«وقتی موسیقی خوب گوش می کنم، زنده می شوم و وقتی موسیقی بد به گوشم می خورد، می میرم. بنابراین بارها مرده ام و بارها زنده شده ام. معیار من، خوب بودن موسیقی بوده است...»صاحب این سخن استاد حسن کسایی نوازنده پیشکسوت و مطرح ساز نی است ؛هنرمندی که نامش با تاریخ ساز نی گره خورده است. او از معیار موسیقی خوب می گوید؛استادانی که دیروز دغدغه خوب شنیدن را داشتند و نمی دانستند که امروز عیارهنر با چیز دیگری محک می خورد؛هنری که کمیت ملاک برتری آن است و محاسباتش در وزنه دیگری سنجیده می شود. حال اکنون، بر اساس واقعیت است نه آن چه باید باشد. مسعود جاهد از دیگر نوازندگان ساز نی است؛ آهنگساز و ردیف دان. به گفته او « موسیقی های هرز،چیپ و سطح پایین بر فضای کشور غالب شده و موسیقی کلاسیک کاملاً منزوی و در حاشیه قرار گرفته است. » جاهد می گوید «گروه ها و دسته هایی رأس کار قرار گرفته اند که فقط روی موسیقی پاپ سطح پایین سرمایه گذاری و تمرکز کرده اند... با این تفاسیر تصور کنید یک ساز عمیق و درونی چون نی در یک بازار آشفته چه جایگاهی می تواند داشته باشد! به نظر من هیچ» ،این روزگار هنر ما است. جاهد سال ها ممنوع الفعالیت بود چرا که گفته می شد صدای همسرش زنده یاد«شیدا جاهد» در یک آلبوم به صورت همخوانی شنیده نشده و حکم تکخوان را دارد.
به عقیده او بانوان آوازخوان ناامیدتر از هر روز در حاشیه قرار گرفته اند. این نوازنده نی این ساز را ابتدا بدون استاد آموخت و در سال ١٣٦٦ در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی نزد محمدعلی کیانینژاد با تکنیکهای نی آشنا شد و ردیف عبداللهخان دوامی را فراگرفت. او در زمینه تصنیفنوازی با دف و نی آثار بسیاری منتشر کرده والبته در زمینه موسیقی بانوان هم با همسرش فعالیتهای مشترکی داشته است.فراز و نشیب های روزگار درهنر بویژه موسیقی تمامی ندارند، اما هستند هنرمندانی که عرصه را خالی نگذاشتند و همچنان به فعالیت خود ادامه دادند تا بلکه یک اتفاق بنیادی در هنر رخ نمایی کند. شاید به گفته مسعود جاهد تا زمانی که موسیقی از قید سانسور رها نشود وضعیت به همین صورت باقی بماند.گفت و گو با این هنرمند را در ادامه می خوانید.
تازهترین فعالیت شما درعرصه موسیقی انتشار کتاب «مجموعه آموزش نی» است که در هفت جلد منتشر خواهد شد. این کتاب در حالی انتشار مییابد که پیش از این اشاره داشتهاید «در بخش مکتوب حوزه ساز نی بشدت فقیر هستیم» این فقر به تعبیر شما به چه دلیل میتواند باشد! آیا استادان گذشته در بخش آثارمکتوب تلاش چندانی نداشتهاند یا علت دیگری میتواند داشته باشد؟
برخلاف نظر رایج ازنگاه من قدمت ساز نی به سالهای دورترازاستاد نایب اسدالله و زمان قاجار برمی گردد و چون چند اثربیشترصوتی ثبت و ضبط شده با نی نایب اسدالله در گرامافون دراختیار نداریم به آن استناد میکنیم.این چند اجرای مختصر ایشان به نی نوازان تنها شیوه ای از آن زمان را نشان میدهد و جنبه کاربردی وسیع و جدی بویژه دریادگیری مقدماتی ندارد بنابراین نی نوازان برای آموزش به سراغ آثاراستاد کسایی و همچنین استاد موسوی میروند و به نوعی با همان روش سینه به سینه منتهی به کمک نوار کاستهای گذشته و سی دیهای امروز به تمرین میپردازند؛ درواقع طریق آموزش یا بهصورت شفاهی و شنیداری و ارتباط مستقیم استاد و شاگرد بود یا بهطور غیرمستقیم از طریق سیدی و منابع ضبط شده پیشکسوتان ساز نی آن را آموزش میدیدند تا آنکه نواختن را با نت بیاموزند بههمین دلیل آثار پیشکسوتان ساز نی دربازار کتاب موجود نیست اما آثاراستادان تار و سه تار براحتی قابل جستوجو و دسترسی است. دلیل محکم تر اینکه بیشتراستادان ساز تار از دل هنرستان موسیقی درآمدهاند اما استادانی چون کسایی، موسوی و ناهید که تسلط کامل بر نت خوانی داشتند بیرون ازچارچوب و بدنه هنرستان موسیقی بودند. این نکته را هم نباید فراموش کنیم، از دوران استاد کسایی تا به امروز زمان زیادی نمیگذرد بنابراین اگرکسانی در این دوره و در نسل جدید باشند که آثار گذشته را به نت درآورند آن زمان میتوان گفت مرحلهای تازه در نوازندگی نی آغاز خواهد شد درغیراین صورت اوضاع بههمین شکل باقی میماند. در حال حاضر پرورش شاگرد تنها به شیوه قدما کافی نیست به این دلیل که شیوه گذشته هدفش تربیت یک تکنوازخوب بود که قطعاً کاردرستی است اما چون تجربه کار گروهی نداشتند این روش ،ارتباطی با گروه نوازی نداشت. نوازندگانی هم که در دهه پنجاه در دانشگاه موسیقی درس میخواندند و با نت ونگارش آشنا شدند از کتاب های متفرقه سازهای دیگر یا جزوات شخصی استفاده میکردند و به فاصله بیست سال در حد یک یا دو کتاب آموزشی منتشر میشد که به نظرمن برای یادگیری کافی نبود بنابراین همچنان تأکید دارم در بخش آموزش موسیقی از طریق آثار مکتوب ضعیف هستیم.
بهطور کلی چرا پرداختن به آثار مکتوب در زمینه سازهای ایرانی کمتر شکل میگیرد؟
طی سالهای اخیر آثار نوشتاری به لحاظ کمی و به فراخور نیاز مخاطب به میزان قابل توجهی تولید و منتشر شده است و از این لحاظ پیشرفت خوبی داشتهایم. بنابراین برای تقریباً اکثر سازهای ایرانی چه در بخش قطعات چون چهارمضرابها و تصانیف و چه در زمینه ردیفسازی و آوازی آثار مکتوب وجود دارد و کمبودی احساس نمیشود. منتهی مطلب موضوع موسیقی کلاسیک، سنتی، اصیل یا هر نام دیگری که به آن عنوان داده شده جوهره و اساسش بر پایه «آن» و «در لحظه» بنا شده و خاصیت غیرقابل پیشبینی و از قبل تعیین شدهای ندارد بنابراین نوازنده یا سولیست در یک قالب کاملاً تعیین شده محصور نیست و هرآن درحین نواختن درحال خلق فضای جدیدی در موسیقی است و گاهی حتی آنهایی که مسلط تر و آگاه تر به ساختار و مضمون موسیقیاند و ذاتاً ساختارشکن هستند از قالب ها عبور کرده و یک سبک و شیوه جدیدتری را به نام خودشان ثبت میکنند. این گستاخی و روحیه رادیکال سبب تغییرات و جابهجایی از یک دوره به دورهای دیگر میشود. البته این امر تنها مربوط به ساز است؛درکار جمعی نیاز به نت داریم البته الزامی هم درآن نیست و با کمی وقت و تمرین بیشتر و بدون نت و با حافظه قوی چه بسا یک آهنگ زیباتر و با احساس تراجرا و شنیده میشود.
این مجموعه آموزشی چه تمایزی با دیگر آثار مکتوب در زمینه آموزش ساز نی دارد؟ آیا به موضوع و تئوری جدیدی پرداخته شده است؟
در بخش آموزش نی، خود را مبتکر ایدهای ناب و نو نمیدانم و تقریباً بهموازی حرکت کردهام. این تلاش من یعنی تنظیم و نگارش مجموعه ای کتاب هفت جلدی در سه عنوان تعریف شده: مشق نی (مقدماتی)، مشق نی (چپ کوک) و مشق نی (راست کوک). نوآوری به آن معنا در کار وجود ندارد و ادعایی دراین زمینه ندارم. تنها تلاشم بر این بوده اصولیترین و آسان ترین روش و شیوه انتقال و آموختن ساز را مشخص و نگارش کنم. در جلد نخست نوازنده مبتدی با سادهترین روش ممکن و چگونگی نواختن نی آشنا میشود. نکته دیگر اینکه تمرینات کتاب در هنگام سادگی ذهن هنرجو را تنبل نمیکند و به صورت پلکانی هنرجو را به جلو و مراحل بالاتر سوق میدهد، اما در جلدهای دو و سه تفکیک درسها و قطعات به چپ کوک و راست و مهمتر به هفت دستگاه موضوعی است که در آموزش ساز نی بسیار برآن تأکید دارم و تا به امروز در آموزش ساز نی صورت نگرفته است. تنظیم گوشههای ردیف میرزاعبدالله در جلدهای ششم و هفتم در قالب چپ کوک و راست کوک حرکت و تلاش ابداعی تازهای برای نی هفت بند است که در درازمدت نتیجه و خروجی خوبی خواهد داشت.
علاوه بر بخش مکتوب در بخش نوازندگی هم شاهد حضور کم تعداد نوازندگان نی هستیم، این در حالی است که از دیگر سازهای ایرانی به نسبت بیشتری استقبال میشود. به نظر شما این استقبال کمرنگ به چه دلیل است؟
جامعه امروز ما دچار نوعی بحران شدید فرهنگی و اقتصادی است. در جامعه میل چندانی به تولید و زایش به چشم نمیآید. ناگفته نماند کلیت جامعه اکنون ما دچارهمین سردرگمی است؛ ساختارآن درحال پوستاندازی است و زرق و برق ویترینها بیشتر از افکار درونی آدمها است. شلم شوربای عجیبی که در آن نه سرهای مشخص است نه ناسره. سکان موسیقی دست بیزینس منهایی افتاده که بویی از هنر نبردهاند. شبکههای مافیایی هنر هم روزبهروز قویتر شده و به کمک پول و سرمایهگذاری وسیع سلیقه مردم را به هر شکلی که خواستهاند درآورده و دراین میان فرهنگ درست و هنر واقعی هیچ جایی ندارد.
با این تفاسیر تصور کنید یک ساز عمیق و درونی چون نی در یک بازار آشفته چه جایگاهی میتواند داشته باشد! به نظرمن هیچ. مردم وحتی آن دسته از آنهایی که موسیقی سنتی گوش نمیدهند علاقه خاصی به آموختن و شنیدن ساز نی دارند اما کجا باید بشنوند؟ هیچ کجا! مضافاً اخیراً با یک موج نوگرایی که به راه افتاده آهنگسازان جوان به استفاده از ساز نی درکارشان علاقه چندانی نشان نمیدهند و بازنشستگی نسل پیشین نی و دهها دلیل دیگر باعث شده امروزه صدای نی کمتر شنیده شود. اکثریت آموزشگاههای موسیقی یا اصلاً کلاس تدریس نی ندارند یا در حد محدود به سه یا چهار هنرجو خلاصه میشود. این وضع از حالت بحران فراتر رفته و به یک فاجعه فرهنگی تبدیل شده است. راهکارهایی قطعاً برای خروج ازاین بحران وجود دارد که آن هم وظیفه مدیران و مسئولان است نه امثال من.
آیا شیوه نوازندگی نی به مکتب یا دوران خاصی تعریف میشود؟
ساز نی به مانند دیگر سازها با گردش زمان تحولاتی را پشت سر گذاشته است. مسیر تحول آن دقیقاً در دوره قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی است. دوره اول به قبل از دوران پهلوی برمیگردد یعنی از قدرت سیاسی ناصرالدین شاه که نقطه آغازی در موسیقی ایرانی است شروع میشود؛ دراین دوران برجستهترین هنرمند استاد نایب اسدالله اصفهانی است.در دوره دوم نه از درگاه پادشاهان و اشرافیت پوچ بلکه از طریق سیستم رادیو صدای نی استاد حسن کسایی به خانههای مردم راه یافت و مردم کوچه و بازار با اعجوبه و نابغه تاریخ آشنا شدند؛ حسن کسایی استاد بزرگی است که ابداعات بسیار و بینظیری در ساز نی ایجاد کرده است. اما دورهای که ما همچنان در آن سیر میکنیم به عقیده من پروسه دیگری در راه نیست... من براین باورم نی نوازی با کمی تغییرات جزئی در فرم و شاید آهنگ های جدیدتر در دوره دوم باقی مانده است.
با وجود این آیا براین نظر هستید که در ساختارآموزشی نی باید تغییراتی ایجاد شود؟
تعلیم ساز نی اصولش برپایه نغمات ناب گذشته تدوین شده و ارتباطی به من و نوازندگان دیگر ندارد بلکه این روند از گذشتگان بهصورت شفاهی سینه به سینه رعایت و منتقل شده است.ما امروزبه نوازندگانی نیاز داریم که فرم جدیدی در موسیقی به وجود آورند وگرنه من خلأیی در تکنیک ساز نی نمیبینم و آنچه لازم بود خلق شده است.
ساز و آواز بخش عمده و مهم موسیقی ایرانی است که متأسفانه در این چند سال اخیر کمی مغفول مانده با توجه به فعالیتهای شما با گروههای مختلف موسیقی ارزیابی شما در این باره چیست؟آیا ساز پیشرو در آواز است؟
به عقیده من این حرف استدلال درستی نیست. آنهایی که به دلایل مختلف ساز را برتر از آواز و حنجره میدانند نمیدانند که ردیف استاد میرزاعبدالله بر پایه آواز و تحریرهای انسان پیریزی شده و کاملاً تحت تأثیر ردیف آوازی است.دراین صورت چطور میتوانیم منکر نقش حیاتی و برجسته آواز در موسیقی ایرانی باشیم. بجد این را هم باید بگویم که تحول بدون حضور و نقش یک خواننده قدرتمند و شاخص ممکن نیست. یک آوازخوان مطرح و صاحب سبک نقش مهمی در تکامل موسیقی ما داشته و خواهد داشت...در دورههای قبل استادانی چون عارف قزوینی، طاهرزاده، قمر، بنان و شجریان و کمی کمرنگ تر شهرام ناظری...حضور دارند.حتی امروز وقتی بحث نوگرایی پیش میآید نام همایون شجریان برده میشود که البته ایشان در آن حد نیستند که عده ای تصور میکنند و کار و آثارشان بیشتر خروج از جرگه موسیقی جدی و هنریست نه نوآوری.
یکی از پروژههایی که اخیراً به آن میپردازید «سعدی خوانی» است؛ مجموعه ای که کم و بیش دیگر هنرمندان به آن پرداختهاند.در ابتدا بفرمایید با توجه به ویژگیهای اشعار سعدی این کار چگونه شکل گرفت و دیگر اینکه خواننده کار برچه اساسی انتخاب میشود؟
سعدی خوانی مجموعه بلندی است که حدوداً یک سال گذشته جرقه آن به ذهنم خطور کرد و هر چه جلوتر رفتم بیشتر به عمق و پهنای اشعارسعدی پی بردم. اکثرخوانندگان فارسی زبان ازاشعار سعدی بهره بردهاند اما بهصورت یک مجموعه و بویژه در قالب تصانیف سابقه نداشته است. این کار تجربه خوبی برای من بود. تقریباً بجز دستگاه نوا به دستگاههای مختلف موسیقی گریز زدم و تصانیفی چه خوب و چه بد در این زمینه ساخته شد اما کاملاً مستقل و منحصربفرد و تحت تأثیر هیچ موسیقی یا آهنگسازی نیست. این مجموعه بیشتر در قالب تصنیف است. آواز و گاهی دکلمه کوتاه.... من عادت ندارم برای جمع کردن یک آلبوم با خوانندگان مثلاً معروف تماس بگیرم. به اصرار یکی از دوستان این کار را به آقای ناظری پیشنهاد کردیم اما ایشان هم به هر دلیلی نپذیرفتند و سپس در ادامه همان روند و به شیوه قبلیام عمل کردم و آن را بهصورت همخوانی با صدای خانم یگانه تولایی و خودم این کار ضبط شد. در بخش آواز تصمیم داشتم به سراغ خواننده اصطلاحاً «برند» نروم و آوازش را به محمود برادرم که دورهای در فرهنگستان هنر به کلاس آواز استاد شجریان پذیرفته شده بود سپردم.
اتفاقی که این روزها بیشتر به چشم میخورد انتخاب خوانندههای مطرح در آلبوم یا همراهی با ارکسترها است؛ به نظر شما چرا فضای موسیقی ما به سمت خواننده سالاری در حرکت است؟
مخاطبان عام دراکثر کشورها بویژه کشورما مفهوم و مضمون یک اثر موسیقایی را بواسطه کلام و شعر بهتر و سریعتر درک میکنند. خواننده به کمک شعر، راوی و پیام رسان یک ماجرای عشقی، حماسی یا اعتراضی است. ارکستر نیز در موسیقی با کلام همیشه درخدمت آوازخوان بوده وخواننده در ارکستر روایتگر اصلی ماجراست. ساز فاقد کلام و واژه است و طبیعتاً ارتباطش با مخاطب سختتر خواهد بود. اما خواننده سالاری یک واژه کلی است که فقط درایران بهکارمی رود. ما باید براساس واقعیت حرکت کنیم. موسیقی بیکلام در جذب مخاطب همیشه محدودتر از با کلام بوده و هست.
یکی دیگر از ویژگیهای اشعار سعدی کاربرد در مرکب خوانی است؛ شیوهای که کمتر به آن پرداخته میشود؛ آیا علت این امر به سبب مشکل بودن در بیان اشعار است یا آنکه خوانندگان کمتر به این کار میپردازند؟
خیر. مرکب خوانی آخرین مرحله آوازخوانیست و نیاز به دانش، تجربه و تبحر خاص دارد و غزلیات سعدی نیز قابلیت بسیاری برای مدولاسیون در آواز دارد. یک خواننده باید چندین بار ردیف را دوره کند و سالها طی طریق شود تا به فن تغییر مایه ازاین دستگاه بهدستگاه دیگر دست یابد اما استاد شجریان تنها کسی ست که بخوبی از پس این کار برآمد. مرکب در آواز باعث تنوع میشود وبا ایجاد تغییر فضا شنونده را بهدنبال خود میکشاند.اگر خوانندگان نسل پس از استاد شجریان این روش را در کارشان لحاظ کنند تأثیر خواهد داشت.
طی این سالها اکثر کارهای شما به همراه مرحوم شیدا جاهد بود و چه بسا که مشکلات بسیاری را هم در کنار هم پشت سرگذاشتید. موسیقی بانوان یکی از معضلاتی است که همچنان در حاشیه قرار دارد نظر شما در این باره چیست؟
وقتی بحث صدای بانوان در موسیقی پیش میآید خاطره و نام بانو شیدا و نقش و تلاش او به میان میآید. در آن زمان شیدا و من به طور موازی و به همراه بانوان آوازخوان دیگر چون خانمها پری ملکی، حوروش خلیلی، پری زنگنه ،فریبا داوودی و... (که متأسفانه حضور ذهن ندارم) به کمک بانوان نوازنده از بیست سال پیش تا حالا در این راه بسیار تلاش کردیم اما هنوز که هنوز است نتیجهای نگرفتیم. صدای زن ازمنظر وزارت ارشاد همچنان در محدوده جمع زنانه باقی مانده و تحولی دراین مورد ایجاد نشده است. من و شیدا با استقامت، اراده و پشتکاری که داشتیم توانستیم هفت آلبوم با فاصله دو سال یا چند سال ضبط و منتشر کنیم اما هر بار پس از انتشار دچار دردسر بسیاری شدیم که در آخرین مرحلهاش چهار سال ممنوع الفعالیت شدیم. پس ازسه آلبوم «سرخوشان»، «زلف» و «مجنون» خانم شیدا، پرونده صدای زن علناً بسته شد و هیچ کاری با صدای زن منتشر نشده و بانوان آوازخوان نا امیدتر از هر روز در حاشیهاند.در حال حاضر هم مجموعه «سعدی خوانی» که در سه آلبوم برای دریافت مجوز به دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه شده با همان داستان تکراری و بهدلیل غالب بودن صدای زن رد صلاحیت شد. به عقیده من موضوع نقش و صدای زن در موسیقی ایران نیاز به فرمان و دستور بالاتر از مقامات ارشاد دارد. دراین زمینه دفتر موسیقی منفعل عمل کرده و تلاشی برای آزادی صدای زن با وجود خواستههای بانوان و حتی آقایان آهنگساز صورت نگرفته است. ضمناً باید بگویم من مجموعه«سعدی خوانی» را بهدلیل عدم تأیید وزارت ارشاد و رد انتشار آن در خارج از کشور منتشر خواهم کرد. میدانم که انتشار سعدی خوانی در بیرون از کشور آنطور که باید جواب نمیدهد چون مخاطب اصلی ما در اینجا و کشورمان است نه آن سوی آب؛ اما چارهای جز این ندارم. جای تأسف است که یک هنرمند به ناچار و از روی استیصال اثرش را در خارج از کشور منتشر کند. این اتفاق هم بخشی از تاریخ و زندگیست. زیبا نیست اما میپذیرمش.
سیاستگذاریهای آموزش موسیقی را چگونه ارزیابی میکنید؟
من اطلاع چندانی از وضعیت امروز آموزش موسیقی در هنرستان، دانشگاهها و آموزشگاه های خصوصی ندارم و تقریباً از آن دور هستم بنابراین نظر خاصی در این مورد ندارم.
شرایط امروز موسیقی چگونه است و چه تدابیر و انتظاراتی باید از مسئولان داشته باشیم؟
اگر منظورتان موسیقی هنریست که کاملاً مشخص است شرایط خوبی ندارد.سلیقه و ذائقه مردم کاملاً عوض شده است. موسیقیهای هرز، چیپ و سطح پایین بر فضای کشور غالب شده و موسیقی کلاسیک کاملاً منزوی و در حاشیه قرار گرفته است. این سیاست کاملاً آگاهانه هدایت میشود.جوانانی که تحت لوای موسیقی پست مدرن یا سنتی کار می کنند گرایش شان بیشتر به سمت موسیقی پاپ است و ازآن الگو میگیرند. صدای اکثریت خوانندگان مشابه هم بوده و خبری از شخصیت مستقل دربین خوانندگان نیست. کارهایی هم که ارائه میشود رنگ و بویی از موسیقی جدی ندارد و تقریباً بسیاری از آنها به نام مدرنیته و تلفیق آثار بیپایه و اساس ضبط میکنند.نسل جدید هم شناختی از هنر جدی و ناب ندارد و هر چه به خوردش میدهند میپذیرد.خلاصه بازارآشفته ایست. روی موسیقی کلاسیک سرمایهگذاری نمیشود.مهمتر اینکه سیدی یا آلبوم دیگر کاراییاش را از دست داده و مردم تمایل به خرید آن ندارند.
همیشه تقاضا باعث عرضه یک کالا و رشد کیفیت آن میشود. پس گاهی سکوت در یک بازار آشفته بهتر از کار کردن است. امروزاین موسیقی پاپ و مصرفیست که جولان میدهد. سیاست وزارت ارشاد دربرگزاری جشنوارههای موسیقی آن هم بهصورت پراکنده است.راهکاری نیست. تا زمانی که موسیقی از قید سانسور رها نشود وضعیت به همین صورت است.حمایت بیرویه از موسیقی پاپ ،فرهنگ و هنر ما را به سمت قهقرایی سوق داده است. راه برون رفتی نیست مگر اینکه تغییر بنیادی در سیاستگذاری فرهنگی رخ دهد.
گفتوگو از: ندا سیجانی
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.