لیلا تیموری-ماجرای محمود احمدی نژاد، از همان آغاز ماجرا مبهم و تاریکی نبود. اهل تجربه ی سیاست، دو سال پس از آغاز دور اول ریاست جمهوری وی، به روشنی می دیدند، سرانجام راهی که محمود احمدی نژاد به دنبال آن است، کجاست؛ اما عده ای از سر مصلحت و خویشتن داری و عده ای هم به امید آنکه خداوند در قلب او تغییری ایجاد کند، با رفتاری که او برای خودش در حال رقم زدن بود، مماشات کردند. البته عده ای هم با علم و اطلاع از رفتارهای وی، زبان گشودند که سرنوشت منتقدان احمدی نژاد هم که مشخص است!
به گزارش «تابناک»؛ محمود احمدی نژاد از همان روز اول مشخص کرد که یک تجدید نظر طلب است. او نظم و ساختار موجود را قبول نداشت؛ البته مانند همه تجدیدنظر طلب های دیگر راه حل بهتری، جز راه حل خودش که ملغمه ای از تفاسیر گنگ و مبهم از الهیات اسلامی و مدیریت لحظه ای بود، ارائه نمی کرد. او تجدید نظر طلب به قصد خراب کردن آنچه قبول نداشت بود؛ اما بنایی هم برای ساختن در توان نداشت؛ نه از لحاظ نظری و نه عملی!
تاکتیک او برای خراب کردن هم ساده بود. او همه واقعیات را ساده سازی می کرد؛ بخشی از واقعیات را می گرفت و بی توجه به همه واقعیت، از آن بخش برای نابود کردن آنچه واقعیت بود در روی زمین استفاده می کرد و در این میان، برخی برای این خراب کردن ها هم هورا می کشیدند که خراب کردن میراث و منافع برای مخربش لذتی وصف ناپذیر دارد!
بر اساس این گزارش، بدون اینکه قصدی برای تحلیل رفتار احمدی نژاد وجود داشته باشد، صرفا همین مورد بست نشینی وی و دوستانش در اعتراض به احضار به دادسرا را با موارد مشابه رفتار زمانی که در قدرت و سعیدی مرتضوی هم دادستان تهران بود و شدیدترین برخوردها را در رونامه نگاران و منتقدان داشت، مقایسه کنیم. سعید مرتضوی که اتفاقا حتی پس از فجایع کهریزک، اگر دست چپ و راست محمود احمدی نژاد نبود، حتما یار غار او بود که هم ریاست ستاد مبارزه با قاچاق را به او داد و هم وی را به ریاست سازمان تأمین اجتماعی رساند و قویا از او در هر جایگاهی دفاعی ارزنده ای کرد. امروز احمدی نژاد در حالی ندای وا اسلاما سر می دهد که سمبل برخوردهای فله ای با منتقدان در زمانی که رئیس جمهور بود و همچنین یکی از عاملان فجایع کهریزک را زیر بال و پر خود دارد!
اکنون سؤال از احمدی نژاد این است، آیا این گونه که او اکنون آزادانه در حرم حضرت عبدالعظیم فریاد می زند که فلانی و بهمانی را ما نمی خواهیم، دیگران هم می توانستند آزادانه فریاد بزنند که او را نمی خواهند؟ البته که می توانستند، فریاد بزنند او را نمی خواهند؛ اما سرنوشت آنانی که فریاد می زدند او را نمی خواهند در اختیار سعید مرتضوی، دادستان مورد علاقه احمدی نژاد قرار می گرفت!سرنوشتی که زخم های آن چون نیش بر قلب خیلی عظیمی از منتقدان همچنان، نیشتر می زند.
از تحصن خنده دارتر اینکه، در مقابل خلق الله فریاد بی پناهی سر می دهند و بعد به رهبر انقلاب به عنوان پناه، نامه می زند و برای پرونده خود آیت الله هاشمی شاهرودی را به عنوان قاضی انتخاب می کنند؛ تا لابد اگر آیت الله هاشمی شاهرودی هم در پرونده حکمی علیه آنان داد، علیه او هم شعارها بدهند و با او هم همان کاری را بکنند که با بقیه مخالفان و منتقدان کردند! احمدی نژاد دوست دارد که همه چیز را ساده کند؛ همه را به سادگی بگیرد تا به سادگی به هر چه می خواهد برسد، اما این بار، مسأله به این سادگی ها که او فکر می کند، نیست!