و تصویر کنند.
کاستن از هزینهها. چینیهای قانع و سختکوش میخواهند با کمترین هزینه کارها را سامان دهند. این مردمان آرام، در عرصۀ بینالملل و رقابتهای بینالمللی هم چنین رویکردی دارند.
طبیعیست که کشورها علاوه بر رفاقت و همکاری در عرصۀ بینالمللی با هم رقابت هم داشته باشند و این رقابتها و رفاقتها، هر دو، کشورهایی را نگران میسازد. چینیها سعی میکنند ضمن رسیدن به خواستهها و اهداف خود به گونهای برنامهریزی و رفتار کنند و سخن بگویند که کمترین نگرانی و دغدغه را برای دیگر کشورها ایجاد کند؛ حتی اگر آن فعالیت یا اقذام دقیقاً علیه آن کشور باشد! هماینک که چین دارد خود را برای اول بودن در عرصۀ نظامی در جهان آماده میکند، چنان رفتار میکند و سخن میگوید که گویی قرارست در عرصۀ عرضۀ مجانی گل، و نه حتی گلفروشی و رقابت با دیگر تولیدکنندگان گل، در جهان اول شود و نه در عرصۀ سختِ نظامی و جنگاوری!
قانونمداری. چینیها میگویند بارها اساسنامۀ حزب و قوانین خود را تغییر داده و بهروز کردهاند. شاید کسی از این همه تغییر تعجب کند؛ اما وقتی آن را در کنار قانونمداری سخت آنان قرار دهد به این نتیجه میرسد که آنان ضروت قانونمداری و ضرورت بهروز شدن را با هم میخواهند و مثلاً نمیخواهند برای رسیدن به هیچ خواستهای قانونی را نادیده بگیرند یا دور بزنند و در صورت لزوم ترجیح میدهند قوانین را تغییر دهند.
اما آنچه از چین نباید آموخت:خلاصۀ مهمترین چیزهایی که از اکنونِ چین نباید بیاموزیم در این نکته نهفته است که بعد از مشروطیت، روزبهروز، ساکنان ایران شهروندتر و ملتتر شدهاند و همچنان در این مسیر در حرکتاند؛ اما ظاهراً حاکمان و تودههای چین همچنان به این امر اهتمام جدی ندارند، چه رسد به این که ملت شده باشند. و رفتار با تودهها بسیار متفاوت از تعامل با یک ملت است. ایرانی، حتی به بهای توسعه هم، نمیخواهد از ملت بودن خود دست بکشد و آن را با چیزی معامله کند و کشورداری و توسعه در ایران، از این منظر، با کشورداری و توسعه در چین تفاوت دارد و این نکته را نیازی به بسط نیست.
و باید دانست که انقلاب اسلامی هم خود محصول ملتشدن ایرانیان است و هم همواره بستر ملتتر شدن آنان بوده است و ازین رو جمهوری اسلامی با منشأ و دستاورد مهم خود پیوند تنگاتنگ دارد.
و نکتۀ بعد هم توسعۀ چشمبسته و غیرچینی، یعنی توسعۀ غربیِ، چین است. شاید سیر کردن ملتی با آن جمعیت میلیاردی و فراهم کردن حداقلی از رفاه برای آنان آنقدر دشوار بوده که حاکمان این کشور فرصت اندیشیدن به توسعهای هماهنگتر با فرهنگ و سنت خود و چینی ساختنِ کشورِ خود را نداشتهاند. همچنان که آنان به لوازم سیاسی، فرهنگی و اجتماعیِ توسعۀ غربی چین هم چندان توجه نداشتهاند؛ اما آثار این امر به مرور دارد خود را نشان میدهد و حالا وقت آن است که چینیها به «از خود بیگانگیِ» خویش توجه کنند و برایش چارهای بجویند؛ اما ما نباید مثل آنان به این درد دچار شویم و باید ایران را ایرانی در مسیر پیشرفت قرار دهیم.