بعد از سالها که این قلم درگیر ترجمه متون مختلف بود، به درخواست دوستی، پذیرفت رمانی تألیفی - نه مترجَم؟- را قبل از آنکه برای چاپ ارسال شود با دید ویرایشی بخواند و اگر نظری اصلاحی دارد، قلمی کند تا آن اصلاحات اعمال شود. بدیهی است وقتی پای ویرایش به میان میآید، ویراستار با حساسیت و تامل بیشتری ناگزیر است واژه واژه متن را بخواند و واژههای نادرست را اصلاح کند.
درخواست نویسنده رمان آن بود که اثر آفرینشی او از دو منظر ادبی و تکنیکی نگریسته شود و نیز اگر در رمان ضعف و نُکثی مشاهده شد، آن را نیز متذکر شود که این درخواست نیز پذیرفته شد، با این پیشآگهی که ویراستار، رمان را از دید یک خواننده میخواند وگرنه مطالعه فنی رمان از نظر راوی، زمان، مکان و آنچه در رمان setting خوانده میشود و زاویه دید و دهها نکته دیگر، کار این قلم نیست، اگرچه در صورت مشاهده مشکلی، متذکر خواهد شد.
با شروع به خواندن رمان، انبوهی از واژگان نادرست اصلاح شد که پیش از این نیز آن نادرستیها پیوسته در جراید و متون انتشاریافته بالاخص رمان مشاهده میشد، اما از آنجا که تعهدی برای اصلاح آنها نمیداشتم، همین که مطلب قابل فهم میشد، نادیده گرفته میشد و اکنون که در مقام ویراستار نشسته بودم، دیگر موضعم با یک خواننده فرق میکرد.
پیشنهاد اصلاح این نادرستیهای کلامی، نه از آن باب است که خواستهام ملانقطی باشم و بهاصطلاح pedant و فضلفروشی کنم که باور دارم وجود اینگونه واژههای نادرست نزد ادیبان و صاحبنظران، پایگاه نویسنده را فرومیکشد، تا آنجا که چهبسا خواننده اهل نظر، اثر را در نیمه راه مطالعه به کناری بگذارد و زیر لب به آسیبزنندگان ادب فارسی دعایی از جنس نفرین کند.
این نکته را نیز باید یادآور شوم که پیشنهادهای اصلاحی چندی در متن آن قصهنویس از نظر وصل و فصل کلمات و نیز نشانهگذاریها، عرضه شد که ابتدا با خوشنودی و سپس با بحثی از نوع مجادله پایان پذیرفت.
بدیهی است شیوه ضبط کلمات، دارای منطقی است یا دارای پشتوانه تاریخی است و نمیتوان بنا بر سلیقه صورت ضبط کلمهیی را تغییر داد، مگر با تکیه بر دو اصل، یکی منطق و دیگری آنکه اهل فضلی چون سعدی که متر و معیار زبان فارسی است، آن واژه را بدانگونه نگاشته باشد، هرچند در مورد این دومی چهبسا نسخهبرداران به سلیقه خود در نگارش اعمال سلیقههای نابهجا کردهاند.
آنچه در ذیل آمده، مواردی است که از هشتاد صفحه نخست آن رمان استخراج شده و طبعا اگر در ادامه ویرایش متن نکات تازهیی مشاهده شود، استخراج و در مقالهیی جداگانه آورده خواهد شد.
١. خوشنود
تقریبا همه نویسندگان و اهل قلم واژه «خوشنود» را به صورت «خشنود» ضبط میکنند، باید از آنان پرسید آیا واژه «خوش» وقتی پسوند «نود» را میپذیرد باید «واو» آن حذف شود؟ آیا میتوان در صورت این واژه در حالت ترکیب، تغییری ایجاد کرد و برای مثال نوشت «خشچهره»، «خشهیکل»! بههمینروی در مقدمه همین مقال نیز واژه «خوشنود» به شیوه درست آن ضبط شده.
٢. تعداد و مقدار
بسیاری از نویسندگان جوان ما توجه ندارند که «تعداد» در مورد اقلام و افرادی به کار میرود که قابل شمارش هستند: «تعداد دویست حلقه چاه»، «تعداد دویست میز یا صندلی» و «مقدار» برای اقلامی به کار میرود که قابل توزین هستند: «به مقدار دو مثقال زعفران»، «به مقدار هزار تن آهن».
٣. ارک و ارگ
بدیهی است واژه درست «ارگ» است و همانطور که مرحوم معین ضبط کرده به معنای دژی کوچک در میانه دژ بزرگتری است.
٤. پرهیزکار و پرهیزگار
واژه درست، پرهیزگار است که «گار» صورت دیگری از «گر» است چنانکه در کارگر، رفتگر و سوداگر دیده میشود و کسی که پرهیز میکند، کارش پرهیز نیست که «پرهیزکار» خوانده شود، بلکه عملش پرهیز است. به همین سیاق میتوان خدمتگار را نیز قیاس کرد.
٥. شصت و شست
«ص» از حروف خاص عربی است و در هر کلمهیی که مشاهده شود، آن کلمه قطعا فارسی نیست و به احتمال قوی عربی است و میدانیم عدد «شست» فارسی است و نباید با «ص» عربی به صورت «شصت» نوشته شود، مگر آنکه به صورت نادرست ضبط شود. واژه «شست» در ادب فارسی در سه معنا به کار رفته، یکی همین عدد معروف است که بعد از پنجاهونه و قبل از شستویک میآید؛ دوم به معنای انگشت بزرگتر دست انسان است که قدرت حرکتی بیشتری دارد و سوم، معنای دورتر آن، تور ماهیگیری است، چنانکه سعدی -روانش شاد- در خصوص انگشت شست مینویسد:
اگر تو سرو خرامان ز پای ننشستی
چه فتنهها که بخیزد میان اهل نشست
برادران و بزرگان نصیحتم مکنیــد
که اختیار من از دست رفت و تیر از شست
و در مورد شست به معنای تور ماهیگیری، سعدی میفرماید:
دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
بر آتش عشقت آب تدبیر
چندان که زدیم باز ننشست
از روی تو سر نمیتوان تافت
وز روی تو در نمیتوان بست
از پیش تو راه رفتنم نیست
چون ماهی اوفتاده در شست
و اینچنین است عدد «سد» که همان ١٠٠ اراده میشود زیرا سد واژه فارسی است و بهترین دلیل آن است که همان کسانی که عدد سد را با «ص» مینویسند، وقتی به واژه «سده» میرسند آن را به شیوهیی صحیح ضبط میکنند.
٦. به خاطر
این عبارت در واقع مفهوم کوتاهشده «برای خوشنودی خاطر» کسی است که بهنادرست در مفهوم «به سبب» و «به علت» به کار میرود، ریشه این اشتباه در ترجمه شتابزده مترجمان از عبارت for the sake of است که sake در این expression به معنای «خاطر» نیز است، به همین روی اگر در معنای عبارت «به خاطر حوادث تلخی که رخ داد» دقت شود، چنین دریافته میشود: «برای رضایتخاطر حوادثی که رخ داد» بنابراین بهتر آن است به جای «به خاطر» از عبارت «به سبب» و «به علت» استفاده شود.
٧. مهمان و میهمان
در زبان فارسی «مه» به کسر اول، به معنای بزرگ است که در برابر «که» به کسر اول قرار میگیرد و از آنجا که ایرانیان مهمان را بزرگ میداشتهاند، واژه «مه» در ترکیب با پسوند «مان» در معنای شباهت، به معنای کسی است که دارای اهمیت است و واژه «میه» همانگونه که در واژه اورمیه (انشاءالله این دریاچه از دست نرود) دیده میشود، به معنای آب طلا است.
٨. احترامگذاردن و احترام گزاردن
«گذاردن» به معنای قراردادن و وضعکردن است چنانکه میگوییم: کتابش را روی میز گذارد اما «گزاردن» به معنای بهجایآوردن و اداکردن است، چنانکه میگوییم «نماز گزاردن» و «خوابگزار» به معنای معبر خواب یا کسی که خواب را گزارش میکند، به همین قیاس نمیتوان نوشت: احترام گذاشتن. آخر «احترام» را چهگونه و در کجا میتوان گذاشت؟ بههمینروی باید نوشت «احترام گزاشت».
٩. آینه / آیینه
بسیاری از تصرفات در کلمات ناشی از کاربرد کلمه در شعر است، زیرا شاعر برای حفظ وزن شعر گاه ناچار میشود حرفی از کلمهیی را حذف کند تا از حشو - آن هم حشو قبیح- بپرهیزد، چنانکه میگوید:
آینه چون روی تو بنمود راست
خود شکن، آیینه شکستن خطاست
همانگونه که ملاحظه میکنید، شاعر در این یک بیت از واژه «آینه» و «آیینه»، هر دو بهره گرفته، طبعا آیینه منسوب به آیین است چنانکه در جشنها و آیینها، آیینهبندان میکردهاند و صورت درست آن همان «آیینه» است نه آینه.
١٠. اسبابکشی / اثاثکشی
نمیدانم چرا مردم وقتی نقلمکان میکنند، اسباب را که جمع «سبب» است اینسو و آنسو میکشند؟ مگر میشود «سببها» را حمل کرد؟ طبعا باید «اثاثه» خانه را حمل کرد و «اثاثه» جمع «اثاث» است.
١١. سؤال بپرسم
یکی از عبارات دردناک، «سؤال پرسیدن» است، این ترکیب نادرست که بسیار باب شده، ناشی از ستمی است که مترجمان شتابزده وارد زبان فارسی کردهاند و رادیو و تلویزیون خودمان نیز به جهت ترسی که از فعل معین «کردن» دارد، این عبارت نادرست را رواج داده است، بهطوریکه پیوسته گفته میشود: «میتوانم یک سؤال بپرسم؟» که ترجمه
may I ask you a question?است حال آنکه باید گفته شود: «میتوانم یک سؤال بکنم؟» یا «میتوانم یک سؤال طرح کنم؟» برای رفع این ابهام، کافی است به جای «سؤال»، واژه «پرسش» را بگذارید و ببینید چهقدر مسخره میشود: «میتوانم یک پرسش بپرسم؟»
١٢. موقع / هنگام
کاری ندارم «موقع» کلمهیی عربی و «هنگام» کلمهیی فارسی است، این قلم حساسیتی در کاربرد واژگان ناب و سره فارسی ندارد ولی کلمه «موقع» که مصدری میمی به معنای زمان و مکان وقوع حادثه است، با «هنگام» که به معنای زمان در معنای عام کلمه است، تفاوت میکند و نمیتوان گفت «موقع ظهر» چراکه در ظهرشدن صبح، اتفاقی واقع نشده؛ بههمینروی باید گفت: «هنگام ظهر».
١٣. توفان / طوفان
واژه «طوفان» یا «توفان» برگرفته از واژه typhoon چینی است که به صورت taifung به معنای تندباد به کار میرود و طبعا ضرورت ندارد از صورت عربی واژههای خارجی غیرعربی که از طریق زبان عربی وارد زبان فارسی شده، بهره گرفته شود، میتوان واژه چینی «طوفان» را به صورت «توفان» به کار برد، چنانکه واژه «توفنده» را با همین صورت مینویسیم.
١٤. آسیاب آبی / آسیاب بادی
واژه آسیاب از دو کلمه «آس» به معنای خردکردن و ریزریزکردن یا به پودر تبدیلکردن به علاوه آب است؛ چنانکه میگوییم «دستآس» یعنی آسیاکردن با دست و آسیاب به معنای آسیایی است که با آب کار میکند و آسیا معنای عام آن است. بنابراین «آسیاب بادی» بهکلی غلط است و باید آسیای بادی ذکر شود و بهکاربردن عبارت «آسیاب آبی» تکرار مکررات است.
١٥. ساخت
فعل «ساخت» گاه کاربرد فعل معین پیدا میکند اما در این کاربرد نیز معنای آن گم نمیشود و همان معنای سازندگی را دارد، اما گاه مشاهده میشود که این فعل معین در جایی نادرست به کار میرود. برای مثال گفته میشود: «بمباران، شهر را ویران ساخت». نمیدانم در این ترکیب، ویرانکردن با ساختن چه نسبتی دارد؟
سودای آن ندارم همه واژگان نادرستی را که از رمان آن دوست عزیز استخراج کردهام، در همین یک مقال ذکر کنم که سخن به درازا میکشد، اما بنا دارم در مقاله دیگر، این قصه بلند را پی گیرم.