روایت محسن رضایی از روز‌های مبارزه و انقلاب؛

فساد و هزینه‌های جشن‌های ۲۵۰۰ ساله برای ما قابل تحمل نبود/آشنایی با امام از طریق رادیو بغداد/گاه ساواک از دادگاه می‌ترسید/انقلاب در مقابل کودتا

وقتی نام امام در جلسات یا صحبت‌ها به میان می‌آمد، می‌گفتم: سلام الله علیه یا گاهی که یکی دو نفر اسم شاه را می‌آوردند، می‌گفتم: لعنت الله علیه. شنیدن این تکیه کلام‌ها برای بچه‌ها چیز جدیدی بود. آن‌ها که سال‌ها هم جلسه‌ای من در مسجد و انجمن بودند، این ادبیات را تا آن زمان از من نشنیده بودند. وقتی که این تعابیر را می‌شنیدند، از من می‌پرسیدند این چه رفتاری است؟
کد خبر: ۷۷۲۳۷۵
|
۱۹ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۶:۱۱ 08 February 2018
|
16137 بازدید

دوره زندان، دو نکته را از درون رژیم برای من ثابت کرد: یکی اینکه آدم‌های خوبی هم در میان نیرو‌های رژیم یافت می‌شوند. مثلاً رئیس زندان آدم بسیار مؤدبی بود و فوق العاده با افراد مؤدب برخورد می‌کرد، هرچند استوار پروین فرد زیردست او، مواد مخدر را به زندان وارد می‌کرد. دیگر آنکه برخورد ساواک با دادگاه به هیچ وجه از موضع بالا نبود و حتی احساس کردم ساواک از دادگاه می‌ترسد.

به گزارش «تابناک»؛ محسن رضایی با ورود به هنرستان در شانزده یا هفده سالگی به مبارزه سیاسی با رژیم شاه می‌پردازد و چندی بعد ساواک او را دستگیر و شکنجه و آزار می‌کند، ولی گزارش‌هایی که وی قبل از دستگیری از فعالیّت‌های رژیم در استان فارس و بوشهر و... تهیه کرده و برای رد گم کردن در آن به خدمات رژیم به محرومین اشاره نموده بود، باعث شد ساواک کوتاه بیاید و وی را از زندان آزاد کند.

رضایی از آن پس، مبارزه را جدی‌تر دنبال می‌کند و با چند تن از دوستان خوزستانی خود مثل علی شمخانی، غلامعلی رشید، فریدون مرتضایی و... گروه منصورون را تشکیل می‌دهد و از زندگی علنی به مبارزه مخفی و زندگی در خانه‌های تیمی روی می‌آورد. محسن رضایی در آستانه ورود به زندگی مخفی، در کنکور سراسری در رشته مکانیک در دانشگاه علم و صنعت قبول می‌شود.

همسر رضایی نیز به دلیل شرط ضمن عقد مبنی بر اینکه هر کجا رضایی رفت او هم در کنارش باشد، وارد خانه تیمی شد و از تهران به قم، دزفول، کاشان و... مهاجرت کرد که هر کجا برای خود داستانی مجزا دارد و شنیدنی و خواندنی است.

ورود مردم به مبارزه علیه رژیم پهلوی در سال‌های ۱۳۵۷ ـ. ۱۳۵۶، دوره دیگری از زندگی آقای رضایی است که با استقرار امام در مدرسه علوی در خیابان ایران و پیروزی انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، همراه است.

در ادامه بخش‌هایی از خاطرات و روایت‌های او از دوران مبارزه علیه رژیم پهلوی، زندان و شکنجه و روز‌های پیروزی انقلاب اسلامی را که برگرفته از کتاب راه (تاریخ شفاهی دکتر محسن رضایی) است می‌خوانید.

چگونگی ورود به فاز سیاسی و مبارزاتی در سال ۵۰
در سال ۱۳۵۰ که ما وارد فاز سیاسی و مبارزاتی شدیم، انبوهی کتاب و جزوه می‌خواندیم. از یک طرف جزوات چریک‌های فدایی و جزوات مجاهدین خلق [منافقین]و ازطرف دیگر، کتاب‌های دکتر شریعتی را می‌خواندیم. در کنار این‌ها کتاب‌هایی مثل استعمار نو یا میراث خوار استعمار یا مبارزات مائو را هم می‌خواندیم. برای آشنایی با جنگ شهری کتاب‌هایی با موضوع مبارزات چه گوارا و جنگ‌های چریک‌های شهری را می‌خواندیم. مطالبی نیز از رهبر قبل از مائو  که مبارزة چین را شروع کرد، می‌خواندیم. یکی دوتا از جزوه‌های مجاهدین خلق [منافقین]درباره فداییان اسلام به دست ما رسید، اما ما با هیچ کدام از این‌ها ارتباط نداشتیم و جزوة دقیقی هم دراختیار ما نبود؛ یعنی جزوه‌ای که با استفاده از آن از نحوه و کیفیت مبارزات آن‌ها مطلع شویم در دسترس نبود، ولی به طور ضمنی، به ما می‌گفتند مثلاً آن‌ها در زندان چطور با مأموران رفتار می‌کردند. یا نواب صفوی چطور دستگیر شد و چطور مقاومت کرد. درحقیقت، ادبیات شفاهی مبارزه به ما منتقل می‌شد، اما چیز دندان گیر و درست و حسابی از اقدامات فداییان اسلام پیدا نکرده بودیم که مثلاً آن‌ها چطوری [حاجی علی]رزم آرا  را زده اند یا مثلاً چه کار‌های دیگری درجهت رشد مبارزه می‌کردند.

فساد و هزینه‌های جشن‌های ۲۵۰۰ ساله برای ما قابل تحمل نبود

در آن موقع اخباری که به دست ما می‌رسید حکایت داشت که رژیم هزینه‌های زیادی را برای برپایی این جشن‌ها صرف کرده است؛ ازجمله سران کشور‌های مختلف دنیا و همسرانشان را با هواپیما‌های اختصاصی و با هزینه‌های بسیار زیاد به شیراز آورده بود و آن‌ها گروه گروه وارد ایران می‌شدند. برپایی این جشن ها، هزینه‌های بسیار زیادی را به کشور تحمیل کرد. ما ازطرفی این اخبار را که شنیدن آن برای ما قابل تحمل نبود.
در جریان جشن‌های ۲۵۰۰ ساله تیمی از دوستان را به شیراز فرستادیم تا از اتفاقات آنجا گزارش تهیه کنند. گزارشی که دوستان آوردند، بسیار تکان دهنده بود و به هزینه‌های سرسام آور جشن‌ها اشاره شده بود. به علاوه از وضعیت ظاهر زن‌ها که بسیار بد در مراسم ظاهر شده بودند، خبر دادند. ازجمله در گزارش آمده بود در چادر ملک حسین پادشاه اردن، چند نفر از دخترخانم‌های ایرانی را گذاشته بودند. ملک حسین آدم فاسدی بود.
پس از شنیدن این خبر، خیلی به غیرت ما برخورد. هم پول بیت المال صرف می‌شد و هم فساد صورت می‌گرفت. این گزارش در روحیات ما برای جدی گرفتن مسئله مبارزه بسیار مؤثر بود.

 ژاندارم بودن ایران در منطقه در راستای منافع ملی نبود
ارتش ایران به جای اینکه از مرز‌های ایران دفاع کند، افراد خود را به عمان می‌برد و به عنوان ژاندارم امریکا در آنجا آدم می‌کشد و ارتش ما دارد برای امریکا خدمت می‌کند. البته ایران همیشه در منطقه خودش امپراتوری بزرگی بوده که در منطقه امنیت سازی می‌کرده است. اگر ایران این موضوع را به عنوان منافع ملی تعقیب می‌کرد، هیچ ایراد و اعتراضی نبود، ولی عملاً در نقش ژاندارم می‌رفت و مردم مسلمان منطقه را می‌کشت یا آن‌ها را سرکوب می‌کرد و این برای کشور ما وجهه و توجیه خوبی نداشت.

جاذبه خواندن کتاب‌های دکتر شریعتی و مهندس بازرگان
از سال ۱۳۵۰ به بعد، سعی کردم با تحفظ، اعضای انجمن را تحت تأثیر موضوعات سیاسی روز قرار بدهم؛ لذا کتاب‌های دکتر شریعتی و مهندس بازرگان و دیگر کتاب‌های انقلابی را که در آن موقع چاپ می‌گردید و می‌شد به آن‌ها دسترسی پیدا کرد یا کتاب‌هایی مانند تفسیر پرتوی از قرآن آیت الله طالقانی و نظایر این‌ها را از اهواز به مسجدسلیمان می‌آوردم و به بچه‌های انجمن می‌دادم تا آن‌ها را مطالعه کنند.
مطالعه کتاب‌های برخی شخصیت ها، مثل کتاب‌های دکتر شریعتی که درحقیقت نقد غیرمستقیم حکومت بود و هم احساسی و هم مذهبی بود، جاذبه بسیار زیادی در من ایجاد کرد.

تعبیر سلام الله علیه برای امام و لعنت الله علیه برای شاه
به خاطر دارم وقتی نام امام در جلسات یا صحبت‌ها به میان می‌آمد، می‌گفتم: سلام الله علیه یا گاهی که یکی دو نفر اسم شاه را می‌آوردند، می‌گفتم: لعنت الله علیه. شنیدن این تکیه کلام‌ها برای بچه‌ها چیز جدیدی بود. آن‌ها که سال‌ها هم جلسه‌ای من در مسجد و انجمن بودند، این ادبیات را تا آن زمان از من نشنیده بودند. وقتی که این تعابیر را می‌شنیدند، از من می‌پرسیدند این چه رفتاری است؟ آن زمان بحث‌های سیاسی در مسجدسلیمان آن قدر فراگیر نبود که همه بفهمند این حرف‌ها بوی سیاست می‌دهد. به من می‌گفتند: شما چرا این‌ها را می‌گویید؟ برای چه این تعابیر را به کار می‌برید؟ من هم برایشان توضیح می‌دادم که امام، این طوری است و شاه آن طوری هست. البته، در این دوران اطلاعات من از امام بسیار کم بود، اطلاعات زیادی از امام نداشتم، چون از حوادث ۱۵ خرداد و پس از آن مطلب زیادی نمی‌دانستم. در قیام ۱۵ خرداد [سال ۱۳۴۲]، من ده یازده سالم بود.

حسابمان را از منافقین در سال ۵۳ جدا کردیم
احساس می‌شد یک امداد الهی به ما کمک می‌کند که راه حقیقی را پیش بگیریم. واکنشی که در این سن و سال، دربرابر بروز انحراف در سازمان مجاهدین [منافقین]انجام دادیم، از همین مقوله است. بزرگانی بودند که حتی بعد از انقلاب هم ارتباطشان را با منافقین ادامه دادند، ولی ما قبل از انقلاب حساب منافقین را از مبارزة اسلامی جدا کردیم. درحقیقت دور منافقین خط قرمز کشیدیم، درحالی که بعضی از بزرگان انقلاب تا یک هفته مانده به اعلام قیام مسلحانه سازمان منافقین در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، حتی بعضی از آن‌ها تا ۲۴ ساعت قبل از اعلام قیام مسلحانة سازمان، همچنان با آن‌ها ارتباط داشتند. نمی‌خواهم بگویم به آن‌ها انتقاد نداشتند، ولی احتمالاً امید داشتند که آن‌ها دوباره به دامن اسلام برگردند و لذا از آن‌ها کاملاً ناامید نبودند. ولی ما قبل از انقلاب، در سال ۱۳۵۳، حساب خود را با سازمان منافقین در مبارزه جدا کردیم. در آن موقع، من بیست ساله بودم، ولی تشخیص دادم منافقین منحرف شده اند و حساب خودمان را از آن‌ها جدا کردیم. چنین درک و تصمیمی خارج از توانایی‌های ما در این گونه امور پیچیده بود.

آشنایی با امام از طریق رادیو بغداد
خود من ازطریق رادیو بغداد با امام آشنا شدم که اولین مورد صدور اطلاعیه امام درباره جشن‌های ۲۵۰۰ ساله بود. من متن این اطلاعیه را از رادیو بغداد گرفتم و با دستگاه استنسیل پنجاه تا صد نسخه تکثیر کردیم.

تمرین برای مقاومت در زندان و فریب بازجو‌ها
مطلب دیگری که در کنار رعایت مسائل اطلاعاتی و امنیتی به آن توجه داشتیم، یکی مقاومت در زندان و دوم تمرین برای فریب بازجو‌ها بود. درمورد اینکه اگر ما را شکنجه کردند چطوری شکنجه‌ها را تحمل کنیم؛ بعضاً همدیگر را شلاق می‌زدیم تا توان مقاومتمان را بالا ببریم که اگر ما را دستگیر کردند با خوردن اولین شلاق دچار شوک نشویم و برای ما غیرقابل انتظار نباشد، بلکه خودمان را عادت بدهیم به اینکه بتوانیم با آن کنار بیاییم و با تمرین بتوانیم به شکنجه در زندان عادت کنیم.
*
تصویرسازی در ذهن ساواک با همه نوع ابزاری که آن‌ها در اختیار داشتند، کار آسانی نبود. از یک طرف، اطلاعات مهمی مثل عملیات مسلحانه‌ای که انجام داده بودیم، خط قرمز ما بود که نباید به بازجو‌ها می‌گفتیم و از طرف دیگر، می‌باید به آن‌ها وانمود می‌کردیم که اگر ما در گذشته مبارزه می‌کردیم و اعتقاد داشتیم که رژیم عامل فقر در جامعه است، حالا نظرمان برگشته است. القای چنین تصویری در ذهن مأموران ساواک در زیر شکنجه و یا در مقابل اعترافات بعضی از دوستان کار بسیار سختی بود، ولی دوستان ما، چون از قبل توجیه شده بودند، این نقش‌ها را در زندان به خوبی بازی کردند. هنگام شکنجه، علاوه بر اینکه ما را با کابل می‌زدند، با مشت و لگد هم می‌زدند. بعضی وقت‌ها دونفری می‌زدند. بعد از مدتی، ما را به سلول‌های انفرادی زندان اهواز بردند، ولی پس از چند روز، دوباره از زندان به ساواک آوردند. هرچه اطلاعاتشان از ما بیشتر می‌شد، به فراخور اطلاعات جدیدی که کسب می‌کردند، ما را دوباره از زندان به ساواک می‌آوردند.


گاه ساواک از دادگاه می‌ترسید
دورة زندان، دو نکته را از درون رژیم برای من ثابت کرد: یکی اینکه آدم‌های خوبی هم در میان نیرو‌های رژیم یافت می‌شوند. مثلاً رئیس زندان آدم بسیار مؤدبی بود و فوق العاده با افراد مؤدب برخورد می‌کرد، هرچند استوار پروین فرد زیردست او، مواد مخدر را به زندان وارد می‌کرد. دیگر اینکه برخورد ساواک با دادگاه به هیچ وجه از موضع بالا نبود و حتی احساس کردم ساواک از دادگاه می‌ترسد.

آتش زیر خاکستر دانشگاه‌ها
در آن موقع دانشگاه‌های کشور حالت آتش زیر خاکستر را داشت. یعنی از سال ۱۳۵۴ به بعد که ما وارد دانشگاه شدیم، در این چند سال تلاش‌های شهید مطهری، دکتر شریعتی، مهندس بازرگان، چریک‌های فدایی، مجاهدین خلق [منافقین]و نظایر این‌ها فضا را کاملاً ملتهب کرده بود. اگرچه وضعیت دانشگاه مثل آتش زیر خاکستر بود، امّا دانشجویان راهکاری نمی‌دیدند. مسجد دانشگاه شلوغ بود، دانشجویان می‌آمدند جمع می‌شدند. قرآنی که می‌خواندند یا تفسیری که می‌گفتند، اشاره و کنایه به شرایط روز و وضعیت سیاسی کشور داشت. امّا فعالیت سیاسی به صورت آشکار و واضح انجام نمی‌شد. بحث‌ها بیشتر درگوشی و بین دو نفر یا سه نفر بود.

بعضی از مجاهدین و فدایی‌ها امام را رقیب سیاسی خود می‌دانستند
هم چریک‌های فدایی ۴ و هم مجاهدین خلق با مبارزه مردم دو مشکل داشتند: یکی پیوستن به مردم در مبارزه را برای مبارزین کار درستی نمی‌دانستند و اشکال دیگر که دوستان ما آن را نداشتند، ولی منافقین و چریک‌های فدایی داشتند، این بود که حرکت اعتقادی و دینی امام خلاف اعتقادات آن‌ها بود. آن‌ها می‌گفتند، معلوم نیست حتی اگر این مبارزه پیروز شود، به نفع ما باشد. چریک‌های فدایی و مجاهدین خلق [منافقین]پیروزی مردم به رهبری امام و روحانیت را به ضرر خودشان می‌دانستند. حداقل می‌شود گفت: درمورد آن ابهام داشتند و اعتقادی به این موضوع نداشتند. بعضی از آن‌ها نهضت امام را مخالف خودشان می‌دانستند و امام را رقیب سیاسی خودشان احساس می‌کردند. مثل الآن که بعضی به دلایل بی مبنا با کسانی که جبهه رفته اند خود را در رقابت سیاسی می‌بینند.

حفاظت از امام چند روز مانده به پیروزی انقلاب
اولین گروه‌هایی که بعداً سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را شکل دادند؛ یعنی "گروه جدید منصورون" و "گروه توحیدی صف" به هم وصل شدند. در وضعیتی حفاظت از امام را به عهده داشتیم که هنوز انقلاب پیروز نشده بود و هنگامی که حضرت امام حکم آقای مهندس مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت صادر کردند، بحث‌ها خیلی جدی‌تر شد، چون عملاً دو دولت در درون کشور به وجود آمده بود. دولت شاپور بختیار با تشکیلاتی که از رژیم شاه به ارث برده بود و دولت آقای مهندس بازرگان که با تأیید امام نخست وزیر انقلاب شده بود.

انقلاب در مقابل کودتا
بعد از ظهر روزِ۲۱ بهمن ۵۷، ساعات عجیبی بود. انقلاب در مقابل کودتا قرار گرفت. ابتدای خیابان ایران، مخفیانه از محل استقرار امام، حفاظت می‌کردیم. اطلاعیه حکومت نظامی خوانده شد که از ساعت ۵ بعد از ظهر به بعد، تردد و عبور و مرور ممنوع است و کسی از خانه‌ها بیرون نیاید. بلافاصله از سوی حضرت امام (ره) به ما گفتند:"به سطح شهر بروید و به مردم اعلام کنید که هیچ کس به خانه نرود. " در چنین شرایطی بود که از یک سو مردم و از سوی دیگر تانک ها، به خیابان‌ها سرازیر شدند. یعنی انقلاب و کودتا رو در روی یکدیگر قرار گرفت و سرانجام با عنایات الهی، انقلاب اسلامی پیروز شد.

ملاقات با امام نشئه بهشتی بود
ملاقات من با امام یک موضوع رویایی بود. بیشتر به یک نشئه بهشتی شباهت داشت. در پوست خود نمی‌گنجیدم. ملاقات من با امام جنبه یک عاشق دل سوخته با یک معشوق آسمانی را داشت. آن قدر محو امام بودم که نفهمیدم بین من و امام چه گذشت. مبهوت عظمت و چهره امام بودم.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # دمشق # الجولانی
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
تحولات اخیر سوریه و سقوط بشار اسد چه پیامدهایی دارد؟