تسنیم نوشت: حجت الاسلام سید مهدی طباطبایی از اساتید اخلاق و شاگرد امام خمینی از سخنرانیای روایت کرد که در آن مانع پولشویی بنیصدر شد.
حجت الاسلام سیدمهدی طباطبایی از علاقه رهبری انقلاب به علی شریعتی اینگونه گفت: آیتالله خامنهای به دکتر شریعتی علاقهمند بود که من هم به احترام آقای خامنهای، احترام ایشان را نگه میداشتم، چون آقای خامنهای را به دلیل این که روحانی، طلبه و اهل علم بود، بیشتر از دکتر شریعتی دوست داشتم.
اهم این گفتگو را در ادامه بخوانید:
* آن وقتی که زندان بودم با آقای "خسرو روزبه" تئوریسین مارکسیستها آشنا شدم. مسائل را از او قشنگ یاد گرفتم تا این اندازه که وقتی در نجف بودم 5 جلد کتاب به زبان عربی «راسالمال» کارل مارکس را خریدم و روی آن کار میکردم. آنقدر اطلاعاتم قوی شده بود وقتی که بعد انقلاب در مدرسه سپهسالار آقای بنیصدر به آقای بهشتی گفت که همین امروز اسکناسهای عکس شاه را جمع میکنند، همه هورا کشیدند، اما من گفتم که نگذارید جمع کنند. به آقای بهشتی گفتم اجازه دهید من بیایم بالا و در این باره سخنرانی کنم. بنیصدر میخواست سر مردم کلاه بگذارد زیرا وقتی اسکناس جمع و دوباره چاپ شود، به رقم آن روز چندین میلیون تومان به نفع بنیصدر میشد و او میخواست این پولها را بگیرد و خرج خودش کند که من نگذاشتم.
* من میدانستم که حرکت اسکناس جمع کردن و چاپ دوباره، پولشویی است و هزینه دارد. آقای بهشتی به همین واسطه از بنده خیلی خوشش آمد و احسنت گفت. او به من گفت که ما این را نمیدانستیم و از شما چیزی یاد گرفتیم.
* وقتی آقای طالقانی به مشهد تشریف آوردند مدت 2 ماه خدمت ایشان بودم. اما ایشان در مسائل سیاسی بیشتر به جبهه ملی و نهضت ملی و این فازها گرایش داشت و در فاز آخوندی نبود. من از فضاهای آخوندی خوشم میآمد و از فضاهای روشنفکری خوشم نمیآمد.
* دکتر شریعتی معتقد بود که روشنفکری از طریق جوانها باید وارد خانه شود ولی محمد تقی شریعتی، پدرش با طرز تفکر او مخالف بود. شریعتی از من بزرگتر بود و جایی با هم در ایام جوانی درگیر شده بودیم.
* بینی و بینالله با هیچ کسی بد نیستم. اصولگرا و اصلاحطلب هم ندارد. من نمیخواهم با کسی قهر کنم، دعوای ما با شریعتی بیشتر بچهگانه و موضوعات اجتماعی بود. در آخر هم که میخواست از کشور خارج شود با من خداحافظی کرد به او گفتم ما دیگر همدیگر را نمیبینیم. نمیخواستم کسی از من رنجیده شود، ارتباط زیادی هم با هم نداشتیم. او پیش از رفتن از من عذرخواهی کرد و روی هم را بوسیدیم و رفت.
* یادم هست آقای خلخالی نطق پیش از دستوری در سال چهارم نمایندگی مجلسش داشت و گفت شما رهبر زمان هستید و شما باید فتوا بدهید و چنین و چنان. همان جا امام خمینی نامه زد و آقای هاشمی نیز گفت که باید نامه امام را بخوانم. امام در آن نامه نوشته بودند که به آقایان بگویید این مسائل مربوط به علمای بزرگ است و نه به من طلبه. شما وظیفه دارید رأی خود را درست بدهید، اگر خلاف شرع حکم بدهید شورای نگهبان برمیگرداند.