سال ۹۷ برای کشور ما در چهار دهه گذشته، سالی بسیار مهم و حیاتی خواهد بود. فشارهای خارجی و داخلی بر ارکان مختلف کشور باید در این سال بهشکل صحیح خود به کنترل ادارهکنندگان جامعه در بیایند و در مسیر حل و فصل صحیح قرار بگیرند، چون جامعه ما بر اثر فشارهایی که خصوصاً در یک دهه اخیر متحمل شده اند، اندک تاب تحمل خود را از دست میدهد و اعتراضات دیماه هم نمودی از همین وضعیت است.
مسعود پزشکیان، نایب رئیس اول مجلس شورای اسلامی در یادداشتی که در ویژه نامه نوروزی روزنامه ایران چاپ شده است نوشت: کمتر کسی شک دارد که ایرانیان با آغاز نوروز سالی مهم و تعیینکننده را پیش روی نداشته باشند؛ اما این اهمیت چیست و چگونه میتوان آن را تعبیر و تفسیر کرد؟ به نظر نگارنده، اهمیت سال ۹۷ برای ایران را میشود در رسیدن به بلوغ سیاسی خلاصه کرد؛ جایی که انقلاب اسلامی ما وارد چهلمین سال خود میشود که معمولاً در عمر انسانها زمان بلوغ محسوب میشود. با این پیشفرض، پرسش مهم دیگری هم قابل طرح است و آن اینکه این بلوغ چگونه متجلی خواهد شد و بروز و ظهور آن چگونه میتواند باشد.
سال ۹۷ برای ما با اتفاقات مهم و تأثیرگذاری آغاز خواهد شد، اینکه دولت امریکا با برجام بهعنوان مهمترین توافق بینالمللی که یک طرف آن ایران است، چه میکند؟ اینکه آیا ما در داخل موفق به گذر از گردنه اختلافات سال ۹۶ که در انتخابات به اوج خود رسید میشویم یا نه؟ اینکه بحران مؤسسات مالی غیر مجاز و نظام بانکداری ما نهایتاً چه سرنوشتی پیدا میکند؟ اینکه آیا میتوانیم بر بحرانهای ناشی از صدمات زیست محیطی غلبه کنیم یا نه و دهها سؤال دیگر از همین دست. پاسخ بسیاری از این سؤالات در سال ۹۷ مشخص خواهد شد؛ سالی که در ماههای منتهی به آن، کشور تجربههای جدیدی را به خود دیده است؛ از ناآرامیهای دی ماه گرفته تا پدیده دختران خیابان انقلاب و درگیری با دراویش و قبل از همه اینها انتخابات پر تنش ۹۶.
چهل سال پیش وقتی انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و توانست نظام شاهنشاهی را بعد از قرنها تغییر دهد، عموماً جوانانی کلیددار اداره کشور شدند که تجربه اجرایی و تصمیمگیری خاصی قبل از آن نداشتند. معروف است که در ابتدای انقلاب کسی که از جمع مسئولان نظام جدید مهمترین سابقه اجرایی را در زمان شاه داشت، مرحوم مهندس بازرگان بود که در دورهای در زمان نخستوزیری دکتر مصدق، رئیس اداره آب تهران بوده است.
با این توصیف، تکلیف جوانانی که عموماً قبل از پیروزی انقلاب تجربهای جز درس خواندن، مبارزه کردن و زندان رفتن نداشتند معلوم است. حال این نیروهای بیتجربه، باید یک کشور را اداره میکردند که کردند؛ کشوری که تنها کمتر از دو سال بعد از پیروزی انقلابش درگیر طولانیترین جنگ قرن بیستم شد.
در زمان جنگ هم همین نیروهای جوان ـ که کم کم در کوران حوادث و در هنگام خدمت باید مدیریت صحیح را یاد هم میگرفتند ـ کشور را اداره کردند. اما نمیتوانیم و نباید این را بپذیریم که به دلیل اداره کشور در آن شرایط، کار ما ایرادی نداشته است. اتفاقاً اکنون که میتوان از فاصلهای دورتر به وقایع، رخدادها و حوادث آن سالها و سیر آن تاکنون نگریست، میشود به وضوح برخی اشتباهات را دید؛ اشتباهاتی که رخ دادن آن از روی سهو و کمتجربگی بود نه عمدی.
کشور ما چهل سال بعد از انقلاب با وجود همه پیشرفتها با مشکلات زیادی هم دست و پنجه نرم میکند؛ مشکلاتی که ریشه در همان کم تجربگیها نیز دارد؛ مثلا بحران زیست محیطی ایران را نگاه کنیم؛ تصمیمات غلط و غیر کارشناسی در یک ساختار معیوب با منابع آبی کشور چه کرده است؟ یا در حوزه مؤسسات مالی غیر مجاز چرا ما نتوانستیم چهل سال زیرساخت مشکلات امروز را از بین ببریم و نظامی منطقی برای این دست مجموعهها تعریف کنیم؟ امروز، اما سؤال اصلیتر این است که آیا ادامه آن مسیری که به این مسائل منتهی شد، منطقی و قابل قبول است؟ اگر در سالهای اولیه انقلاب بتوان برخی تصمیمات اشتباه را به مسأله عدم برخورداری مدیران و مسئولان از تجربه کشورداری ربط داد، اکنون بعد از چهار دهه چنین کاری نه منطقی است و نه اخلاقی.
نظام سیاسی ما بعد از چهل سال باید آنقدر پخته شده باشد که بتواند از یک سو مسائل را صحیح و به دور از شعارزدگی معمول تشخیص دهد و از سوی دیگر هم راهکاری منطقی و عقلانی نه احساسی برای آن بیابد. این مهمترین چیزی است که در سال چهلم عمر انقلاب باید از نظام سیاسی کشور و حاکمیت انتظار داشت.
این عقلانیت، اما چیزی نیست جز همان حکمرانی خوب، ولی خود حکمرانی خوب شاخصهها و مبانی متعددی دارد. در این بین شاید مهمترین این مبانی را بتوان در این موارد خلاصه کرد؛ توان کنترل رقابتها و عدم تبدیل اختلافات به نزاع، تکیه بر غیرسیاسی ماندن حوزههای فنی و تخصصی و در واقع رجوع به کارشناسان در تصمیمگیریها و تصمیمسازیها، باز نگه داشتن امکان و درگاه نقد و اصلاح، رجوع مکرر به آرای افکار عمومی و عدم حذف اقلیت توسط اکثریت، تفکیک قایل شدن بین منافع ملی با منفعتهای حزبی و جناحی و نهایتاً عمل به قانون.
تمام پیشرفتهایی که ما بعد از انقلاب اسلامی داشتهایم، نمیتواند و نباید باعث شود که ضعف خود را در این مبانی از یاد برده و فراموش کنیم. ضعفی که در برخی بخشها مثل داشتن اتحاد و وفاق ملی در سطح سیاسیون بسیار جدی و قابل ملاحظه و نیازمند درمانی سریع است. چرا که عدم رفع این مشکل باعث میشود تا تحمل نکردن یکدیگر و فدا کردن منافع ملی و عمومی به پای مقاصد شخصی نه تنها در بین سیاسیون نمانده، بلکه در کل بخشهای جامعه هم پراکنده شود. این موضوع مهمی است که بدون آن نمیتوان امید چندانی به آینده داشت.
تمام فسادهایی که اکنون در حال تخریب جامعه ما هستند نیز یک پایه اساسی در همین بحث دارند. فراگیر شدن قانونشکنی، عدم تصمیمگیری و تصمیمسازی کارشناسی و وضعیت نامناسب نقد و انتقاد سیاسی در جامعه ما هم مشکلاتی است که نباید با توجه به رسیدن انقلاب ما به ۴۰ سالگی، پابرجا و پایدار بمانند. در واقع چیزی که میتواند آینده ما را تضمین کند، ایجاد یک نگاه انتقادی و مسئولانه به تمام آن چیزهایی است که در این چهل سال گذشته.
چنانکه قبلاً گفته شد از همین الان هم کاملاً مشخص و هویداست که سال ۹۷ برای کشور ما در چهار دهه گذشته سالی بسیار مهم و حیاتی خواهد بود. فشارهای خارجی و داخلی بر ارکان مختلف کشور باید در این سال بهشکل صحیح خود به کنترل ادارهکنندگان جامعه در بیایند و در مسیر حل و فصل صحیح قرار بگیرند. چرا که جامعه ما بر اثر فشارهایی که خصوصاً در یک دهه اخیر متحمل شده، اندک اندک تاب تحمل خود را از دست میدهد و اعتراضات دیماه هم نمودی از همین وضعیت است.
به نظر نمیرسد که سیر تحولات و وقایع درونی و بیرونی دیگر فرصت چندانی برای ما بگذارد که بخواهیم انرژی و وقت کشور را همچنان صرف اختلافات و تنازعات سیاسی کنیم که هیچ تأثیری بر زندگی مردم و بهبود شرایط ندارند. سال ۹۷ باید با عقلانیتی قابل قبول نشان دهیم که انقلاب ما و به تبع آن مدیران کشور از مرز رفتارهای جوانانه و گاه خام گذشتهاند و به یک پختگی امید بخش رسیدهاند.