دوباره ایران، دوباره سوگ، دوباره بلای طبیعت و تکرار اندوهی که انگار پایانی ندارد. هر فصل سوگوارهای نو با دردهای کهنه مان برگزار میکنیم. پاییزی را با سوختن زائران امام رضا در قطار، بهاری را با فروریختن معدن بر سر کارگران معدن و خانه هایی که به سیلاب میسپاریم.
به گزارش «تابناک»؛ هنوز داغ مصیبتهای دیروز سرد نشده، داغی نو در پاییزی دیگر بر قلب مان مینشیند. بعد از هر فاجعهای به سوگ مینشینیم و از اینکه باید کاری کرد و خسارت بلایای طبیعی و انسانی را کاست، سخن میگوییم و تا فرود آمدن بلایی نو، همه را فراموش میکنیم. به همین دلیل، فاجعه در هر فصل یادآوری میشود؛ تکرار میشود. تکرار تکرار تکرار.
طبس، رودبار، بم، آذربایجان و این بار کرمانشاه و ایلام. میگویند بلای طبیعی است. این بلا چرا در کشورهای دیگر با شدتی بیشتر این قدر قربانی نمیگیرد؟ مردممان قربانی خشم طبیعت اند یا بی تدبیری ما؟ قربانی سیل و زلزله اند یا ناکارآمدی مدیریتی در بخشهای مختلف؟
ملت سوگواری هستیم. قصر شیرین، مهران، کرمانشاه، ایلام، سرپل ذهاب و ثلاث این اسمها بلاخیزند. هنوز زخم موشکها و ترکش خمپارههای جنگ تحمیلی هشت ساله را بر پیکر خود دارند. هنوز در روستاهای مرزی مین و سیم خاردارهای آن دوران زدوده نشده، هنوز خاک ریزگردها و غبار چندین ساله نشسته بر سر و صورت این شهرها پاک و هنوز خبر رنج جوانان بیکار کرمانشاه با بالاترین آمار بیکاری در کشور کهنه نشده بود که شامگاه پاییزی ۲۱ آبان زخمهای غرب کشور دوباره نو شد. زمین لرزید و خانهها خراب شد. مردمان غرب هنوز خستگی میزبانی از زائران اربعین را در نکرده بودند که خانه هایشان بر سرشان آوار شد.
بیستون تکان خورد و صدای تنبور در حنجره دالاهو لرزید. صدای شیون از زنان کرد بلند شد و بعض در گلوی کودکان پدر از دست داده ترکید و مردهایی که در به در دنبال زن و بچه خود زیر آوار ماندند. این اندوه نو نیست. این زخمی است که هر چند سال یک بار در بخشی از تن وطن نو میشود.
تصاویر سرپل ذهاب و ایلام و دالاهو تکان دهنده است. خانههای شهری نوسازی که به شدت تخریب شده اند. بر سر روستاهای دورافتاده از مرکز شهرها چه بلایی آمده است؛ آنها که کمترین امکانات را دارند. نه ساختمان هایی مقاوم دارند و نه جاده هایی امن و امکاناتی که آنها را از زیر آوار زلزله بیرون بکشد. تا کی باید ببینیم توسعه نامتوازن بخشهای این سرزمین شهرها و روستاهایی داشته باشد که هیچ مقاومتی در برابر هر بلایی طبیعی نداشته باشد. تا کی باید جز غم فقر و محرومیت و بیکاری و آسیبهای باقی مانده از جنگ غرب مظلوم حتی بیمارستان هایی کافی برا مداوای مجروحینش نداشته باشد. ایلامی که سینه سترگ ایران بود در برابر دشمن بعث. کرمانشاهی که مردانه سپر تجاوز صدام بود اکنون پهلوانی زیر آوار مانده است.
اکنون باید همه ملت ایران آنچنان که شایسته این مردم نازنین است، همه مدیران و مسئولانی که تا دیروز برای کم کردن رنج بیکاری و حل مسأله ریزگرد و ترمیم جراحات جنگ در غرب کشور کاری نکردند و یا کم کاری کردند با تمام وجود بشتابند و از آلام و رنج بازماندگان و بی پناهان زلزله بکاهند