اسمش «محمد» است و 22 سال دارد. به اتهام تجاوز به عنف يا به بياني ديگر، به اتهام آزار و اذيت بازداشت شدهاست.
قانون نوشت: او همان کسي است که 23 شهريور امسال دختر 27سالهاي را سوار کرد تا به فرودگاه برساند ولي چه کسي ميدانست او در سرش افکار شيطاني ميپروراند. دختري که براي مداوا به تهران آمدهبود و هر چقدر به اين جوان التماس کرد که کاري با او نداشتهباشد ولي محمد گوشش به اين حرفها بدهکار نبود و بدون اينکه به عاقبت اين کار فکر کند، نقشه سياهش را به اجرا گذاشت.
روبهرويمان نشسته، پاي چپش گويي روي زمين از استرس ضرب گرفته است. اين را ميشود از حرکات و رفتارش و عرقي که روي پيشانياش نشسته، متوجه شد. جوان ميانه قد و لاغر اندامي است با رد زخمهاي کهنهاي که روي گردن و پشت سرش نشاني از گذشتهاش دارد. روي انگشت وسط دست راستش، شاخ گوزن را خالکوبي کرده که وقتي از او ميپرسيم آيا اين خالکوبي معنا و مفهومي دارد يا نه، ميگويد«نه». سرش را به زير انداخته و چشمش را دوخته به جوهري که روي کف اتاق ريخته است.
از او درباره روز حادثه ميپرسم و اينکه چرا دست به چنين کاري زدهاست؟
دست خودم نبود، اون روز حشيش کشيده بودم و توي حال خودم نبودم. بعد فهميدم چه غلطي کردم. خيلي پشيمونم.
دقيقتر توضيح ميدي؟
فکر کنم ساعت 6 عصر بود، ميخواستم گوشي رو خاموش کنم و برم سمت خونه که برام توي برنامه اسنپ درخواست اومد. پيش خودم گفتم اين سرويس هم برم و از اونطرف برم خونه. رفتم به آدرسي که اعلام شده بود و مسافرم رو که خانم جواني بود، سوار کردم. اين خانم صندلي عقب نشست، 100متربيشتر نرفتهبوديم که گفت پشت ماشين صدا ميده و دليلش رو پرسيد. گفتم کمک عقب ماشين خراب شده و بايد ببرمش تعميرگاه. بهخاطر اينکه اذيت نشه کمي جلوتر وايسادم و ازش خواستم بياد صندلي جلو بشينه. با اصرارم اومد و نشست. از اتوبان امام علي(ع) رفتم بالا و از چهارراه استقلال رفتم سمت شيان و نزديکيهاي اونجا وايسادم.
نميدونم چه اتفاقي برايم افتاده بود، روي رفتارام کنترلي نداشتم. بهش گفتم ميخواي باهم رابطه داشتهباشيم،گفت نه؛ من حال و روز خوبي نداشتم و رفتم توي يک جاده خاکي که کسي نبود و ... .
بعدش چي شد؟
ميخواستم ببرمش فرودگاه، توي راه وايسادم که سيگار بخرم، هنوز به دکه نرسيدهبودم که ديدم از توي ماشين پياده شد و فرار کرد. من هم سريع سوار ماشين شدم و رفتم خونه.
کجا زندگي ميکني؟
مشيريه.
اولش نميدونستم. کيف لپتاپش توي ماشينم جا موندهبود. وقتي بعد از دو- سه روز بازش کردم ديدم توي کيف، شناسنامه هست. وقتي شناسنامه رو باز کردم ديدم اي داد بيداد اين بابا شوهر داره. دو دستي زدم توي سرم که بدبخت شدم. بخدا نميخواستم اينطور بشه.
سابقهاي هم داري؟
نزاع و درگيري و شرب خمر.
پس چطور توي اسنپ استخدام شدي؟
اولش کار ميکردم ولي بعد از اينکه برگه سوءپيشينه رو تحويلشون ندادم، برنامهاي که توي گوشي داشتم قطع شد. رفتم دفتر اسنپ و اونا گفتن بايد سوءپيشينه بياورم ولي چون سابقه داشتم بهشون نگفتم. توي راه برميگشتم که ديدم چندتا جوون توي دستشون پلاکارد گرفتند که راننده براي اسنپ استخدام ميکنند. به يکيشون مشکلم رو گفتم اون هم گفت توي فک و فاميل يا رفقام کسي رو دارم که گواهينامش رو بده. گفتم دارم. اون هم گفت از روي گواهينامه و کارت ماشين و بيمه عکس بگيرم و براش بفرستم. همون روز اون کار رو کردم و شب نشده برنامه اسنپم وصل شد و سرويس رفتم.
يعني با هويت يکي از رفيقات کار ميکردي؟
بله. چارهاي هم نداشتم. بالاخره بايد يکجوري خرجم رو درميآوردم. هيچ کجا کار نيست، تنها جايي که ميتونستم کار کنم همين اسنپ بود.
خب فکر نميکردي اگر اين خانم شکايت کنه، پليس پيدات ميکنه؟
به خدا حالم خوب نبود. قرصهايي که بهشون اعتياد دارم من رو از خود بيخود ميکنه. نميدونستم چه کاري ميکنم. اگر تو حال خودم بودم، هيچ وقت اين کار رو نميکردم.
آخرين بار کي اين خانم رو ديدي؟
چند روز پيش براي مواجهه حضوري اومده بود. بنده خدا حالش خيلي بد بود. وقتي من رو ديد از ترس جيغ ميکشيد.
اگر کسي با خانواده خودت اين کار رو بکنه، چه حالتي بهت دست ميده؟
ميکشمش.
به نظرت چه مجازاتي در انتظارته؟
نميدونم. توي بازداشتگاه چند نفري از متهمها گفتند که براي آزار و اذيت و تجاوز، حکم اعدام ميدهند.
ميترسي از اينکه چنين حکمي بدهند؟
چرا نميترسم. از اون روزي که اين حرف رو زدن، شبها کابوس ميبينم که ميخوان اعدامم کنند.
پس چرا به چنين روزهايي فکر نميکردي؟
خريت کردم. اگر ميدونستم اينطوري گرفتار ميشم، هيچوقت دست به چنين کاري نميزدم.
خانوادت ميدونن بهخاطر اين اتهام بازداشت هستي؟
همون روز اولي که ريختن توي خونه و من رو گرفتن، همشون فهميدن.
حرف آخر؟
اشتباه کردم و پشيمون هستم. از شاکي ميخوام منو ببخشه.