افراد زیادی مدعی هستند که ایالات متحده آمریکا و روسیه وارد یک جنگ سرد جدید شدهاند. مقالات متعددی در این خصوص را میتوان در نشریات مختلفی از جمله پولتیکو، نیویورکر و نیشن مشاهده کرد. جستجویی کوتاه در گوگل نشان میدهد که حتی وبسایتی در این خصوص ایجاد شده است. سخنان تند و تهاجمی سیاستمداران در هر دو کشور نیز به شکل فزایندهای در حال تشدید است. پوتین رئیسجمهور روسیه اخیراً از تسلیحات پیشرفته هستهای این کشور رونمایی کرده و در مقابل ایالات متحده نیز به شکل مکرر از به روز رسانی تسلیحات هستهای خود سخن میگوید.
به گزارش «تابناک»، استفن والت اندیشمند سرشناس آمریکایی در مقالهای در فارین پالیسی، اگر چه این وضعیت را نامناسب ارزیابی میکند ولی سخن گفتن از جنگ سرد جدید را بیش از این که آگاهیبخش باشد، گمراهکننده میداند. در واقع آن چه که در حال حاضر میان آمریکا و روسیه در جریان است، سایهای کمرنگ از جنگ سردی است که بیش از چهار دهه میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در جریان بود. تکرار ادعاهای مربوط به بروز جنگ سرد جدید از این جهت گمراهکننده است که در آن نقش رهبران فعلی دو کشور در ایجاد شرایط فعلی نادیده گرفته میشود، ناظرین را از توجه به رقابتها و مسائل جدیتر صحنه سیاست بینالملل دور میکند و مانع تفکر مناسب در باره آیندهای میشود که به زودی ظهور خواهد کرد.
برای ابطال این ادعا که اکنون جنگ سرد جدیدی میان آمریکا و روسیه در جریان است، لازم خواهد بود که شرایط جنگ سرد بین آمریکا و شوروی بازخوانی شود.
در ابتدا باید توجه داشت که جنگ سرد رقابت بین دو قطب در صحنه روابط بینالملل بود که قدرت آنها به مراتب بیشتر از دیگر کشورهای حاضر در صحنه بینالمللی بود. در حالی که عوامل دیگری هم در رقابت و دشمنی دو طرف نقش داشتند ولی مساله اصلی این بود که هر یک از این قطبهای جهان دوقطبی آن روز، به طور بالقوه بزرگترین تهدید برای طرف مقابل بود. حتی میشود گفت که رقابت و دشمنی میان آمریکا و شوروی، نتیجه طبیعی ساختار بینالمللی آن زمان بود.
از سوی دیگر باید توجه داشت که در آن زمان علیرغم برخی برتریهای آمریکا، قدرت دو طرف به طور تقریبی شبیه یکدیگر بود. اقتصاد آمریکا تقریبا دو برابر اقتصاد شوروی بود؛ ضمن این که، آمریکا دوستان به مراتب قابلتری داشت. در واقع، آمریکا کشورهایی مانند آلمان غربی، بریتانیا، ژاپن، فرانسه، اسرائیل و تعداد دیگری از قدرتمندترین کشورها را در کنار خود داشت ولی شوروی متحدانی مانند یمن جنوبی، کوبا، آنگولا و تعدادی از اقمارش در پیمان ورشو را در کنار خود داشت. ضمن این که روابط با چین کمونیست که در دورهای شریک کوچکتر شوروی بود، به مرور خراب شد و در دهه 1970، چین بیش از این که با شوروی همراهی کند با آمریکا هماهنگ شد. در همان دوره، وضعیت مصر نیز تغییر مشابهی را شاهد بود. ایالات متحده توانایی قدرتافکنی به مراتب بیشتر، نیروی دریایی و هوایی برتر با تجهیزات پیشرفتهتر و آموزش بهتر در اختیار داشت. در مقابل شوروی ارتش زمینی بزرگ و مجهزی داشت که برای نبردی تهاجمی طراحی شده بود و به مرزهای اروپای غربی نزدیک بود و فاصله کمی نیز با خلیج فارس داشت. شوروی همچنین زرادخانه هستهای عظیمی در اختیار داشت. به طور کلی توازن قوا به سود آمریکا بود ولی اختلاف به اندازهای نبود که از شوروی نگرانی نداشته باشد. بنابراین دو طرف به شکل پیوسته در حال رقابت بودند و از هیچ کاری برای تضعیف طرف مقابل ابایی نداشتند ولی مواظب بودند که جنگ جهانی سوم، آغاز نشود.
از سوی دیگر، جنگ سرد رقابتی سهمگین میان دو ایدئولوژی رقیب یعنی سرمایهداری لیبرال و مارکسیسم – لنینیسم بود. هر دو ایدئولوژی، به شکل ذاتی مدعی جهانشمولی بودند و طرفداران هر یک از این ایدئولوژیها ادعا میکردند که مدلی برای نظم اجتماعی ارائه میکنند که در هر جایی از دنیا قابل استفاده است. سرمایهداری لیبرال مدعی بود بر حقوقی استوار است که هر انسانی باید از آن برخوردار باشد و در مقابل مارکسیسم-لنینیسم مدعی بود بر قواعد علمی توسعه اجتماعی و اقتصادی بنا شده که مارکس و پیروان وی آن را کشف کردهاند. طرفداران مدعی جهانشمولی هر یک از ایدئولوژیها، خود را موظف میدانستند که تا حد ممکن آن را در جهان اشاعه دهند. بدتر از این، از آن جایی که هر دو ایدئولوژی مدعی جهانشمولی بودند، طرف مقابل حضور آن در هر جایی را تهدید و چالشی مهم برای مشروعیت خود در نظر میگرفت. بنابراین هیچ یک از دو طرف نمیتوانست به راحتی وجود طرف مقابل را تحمل کند.
همانگونه که دانشمندان مختلف روابط بینالملل نشان دادهاند، جنگ سرد رقابتی عالمگیر بود که در همه قارهها در جریان بود. رقابت بین مسکو و واشنگتن در بیشتر مسائل جهان بعد از پایان جنگ جهانی دوم عاملی تعیینکننده بود و بر نقاط مختلف جهان در اروپا، خاورمیانه، آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین تاثیرگذار بود.
همگان باید به این ویژگیهای آن دوران توجه داشته باشند و نباید فراموش کرد که این دوران شاهد چندین بحران شدید هستهای بود، رقابتی تسلیحاتی را شامل میشد که در جریان آن هر طرف هزاران سلاح عظیم هستهای در اختیار داشت و همچنین جنگهایی نیابتی بین دو طرف سبب جان باختن میلیونها نفر شد. وضعیت امروز هم نگرانکننده و خطرناک است ولی ماجرای جنگ سرد، ماجرای دیگری بود.
اولا باید توجه داشت که دنیای امروز یک دنیای دوقطبی نیست. عدهای معتقدند که دنیای امروز، دنیایی تکقطبی است و عده دیگری بر این نظر هستند که در جهان چندقطبی امروز، آمریکا قطبی به مراتب سنگینتر است. اگر قرار باشد دنیا به شکل دوقطبی برگردد، که البته بسیاری چنین وضعیتی را پیشبینی میکنند، قطب دوم در دنیای دوقطبی بعدی، چین خواهد بود و نه روسیه. و این وضعیتی متفاوت از زمان شروع جنگ سرد قبلی است که در آن آمریکا و شوروی دو قطب اصلی بودند و چین شریک کوچکتر شوروی بود. ولی در دنیای دوقطبی آینده، روسیه بعد از دو قطب اصلی یعنی آمریکا و روسیه خواهد بود وحتی پس از دورهای، هند نیز از روسیه سبقت خواهد گرفت.
دومین دلیل برای رد ادعای جنگ سرد جدید میان آمریکا و روسیه این است که در زمان جنگ سرد قبلی، برابری نسبی بین آمریکا و شوروی برقرار بود ولی اکنون آمریکا در همه زمینهها به مراتب قویتر از روسیه است. اقتصاد 20تریلیون دلاری آمریکا تقریبا ده برابر اقتصاد دو تریلیون دلاری روسیه است. آمریکا از نظر فناوری بسیار پیشرفته و بسیار نوآورانه است، در حالی که روسیه به صادرات انرژی متکی است که همزمان با کاهش وابستگی دنیا به سوختهای فسیلی، از اهمیت آن کاسته میشود. کمتر کسی اکنون در دنیا، پولش را برای خرید تلفنهای همراه هوشمند ساخت روسیه ذخیره میکند. جمعیت آمریکا به نسبت جوان و ضمناً در حال افزایش است در حالی که جمعیت روسیه به سرعت در حال پیر شدن است و البته در سالهای آینده نیز به شدت کاهش خواهد یافت. در قیاس با زمان جنگ سرد، مقایسه آمریکا و روسیه، نه مقایسه دو قدرت برابر، بلکه شبیه مقایسه گودزیلا و بامبی است.
مساله سوم این است که امروزه هیچ رقابت ایدئولوژیکی بین آمریکا و روسیه وجود ندارد. ممکن است بپذیریم که برند لیبرالیسم آمریکایی اخیرا آسیبهایی دیده است ولی خارج از روسیه، علاقهای به ایدئولوژی حاکم بر روسیه وجود ندارد. مارکسیسم – لنینیسم میلیونها هوادار و پیرو خارج از مرزهای اتحادد جماهیر شوروی داشت ولی پوتینیسم نهایتا مورد توجه تعدادی از اولیگارشها و افرادی است که تصور میکنند میتوانند حکومت استبدادی مشابهی در کشور خود ایجاد کنند. دونالد ترامپ احتمالا تنها فردی در آمریکا است که تصور میکند حکومتهای فردی خودکامه بر دموکراسی ارجحیت دارند ولی صرف نظر از آرزوها و خیالاتش، او نمیتواند رئیسجمهور دائمی آمریکا باشد.
مساله چهارم این است که جنگ سرد، رقابتی جهانی بود در حالی که موضوعات ژئوپلتیکی که امروز میان آمریکا و روسیه وجود د ارد، به مناطق محدودی در مرزهای روسیه یعنی در اوکراین و همچنین به مناطق محدودی از خاورمیانه محدود است. و بر عکس ادعاهای زیادی که درباره تجدیدنظرطلبی روسیه نسبت به نظم جهانی مطرح میشود ولی اقدامات روسیه در واقع انفعالی و دفاعی است. روسیه ممکن است بتواند مانع حرکت اوکراین به سوی غرب و عضویت این کشور در ناتو و یا مانع سقوط دولت اسد در سوریه شود ولی پوتین مانند جورج بوش خواهد فهمید که کنترل دولتها وابسته کاری سخت و گرفتار شدن در معضلات آسانتر از خروج از آنها است. در مقابل روسیه در کنار هم آوردن کشورها برای رسیدن به هدفی مشترک توانایی محدودی از خود نشان داده است. اهداف روسیه پوتین در مقابل هدف شوروی برای انقلاب جهانی حقیر به نظر میرسد.
عدهای ممکن است به تلاشهای روسیه برای دخالت در انتخابات آمریکا و ایجاد تفرقه در این کشور از طریق اخبار جعلی، حملات هکری، حسابهای کاربری فیسبوک و مانند آن توجه کنند. البته هنوز برآورد دقیقی از میزان تاثیرگذاری این برنامهها وجود ندارد و البته آمریکاییها حق دارند از این بابت عصبانی باشند و انتظار داشته باشند که ترامپ اقدامات جدیتری برای مقابله با روسیه در دستور کار قرار دهد ولی آمریکاییها خیلی هم حق عصبانیت ندارند، چون دولت آنها به کرات با استفاده از ابزارهای پیدا و پنهان در انتخابات دیگران دخالت کرده و حکومتهای زیادی را سرنگون کرده است. ضمنا تا جایی که میدانیم، هیچ یک از شهروندان آمریکایی در نتیجه مداخلات روسیه در انتخابات این کشور کشته نشدهاند ولی فقط در عراق، صدها هزار نفر در جریان «تلاشهای خیرخواهانه بوش برای آزادی عراق» جان خود را از دست دادند.
ضمن این که باید توجه داشت که احتمالا، مداخلات روسیه در انتخابات امریکا در این مساله نیز ریشه دارد که آمریکاییها خودشان امکان چنین مداخلاتی را فراهم کردهاند. من هم از مداخلات پوتین، هکرهای روس و عوامل این کشور در انتخابات آمریکا ناراحت هستم ولی اقداماتی که افرادی مانند نیوت گینگریچ جمهوریخواه، شبکه فاکسنیوز، وبسیایت بریتبارت و رسانههای مشابه آن برای فریب آمریکاییها انجام دادهاند، به مراتب بدتر بوده است.
به علاوه ما نباید انتظار داشته باشیم که فردی مانند پوتین که منافع کشورش به شکل پیوسته و روزافروزن مورد تهدید آمریکا قرار گرفته، ساکت بماند و از فرصتهای موجود علیه آمریکا استفاده نکند. به علاوه، یک آشنایی مختصر با تاریخ آمریکا نشان میدهد که مختصری احتمال دخالت خارجی در این کشور، چقدر آمریکاییها را میترساند. سابقه مک کارتیسم، برنامههای دولت ویلسون برای مقابله با چپگرایان و آنارشیستها و همچنین مبارزه با تروریسم در دوره بعد از یازده سپتامبر را به یاد نمیآورید؟ تعجبی ندارد که امروز هم آمریکا این قدر به پوتین حساسیت داشته باشد.
در نهایت مساله این است که تکرار ادعای بروز جنگ سرد جدید میان آمریکا و روسیه، سبب گمراهی میشود زیرا بیتوجهی به خطر بزرگتری که آمریکا با آن مواجه است یعنی چین در حال اوج گرفتن را در پی دارد. تلاش برای ایجاد شکاف میان روسیه و چین از بدیهیات عقلی روابط بینالملل است ولی تاکید بر ذهنیت جنگ سرد جدید میان آمریکا و روسیه، سبب خواهد شد که آمریکا زمان را برای حل اختلافات خود با روسیه از دست دهد. حتی ممکن است این رویکرد باعث نزدیک شدن، روسیه و چین شود.