بیتوجهی به ساختار جمله و از سویی استفاده نابجا از واژهها و حتی اصطلاحات زبانی، چندی است زبان فارسی رسمی کشورمان را با مشکلات متعددی روبهرو کرده است. مشکلاتی که برخی بهدنبال یافتن مقصر آن در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی هستند و برخی دیگر هم از نقش نظام آموزشی و از سویی سازمانهایی همچون فرهنگستان زبان و ادب فارسی میگویند که وظیفه پاسداری از زبان فارسی را برعهده دارند. البته همانطور که کارشناسان ادبی میگویند رسانهها هم از جایگاه مهمی در پیدایش مشکلات ساختاری زبان برخوردارند، آنچنان که بهروز بهزادی، روزنامه نگاری که بیش از چهار دهه از ورودش به عرصه مطبوعات میگذرد، رسانهها و بویژه تلویزیون را یکی از مقصران اصلی تغییرات منفی زبانی طی سالهای اخیر میداند. او در گفتوگویی که میخوانید تأکید بسیاری بر الگوپذیری مخاطبان از نحوه گفتوگوی گویندگان و همچنین بازیگران فیلمها و سریالها دارد و ابراز تأسف میکند ازاینکه مدیران این رسانه توجهی به رسالت خود در راستای حفظ و پاسداری از زبان رسمی کشورمان ندارند. البته بهزادی منکر نقدهایی که به شبکههای اجتماعی میشود و از سویی کم کاریهای نظام آموزشی هم نیست اما میگوید: «با توجه به دامنه نفوذی که تلویزیون میان مخاطبان دارد، مسئولیت بزرگی برعهده دارد، مسئولیتی که گویا مدیران رسانهها توجهی به آن ندارند!» البته این پیشکسوت عرصه مطبوعات که سابقه سردبیری و دبیری نشریات مختلفی را دارد به نحوه مدیریت روزنامهها هم گلایه دارد و میگوید: «شرایط به گونهای شده که گویی مدیران رسانهها درنشریات را باز کرده و هر فردی را بدون توجه به تخصصی که باید داشته باشد بهعنوان خبرنگار و روزنامه نگار میپذیرند!» آنطور که بهزادی میگوید تسلط سردبیران و دبیران نشریات به زبان فارسی از اهمیت بسیاری برخوردار است، مسألهای که در کشورمان توجه چندانی به آن نمیشود. گپ و گفت کوتاهمان را با نگاهی به تأثیر رسانهها در وضعیت فعلی زبان فارسی و نقدهایی که به آنها وارد است میخوانید.
چه میزان از آسیبی که طی سالهای اخیر متوجه زبان فارسی شده، نشأت گرفته از عملکرد اشتباه رسانهها است؟
متأسفانه بخش عمدهای از این آسیب از سوی رسانهها متوجه زبان فارسی شده، البته در این بین نقش رسانه ملی بیش از سایر رسانه هاست. هرچند که طی سالهای اخیر بخش عمدهای از مخاطبان خود را از دست داده، با این حال تأثیری بیش از سایر رقبایش دارد. تلویزیون از مرجعیت بیشتری در مقایسه با سایر رسانهها در ارتباط با دستور زبان فارسی و از سویی اثر گذاریاش بر زبان گفتوگوی مردم برخوردار است. صدا و سیما با توجه به کم کاری و بیدقتی مسئولان آن در حفظ میراثی که بزرگانی همچون سعدی برای حفظ آن خوندلهای بسیار خوردهاند منجر به بروز آسیبهایی بنیادی در ساختار زبان محاورهای فارسی شده است.
طی چند روز اخیر با چند نفر از همکاران رسانهای در ارتباط با همین مسأله صحبت میکردیم، حاصل این گفتوگو این بود که باید باور کنیم و بدانیم که تنها با گذشت یکی- دو نسل دیگر ساختار صحیح زبان فارسی از میان میرود. اگر مسئولان چارهای برای این مسأله نیندیشند جوانان چند نسل آینده دیگر نمیتوانند با ذخایر گرانبهای زبان و ادبیات فارسی، همچون «بوستان و گلستان»، «شاهنامه» و... حتی ارتباط برقرار کنند. زبان فارسی اگر همین روند را طی کند کم کم آنقدر تغییر پیدا میکند که زبان به کار رفته در این شاهکارهای گرانسنگ ادبی برای آنان بیگانه خواهد بود. زبان رسمی کشورمان در حال سپری کردن تغییراتی بسیار سریع و از سویی منفی است.
نقش فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این بین چیست؟ اگر این سازمان بدرستی از پس وظایفی که بر عهده آن گذاشته شده برآید که نباید شاهد چنین روندی در تضعیف ساختار زبان فارسی میان مردم باشیم!
آن طور که از فعالیتهای فرهنگستان زبان و ادب فارسی طی این سالها متوجه شدهام گویا عملکرد چندان مثبتی در این زمینه ندارد. نمیدانم اصلاً فرهنگستان طی این سالها مشغول چه کاری شده که به رسالت مهمی که بر عهده گرفته بدرستی عمل نمیکند. جایگاهی که فرهنگستان میان مردم دارد و نقدهایی که هر از چندی متوجه آن میشود بیشتر بواسطه واژهگزینیهایی است که انجام میدهد اما با استقبالی روبهرو نمیشود؛ آنچنان که واژه سازیهای آن گاهی حتی دستمایه شوخی هم میشود. البته این مشکل تنها به سالهای اخیر محدود نمیشود و چه بسا که بتوان گفت از همان ابتدا با آن روبهرو بوده است. در حال حاضر واژه سازیهایی از سوی خود مردم انجام میشود که خطر بینهایت زیادی برای زبان فارسی دارند. بهعنوان نمونه شاهد ورود فعلهای معین(فعلهای کمکی) متعددی به زبان فارسی هستیم که تأثیری بسیار مخرب در حفظ موجودیت آن دارند. این افعال نادرست در حال تغییرمنفی زبان فارسی هستند و این در حالی است که هیچ فرد مسئول و سازمانی هم به فکرحل آن نیست.
از بحث فرهنگستان که بگذریم، عملکرد منفی رسانههای مکتوب در بروز این آسیبها بیشتر اثرگذار بوده یا رسانه ملی؟
پاسخ این سؤال به میزان بُرد هر یک از این رسانهها بازمی گردد، از همین رو میتوان گفت که رسانه ملی با توجه به بُرد بالایی که دارد مقصر اصلی است. شمارگان رسانههای مکتوب به قدری نیست که بتوان آنها را با تلویزیون مقایسه کرد، البته همان طور که اشاره شد رسانه ملی هم بخش قابل توجهی از مخاطبان خود را از دست داده اما همچنان اثرگذارترین رسانه کشورمان به شمار میآید.
به این نکته اشاره کردید که بیشترین آسیب از سوی رسانه ملی متوجه زبان فارسی شده، این عملکرد منفی بیشتر در نحوه صحبت گویندگان و مجریهای برنامههای آن است یا در مکالمههای میان بازیگران فیلم و سریالها؟
متأسفانه این بیتوجهی هم در کلام مجریان برنامههای مختلف تلویزیون و هم در دیالوگهایی که میان بازیگران فیلم و سریالها ردوبدل میشود مشهود است. برخی میگویند زبانی که در دیالوگهای میان بازیگران رد و بدل میشود زبان محاوره است و نباید درباره آن چندان سخت گرفت. با گفته مذکوربه هیچ وجه موافق نیستم چراکه به نظر من همین بیتوجهیها و توجیه هاست که چنین آسیبهایی را متوجه زبان فارسی کرده است. در همین رابطه به نمونهای اشاره میکنم؛ به تازگی بیننده برنامهای از رسانه ملی بودم که بیان گوینده موجب تعجبم شد. در نمونهای که میخواهم به آن اشاره کنم مجری به جای استفاده صحیح از واژه مالکیت که در زبان فارسی مشخص است، گفت: «این برای منه.» در حالی که باید میگفت: «این متعلق به من است.» و حتی اگر دقیقتر آن میشد:«این از آن من است.» این تغییر بنیادیترین بخشهای ساختار زبان نزد مخاطبان است و متأسفانه هیچ مسئولی در این رابطه کاری نمیکند. البته همه مشکل هم تنها از رسانه ملی نیست، به عملکرد سردبیران روزنامهها هم نقد بسیاری وارد است. شما اگر به صفحه نخست روزنامهها نگاه کنید حتی در تیتر یک آنها هم به ایراداتی از این دست برمی خورید. عنوانی که در رسانهها از آنها با «دبیر» و«سردبیر» یاد میشود به معنی نویسنده است. فردی که در مطبوعات عنوان دبیری به او میدهند جایگاهی مشابه نویسندگی دارد. فردی که موفق به کسب چنین جایگاهی میشود، فارغ از حوزه و بخشی که در آن مشغول شده ابتدا باید به زبان فارسی و ساختار آن احاطه کاملی داشته باشد.
آسیب به ساختار زبان در سایر کشورها و تغییرات منفی زبانی آنها به چه شکلی ست؟ آنها چقدر و به چه شیوهای از زبان رسمیشان محافظت میکنند؟
تا آنجا که من میدانم در کشورهای دیگر هم زبان با چنین آسیبهایی روبهرو است، بهعنوان نمونه در کشور امریکا که مردم آن عادت بسیاری به خلاصه کردن جملات با اصطلاحات خاص خود دارند این قبیل مشکلات مصداقهای بسیاری دارد. با این حال مدیران رسانههای آنها اجازه ورود این آسیبها را از زبان محاوره به زبان رسانهها نمیدهند، درست برخلاف اتفاقی که ما در کشورمان با آن روبهرو هستیم. در رسانههای آنان افرادی مشغول کار هستند که به اصول ساختاری نوشتن آشنا هستند و تلاش میکنند که زبان کشور خود را از آسیبهای اینچنینی دور نگه دارند. اما در ارتباط با رسانههای ما اینگونه نیست، مسئولان رسانههای ما گویی که در را باز کرده و هر فردی که از راه رسیده را به حیطه خبرنگاری و روزنامه نگاری راه دادهاند. سؤال من این است که چرا فردی که حتی دستور زبان فارسی را بدرستی نمیداند بهعنوان دبیر و روزنامه نگار کار میکند! همین چند روز اخیر داستانی از یک نویسنده ایرانی میخواندم، در آن داستان هم از همین واژههایی که آنها را همچون ویروس میدانم به وفور استفاده شده بود. اسم نویسنده مذکور را نمیبرم اما همینقدر بس که بدانید با وجود همه نقدهایی که به ساختار زبانی نوشتههایش وارد است ادعای این را دارد که باید به او جوایز جهانی بدهند! چنین افرادی نه تنها زبان فارسی را نابود میکنند بلکه حتی مسئولیت کارشان را هم قبول نمیکنند.
علت این همه بیتوجهی از کجا نشأت میگیرد؟
این بیتوجهی به مدارس و کم کاری وزارت آموزش و پرورش بازمیگردد. وقتی که زبان فارسی را نه تنها در مدارس، بلکه حتی در دانشگاهها هم نادیده گرفتهایم نتیجهاش همین گرفتاریهایی میشود که امروز گریبانمان را گرفته است.
به این نکته اشاره کردید که مقصر اصلی در این آسیب، رسانه ملی است. اگر آموزش و پرورش و بهدنبال آن نظام دانشگاهی بدرستی از پس وظیفهای که در این رابطه دارند برآیند که رسانهها گرفتار چنین شرایطی نخواهند شد. با این حساب بهتر نیست که بگوییم مقصر اصلی نظام آموزشی و کم کاریهای آن است؟
بله، من هم قبول دارم، اگر نظام آموزشی بدرستی از پس وظیفه خود برآید وضعیت رسانهها هم به مراتب بهتر میشود. با این همه، ایرادی که به آموزش و پرورش و وزارت علوم وارد است از مدیران رسانهها سلبمسئولیت نمیکند. سردبیری شغل بسیار مهمی است، دبیری هم جایگاه بسیار با اهمیتی دارد چراکه هر دو این عنوانها از نظر مواردی که گفتیم برابر با نویسندگی است و نباید نصیب هر کسی بشود! دبیر و سردبیر افرادی هستند که باید در امر نویسندگی تسلط کافی داشته باشند. وضعیت زبان در مطبوعات و دیگر نشریههای مکتوب خوب نیست و در ارتباط با ساختار زبان با نقدهایی جدی روبهرو هستیم. تنها کافی است روزنامههای همین امروز را بررسی کنید تا ببینید آنها هم مملو ازهمین مسائل هستند. مسئولان آموزشی و فرهنگی اگر خواهان حل این مشکلات هستند باید کار خود را از مدارس آغاز کنند. این مسأله هم نیاز به انجام بررسیهای جدی و از سویی بهره گرفتن از راهنماییهای کارشناسان آموزشی و افراد باتجربه در این زمینه دارد. چطور از معلمانی که نه اهل مطالعه هستند و نه اینکه دستور زبان فارسی را میدانند انتظار داریم که گامی در راه آموزش صحیح آن بردارند! نتیجه وجود چنین معلمانی در مدرسه تربیت فرزندانی میشود که از زبان فارسی و ساختار صحیح آن فاصله بسیاری گرفتهاند. وقتی در جامعهای بنیان زبان رسمی از میان برود چنین اتفاقی رخ میدهد. جالب است که بدانید این آسیبها تنها متوجه زبان فارسی نیست و سایر زبانهای رایج در کشورمان هم درگیر چنین مشکلاتی شدهاند. تا حدی با زبان ترکی خودمان آشنا هستم و میدانم که این اتفاق حتی در زبان ترکی که از زیباترین افعال برخوردار است هم رخ داده. زبانی که بخش بزرگی از جغرافیای ایران به آن تکلم میکنند هم در حال از میان رفتن است و این مسأله جای تأسف بسیار دارد.
در این بین شبکههای اجتماعی چه نقشی دارند، برخی برای اینترنت و شبکههای مجازی دایره نفوذ بسیاری قائل هستند و آن را مقصر اصلی میدانند.در چنین شرایطی اگر رسانهها بدرستی از پس وظیفهشان برمی آمدند بازهم شبکههای اجتماعی قادر به بروز چنین مشکلاتی بودند؟
خواه ناخواه بخشی از این آسیبها از سوی شبکههای اجتماعی متوجه زبان شده است، به شبکههای مجازی بواسطه آنکه در اختیار مردم هستند نمیشود ایراد چندانی گرفت. اشتباه زبانی افراد در فضای مجازی بواسطه آموزشهای اشتباه مدارس و بعد هم از سوی رسانهها است. این وظیفه نظام آموزشی و رسانه هاست که زبان را حفظ کنند.
سهلانگاریهای بیشماری که از سوی رسانه ملی متوجه این بخش مهم ازفرهنگمان شده که همچون جنایتی بزرگ در حق فرهنگمان به شمار میآید. اگر چارهای برای حل این مسأله اندیشیده نشود به مرورارتباط میان چند نسل آینده با شاهکارهای زبان فارسی قطع میشود و جوانان دورههای بعد دیگر نمیتوانند ارتباطی با حافظ، فردوسی و رودکی بگیرند و از نوشتههای آنان حتی سردربیاورند، چراکه حتی نمیتوانند این گنجینههای کهن را بخوانند. افرادی هم که از فرهنگ و پیشینه خود فاصله بگیرند به مرور هویت خود را از دست میدهند. به گمانم چیزی بدتر از بیهویت شدن را نمیتوان برای مردم هیچ کشوری تصور کرد.
گفتوگو از: مریم شهبازی
این گفتوگو نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.