سمنان جغرافیای عجیبی دارد. بیشک این هم بهدلیل «گردشگری سیاسیاش» است. استانی که تا به امروز دو رئیس جمهوری را به صحنه سیاسی کشور فرستاده. پدر بزرگ کاشانی«محمد جواد ظریف» وزیر امورخارجه هم جایگاه ویژهای در حافظه تاریخی-اقتصادی سمنانیها دارد. سهم سمنانیها در مجلس خبرگان هم سه نفر است. اما دامغان در این میان قصه ویژه تری دارد. برادران دانشجو، «کامران، خسرو و فرهاد» از دامغان سه پست کلیدی را در دولت و شورای شهر گذشته گرفته بودند. فرهاد رهبر هم از این شهر کویری - جنگلی به تهران میآید و رئیس دانشگاه تهران میشود. «سیداحمد خاتمی»، امام جمعه تهران هم دامغانی است، اما همه ماجرا به اینجا ختم نمیشود. آنطور که «محمد شکری زاده»، راهنمای تور دامغان به «ایران» میگوید: «29امام جمعه دیگر کشور هم دامغانیاند و جالب اینکه 20 نفر از آنها، «حسنآبادی»، اهل یک روستای مشترک در سمنان اند! امام جماعتهایی که حالا هر کدام شان پشت یک تریبون از هرمزگان گرفته تا مازندران و لامرد و شهرری و لرستان و دوبی و همدان و کرمانشاه، خطبه میخوانند!
سرزمین لهجهها و گویش ها
حسن آبادیهای دامغانی البته در ساخت قلعه هم دستی بر آتش دارند. «حسن آباد» سومین قلعهایاست که آنها ساختهاند. پیش از این، البته دو قلعه دیگر هم ساخته بودند که درگذر زمان از بین رفته است. قصه ساخت قلعهها با جمعیت روستا ارتباط تنگاتنگی داشت. هر زمان که جمعیت افزایش مییافت، یک قلعه هم ساخته میشد. قلعه ساکنان دائمی داشت و فصلی. وقتی خطر آنها را تهدید میکرد، همه به قلعه میآمدند. آب قلعه هم از چاه عمیقی در دل آن تأمین میشد. چاهی که در زمان محاصره دشمن آنها را از بیآبی نجات میداد. قلعه دو در داشت. درهای قلعه هم قصههای جالبی دارد. آنطور که حسنآبادیها تعریف میکنند، در بالای در اول، شیاری تعبیه شده بود که هنگام حمله به قلعه از درون آن، آب جوش بر سر دشمن ریخته میشد. از آن طرف، اهالی قلعه پشت در دوم با آتش به کمین دشمن مینشستند تا اگر دشمن از در اول گذشت و وارد دالان بین دو در شد، ازهمان سوراخ تعبیه شده، بر سر مهاجمان، آتش بریزند. آنها برای حفاظت از در قلعه در مقابل آتش هم شیاری ساخته بودند که از آن، آب بیرون میآمد و میتوانست آتش را خاموش کند!
با وجود آسیبهای وارد آمده به قلعه، اما همچنان زندگی در آن جریان دارد. آنها به گویش «قلعه شاخی» که گاهی «قلعه شاهی» هم میخوانند، حرف میزنند. سمنان را پژوهشگران ایرانی «سرزمین گویشها» میدانند و زبان شناسان خارجی چون «پروفسور آرتور کریستین سن» دانمارکی این شهر را جزیره لهجهها توصیف میکنند. پس دور از ذهن نیست که قلعه حسنآبادیها هم گویش خاص خود را داشته باشد. مسألهای که به یکی از جاذبههای گردشگری سمنان و به تبع آن «دامغان» تبدیل شده است. به گفته شکریزاده، اینجا روستاها با فاصله کمتر از 500 متر، دو لهجه وگویش متفاوت دارند. واژههای اختصاصی هم میتواند بهانه دیگری برای چرخیدن در دامغان و دمخور شدن با مردمی باشد که نقش ویژهای در تصمیم گیریهای سیاسی و مذهبی کشور داشته و دارند. استاد منوچهر ستوده در کتاب «فرهنگ سمنانی، سرخهای، لاسگردی، سنگسری و شهمیرزادی» مینویسد:«فقط اهالی سمنان و دهات اطراف آن لهجهای مشخص دارند که نه تنها از نظر تلفظ بلکه از لحاظ اشتقاق و ریشه شناسی هیچ گونه شباهتی میان لهجه ایشان و لهجه همسایگانشان نیست.» منوچهر ستوده هم این منطقه را «جزیره لهجههای سمنانی» خوانده و معتقد است که این سرزمین، کانون یکی از لهجههای اصیل ایرانی است. گویش سمنانی و لهجههای پیرامونیاش به 5دسته سمنانی، سنگسری، شهمیرزادی، لاسجردی و سرخهای تقسیم میشوند که در این میان گویش سمنانی از همه آنها قدیمیتر است. دامغانیها با زبان اصیل فارسی صحبت میکنند که با لهجه خراسانی پیوستگی دارد. در منطقه هر شهر آهنگ و ریتم متفاوتی دارد. شمال دامغان البته منهای «دیباج» به دلیلی همسایگی و همشانگی با مازندران با اندک تفاوتی به لهجه مازنی حرف میزنند. روستاهای جنوبی آن باز هم بجز روستای «کوه زر» لهجه از مناطق مرکزی ایران میگیرد با دایره لغاتی به همان وسعت!
گویش روستاهای شرقی دامغان به شاهرودی نزدیک است.
اما چرا به قلعه حسن آباد، قلعه شاخی میگویند؟
قلعه شاخیها پیشتر، برسر در خانه هایش، یک شاخ شکار یا گوسفند نصب میکردند و این نام از همانجا روی آنها مانده است. یکی از ساکنان آن میگوید:«قلعه امروز هم امنیت دارد. درآن بسته میشود و هیچکس نمیتواند وارد آن شود.»
«قلعه» زمانی شاهد حضور روسها هم بوده. زن چهارسوی قلعه با نشانه 8 برج را نشان میدهد و میگوید از آن نقطه شلیک میکردند. (روسها را میگوید همان ارتش سرخ روسیه!)
حالا پسر و دختر و زن خارج از قلعه زندگی میکنند. خودش اما دل از قلعه نمیکند.
«قلعه جمعی خانوادگی دارد، من اینجا به دنیا آمدم و همینجا هم زندگی میکنم.»
زن ما را به سمت خانهاش میبرد. همان خانهای که این روزها به قلعه مشهور است. خانه تر و تمیز است و تا حدودی سر و شکل امروزی گرفته. دیوار آجری و کولر آبی رنگ بین خانه او و خانههای همسایههایش که حالا مدتهاست متروکه شده، فاصله انداخته است. خانههای داخل قلعه هم از آب شهری استفاده میکنند و هم برق شهری دارند.
دامادش یکی از امام جمعههای استان فارس است. آیتالله شاهچراغی هم اهل همین قلعه است. حاج رضا تقوی، رئیس سابق شورای سیاستگذاری هم اهل همین روستاست. حسنآبادیها در تهران و شیرازهم امام جمعه دارند. از «نصرت واحدی» امام جمعه رودبار هم نام میبرد. سیدعلی شاهچراغی، امام جمعه شهرری هم دامغانی ست. او البته پیش از این امام جمعه دوبی بوده است.
زن و دختر ذهن شان را میکاوند و همچنان که به خانههای داخل قلعه نگاه میکنند، نام دیگری را به یاد میآورند: «امام جمعه مامازن، پاکدشت هم دامغانی است. پدر بزرگ مادرش هم ملای ده بوده.»
همین اسم و رسمها حالا حضور روحانیان دامغانی و حسن آبادی در شهرها و استانهای مختلف کشور و نقش آنها در مناسبات سیاسی و مذهبی ایران روستای حسنآباد در سمنان را به یکی از جاذبههای گردشگری تبدیل کرده است، تا جایی که دیدار از این روستای جذاب به یکی از برنامههای اصلی راهنمایان محلی گردشگری سمنان تبدیل شده است. گردشگرانی که حتماً سری هم به درختهای پسته چند هزار ساله حسنآباد میزنند.
معماری صفوی، میزبانی از قاجارها
گردشگری سیاسی سمنان البته به دامغان محدود نمیشود. «باغ موزه امیر» هم دریچه دیگری از سمنان ناشناخته را به روی توریست ها باز میکند. موزهای که حافظه صد ساله مردم این شهر را به شکل ویژهای به تماشا میگذارد. ساختمان زیبای باغ موزه «امیر» هم خاطرات سیاسی جالبی دارد. این بنا به فرمان حاج میرزا آقا فامیلی یکی از تجار و معتمدان سمنان و به دست توانمند معمارباشی در سال 1275 خورشیدی ساخته شده است. سبک بنا معماری صفوی دارد و در طول این سالها از شخصیتهای تاریخی شناخته شده زیادی میزبانی کرده است. مثلاً «احمد قوام» پیش از نخستوزیری و در تبعید به دستور رضاخان در سفری که از مشهد به تهران داشته به همراه نگهبانش «کلنل پسیان» به این خانه آمده و چندی در این خانه بیتوته کرده و سپس به سفر رفته است!
«قوام» البته زمانی که نخستوزیر میشود، در مسیر مشهد به این خانه میآید و از زحمات و پذیراییهای آن سالهای حاج میرزا آقا قدردانی میکند. رضاخان پهلوی هم بهمدت دو شب در این منزل سکنی گزیده است. سمنان 60 سال به اشغال روسها در میآید و این خانه از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۶ به پایگاه افسران روس بدل میشود تا مهمترین تصمیمات جنگ را آنها در این خانه اتخاذ کنند. برای همین بخشی از وسایل این موزه، جاماندههای ارتش روس هستند. علامه «حائری مازندرانی» هم جلساتی در این خانه داشته است.
باغ موزه امیر که سمنانیها از آن به «خانه سمنان» یاد میکنند نه تنها در گذر زمان، روح تاریخی خود را از دست نداده که اشیای جمع شده در آن پیشینه جذابی از این شهر را به روی مخاطب و گردشگری میگشاید. آن طور که «محمد عزیزالدین» مالک اشیای این موزه به روزنامه ایران میگوید، او
28 - 27 سال زمان صرف کرده تا اشیای داخل موزه را جمعآوری کند. برخی را خریده، بعضی را هم هدیه گرفته است. عزیزالدین میگوید: «بیشتر اشیای اینجا خریداری شده. شاید 10درصد آن اهدایی باشد.» به گفته این مجموعه دار، تنها 450میلیون تومان صرف هزینه مرمت بنا و بیشتر از یک میلیارد تومان هم صرف خرید آن شده است. هماکنون شهرداری سمنان، بهره برداری از این بنا را به مدت 10 سال به این مجموعه دار داده است. سند 6 متری آب سمنان هم یکی از جاذبههای موزه امیر است. سمنان را پیشتر ایالت «قومس» میگفتند.
مدرسه غیرانتفاعی سه قرونیها
بسیاری بخش اسناد را منحصربهفردترین بخش این موزه میدانند. (اسنادی که نشان میدهد سمنانیها در سال 1297 خورشیدی مدرسه غیرانتفاعی داشتهاند که ماهانه از هر دانشآموز، 3 قرآن بهعنوان شهریه دریافت میکردند. اصلنامهای که هواپیمای روسی در سال 1321 در سمنان رها میکند تا به مردم بگویند که ارتش سرخ دوست ایرانی هاست نه آلمانی ها!
«کوپن خرید تریاک سهمیهای»؛ این کوپن متعلق به اواخر دهه چهل و «کوپن گوشت و نان»، متعلق به جنگ جهانی اول و دوم است. پیشینه این کوپنها به زمان متفقین بر میگردد. حضور متفقین به دو ماه نرسیده بود که ایران دچار کمبود مواد غذایی و گرانی میشود. شهرهای ایران چنان با کمبود نان و ارزاق رو به رو میشوند که در نهایت نان و مواد غذایی با کوپن در اختیار مردم قرارمیگیرد. هرچند نمیتواند از مرگ ناشی از گرسنگی و بیماری بسیاری جلوگیری کند.) تعرفه انتخابات شورای ملی سال ۱۳۳۲، تعرفه انتخابات مجلس سنا سال ۱۳۳۲ همه و همه بخشی از اسناد این موزه جذاب است.
نخستین زن روزنامه نگار ایران هم سمنانی است. مریم بانو عمید (مزینالسطنه) متولد 1292 خورشیدی نام نخستین روزنامه نگار ایران است. عکس پدر بزرگ وزیرامور خارجه دولت روحانی هم از آن عکسهایی است که توجه بسیاری را در این موزه جلب میکند. «مرحوم حاج علینقی کاشانی» بنیانگذار و سهامدار کارخانه ریسمانریس سمنان. عکسهای تبلیغاتی حسن روحانی رئیس جمهوری برای مجلس هم واکنش مخاطبان را در پی دارد. زنگ تلفنهای موزه را هم نباید بیجواب گذاشت. در بخش تلفن و مخابرات بیش از ۳۵ دستگاه تلفن با برند مختلف اعم از دستگاه مورس، تلفنهای هندلی و تلفنهای قدیمی، تلفن صحرایی و جنگی که در جنگ جهانی دوم مورد استفاده بوده و همچنین نخستین دستگاه تلفکس که در سمنان موجود بوده به نمایش گذاشته شده است. تلفنی هم وجود دارد که در آن سالها امکان شنود داشته است.
صدای ما را از رولزرویس انگلیس میشنوید
رادیوها در موزه هم روی موج تاریخ و سیاست است. سمنانیها، اخبار جنگ جهانی دوم را از رادیوی بزرگ قهوهای گوش میدادند. این رادیو متعلق به شخصی به نام «فرجالله مداح» بود. سمنانیها برای اینکه بتوانند رادیوها را حمل کنند، از شهرداری مجوز میگرفتند. هماکنون تصویری از آن مجوز در موزه قرار دارد. تصویر دیگری هم هست که نشان میدهد سمنانیها با یک مجوز دیگر، رادیوها را از بندر بوشهر ترخیص کردهاند.
رادیو سکهای یکی از 40 دستگاه رادیوی جذاب نمایشگاه است. رادیویی که به گفته عزیزالدین، مردم در سمنان قدیم و در قهوه خانه با انداختن سکهای درون آن، اخبار روز را گوش میکردند. رادیو مثل یک جعبه موسیقی است. همین امروز هم میتوان سکهای درون آن گذاشت و اخبار روز را گوش کرد. تبلیغات زیبای رولزرویس در آن دوران هم بیشک دهان بسیاری را در این موزه به شگفتی وا خواهد داشت. رادیو شکل کوچکی از رولزرویس در آن روزگار است که با چرخاندن یکی از تایرهای آن میتوان برنامههای روز رادیو را گوش داد. سمنانیها رادیویی هم داشتهاند که با نفت کار میکرد. عزیزالدین در توضیح آن میگوید: «این رادیو، مولد نفت داشته است. چراغ روشن میشده، حرارت به پردههای آلومینیومی میرسیده و کنداکتوری داشته است که انرژی حرارتی را تبدیل به الکتریسته میکرده، یک و نیم برق را به باتریهای رادیو شوک میداده و موجب روشن شدن آن میشود. روشن شدن این رادیو سه دقیقه زمان میبرد و تا زمانی که نفت داشته، شنونده هم داشته است.»
ساعتها هم به وقت تاریخ در موزه کوک شدهاند. «ساعتهای روزکوک» با یک بار کوک، در روز کار میکنند و «هفته کوک» با یک بار کوک در یک هفته زمان را به صاحبش یادآوری میکردند. ساعتهای «ماه کوک» و «سال کوک» هم همینطور.
گزارش از: زهرا کشوری
این گزارش نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.