شروع جنگ آغاز بروز همدلی ایرانیان و به رخ کشیدن اتحاد و همدلی بیسابقه همه مردم از هر قوم و طبقهای بود. هرکس هرکاری از دستش برمی آمد انجام میداد و هدف همه یک چیز و آن دفع تجاوز دشمن بود. در این میان اقلیتها چیزی کم نگذاشتند و با اهتمامی مثال زدنی به دفاع از تمامیت ارضی برخاستند و با تقدیم شهید و جانباز و آزاده سهم خود را در دفاع از حریم ایران عزیز پرداختند. ارامنه بهعنوان پرجمعیتترین اقلیت دینی در ایران به نسبت جمعیت حتی از سهم خود هم چیزی فراتر پرداختند. مناسبت میلاد حضرت عیسی مسیح(ع) و سال نومسیحی فرصتی بود تا با طرح ایثارگریهای ارامنه کشور در دوران دفاع مقدس خدمات و زحمات آنان شناسانده و تجلیل شود. با این هدف نشستی با حضور آقایان بگلریان رئیس شورای خلیفه گری ارامنه تهران وشمال، واروش آوانسیان نایب رئیس شورای خلیفه گری ارامنه تهران وشمال و مهندس وارطان وارتانیان نماینده سابق ارامنه در مجلس شورای اسلامی در محل کلیسای سرکیس برگزار کردیم که گزارش آن از پی میآید.
کلیسای سرکیس مقدس نبش خیابان استاد نجات اللهی یکی از بزرگ ترین کلیساهای ارامنه ایران است؛ وقتی از بیرون وارد کلیسا میشوی، سمت چپ در کلیسا پیشینه آن نوشته شده است. در تاریخچه کلیسا آمده: در سال 1945 میلادی (1324 شمسی) انجمن دوستداران کلیسا در محوطه کلیسا، ساختمان کوچکی برای استفاده خلیفه گری بنا کردند و در سال 1961 میلادی بر آن شدند تا ساختمانی برای خلیفه گری تهران بسازند؛ این کلیسا بزرگترین کلیسای ارامنه تهران است. با مجوزی که از قبل بهعنوان خبرنگار برای پوشش گزارشی به مناسبت سال نو میلادی از مسئولان خلیفه گری داده شده بود، وارد کلیسا میشوم؛ دو طرف مقابل در ورودی، درخت کریسمسس قرار گرفته است؛صندلیهای داخلی کلیسا را بیرون آوردهاند تا داخل را تمیز کنند. به سمت ساختمان خلیفه گری میروم.دراین ساختمان هم با چراغانی و درخت کریسمس و کارت پستالهایی که روی تابلو اعلانات چسباندهاند به استقبال کریسمس و سال نو رفتهاند.
به داخل اتاقی که قرار است مصاحبه انجام شود راهنماییام میکنند. دیوار پر است از عکسهایی ازخلیفه گری در مناسبت های مختلف، چند دقیقه بعد آقای روبرت بگلریان رئیس شورای خلیفهگری ارامنه به همراه واروش آوانسیان نایب رئیس شورای خلیفه گری ارامنه تهران و شمال و وارطان وارتانیان نماینده پیشین ارامنه تهران و شمال در مجلس شورای اسلامی وارد اتاق میشوند. بعد از گپ و گفت اولیه خیلی سریع میرویم سراغ موضوع اصلی گفتوگو، یعنی حضور ارمنیان در جبههها و پشت جبهههای جنگ تحمیلی عراق علیه ایران.
بهعنوان نخستین سؤال میخواهم درارتباط با حضور و همکاری ارمنیان در جبهه و پشت جبههها توضیح دهند واینکه علت حضور پر رنگ مسیحیان در میان اقلیتهای دینی دیگر چه بود که واروش آوانسیان نایب رئیس شورای خلیفه گری ارامنه تهران و شمال میگوید: «ما از همان اوایل جنگ ستادی تشکیل دادیم به نام ستاد پشتیبانی و همکاری جنگ که تمام حمایتهای ارامنه از جنگ، از جمله اعزام نیروها به جبههها از این طریق انجام میشد. ما صنعت کارهایی را داشتیم که میدانستند در جبههها کمبودهایی وجود دارد که در توانشان است آن کمبودها را جبران کنند و درحد خودشان میتوانند مثمرثمر باشند. مثلاً یکی از ارامنه پوکههای تانک یا توپخانهها را بعد از اینکه شلیک میشد دوباره با وسایلی که داشت در تناژهای بالا بازیافت و قابل استفاده میکرد. یا افرادی که تخصص شان در تعمیر گیربکسهای اتوماتیک بود، به مناطق جنگی اعزام شدند و به تعمیر گیربکس ماشینآلات سنگین پرداختند. برای این کار باید ماشینهای سنگین وزن را بلند میکردند، اما در جبههها چنین امکاناتی وجود نداشت در نتیجه در همان جبهه تدابیری اندیشیدند تا بشود همان جا به اندازه کافی ماشین را بلند کند که تعمیراتش همان جا انجام شود. صنعتکاران دیگرهم در سایر زمینههای مختلف بنا به حرفه تخصصی خود در جنگ کمکهای بسیاری کردند.»
برایم همیشه سؤال بود که چرا با اینکه ارامنه در جبههها به عنوان رزمنده حضور داشتند، اما همیشه حضورشان در بخش پشتیبانی و صنعتی زبانزد بوده است، این موضوع به چه چیزی برمی گشت؟
روبرت بگلریان رئیس شورای خلیفهگری ارامنه اول درباره بحث قبلی نکتههای جدیدی به صحبتهای آقای آوانسیان اضافه میکند و میگوید:«یک بُعد از حضور پررنگ ارامنه در جبهههای جنگ تحمیلی به فرهنگ اقلیتها یا مسیحیان ارمنی بازمی گردد. میدانید که ارمنیها در ایران معروف هستند به اشتغال در حرفهها و صنایع و از جنبههای فنی آدمهای توانمندی هستند. طبیعتاً زمان جنگ وقتی که از طرف دولت فراخوان شد، مردم هر کدام به توان خودشان حضور پیدا کردند. جوانهایی که سرباز بودند از روی حس وظیفه شناسی و افرادی از روی علاقه و بهطور داوطلب رفتند که آن هم خودش حکایت جالبی است. اما وقتی که فراخوانها انجام شد خود به خود انجمن صنعتگران و شورای خلیفه گری دیدند یکی از کارها که باید در جبههها انجام شود خدمات لجستیک و خدمات فنی و خودرویی است که ارمنیها ید طولایی در این زمینه دارند. من و آقای وارتانیان نماینده مجلس بودیم. ایشان بهتر میدانند ما در اکثر مراسم هایی که میرویم به این موضوع اشاره میشود. حتی رهبر معظم انقلاب هر وقت از ارمنیها و مسیحیها صحبت شود فوری مکانیکها و صنعتگران یادشان میآید.
بگلریان میخندد و ادامه میدهد: حتی ما گاهی در این خصوص گلایه هم میکنیم که ما از دورههای گذشته تا به حال در هنر، فرهنگ، ورزش و... این کشور نقش داشتیم. الان هم در حوزههای مختلف افراد مؤثر و نامدار داریم، اما فقط مکانیکها همیشه زبانزد هستند! درباره بخش دوم سؤال شما درباره اینکه چرا حضور ارامنه در بخش پشتیبانی و صنعتی جبههها زبانزد بود! باید بگویم که بخشی به دلیل فعالیت گسترده در این حوزه بوده و نکته مهم دیگر اینکه صنعتگران و اهل فن ما به قول معروف در میدان بودند، خاک بازار را خورده و با مردم از پایینترین ردههای اجتماعی ارتباط داشتند و خیلیها با هم بزرگ شدند به خاطر همین هم هست که با مردم عادی بهطور گسترده ارتباط دارند. من امیدوارم اسائه ادب به ساحت دیگر اقلیتها نشود، اما واقعیت این است که شما کم اقلیتی را میبینید که در اکثر حوزههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی وارد شده باشند. غالب اقلیتها شاید در حوزه صنفی خاصی رشد یافته باشند و اثرگذاری اجتماعی دارند اما شما ارمنیها را در همه حوزهها میبینید که بخشی از آن میتواند به خاطر جمعیت زیادمان باشد. اما بخش دیگرش علل جامعه شناختی دارد. شما ببینید وقتی یک اقلیتی در تئاتر، سینما، موسیقی، معماری و فرهنگ مؤثر بوده این یک چیز را میرساند که این اقلیت توان تعامل و ارتباط گیری با اکثریت جامعه را داشته و اکثریت جامعه هم در حوزههای مختلف پذیرای این اقلیت بوده، من فکر میکنم چون آن ریشه وجود داشته، در دوران جنگ خودش را برجسته کرده است. یعنی اگر آن عمق فرهنگی نبود شاید این اتفاق اینقدر پررنگ نمیشد. برخی میگویند 400 سال پیش در دوره شاه عباس ارمنیها آمدند یعنی وقتی که بحث تجارت و راه ابریشم مطرح بود. اما یادشان میرود که ارمنیها 900 سال قبل از آن در زنجان اسقف نشین داشتند، یادشان میرود که ارمنیها 2000 سال پیش کلیسای قره کلیسا که الان مدفن یکی از حواریون حضرت مسیح است را در ایران داشتند که اگر اشتباه نکنم بهعنوان نخستین یا دومین مدفن حواریون است که در دنیا جایشان معلوم است. آن هم در ایران است و در ایران حفظ شده است. این سابقه طولانی فرهنگی و دینی و ارتباط بوده که ما جلوه و بروزش را در جبهه به این صورت دیدیم. به هر صورت برخی دوستان بودند که در جبهه حضور داشتند و در مقام سرباز و بخشی هم بهعنوان صنعتگر حضور داشتند.»
آقای بگلریان به تعداد ارامنه که به صورت داوطلب به جبههها اعزام شدند و آمارعدهای که خدمت سربازی را میگذراندند اشاره میکند و از حال و هوای آن زمان میگوید. از او میپرسم استقبال ارامنه از دعوت شورای خلیفه گری برای اعزام به مناطق جنگی چطور بود؟
بگلریان ازمهندس وارتانیان نماینده پیشین ارامنه تهران و شمال در مجلس میخواهد که به این سؤال پاسخ دهد.آقای وارتانیان هم بعد از کمی مکث میگوید: قبل از اینکه پاسخ سؤال شما را بدهم بگذارید مطلبی را بگویم. به جلسه که میآمدم با خودم فکرمی کردم به چه موضوعی میتوانم اشاره کنم یا چه چیزی که تا به حال به آن توجه نشده است را میتوانم بازگو کنم که سهم ارامنه را در ایام دفاع مقدس بازتاب دهد. یادم آمد در آن ایام ارامنه متخصصان و دانشمندانی در خدمت جنگ داشتند که به دلایل امنیتی و از این جهت در سازمانی که خدمت میکردند رده حفاظتی و اطلاعاتی داشت، هیچ وقت اسمشان مطرح نشد، صحبت کنم. اینها افرادی بودند که روی رادارها و قطعاتی از هواپیمای معروف تام کت f14 کار میکردند. در وضعیتی که کشور در تحریم بود اینها با دانش خود کارهای بزرگی انجام دادند. با وجود آنکه کسی به ندرت از این موضوع اطلاع پیدا میکرد، اما من بهعنوان نماینده مجلس، یا عضو شورای خلیفهگری به این اطلاعات محرمانه دست پیدا میکردم. دانشمندان ما در شرایط تحریم و برای جبران کمبودها با دستگاههای دولتی همکاری میکردند تا آن تحریمها موجب شکست نشود. اما بههیچوجه هیچ کجا از این افراد نامی آورده نشده است و دلیل آن هم بنا به مصالح امنیتی بود. چون احتمال اینکه دشمن برایشان طرح و نقشهای اجرا کند وجود داشت. من اقتباس میکنم از اصطلاح «سربازان گمنام» که برای نیروهای وزارت اطلاعات استفاده میکنند، برای این افراد. اینها هم واقعاً رزمندگان گمنام ارمنی بودند.
وارتانیان به موضوع دیگری هم اشاره میکند و میگوید: گروه دیگری که نباید حضورشان درارتباط با جنگ تحمیلی نادیده گرفته شود، پزشکان ارامنه هستند. انجمن پزشکان ارامنه بلافاصله بعد از آغاز جنگ شورایی تشکیل دادند و تعدادی پزشک و جراح را راهی جبههها کردند و جراحی مجروحان جنگی را درهمان جبههها انجام دادند.
وی درباره اعلامیههایی که شورای خلیفهگری میداد هم میگوید: باید تأیید کنم که اعلامیههای خلیفه گری برای حضور ارامنه و حرکتشان به سمت جبههها طبعاً اثرگذار بود، اما صادقانه بگویم ارمنیهای ایران قبل از آن هم آمادگی برای حضور در خطوط مقدم جنگ و همچنین خدماترسانی در پشت جبههها داشتند و در احساس قلبی میهن دوستی با بقیه مردم همسو بودند. ارامنه دریافته بودند که حقی باطل شده است و باید کاری کرد. یعنی علاوه بر بحث جغرافیایی و دفاع ارضی این احساس که حقی باطل شده نیز محرک آنان برای این حضور بود. در روز روشن کشورمورد تجاوز قرار گرفته شده و به ما حمله کرده بودند. یادم هست ظهر بود و من در محل کار مشغول کار بودم که نخستین شایعه را شنیدیم که میگفتند ضد انقلاب بمب منفجر کرده است. چند ساعت بعد اطلاع پیدا کردیم که صدام به فرودگاه مهرآباد حمله کرده، ملت ایران که با کسی کاری نداشت، دشمن بیدلیل به آنان حمله کرده بود و مقابله با تجاوز برای همه مردم از جمله ارمنیها یک رفتار طبیعی بود. این عامل موجب شد تا ارامنه هم همچون سایر اقشار جمع شوند و برای دفع تجاوز انجام وظیفه کنند.
آقای وارتانیان از مسألهای رونمایی کرد که برای ما هم تازگی داشت، آن هم خدماترسانی در بعد مسائل پیچیده با اهمیت امنیتی. از ایشان درخواست میکنیم تا این موضوع را با جزئیات بیشتری توضیح دهد و احتمالاً اسمی هم اگر به ذهن دارد بگویید. همینطور اینکه این افراد به چه شکلی و از طرف چه تشکیلاتی اعزام میشدند؟ و آقای وارتانیان در پاسخ میگوید:هیچ تشکیلاتی برای این کارها وجود نداشت، چون آن روزها شرایط امنیتی و جنگی بر کشورحاکم بود و اینطور تخصصها را نمیشد از طریق فراخوان عام جلب و جذب کرد. من هم بواسطه اینکه آن موقع نماینده مجلس بودم از کم و کیف کار مطلع میشدم. خوب یادم هست رفته بودیم اهواز برای بازدید از فولاد کاویان، آنجا دستگاهها در محوطه بود و دوستان اطلاعاتی بارها تأکید داشتند که به هیچ عنوان جایی صحبتی در این باره نکنید که فولاد کاویان در این منطقه فعال است. چون دشمن مترصد بود تا از محل کارخانه خبری به دست آورد و آنجا را بمباران کند، بویژه آنکه چون در نزدیکی خط مقدم است از آسیبپذیری بیشتری برخوردار است. آقای وارتانیان به نمونههای دیگری اشاره میکند که ازحساسیت برخوردار بوده و بهدلیل رعایت نکردن نکات ایمنی با سوءاستفاده دشمن به آن مناطق حمله شده است. وی در همین رابطه به ذکر خاطرهای میپردازد و میگوید: به یادم میآید در عسلویه به ما گفتند به هیچ وجه نباید مطرح کنید کجا هستید. اما حدود دوساعت بعد از بازدید ما که راهی بیرون از محوطه شده بودیم منطقه بمباران شد. ایشان متواضعانه از ما میخواهد از ذکر اسامی افراد خودداری کند و دلیل آن را اینطور توضیح میدهد: اجازه بدهید من از آوردن نام افراد خودداری کنم، چون اگر یکی دو اسم که به یادم مانده است را نام ببرم و اسم خیلیها راکه نمیدانم نبرم، خوب نیست.
از آقای وارتانیان میخواهیم خاطرهای از آن روزها برایمان بگوید و ایشان بعد از کمی فکر میگوید: یک بار یکی از میهمانان عالیقدر خارجی به ایران آمده بود و من بهعنوان نماینده و مترجم همراه وی خدمت رهبر معظم انقلاب رفتم. میهمان داشت از رزمندگان ارمنی که چه کارها و فداکاریهایی در جنگ کردند میگفت و من هم ترجمه میکردم که رهبر معظم انقلاب در جواب فرمودند: اگر شما در خارج شنیدهاید، من خودم از نزدیک دیدهام! هیچ وقت این دیدار و این جمله یادم نمیرود.
میپرسم آیا جامعه ارامنه به صورت مجزا تشکیلاتی برای رسیدگی به امور شهدا و جانبازان هم کیش خود دارد؟ این بار آقای بگلریان پاسخ میدهد که؛ از یکی دو دوره قبل در شورای خلیفه گری کمیتهای تشکیل شده به همین منظور به نام «کمیته امور جانبازان و ایثارگران» که با خانوادهها و مسائل و مشکلاتشان در ارتباط هستیم و درصدد کاستن از آلامشان هستیم. در این هنگام نقاشیهای آویخته به دیوار این سؤال را به ذهنمان متبادر میکند که آیا در ارتباط با شهدا، رزمندگان، جانبازان و همچنین حضور ارامنه در جنگ در حوزه هنر و ادبیات آثاری تولید شده است؟
هر سه کمی مکث میکنند، بگلریان سکوت را میشکند و میگوید: اینکه به زبان ارمنی داستان یا شعری درباره جنگ تحمیلی منتشر شده باشد، نه! یا حداقل من اطلاع ندارم.
اما آقای وارتانیان درپاسخ به این سؤال ادامه میدهد: در زمان جنگ در مدارس ارامنه مراسمی میگرفتند و شعری را با هم میخواندند که نمیدانم بعدها مکتوب و در روزنامه آلیک هم منعکس شد یا نه.
آقای آوانسیان هم سر شوق میآید تا خاطرهای از آن روزها نقل کند: یک بار هم کیشان ارمنی که در کار جوشکاری، باتریسازی یا صافکاری اتومبیل بودند جمع شدند در داخل محوطه کلیسا، حدود 22نفر بودند و میگفتند چرا ما را نمیفرستید جبهه! ما هم میخواهیم در دفاع از خاک کشورمان سهمی داشته باشیم. دوستان تماس گرفتند و موضوع را مطرح کردند، آنها هم گفتند اتفاقاً در جبههها خیلی به این افراد نیاز است بفرستید لشکر 64 ارومیه. ما هم آنها را اعزام کردیم به آن منطقه برای خدمت در پشت جبهه. معمولاً نیروهای فنی بعد از دو یا سه هفته به مرخصی میآمدند. اما این گروه یک هفته هم بیشتر آنجا ماند. نگران شدیم و تماس گرفتیم که چرا اینها به مرخصی نیامدند؟ به ما گفتند که ما به این گروه و تخصص هایشان دراینجا نیاز داریم. بعد از مدتی هم که برگشتند گفتند وقتی ما داشتیم برمیگشتیم همه دعایمان میکردند. گفتیم چرا؟ گفتند: هرچه ماشین که نیاز به تعمیر داشت را ما درست کردیم. یادم هست برای این گروه تقدیرنامه آمد و فرمانده لشکر درخواست داشت که گروه بار دیگربه منطقه اعزام شوند. یکی از همراهانمان به یاد میآورد ارامنهای که در جبههها بودند افرادی خوشرو و با صفا بودند. بهطوری که هر کسی برای تعمیر ادوات یگان، پیش آنها میرفت روحیه میگرفت.
آقای آوانسیان همانطور ضمن تأیید این مطلب میگوید: دوستان صنعتکار ما اگر میتوانستند کاری انجام دهند و مثمر باشد حتماً به بهترین نحو آن کار را انجام میدادند و همواره سعی میکردند برای مشکلات راه حل پیدا کنند و این موضوع برایشان مایه مباهات و افتخار بود. هر وقت کاری انجام میشد با افتخار میگفتند که ما این مشکل را حل کردیم. این موضوع به مسابقهای میانشان تبدیل شده بود. البته این موضوع را هم بگویم که ارامنه فقط از تهران اعزام نمیشدند، بلکه از اراک، اصفهان و هر جایی که ارامنه بودند از این نوع اکیپهای اعزامی داشتیم.
آقای آوانسیان در رابطه با این سؤال که آیا خلیفه گری و دیگر نهادهای مسئول ارامنه برای پیکر شهدا یا آزادههای ارامنه که به وطن برمی گشتند مراسم خاصی میگرفتند، یا خیر؟ توضیح میدهد:
ارامنه قطعه شهدای مخصوص خود را دارند و در این قطعه برایشان مراسم خاصی گرفته شده و میشود. آقای وارتانیان که آن زمان خودش نماینده مجلس بودند بعد از هر عملیات با آوردن مجروحان، به همراه دو نفر از پزشکان دربیمارستانهای مختلف، مجروحان ارمنی را پیدا و به وضعیتشان رسیدگی میکردند. خلیفهگری در تمام طول هشت سال جنگ، حتی یک روز هم تعطیل نشد! روزنامهای که به زبان ارمنی داریم؛ «آلیک» و از نظر قدمت دومین روزنامه بعد از اطلاعات است، در آن سالها یک روز هم تعطیل نشد. با اینکه ما به خبرنگاران و کارمندان چاپ گفتیم هرکسی احساس خطر میکند میتواند اینجا را ترک کند اما کسی حاضر به این کار نشد. همه ما احساس رسالت میکردیم که خبر و عکسهای عملیاتها و جنایات دشمن به دست مخاطبان مان برسد. چون ارامنه یک لابی گسترده در سراسر دنیا دارند. در دنیا به زبان ارمنی روزنامههای مختلف داریم، آن زمان هم ما روزنامه را به دیگر کشورها پست میکردیم تا خبرها را انعکاس بدهیم. یعنی همیشه آماده بودیم که اگر کمکی میتوانستیم، انجام دهیم.
آقای وارتانیان چیزی به ذهنش آمده و میگوید: لازم میبینم در اینجا سه نفر از روحانیهای دورههای مختلف خلیفه گری را نام ببرم؛ اسقف اعظم مرحوم آرداک مانوکیان که در تمام طول جنگ حتی روزهایی که اعلام شد تهران را تخلیه کنید و در بمبارانهای شدید موشکی یک بار هم از اتاقش که در طبقه بالای همین بنا بود خارج نشد وبه پناهگاه پناه نبرد.
کشیش اعظم باگراد ملکومیان نایب رئیس خلیفه گری بود. ایشان در کلیسای تبریز در تمام طول جنگ مستقر بود و مرحوم دکتر کریون پاپیان اسقف جلفای اصفهان که ایشان هم آنقدر با قایقهای تندرو در مناطق جنگی به این طرف و آن طرف رفت که نامش سر زبانها افتاده بود. هر سه این رهبران دینی به معنای واقعی از جان مایه گذاشتند و مشوق معنوی ارامنه برای حضور در جنگ و پیوستن به آرمانهای دفاعی مردم ایران بودند.
گزارش از: مرجان قندی
رزمندگان ارمنی هنگام اعزام به جبهه: «من هم یک ایرانی هستم»
گفت و گو با خانواده شهداى ارمنی در مراسم آغاز سال نو میلادی
دی ماه برای مسیحیان مناسبتهای مقدسی به همراه دارد. کریسمس، روز تولد حضرت عیسی مسیح(ع) و آغاز سال نو میلادی مهمترین مناسبتهای مسیحیان در این ماه هستند. پیروان این دین برنامههای مختلفی برای هر کدام از این روزها دارند. در شب تحویل سال نو میلادی همه ارامنه با اعضای خانواده در منزل یا در کلیساها و سایر اماکن مشخص شده دورهم جمع شده و با برنامههایی خاص به استقبال سال نو میروند.
ما هم به مراسمی به همین مناسبت که به همت ژوزف امیریان وکیل پایه یک دادگستری و با حضور جمعی از خانواده شهدا و جانبازان ارمنی برگزار شد رفتیم و با آنها دیدار و گفتوگو کردیم که حاصل آن را پیش رو دارید.
کادارینه هنرچیان مادر شهید زوریک مرادیان، دیانا مرادی مسیحی خواهر شهید زوریک مرادی مسیحی، لون تروسیان دایی شهید هراچ تروسیان، مارکار نرسسیان برادر شهید ادیک نرسسیان، رافیک ملک ستیان برادر شهید دوران انقلاب، وانیک ملک ستیان، ویکتوریا خچومیان خواهر شهید جانباز واهان خچومیان و ژیلبرت امیریان خواهرزاده شهید واهان خچومیان میهمانان این دیدار هستند. همهشان اعتقاد دارند که عزیزانشان که الان جزو شهدای ارامنه هستند برای این جمله راهی جبههها شدند؛«من هم یک ایرانی هستم. هر کدام از آنها بعد از معرفی شهیدشان خاطرات کوتاهی از اخلاق و رفتار و خصوصیات عزیزشان گفتند.»
خصوصیات فردی شهید زوریک مرادیان نخستین شهید ارمنی در دوران هشت سال دفاع مقدس را مادر و خواهرش اینگونه روایت میکنند
دیانا مرادی مسیحی: «برادرم تنها پسر خانواده و همیشه شاگرد اول بود. چند ماه پیش از شروع جنگ تحمیلی به خدمت سربازی رفت. بعد از 3 ماه دوره آموزشی در «شاهرود» به لشکر 64 ارومیه منتقل شد. بعد از 8 ماه خدمت همرزمانش با سادهترین مواد و چوب کبریت برایش کیک آماده کردند تا جشن تولدش را در سنگر برگزار کنند. زوریک بر اثر اصابت ترکش خمپاره و جراحت شدید 19 روز بعد از شروع جنگ به مقام شهادت رسید. پیکرش را پس از انجام مراسم مذهبی روز بیست و چهارم مهر 1359 در آرامگاه ارامنه میان حزن و اندوه جمعیت کثیری به خاک سپردیم.»
کادارینه هنرچیان مادر شهید زوریک مرادیان: «آنقدر من از پسرم خاطره دارم که نمیدانم کدامش را بگویم. فقط این را میتوانم بگویم که بشدت وطنپرست بود چون آن موقع با وجود اینکه در امتحانات اعزام به خارج، قبول شده بود اما گفت نه من نمیروم میخواهم اینجا در ایران باشم. بعد از سه ماه از شروع خدمت زوریک ما نمیدانستیم که جنگ شروع خواهد شد. نزدیک بهار بود که زوریک به دخترم زنگ زد و گفت که میخواهند ما را به جایی اطراف ارومیه ببرند. ایام «عید پاک» بود و گفت که ما را با قطار میبرند. ما هم جمع شدیم آجیل و تخم مرغ رنگ شده و یکسری چیزهای دیگر با خود بردیم. رفتیم پیش زوریک گفتند که: آماده باش هستند. ما آن موقع نمیفهمیدیم که آماده باش یعنی چه؟ بالاخره آنها را از آنجا بردند. در نامهای که بعداً برایم داد نوشته بود: مادر جان تمام دوستانم از چیزهایی که داده بودی خوردند. همیشه نامه میداد که خوب هستند تا اینکه یکبار خبر داد: ما را به پیرانشهر میبرند.
در همان روزها در کوچهمان دو سرباز را دیدم که انگار دنبال آدرسی بودند. نگاه کردم و گفتم: مادر به فدایتان. معلوم نیست برای کی خبر آوردند. یک لحظه از زبان سربازها فقط نام مرادی را شنیدم که از همسایهها میپرسیدند. برگشتم گفتم: بله پسرم است، من مادرش هستم. شما دوستان زوریک هستید؟ یک کاغذ در دست یکی از آنها بود و مدام آن را بین دستانش قایم میکرد. بعد پرسید در خانه مرد هست؟ این را که گفت من جیغ کشیدم و از هوش رفتم. چشم باز کردم دیدم همه همسایهها و فامیل جمع شدهاند. آن موقع دیگر فهمیدم که پسرم شهید شده است. ما تمام وسایل زوریک را حفظ میکنیم حتی لباسی را که آخرین بار به تن داشته است. من میگویم خواهر، برادر، زن، شوهر، عمه و... یک طرف؛ بچه یک طرف. امیدوارم هیچ پدر و مادری داغ فرزند نبیند یعنی من شب و روز یاد پسرم هستم. من هنوزم که هنوزه غذایی را که پسرم دوست داشت درست نمیکنم. خیلی سخت است.»
هراچ نیامد...
لون تروسیان دایی شهید هراچ تروسیان: «هراچ بچه آخر خانواده بود. دو خواهر و یک برادر داشت. با بچههای من همسن بود و در هفته دو سه روز به خانه ما میآمد. او در زمان فرا رسیدن سن خدمت زیر پرچم داوطلبانه خود را به سازمان نظام وظیفه معرفی کرد. روز نامزدی برادرش بود و مادرش تمام مدت منتظر بازگشت هراچ بود، هراچ نیامد. مادرش دل شوره و حالت عجیبی داشت. آن روز هراچ به شهادت رسیده بود اما به ما خبر ندادند و گذاشتند پس از مراسم نامزدی روز بعد خبردادند که هراچ به شهادت رسیده است. ما دیگر حال خود را نمیدانستیم. هراچ جزو تکاوران دلاور ارتش جمهوری اسلامی بود و تکاوری را برای خود افتخار میدانست. 10 ماه پیش از ترخیص از خدمت هراچ در هنگام عملیات خنثیسازی مین به فیض شهادت نائل میشود. جمعیت بسیاری در خانه ما جمع شده بودند. مردم ما را در این ایام تنها نگذاشتند و خودشان را در غم ما شریک میدانستند.
برادرم در وطن پرستی خیلی مصمم بود
مارکار نرسسیان برادر شهید ادیک نرسسیان: من از فوتبالیستهای قدیم باشگاه آرارات بودم و برادرم در هیأت مدیره باشگاه که مربوط به کارهای فرهنگی و ورزشی بود فعالیت میکرد. با رتبه خیلی خوبی دانشگاه شیراز رشته الکترونیک قبول شد اما زمانی که انقلاب فرهنگی شد و دانشگاه ها بسته شد به خواست خودش به سربازی رفت و در منطقه قصر شیرین سرپل ذهاب در تاریخ 5 مهر 1362به درجه رفیع شهادت نائل شد. در دوران سربازی یکی از بهترین پستهایی که داشت مهندس مین یاب بود و به خاطر خدمات خوبی که کرد بعد از آن مسئولیت ترابری را به او دادند. یکی از خصوصیاتی که داشت این بود که نسبت به کار خودش خیلی جدی و در وطن پرستی خیلی مصمم بود. زمانی که برای آخرین بار به تهران آمد مادرم دختری را که دوست داشت برایش نامزد کرد. آن دفعه که آمده بود مرخصی یادم هست مادرم خیلی اصرار میکرد این بار 3-2 روز بیشتر بمان. گفت: نه مادر مسئولیتی من آنجا دارم و نمیتوانم بیشتر بمانم و یک هفته بعد از رفتنش شهید شد و خبر شهادتش را به ما دادند.»
شهیدی که پیکرش مهر و موم شده تحویل خانوادهاش شد
رافیک ملک ستیان برادر شهید وانیک ملک ستیان: «من قبل از اینکه درباره برادرم صحبت کنم میخواستم یک مطلبی در خصوص شهید ادیک نرسسیان بگویم. وقتی با انقلاب فرهنگی، دانشگاهها بسته شد من هم دانشجو و با ادیک نرسسیان همکار بودم و در مدرسهای ریاضی و ورزش تدریس میکردیم. او یکی از وطن پرستترین و مسئولیت پذیرترین معلمان بود که با چشمان خودم دیدم. بعضی جمعهها بچهها را جمع میکرد و برایشان تدریس میکرد. من را هم دعوت میکرد که در آن برنامه شرکت کنم.برادر من قبل از انقلاب از افسران تیپ زرهی همدان بود و در نخستین حملههایی که صدام در سال 1353 به ایران انجام داد شهید شد. در زمان رژیم گذشته 21 بهمن 1352 رژیم صدام از منطقه ایلام و مهران به ما حمله کرد. چون رژیم شاهنشاهی به قول خودشان یکی از 5 قدرت منطقهای محسوب میشد برایش خیلی سنگین بود که در مقابل عراق نتواند مقاومت کند و این جنگ را طور دیگری کنترل کرد که منتهی شد به قرارداد الجزایر. شایعه ساختن و داستان سراییهایی کردند که جنگ 3 روز طول کشیده! اما مستنداتی وجود دارد که از سال 52 تا جنگ تحمیلی 102 حمله مستمر از طرف عراق روی ایران انجام شد که آن زمان نمیخواستند شهدایی که در ایران داشتیم نامشان مطرح شود. فقط 6 نفر را اعلام کردند که شهید شدند. بعد از شهادت برادرم به ما اعلام کردند که موضوع را جایی مطرح نکنیم چون با لباس نظامی و افسر بود! و جالب اینکه حتی گفتند به مراسمتان هم زیاد بُعد ندهید، چون برای خودتان تبعات دارد. حتی جنازهاش را در کرمانشاه پلمب و مهر و موم شده به ما تحویل دادند. برادر من 3 هفته قبل مراسم نامزدیاش بود و صلیبی که در گردنش بود در قفسه سینهاش آب شده بود و فقط از آنجا شناخته بودنش. حتی آن موقع ما قبرستان تازهسازی داشتیم در جاده خراسان که گفتند آنجا هم نبریدش باید او را ببرید دزفول که با مخالفت پدرم پیکر او را در یکی از قبرستانهای متروکه تهران در محله دروازه دولاب به خاک سپردیم.
یک موضوعی را که میخواهم مطرح کنم این است که آیا میرزا کوچک خانها و آنانی که برای وطن جنگیدند، آیا اینها جزو شهدا نبودند؟ این اواخر توانستم در نیروهای مسلح نام و نام خانوادگی ایشان را بهعنوان شهید ثبت کنم و درجهاش را بهعنوان ستوان 2 ناوبان مطرح کنم. اما تحصیلات کلاسیکاش با عنوان خواندن و نوشتن درج شده در صورتی که وانیک فارغالتحصیل رشته اقتصاد دانشگاه تهران بود. بارها من این مسأله را نه برای برادرم بلکه آن شهدایی که قبل از انقلاب در راه وطن جانشان را دادند اما هنوز خانواده هایشان هستند و نیاز به تسکین دارند، مطرح کردم. اما هر بار گفتند که این موضوع را بُعد ندهید.
شهیدی که به آرزویش رسید
ویکتوریا خچومیان خواهر شهید جانباز واهان خچومیان: برادرم در سالهای جنگ در اثر بمبهای شیمیایی رژیم صدام جانباز شد و با بیماری دست و پنجه نرم کرد و 16 سال پیش شهید شد. اما بهدلیل کمبود مستندات نتوانستیم اسم ایشان را در زمره اسامی شهدا در بنیاد شهید به ثبت برسانیم. متأسفانه من نمیتوانم بیشتر از این درباره برادرم صحبت کنم و پسرم دربارهاش برایتان میگوید. ژیلبرت امیریان خواهرزاده شهید واهان خچومیان: دایی من هم مثل خیلی از شهیدان که الان صحبتشان بود خیلی حس وطن پرستی و تعصب خاصی به ایران داشت. او در سن 19-18 سالگی به جنگ رفت و در خرمشهر خدمت کرد. او بعد از حملات صدام به جبهه غربی منتقل شد و براثر بمباران شیمیایی که صدام کرد شیمیایی شد و بعد هم مسمومیتش تبدیل شد به یک غده سرطانی که در این مرحله اسمش را بهعنوان جانباز ثبت کردند و بعد از چند سال شهید شد. ما همیشه خاطرههای خیلی خوشی از ایشان داریم. در خاطرمان هست که همیشه خواستهاش این بود که به بهترین نحو به کشور خدمت کند که این کار را هم کرد و به آرزویش رسید.
بعد از پایان جنگ ارامنه در کنار مسلمانان برای پیشرفت ایران تلاش کردند
ژوزف امیریان وکیل پایه یک دادگستری: درباره حس وطن پرستی همه خانواده شهدا به آن اشاره کردند. ارامنه ایران به استناد تاریخ همواره علاقه خودشان را نسبت به وطن خودشان ایران نشان دادند. قبل از انقلاب و در مبارزات انقلابی حضور خودشان را نشان دادند و حتی هنگام انقلاب شهدایی را تقدیم انقلاب کردند. بعد از آنکه کشورمان دچار جنگ تحمیلی شد هم همینطور جنگی که به نام رژیم صدام بود اما از سوی تمام کشورهای متخاصم ترتیب داده شده بود تا انقلاب را بیاثر کنند یا آن را وارونه کنند. در واقع ایران 8 سال دچار چالش شد و هزینههای جنگ تحمیلی را پرداخت و ارامنه هم به تبع آن و علاقهای که به وطن خودشان داشتند ماندند در این خاک و سهمشان را در کمک به سایر هموطنانشان در جنگ تحمیلی ادا کردند. در همان سالهایی که از سایر کشورها و سفارتخانهها پیام میدادند ایران کشور امنی نیست شما مسیحی هستید دلیلی ندارد که در یک کشور مسلمان بمانید و بخواهید هزینههای جنگ را بپردازید، جانباز یا شهید بشوید، خانههایتان ویران شود، میتوانید کشور را ترک کنید اما ارامنه ماندند و شهدایی را تقدیم جنگ تحمیلی کردند و بعد از دوران جنگ تحمیلی که وارد تحریمهای اقتصادی شدیم سالهای سال فشارهای اقتصادی را در کنار سایر هموطنان تاب آوردند. ارامنه در ایران صنعتکاران بنامی دارند که کمک کردند به رشد صنعت، کارآفرینان، استادان دانشگاه، مهندسان، پزشکان و در جامعه حقوقی وکلا هر کدام به نوبه خود برای پیشرفت ایران تلاش کردند. اما در کشور گاهی بین ارامنه و مسلمانان تفاوتهایی میگذارند که ما میخواهیم مورد بازنگری قرار بگیرد. چرا ملت و مردمی که خون خودشان را فدای وطن میکنند و زیر یک پرچم با هم در مقابل دشمن میجنگند باید در مواردی با آنها متفاوت برخورد شود؟
ما از دولت خودمان از مجموعه نظام جمهوری اسلامی ایران درخواست داریم در مواردی به خواستههای ارامنه بیشتر توجه شود. ما دوست داریم که در مناسبات اجتماعی یک دوستی واقعی اتفاق بیفتد و ما هم بتوانیم در مدیریت کشورمان سهم داشته باشیم.
نجمهالسادات بلوری
این گزارشها نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.