دکتر منیر درکیچ، یکی از جوانترین استادان زبان فارسی در اروپاست؛ استادیار زبان فارسی دانشگاه سارایوو که آثاری از ادبیات کلاسیک فارسی را به بوسنیایی ترجمه کرده و اخیرا هم پایاننامه او با عنوان «چندزبانی در مثنوی معنوی» بهعنوان یکی از آثار برتر جشنواره فارابی انتخاب شد. او به ایران آمده بود تا در جشنواره فارابی شرکت کند و جایزهاش را از دست رئیسجمهور ایران بگیرد. با او ساعتی پیش از بازگشتش به بوسنی گفتوگو کردم. منیر درکیچ فارسی را به خوبی زبان مادریاش حرف میزند. تسلط او به زبان فارسی آنقدر زیاد است که در طول گفتوگو حتی یک بار هم تپق نمیزند یا لحظهای برای یافتن کلمهای درنگ نمیکند. گفتوگوی ما درباره جایگاه ادبیات کلاسیک فارسی بهویژه مثنوی و دیگر آثار مولوی در بوسنی و هرزگوین است و پایاننامه او با موضوع چندزبانی در مثنوی معنوی.
آشنایی شما با مثنوی از چه زمانی آغاز شد؟
اولین بار مثنوی را در 15سالگی خواندم. دفترهای اول و دوم مثنوی از فارسی به بوسنیایی و بقیه دفترها نیز از انگلیسی به بوسنیایی ترجمه شده است.
با این حساب مولانا در بوسنی شاعر شناختهشدهای است.
بله. باید اشاره کنم که نهتنها مثنوی بلکه چند اثر کلاسیک فارسی دیگر هم در مدارس اسلامی بوسنی خیلی رایج بودند؛ مثل «پندنامه» منسوب به عطار نیشابوری که قرنها در مدارس بوسنی کتاب درسی اخلاق اسلامی بود. گلستان و بوستان سعدی هم همینطور. شما میتوانید نسخههای خطی گلستان سعدی را در دورافتادهترین روستاهای بوسنی پیدا کنید. اما درباره مثنوی باید بگویم که سنت مثنویخوانی در بوسنی و هرزگوین قدمت چندصد ساله دارد. در بوسنی جلسههای هفتگی مثنویخوانی معمولا به شکل منظم (هفتهای یک بار) برگزار میشود و یک دوره کامل آن 5سال طول میکشد. این سابقه نشان میدهد که عالمان دینی و دانشمندان بوسنیایی با آثار کلاسیک فارسی آشنا و از آن متأثر بودهاند.
از آشناییتان با مثنوی میگفتید.
بله، من دفتر اول و دوم را در پانزدهسالگی خواندم. زمانی که دانشجوی دبیرستان بودم درسی بهعنوان فلسفه اسلامی داشتیم. معلم ما از «فیه مافیه» مولوی زیاد برای ما میگفت. از آن زمان علاقهام به آثار مولانا بیشتر شد؛ بعد در دانشگاه، زبان و ادبیات فارسی خواندم و بیشتر با آثار دیگر مولانا و تعلیمات او آشنا شدم تا زمانی که دکتریام را در ادبیات فارسی گرفتم.
و بعد خودتان شدید مترجم آثار مولوی به بوسنیایی.
بله. بعضی از آثار مولوی را به زبان بوسنیایی ترجمه کردهام؛ از فیهمافیه تا مجالس سبعه و «جزیرهمثنوی» که گزیده مثنوی است به زبان بوسنیایی.
غیر از اینها چه آثاری را از فارسی به بوسنیایی ترجمه کردهاید؟
«اسرارالتوحید» ابوسعید ابوالخیر و گزیدهای از «ترجمه تفسیر طبری».
از تأثیرات مثنوی در فرهنگ و زبان بوسنیایی دیگر چه شواهدی را میتوان مثال آورد؟
مثنوی معنوی بر بعضی از شاعران بوسنیایی که به فارسی شعر میگفتهاند تأثیر بسزایی داشته است. درویش پاشا بایزید آگیچ که والی بوسنی هم بود؛ شاعر معروفی که به زبان ترکی و فارسی شعر میگفت. او میخواسته کتابی به تقلید از مثنوی به فارسی بنویسد و 2 دفتر مهم سروده که متأسفانه از بین رفته و فقط خبر آن به ما رسیده است. شبی مولانا به خواب درویش میآید و میگوید: «ای درویش، مثنوی من هرگز تنزیل نپذیرد. از این سودا بازشو».
آیا در جلسههای مثنویخوانی فقط متن مثنوی خوانده میشود یا از شرحهای مثنوی نیز استفاده میشود؟
برای جلسات مثنویخوانی بیشتر از شرحهای ترکی عثمانی استفاده میشود. در شهر موستار شرح سروری بر مثنوی معنوی مورد استفاده قرار میگرفت و در شهر سارایوو شرح انقروی؛ اولی به زبان ترکی است و دومی به زبان فارسی.
یعنی در هر شهر از شرح متفاوتی استفاده میشده؟
جلسات مثنویخوانی در شهرهای مختلف دایر بوده اما از میان آنها جلسههای سارایوو و موستار معروفتر است. درویش پاشا بایزید آگیچ که واقف و بنیانگذار دارالمثنوی شهر موستار بود، دستور داده بود که از شرح مصطفی سروری استفاده کنند؛ برخلاف سارایوو که مؤسس سنت مثنویخوانی از شرح اسماعیل انقروی استفاده میکرده است. هنوز هم بسیاری از این شرح استفاده میکنند.
از میان نویسندگان معاصری که درباره مولانا مینویسند بیشتر از آثار کدام نویسنده استفاده میکنید؟
از کتابها و نوشتههای آقای دکتر محمدعلی موحد، بهویژه از کتاب «باغ سبز» که مجموعه مقالات ایشان درباره مولاناست بسیار استفاده کردهام. کتابهای آقای موحد بسیار روشمند است و برخلاف خیلی از نوشتههای دیگر که بیشتر برای ایرانیها مناسب است، این کتابها و نوشتهها خیلی به درد ما خارجیها میخورد.
علاوه بر این ما بیشتر از شرح دکتر کریم زمانی استفاده میکنیم که شرح جامعی است بر مثنوی و به زبان ساده مثنوی را شرح داده است.
آشنایی امروزین مردم بوسنی با مولانا چقدر است؟
جز جلسههای سنتی مثنویخوانی در دارالمثنویها و کتابهایی که در مدارس دینی از مولانا، سعدی، عطار و... تدریس میشود، زبان فارسی و مطالعه آثار کلاسیک فارسی بهصورت رشته دانشگاهی نیز در بوسنی و دانشگاه سارایوو دنبال میشود.
گروه زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه سارایوو چقدر قدمت دارد؟
گروه شرقشناسی متشکل از 3بخش است؛ زبان و ادبیات عربی، زبان و ادبیات ترکی، زبان و ادبیات فارسی. این گروه در سال 1950همزمان با تاسیس دانشکده فلسفه تاسیس شد. در واقع فقط اسم این دانشکده، دانشکده فلسفه است ولی در حقیقت دانشکده علومانسانی است. به این نوع دانشکدهها در اروپای مرکزی میگویند دانشکده فلسفه. اوضاع این رشته از ابتدا مثل امروز نبود. قدیمتر (از1950تا 1980) فارسی را بهعنوان درس کمکی یعنی بهعنوان درس دوم و زبان دوم میتوانستید بخوانید. از سال 2008زبان و ادبیات فارسی بهعنوان درس اول و درس مستقل ارائه میشود.
الان تعداد آنهایی که فقط فارسی میخوانند 40-45 نفر است اما علاقهمندان بسیاری وجود دارند که درسهای ادبیات کلاسیک فارسی را بهعنوان درسهای آزاد میخوانند که تعدادشان به 100نفر هم میرسد.
پس به نسبت، استقبال خوبی از زبان فارسی و درسهای فارسی میشود؟
بخش زبان و ادبیات فارسی (شرقشناسی) در بوسنی و هرزگوین با دیگر جاهای اروپا فرق دارد چرا که ما با تدریس زبان و ادبیات فارسی بخشی از میراث فرهنگی خودمان را به دانشجویان تدریس میکنیم. برخلاف دیگر کشورهای اروپایی که رشته ایرانشناسی را بهعنوان یک درس بیگانه تدریس میکنند، ایرانشناسی بخشی از میراث فرهنگی بوسنیاییها محسوب میشود. با توجه به اینکه شاعران و نویسندگان کلاسیک فارسی بهویژه شاعران عرفانی در سنت فرهنگی و میراث مکتوب تأثیر بسزایی گذاشتهاند تأکید ما روی ادبیات کلاسیک و متون عرفانی است.
بپردازیم به پایاننامه شما؛ چندزبانی در مثنوی؛ پایاننامهای که جایزه فارابی را برای شما به ارمغان آورد. منظور شما از چندزبانی در مثنوی چه بوده است؟
نخست کاربرد زبانهای مختلف در مثنوی معنوی و دوم برخورد مولوی با زبانهای مختلف و پدیده چندزبانی. چندزبانی موضوع مهمی در تحقیقات زبانشناختی است که میتوان گفت به یک زیرشاخه مستقل زبانشناسی تبدیل شده است. جنبههای گوناگون این پدیده مورد بررسی قرار میگیرد که یکی از آنها جنبه تاریخی زبانشناسی است. محققان تلاش میکنند متون را از این نگاه مورد بررسی قرار بدهند که یکی از کتابهای جالب از این منظر مثنوی معنوی است. مولوی از خراسان بوده و بیشتر عمرش را در آسیای صغیر زندگی کرده است. او با گویشوران زبانهای مختلف، پیروان فرهنگها و ادیان مختلف سر و کار داشته است. مثنوی منبع گرانبهایی در اینگونه تحقیقات معاصر محسوب میشود.
چه وجوهی از این پدیده را در مثنوی مولوی بررسی کردهاید؟
کتاب دارای 3فصل اصلی است. در فصل اول با عنوان چندزبانی در مقابل تکزبانی، تکوین پدیده چندزبانی در تاریخ بشر و جایگاه و نقش مولوی در این روند را که بیشتر،شامل دیدگاههای مولوی درباره چندزبانی است با نویسندگان دیگر بهخصوص دانته مقایسه کردهام. دانته بهعنوان نخستین نویسنده در تاریخ زبانشناسی معرفی میشود که به زبانهای بومی توجه داشته است. دیدگاههای مولوی نسبت به دانته بسیار مدرنتر و بهروزتر است، بهطوری که میتوان گفت بیشتر نزدیک به قرن بیستویکم است. جنبه دوم چندزبانی در ارتباط بین فرهنگها و اقوام و زبانهای مختلف است. در این فصل سعی کردهام از داستانهای مثنوی بهعنوان منبعی برای ارتباط امروزی بین فرهنگها استفاده کنم و نشان بدهم که مولوی چگونه اول سوءتفاهمها را خیلی خوب میفهمید و حسنتفاهمها را بین فرهنگها ترویج میکرد.
در فصل سوم با عنوان چندزبانی در عمل بیشتر به کاربرد زبانهای مختلف در آثار مولوی پرداختهام.
در نهایت به چه نتیجهای رسیدهاید؟
مولوی به 4زبان شعر مینوشت؛ فارسی، عربی، ترکی و یونانی. با وجود اینکه ابیات مولوی به این زبانها کم است اما نشان میدهد که مولوی به گویشوران این زبانها خیلی توجه داشته و به آنها احترام گذاشته است. برخلاف دیگر شاعران فارسیگو که اشعار چند زبانه در شعرشان بیشتر جنبه بلاغی و تفننی دارد، این ابیات در شعر مولوی کاملا بعد ارتباطی دارد؛ مولویای که میخواست با گویشوران زبانهای مختلف ارتباط برقرار کند اما چرا مولوی، مثنوی را به زبان فارسی سروده است؟ مثنوی برخلاف شاهنامه از روی وفاداری به زبان فارسی به این زبان سروده نشده است. اگر اینگونه بود مولوی اصطلاحات بیگانه را بهکار نمیبرد. مولوی حتی تلاش میکند در چند جا به زبان عربی شعر بگوید اما بعد خیلی زود به زبان فارسی برمیگردد:
فارسی گو گرچه تازی خوشتر است عشق را خود صد زبان دیگر است
اما حس زبانی مولوی به فارسی نزدیکتر است. بهخاطر همین فارسی را انتخاب میکند. دلیل دیگر انتخاب زبان فارسی مربوط به جایگاه زبان فارسی در آسیای صغیر است. یکی دو دلیل درونی دیگر نیز دارد.
چه کارهای تازهای در حوزه مولویپژوهی در دست ترجمه یا نگارش دارید؟
مدتی است که شروع به ترجمه « رساله سپهسالار» کردهام که امیدوارم تا چندماه آینده تمام شود. در سال آینده قصدم این است که کتابی درباره جایگاه متون کلاسیک فارسی در بوسنی و هرزگوین بنویسم.
خیلی ممنونم از شما که در این گفتوگو شرکت کردید. اگر نکته ناگفتهای دارید بفرمایید.
مردم شما باید بدانند که مردم بوسنی مردم ایران را خیلی دوست دارند. با وجود اینکه روابط سیاسی فراز و نشیب داشته اما نگاه مردم بوسنی به ایران خیلی مثبت است. مردم شما باید بدانند زبان و ادبیات فارسی در این کشور کوچک و دورافتاده مخاطبان زیادی دارد و جزء میراث فرهنگی همان ملت کوچک است. این ارتباط خیلی مهم است؛ پس ما باید آن را حفظ کنیم و تلاش کنیم که به همین خوبی بماند.
آشنایی شما با ادبیات معاصر فارسی چقدر است؟
نسبتاً خوب است. آثار بعضی از نویسندگان معاصر به بوسنیایی ترجمه شده است. ازجمله آثار محمود دولتآبادی، مصطفی مستور یا جعفر مدرس صادقی و یا از شاعران قیصر امینپور و... ما یک مجله ادبی در دانشگاه سارایوو داریم که یک شماره آن را به ادبیات معاصر فارسی اختصاص دادهایم.
گزارش از: مرتضی کاردر
این گزارش نخستین بار در روزنامه همشهری منتشر شده است.