اگر زمانی و به ویژه دردوران ریاست جمهوری آیت الله هاشمی رفسجانی، کشور در دستان او بود، اینک پس از درگذشت وی، این شهر تهران است که ریاست شورایش را فرزند ارشد او بر عهده گرفته است؛ شهری که با همه خوب و بد و کم و زیادش، به سرعت به سمت توسعه در حال حرکت است و گریزی هم نیست، در عصری که جلوه و جمال پایتخت کشورها، دل و دیده از گردشگران و رهگذران می برد، تهران، پایتخت ایران نباید از این قافله شتابان جا بماند.
فرزند ارشد تا کنون دو بار تلاشش را کرده که خود اداره شهر تهران را بر عهده گیرد؛ یک بار در رقابت با قالیباف که ماجرای چگونگی ناکامی اش دیگر گفتن ندارد و بار دوم همین چند ماه پیش که مردم تهران او را به عنوان نفر اول منتخبان شورا عازم بهشتش کردند، اگر بار اول یک، دو اصولگرا مانع شهردار شدنش شدند، این بار جمعیت فراوان کارگزار ـ اصلاح طلب به لطایف الحیلی نگذاشتند، شهردار شود. با وجود این، درباره شهر و شهرداری باید بیش از شهردار و اعضای شورا با او سخن گفت، چون اولا او خود سابقه مدیریت کلان در شهرداری را دارد، رئیس شورایی است که عموما بی تجربه اند و درک قوی از مسائل شهری ندارند و سوما اوست که شاید بتواند در این دوره در شهر و شهرداری منشأ اثری باشد. لذا خطاب به او حرف آخر را همین اول بگوییم: به نظر می رسد شهردار و معاونش شهرداری را با جای دیگری اشتباه گرفته اند! سخنان این دو را بخوانید؛
اول سخن معاون شهردار؛
محسن پورسیدآقایی، معاون حمل و نقل شهردار تهران در پاسخ به اینکه شهرداری چه برنامهای برای حل معضل ترافیک دارد، بیان کرد: «تا مردم نخواهند ترافیک حل شود و تا مردم همکاری نکنند، واقعا هیچ کسی نمیتواند مشکل کسی را حل کند. واقعا ترافیک مصداق این آیه قرآن است که تا قومی نخواهد سرنوشت خود را تغییر دهد، سرنوشتش تغییر نمیکند».
پورسید آقایی، در زمان دولت یازدهم مدیرعامل شرکت راهآهن جمهوری اسلامی ایران بود که پس از حادثه تلخ قطار تبریز مشهد و کشته و زخمی شدن تعدادی از هموطنان آذری از سمت خود استعفا داد و اینک در شهرداری تهران درباره برنامهاش در خصوص ترافیک بخش عمده مسئولیت را به مردم محول میکند.
پورسیدآقایی بازمانده تفکری است در وزارت راه که وقتی چند انسان کشته می شود، به راحتی می آید و می گوید، جای نگرانی نیست و متوفیان همه بیمه بوده اند! تفکری که مهم ترین تخصصش قفل کردن و تعلیق کارهاست تا زمان به سر آید! همین تفکر در وزارت راه و شهرسازی به مدیریت آخوندی، به جای مدیریت اجرایی به تئوری پردازی های بی خاصیت می پردازد، مسکن مهر را مزخرف می خواند و عملا سرمایه مردم و بیت المال را که در این بخش خوابیده، به هدر می دهد و از مسکن اجتماعی سخن می گوید! مسکن اجتماعی که کاش بعد از پنج سال لااقل رونمایی شود، مردم ببیند چه گلی به سرشان زده شده!
مهم ترین خاصیت چنین رویکردی طبق تجربه پیشین بدین قرار است: حرف زدن، تئوری پردازی های خام و سخن سرایی اولویت امور است! کار و سازندگی باید در کشور تعطیل شود و وقت صرف انتقاد از کارهای انجام شده بی جایگزین شوند. اگر مردم تلف شدند بیمه هستند، اگر هم تغییر کنند، مشکل ترافیک حل خواهد شد! رسوخ چنین تفکری در شهرداری، تهران را با مصائبی روبه رو خواهد ساخت که هم اکنون، وزارت راه و شهر سازی با آن مواجه است! بی عملی و تعلیق امور و گرفتن عکس یادگاری با هواپیمای برجامی که آن هم حاصل تلاش فرد دیگری است!
دوم سخن خود شهردار
«...مسأله دیگر [برای حل مساله ترافیک]، مقداری گرانتر کردن استفاده از خودروهای شخصی در تهران و بسیاری از کلانشهرهاست. امروز بسیاری از شهروندان در کلانشهرها [در دیگر کشورها] برای استفاده از بزرگراهها باید هزینههایی را بپردازند، اما در تهران این مورد پیش بینی نشده، لذا باید در این خصوص چارهای اندیشیده شود. ما نیز در این راستا طرحی داریم که امیدواریم شورا و مجلس از آن حمایت کنند تا افرادی که در ساعات پیک ترافیک از خودروی شخصی استفاده میکنند، هزینهای را نسبت به آنچه به شهر از آلودگی هوا و... تحمیل میکنند، پرداخت کنند.»
این سخنان هم رسوخ همان تفکر آخوندی است که وقتی در مورد گران بود عوارض آزادراه پردیس از او می پرسند، می گوید: آنکه دارد از آزاد راه رفت و آمد کند و آنکه ندارد از جاده قدیم برود! تفکری که برای آنکه دارد رفاه بیشتری ایجاد می کند و برای آنکه ندارد تنگ دستی بیشتر می خواهد! نسخه شهردار هم این گونه اجرا خواهد شد که آنکه پول و ماشین گرانقیمت دارد، پول عوارض را هم دارد و پرداخت می کند و آنکه ندارد از خودروی شخصی هم محروم می ماند! تا محرومان به تدریج به نفع مرفهان از جامعه کنار بروند! به هر مقدار آنان هزینه عوارض کنند، محرومان هم از آلودگی ش بهره ببرند!
صحبت این نیست که مردم کاری نکنند، یا برای حل مشکل ترافیک، رفتارهای غلط خود را تصحیح نکنند، حتی صحبت از این هم نیست که هزینه روان شدن ترافیک را در بخشی از مردم نگیرند! صحبت این است، این تفکر که ما مدیر و وزیر و شهرداریم، اما مردم و پول آنهاست که باید کار را پیش ببرد، تفکر خطرناکی است. صحبت این است که به شهردار و معاونش بیاموزیم حداقل سال اول مسئولیتشان بروند سخت کار کنند، دستاوردی از خود نشان بدهند، بعد از مردم تقاضا کنند، بخشی از کار و هزینه را آنان انجام دهند! نمی شود با رویکرد بی عملی، شهر را با سخنرانی و تئوری پردازی اداره کرد، همچنان که تفکر آخوندی بدین ترتیب نتوانست در وزارت راه و شهرسازی این کار را انجام دهد. موافقان شهردار و مردم تهران هم باور کنند، شهرداری نه جای تئوری پردازی است و نه سخن سرایی؛ شهرداری نهادی خدماتی است که باید امورات شهر را تدبیر کند، با ادعای ممنوع التصویری شهردار هم هیچ پل، تونل، ایستگاه مترو، فضای سبز، خیابان، پیاده رو و... ساخته نخواهد شد.
مسأله این است که رئیس شورای شهر به شهردار و معاونانش بیاموزد اول قدمی پیش نهند، آنگاه از مردم بخواهند آنان نیز قدمی پیشتر نهند! مسأله این است که شهردار و دوستانش یک روز را هم از دست بدهند، تهران صدها روز عقب می ماند! رسوخ تفکر آخوندی در شهرداری تهران، شکست و ناکامی باورنکردنی به دنبال خواهد داشت.