شهر از همینجا شروع شد؛ از عمق 360متری زمین. سهشنبهروزی ساعت 4صبح، آخرین کلنگ را یکی از حفاران زد. آسمان، گرگومیش بود که نفت، باریدن گرفت و صبح دیگری در دامنههای سوزان زاگرس آغاز شد؛ یک سپیدهدم نفتی. مسجدسلیمان، تکیه داده به کوه. از صبح کمی گذشته و دسته شاهینها در آسمان کوهستان میچرخند. بنگلهها(1) در خواباند و دیوارهای آکاردئونی همسان با نشان یک مشعل روشن(2) محلههای شهر را بین خودشان تقسیم کردهاند. پیرمردی جاروی دستهبلندی را بر جان کوچههای شهر میکشد و با لباس کارگری آبیاش که نقشونگار آرم شرکت نفت روی آن پیداست، چشمانداز ساکت این شهر نفتی را کامل میکند. صورتش آفتاب سوخته است و لباسش رنگپریده.
چاه شمارهیک کدام طرف است؟
مسیر چاه شمارهیک از محلههای «نفتک» و «پنجبنگله» میگذرد. نفتک یکی از پیرترین محلههای شهر است که زمانی در گذشتههای دور، نسل دوم خانههای کارگری شرکت نفت ایران و انگلیس ـ معروف به «بیستفوتیها» ـ را در خود جای میداد. خانههای بیستفوتی، سقفهای طاقضربی داشتند و 2اتاق 10فوتی؛ با امکانات ابتدایی برای گذران زندگی روزمره جویندگان نفت. اینروزها نفتک، بیستفوتیهای کوچک را بهخاطر نمیآورد؛ محلهایاست شلوغ با مشکلات شهری انباشته، بوی تند گاز در هوا و تابلوهایی که خطر را یادآوری میکنند: «نزدیک نشوید! بهشدت قابل اشتعال»راه از پنجبنگله میگذرد؛ یک شیب تند و یک سازه نیمهکاره که قرار بوده پارک موزه نفتی مسجدسلیمان شود. خیابان خلوت، به نردههای سفید و آبی میرسد که یک محوطه کوچک را محافظت میکنند. روی تابلو نوشته شده: «چاه نمرهیک/ شروع بهرهبرداری: پنجم خرداد1287 شمسی/ 8 هزار گالن در روز/ عمق چاه: 360متر/ نخستین در خاورمیانه».
اولین چاه نفت خاورمیانه، سایتـ موزهای است که محوطه محقرش با افتخار نخستینبودنش نمیخواند؛ زمینیاست مستطیلشکل با ابعاد 25 در 36متر، مساحت 900متری و یک اتاقک نگهبانی؛چاه شماره یک و دکلش، دیگ تولید بخار، تلمبه رفت و برگشت، لولههای تاسیسات و کابلهای مته حفاری چاه، ماسورههای چرخان به همراه چند قطعه عکس تاریخی. روی آنها نوشته شده: «old MIS». عکسها رنگ به رخسار ندارند و بدون شرحند. عکسها چهره آدمهایی را نشان میدهند که پیروزمندانه رو به دوربین میخندند؛ ایرانیها و انگلیسیهای کاشف نفت. میتوان در میانه موزه میدان نفتون، زیر دکل چاه نمرهیک که به قرقره بالای سرش رنگ تند نارنجی زدهاند، ایستاد و به پنجم خرداد یکصدودهسال پیش فکر کرد.
عبدالله و عیسی(3) ـ نگهبانان موزه چاه شماره یک ـ به آن روزها فکر نمیکنند؛ اسامی آدمهای خندان ایستاده رو به دوربین در عکسهای آویخته بر دیوار موزه را نمیدانند و به جای همه اینها درباره پسری حرف میزنند که چند روز پیش خودش را در اتاق کوچکی در محله بیبییان به دار کشیده است؛ «فکر میکنی به خاطر چیست عموجان؟ به خاطر فقر است. جوان مسجدسلیمان بیکار است و بیآینده؛ توان ندارد خرج زندگی را بدهد؛ فشار به او میآید؛ یا خودکشی میکند یا آخر سر کاری دست خودش میدهد و میافتد گوشه زندان.»
در شهر خبر خودکشی پسری که سایه اندوه را بر سر محله بیبییان سنگین کرده نقل گفتوگوهای روزمره مردم است؛
اما تا چند روز یا شاید هم چند هفته دیگر خبر تازهای از خودسوزی یا خودکشی میرسد؛ «پزشکان گفته بودند سرطان گرفته. خب، سرطان درمان دارد اما آستانه تحمل بچههای مسجدسلیمان خیلی پایین آمده. تحمل نمیکنند.»
اکبر ـ فروشنده یک مغازه کوچک ـ 2نفر از نزدیکانش را بر اثر خودکشی از دست داده است. « خودکشی زن و مرد ندارد. ماهی نیست که در شهر خبر خودکشی نباشد. شهر کوچک است؛ خبر میپیچد. قبل از این ماجرای اخیر، جوانی خودسوزی کرد. بنده خدا 6ماه بود ازدواج کرده بود.»
خودکشی در ایران نسبت به دیگر کشورهای جهان آمار پایینتری دارد اما در عین حال پدیده روبهرشدی اعلام شده است. سازمانها و مراجع رسمی بنا بر سیاستهای پیشگیرانه از اعلام دقیق آمار و اطلاعات در این زمینه امتناع میکنند اما گفته میشود روزانه 13نفر در ایران خودکشی میکنند؛ بعضی موفق و بعضی ناموفق.
مسجدسلیمان و ایذه، در دهه گذشته بالاترین آمار خودکشی را در میان شهرهای خوزستان داشتهاند اما جزئیات آن اعلام نشده و اغلب محرمانه نگهداری میشود. محمدرضاعباسی ـ معاون امور اجتماعی اداره کل بهزیستی خوزستان ـ سال گذشته گفته بود: «آمار و ارقام مربوط به خودکشی بهزیستی ارائه نمیشود. بدون این اطلاعات نمیتوانیم به صورت دقیق عوامل خودکشی را در یک منطقه ازجمله مسجدسلیمان بررسی کنیم»؛ با وجود این بعضا در حرفها و نقدونظرهای مقامات محلی، نمایندگان مجلس و اعضای شورا، اطلاعات پراکندهای درباره خودکشیهای مسجدسلیمان به گوش میرسد. محمدرضا کرمزاده ـ عضو سابق شورای شهر مسجدسلیمان ـ پیش از این اعلام کرده بود که در سال89 در مسجدسلیمان 260مورد اقدام بهخودکشی ثبت شده که از این تعداد 108نفر مرد و 152نفر زن بودهاند و 13مورد (8نفر مرد و 5نفر زن) خودکشی منجر به مرگ داشتهاند. به گفته او در سال90 آمار 330اقدام به خودکشی گزارش شده است؛ 198نفر مرد و 132نفر زن که از این تعداد هم 12نفر به زندگیشان پایان دادهاند. اینکه مسجدسلیمان از نظر خودکشی در رتبه اول استانی یا کشوریاست در نبود اطلاعات دقیق، قابل تحقیق و اثبات نیست اما یافتههای یک تحقیق دانشگاهی با روش فراتحلیل(4) با عنوان «میزان بروز خودکشی در ایران طی سالهای 1380 تا 1393» که نتایج آن پاییز سال95 به صورت مقالهای در مجله علمیـپژوهشی دانشگاه شهید صدوقی یزد منتشر شده نشان میدهد که بیشترین میزان بروز خودکشی به نسبت جمعیت در میان شهرهای ایران بهترتیب مربوط به مسجدسلیمان (27.2 در 100هزار نفر) و پس از آن ایلام (26 در 100هزار نفر) و کرمانشاه (25.2 در 100هزار نفر) و کمترین آمار هم مربوط به قم (0.4 در 100هزار نفر) بوده است.
در تهران و چهبسا دیگر شهرهای ایران، بنا بر سنت، مراسم خاکسپاری و تشییع افرادی که خودکشی میکنند، بیسروصدا برگزار میشود اما در مسجدسلیمان مردم تا میتوانند این مراسم را با تشریفات هر چه بیشتر برگزار میکنند. در تحلیلهایی که درباره وقوع خودکشی در مسجدسلیمان نوشته شده، کارشناسان اجتماعی میگویند رفتار اجتماعی مسجدسلیمان در مواجهه با این پدیده به نوعی مشوق این آسیب است. بازماندگان، شهر را خبر میکنند که بدانند اندوه ویرانگر مصیبت، چگونه بر آرزوها و رویاهای عزیزانشان آوار شده است؛ بنرهای بزرگ ترحیم، حجلههای روشن و ... .شهر میشود ماتمسرا در سوگ جوانان دستاززندگیشسته؛ «خودکشی در دین ما گناه است. اما در مسجدسلیمان نگاه مردم فرق میکند. مردم نگاه میکنند به شهرشان، به زندگیهایشان. میگویند این بود مسجدسلیمان؟ از همهجای ایران میآمدند اینجا کار میکردند. شهر اولینها حالا شده شهر آخرینها. بچههایمان آواره ماهشهر و بندرعباساند یا نشستهاند در خانه. نه امیدی هست و نه آیندهای.»
اینها حرفهای «محمد» است؛ یکی از کارمندان پیمانی شرکتنفت و جانباز 60درصد؛ «ریههایم فلج است.» در عملیات فاو شیمیایی شده و در شلمچه موج انفجار او را گرفته است. زاده مسجدسلیمان و بزرگشده محله نفتون. 2سال پیش دست بچههایش را گرفت و از مسجدسلیمان رفت؛ «فقط بهخاطر بچهها رفتم. خودم هنوز اینجا کار میکنم. مسجدسلیمان افسرده است. مردم واقعا گرسنه هستند. ما دیگر خسته شدهایم. دختر و پسرم مهندس هستند. خیلیوقت است درسشان تمام شده اما کار نیست. در شهرهای دیگر بچههای مردم اگر کار ندارند، میزنند بیرون؛ سینمایی هست، فضای تفریحی هست اما بچههای ما منزوی شدهاند. منزویشدن خطرناک است. انزوا آدم را زمینگیر میکند. برداشتم و بردمشان اهواز. گفتیم برویم یک کلانشهر شاید بازار کار بهتری داشته باشند؛ حالا کار هم نباشد از این انزوا بزنند بیرون. زبانم لال اگر خودکشی کنند، دنیا برایم تمام میشود... .»
از نگاه محمد و بسیاری دیگر از خوزستانیها هر جا که اکتشاف نفت و گاز رفته، آن شهر مرده است. مسجدسلیمان هم یکی مثل همه آنها؛ «این وضعیت همه شهرهای نفتی خوزستان است. کدام شهر نفتی ما بوده که توسعه پیدا کرده باشد؟ میدانی؟ ما نه زنده و نه مردهایم... . مسجدسلیمان 50سال پیش، پاریسکوچولو بود؛ پایتخت اولینها. ما نمیگوییم؛ همان زمان همه میگفتند! الان چه؟»
شهر آخرینها
پاریسکوچولو ـ عنوانی که به مسجدسلیمان داده بودند ـ شهری را توصیف میکرد که چند دهه پس از آن سپیدهدم نفتی، با مجموعهای از امکانات مدرن شکل گرفت. تا پیش از آن در منطقه امروزی مسجدسلیمان شهری در کار نبود؛ سرزمینی کوهستانی بود محصور در رشتهکوههای سنگی و گچی و تپهماهورها با جمعیتی پراکنده و طبیعت خیرهکننده زاگرس؛ دشت لالههای وحشی واژگون.
چاه نمرهیک، چند دهه بعد، اولینهای دیگری را هم با خود به همراه آورد. در واقع مسجدسلیمان خودش هم نخستین بود؛ نخستین «شرکتشهر ایران». شرکتشهرها از مصادیق شهرهای نوبنیاد جهان مدرناند؛ شهرهایی که از همان نخست، حسابشان را از روستا و اقتصاد کشاورزی جدا کردهاند و بر محور صنعت (به دلیل وجود یک شرکت یا تشکیلات بزرگ اقتصادی) شکل گرفتهاند.
تا سال1920 یعنی 13سال بعد از کشف نفت در چاه نمرهیک، در این محدوده شرکتشهری تمامعیار شکل گرفته بود. تا 20سال پس از کشف نفت در مسجدسلیمان، این میدان، تنها منبع استخراج نفت کشور به شمار میرفت. تولید اولیه میدان مسجدسلیمان، حدود 500بشکه در روز بود که این رقم بهتدریج افزایش یافت و در بیشترین میزان خود در سال1313 به 127هزار بشکه در روز رسید. سرانههای خدماتی و رفاهی در مسجدسلیمان بهسرعت رو به افزایش گذاشت و نفت، مسجدسلیمان را شهر اولینها کرد: اولین کارخانه گوگردسازی خاورمیانه، نخستین تصفیهخانه آب ایران، نخستین کارخانه تولید برق در ایران و خاورمیانه، نخستین راهآهن، نخستین فرودگاه مسافربری، نخستین و مجهزترین بیمارستان کشور، نخستین واحد نوشابهسازی، نخستین کلوب تفریحی، نخستین پیست دوچرخهسواری، حتی نخستین استخر شنا در ایران، نخستین باشگاه گلف، نخستین زمین رسمی فوتبال و... .
مسجدسلیمانیها وقتی قرار است درباره گذشته حرف بزنند، این فهرست اولینها را ادامه میدهند و باز هم در آخر مکثی میکنند؛«یکسری هم یادم نیست عموجان»!
مسجدسلیمان؛ شهری که دستکم در 67مورد از جلوههای توسعه مدرن در ایران، پیشگام و نخستین بوده و حالا نامش را در فهرست مناطق کمترتوسعهیافته و محروم، در صدر جدولها مینویسند. افول این شهر از اواسط دهه40 آغاز شد. از سال1345 به بعد استخراج نفت از میادین نفتی مسجدسلیمان بهسرعت کاهش یافت. بخش عمده منابع نفتی شهر استخراج شده بود و برای استخراج نفت از دیگر میادین نفتی، باید آب و گاز تزریق میشد. بدینترتیب دلیل اولیه ایجاد شهر از بین رفت. در فاصله سالهای 45 تا 55 آثار افسردگی در مسجدسلیمان، آشکار و شهر، مهاجرفرست شد. شهر تلاش میکرد در مقابل زوال خود ایستادگی کند اما بستهشدن چاهها و توقف استخراج نفت در سالهای 60ـ59 و در ادامه آن 8سال جنگ تحمیلی، شرایط اجتماعی و زیستی متفاوتی را بر این شهر حاکم کرد که پیامدهای آن تا امروز ادامه دارد.
مهاجرپذیرترین شهر ایران که با توجه به ظرفیتهای بالقوهاش میتوانست یکی از صنعتیترین شهرهای ایران باشد، حالا مهاجرفرستترین شهر است و بالاترین آمار بیکاری (بیش از 43درصد) را دارد؛ کلکسیونی تمامعیار از آلودگیهای زیستمحیطی؛ زمین آلوده به نفت و هوای آکنده از گازهای سمی. هزاران واحد مسکونی در مناطق نفتی در انتظار جابهجاییاند و تابلوی طرح انتقال منازل آلوده به نفت که در گوشهگوشه شهر دیده میشود، زنگار زمان گرفته. شهر اولینها، شهر آخرینها شده است.
شهرهای بعد از نفت
بسیاری از تحلیلگران نوشتهاند که روزگار مسجدسلیمانیها، روایت زندگی آدمهاییاست که نفت خوشبختشان نکرده است. آنها گفتهاند این است سرانجام شرکتشهری که با تکیه بر اقتصاد تکپایه، موفق به ایجاد مشاغل مختلف، تنوع اجتماعی و هویت شهری مستقل نشده و با زوال منبع اصلی اقتصاد، یعنی نفت، رو به زوال گذاشته و روزگار شکوهش گذشته است. آنها مسجدسلیمان امروز را ماکتی از آینده ایران بدون نفت میدانند.
اما از نگاه سیروس باور ـ معمار و شهرساز و استاد دانشگاه ـ که 9سال است درباره سرنوشت شهرهای نفتی ایران تحقیق میکند، این تحلیلها برداشتی سادهانگارانه از واقعیتهای اجتماعی و تاریخی مسجدسلیمان است؛ «چند وقت پیش برنامهای از یکی از رادیوها پخش میشد با عنوان «نفت؛ بلا یا برکت؟». اینها شعارهای قشنگیاست اما واقعیتهای تاریخی را نادیده میگیرد. ایران اواخر سلطنت قاجار از نظر اقتصادی محتاج به کمک مالی سفارت انگلیس بود. ما در اثر کشف نفت دارای تمدن صنعتی شدیم. چوپان مسجدسلیمانی که چماق دستش بود به تکنیسین صنعتی تبدیل شد و آچار دست گرفت. مسجدسلیمان با آنهمه شکوه، شهری بود که از پس اکتشاف نفت، صنعتی شد و سر بلند کرد. در ایران پیش از نفت، بهداشتی وجود نداشت؛ بیمارستان و دانشگاه نداشتیم. مسلم است که اگر نفت نبود نمیتوانستیم بودجه مملکت را بدون سرمایهگذاری خارجی تامین کنیم.»
به گفته باور، آنچه امروز در مسجدسلیمان و دیگر شهرهای نفتی ایران میگذرد (محرومیتها و عقبماندگیها و چالشهای زیستمحیطی و اجتماعی) پیامد نفتیشدن آنها نیست؛ نتیجه سیاستهای ناکارآمد مدیریتی در نگهداشت آنهاست؛ «ساختمانهای مسجدسلیمان پیش از آنکه آبادان به شکل امروزی به وجود بیاید، ساخته شدند اما این شهر را رها کردند. این، تنها سرنوشت مسجدسلیمان نیست؛ تمام مناطق پنجگانه نفتخیز جز گچساران که شرایطش متفاوت است (لالی، نفتسفید، هفتگل و آغاجاری) هم مثل مسجدسلیمان هستند. درست است که بهرهبرداری نفتی از مسجدسلیمان متوقف شده اما آنچه باعث شده به این روز بیفتند این است که نگهداشت و اداره درستی از آنها انجام نشده!»
بهتدریج پس از کاهش استخراج نفت در مسجدسلیمان، بسیاری از ساختمانها و حتی تجهیزات صنعتی، بسیاری از همان اولینها به سازمانهای مختلف سپرده شد؛ بهتدریج ادارههای ستادی و مرکزی نفت را به اهواز منتقل کردند؛ مدیران ارشد مسجدسلیمان به اهواز رفتند؛ بهدلیل کمشدن استخراج نفت، بهتدریج کارگران هم مهاجرت کردند و خانهها خالی شد. این خانههای خالی ابتدا در اختیار سازمان مسکن و شهرسازی مسجدسلیمان قرار گرفت. این سازمان توان نگهداشت این خانهها را نداشت و بسیاری از آنها را به نازلترین قیمت به روستاییان و عشایر واگذار کرد؛ درحالیکه این خانهها، فضایی نداشتند که به زندگی ایلی جواب بدهند. بهتدریج کاربری این خانهها تغییر کرد و بخشی از آنها را مرغدانی و طویله کردند. بهتدریج خانهها از بین رفتند و فرهنگ شهر تحتتأثیر حضور مهاجران تغییر کرد؛ «من تأسف میخورم که از نخستین خانههای سازمانی ایران که با نام پنجبنگله در مسجدسلیمان ساخته شده بود، امروز تنها یکی باقی مانده است. فردا اگر کسی بخواهد درباره معماری مسجدسلیمان صحبت کند، چطور میخواهد بگوید نخستین خانههایی که آنزمان در مسجدسلیمان ساخته شد مطابق با معماری ایرانی بود؟»
در هلند گروهی از محققان مشغول انجام مطالعهای هستند با عنوان «شهرهای بعد از نفت». در این مطالعه، از مسجدسلیمان و آبادان بهعنوان نمونه شهرهایی یاد شده که بعد از بهرهبرداری نفتی رها شدهاند؛ «مسجدسلیمان بهتنهایی موزه است. تاریخ پیشرفت صنعت نفت و سلسلهمراتب آن اینجاست. اسامی خیابانها و محلهها هر کدام یک هویت تاریخی دارد؛ مثلا به اسم چاهها (مثل محله نمرهیک) یا با توجه به صنعتی که در آن زمان وارد شده (ریلوی؛ محلهای که برای نخستین بار راهآهن در آنجا احداث شد) نامگذاری شدهاند. ما باید این موزه زنده را به بهترین شکل نگهداری میکردیم. البته که نگهداری اینها زحمت لازم دارد، کار لازم دارد و متأسفانه برای کارها و زحمتها کسی پیدا نمیشود.»
یکی از راهکارهایی که شهرهای بعد از نفت را از زوال و فراموشی نجات میدهد، توجه به ظرفیتهای گردشگریاست. به گفته باور، مدیریت شهری مسجدسلیمان در دهههای گذشته دانش و توان کافی برای نگهداری و بهکارانداختن چرخهای اقتصادی و اجتماعی این شهر را نداشته؛ «حتی اگر نمیتوانستند چرخها را راه بیندازند، حداقل این شهر را نگهداری میکردند!»
باور، شهر لالی در کوهپایههای زاگرس را مثال میزند که قدمتی تاریخی، همدوره با اشکانیان دارد. در آنجا تعداد زیادی پلهای اشکانی و ساسانی تخریب شده و تعداد زیادی آسیابهای آبی باقی مانده است و طبیعتی رو به قلههای برفگیر و جنگلهای بلوط؛ «چند سال پیش فرهاد ورهرام، کتابی درباره همین منطقه منتشر کرده و در آن مسیری را که از لالی به طرف چهارمحال و بختیاری شناسایی کرده با عنوان «ایلراه تاراز» پیشنهاد داده است. این مسیر میتواند یک منطقه گردشگری فوقالعاده برای این منطقه باشد. اگر لالی و مسجدسلیمان را به مراکز فعال گردشگری و فرهنگی تبدیل کنیم، سرنوشت این شهرها و وضعیت زندگی روزمره مردمشان تغییر میکند و از این روزگار فلاکتبار بدبختی و خمودگی خارج میشوند. اما چهکسی باید این کار را انجام بدهد؟ رئیس میراث فرهنگی لالی همه اینها را میداند؛ این مناطق و آبشارهای زیبای لالی و اندیکا را میشناسد اما نه بودجهای دارد، نه افرادی که کار را پیش ببرند و نه اختیاراتی؛ هیچچیز ندارد. نشسته آنجا و غصه میخورد.»
رویای MIS
مسجدسلیمان را در اسناد تاریخی شرکت نفت ایران و انگلیس MIS میخواندند (مخففMasjad – I – Sulaiman). انگلیسیها بعد از خروج از صنعت نفت ایران، شیر فلکه چاه معروف شماره7 مسجدسلیمان را بهعنوان یادگار دوران اوج بهرهبرداری بردند. معروف است این فلکه آنقدر نفت داشت که ناگزیر، مازادش را به درون چاه برمیگرداندند و درش را میبستند. چاه شماره7 با تولید حدود 7میلیون تن نفت در زمان خود پربهرهترین و معروفترین و در واقع شیرچاه نفتی دنیا بود و شیرفلکه آن سالها با همان علامت اختصاری MIS در محل ورودی ساختمان مرکزی شرکت نفت انگلیس دیده میشد. روی لوحی کنارش نوشته بودند: «این شیر چاه شماره7 مسجدسلیمان است. کسانی که از منافع ناشی از حجم تولید نفت این چاه اطلاع دارند لازم است هنگام عبور از مقابل آن به پاس احترام، کلاه خود را از سر بردارند».
چند سال پیش همزمان با یکصدسالگی اکتشاف نفت ایران، این شیرفلکه به ایران بازگردانده شد. مسجدسلیمانیها عادت دارند قصه چاه شماره7 را برای هر تازهواردی تعریف کنند.
مسجدسلیمانیهای قدیم هر جای شهر که باشند، در «سیبرنج» و «نفتون»، در «باغ ملی» و «کمپ کرسنت»، در «بیبییان» و «نمرهیک» MIS را پشت شیشه ماشینها یا روی شیشه و تابلوی مغازههایشان نوشته یا روی دستبندهای طلا و نقره حکاکی کردهاند و با کوچکترین سؤالی برمیگردند به رویای روزگار اولینهابودنشان؛
«MIS خیلی مهمه عمو! بچهها میگفتن تو آمریکا یه ماشین فراری دیدهن، پشت شیشهش نوشته بوده MIS. رفتهن، پرسیدهن، طرف بچه مسجدسلیمان بوده. آقا لاف نمیزنما. اصلا امتحان کن! هر جا یه مسجدسلیمانی دیدی، بگو MIS؛ بلند میشه و کلاه از سرش برمیداره برات! کدومطرفی برم؟ چاه شماره7؟»
گزارش از: شیده لالمی
این گزارش نخستین بار در روزنامه همشهری منتشر شده است.