فاصله مرگ و زندگی یک دیوار است؛ دیواری که اعلامیههای زیادی روی آن نصب شده و هر کدام یادآور کسانی است که روزگاری بین همه ما زندگی میکردند اما تقدیر برای آنها بهگونه دیگری رقم خورد. دیوار کاهگلی مغازه کوچک صابونپزی در بلوار مصلای مشهد برای بسیاری از اهالی این منطقه آشنا است. جایی که یادآور گذر سریع عمر و رسیدن به ایستگاه آخر زندگی است.
بیش از 800 اعلامیه رنگارنگ در کنار هم روی این دیوار قرار دارند. دیواری که بوی الرحمان را میتوان بخوبی حس کرد. علی اکبر برپا مرد 57 ساله مشهدی بیش از 30 سال است که اعلامیه کسانی را که به انتهای زندگی میرسند روی این دیوار نصب میکند. میگوید در میان اعلامیهها همه نوع آدم از هر صنف وجود دارد. از دزد و قاچاقچی بگیر تا عالم و پزشک و پهلوان. صابون مرگ به تن همه آنها خورده بود. علی اکبر تنها جای خالی این دیوار را اعلامیه خودش میداند و میگوید شاید تا چند روز دیگر من هم به جمع اموات روی دیوار بپیوندم. این دیوار نگاه او را به زندگی تغییر داده است و میگوید زندگی همه باد است و تنها چیزی که در این طوفان باقی میماند شاخه محبتی است که باید بکاریم.
علی اکبر برپا از صنعت روبه فراموشی صابون پزی و علاقهای که به جمعآوری اعلامیهها دارد برای ما گفت.
صابونهایی از جنس خاطره
وقتی چشم باز کرد پدر را کنار کوره صابون پزی دید. صابونهایی که به تن همه ما خورده است و درگنجه هر خانهای پیدا میشود. علی اکبر برپا یکی از معدود صابون پزهایی است که هنوز هم صابونهای سنتی را با عشق تولید میکند. صابونهایی که با زحمت بسیار و بدون استفاده از مواد شیمیایی تولید میشود. او با بیان اینکه فقط بهدلیل عشقی که به این کار دارد هنوز هم صابونهای سنتی تولید میکند گفت: پسر اول خانواده هستم و از 12 سالگی در کنار پدر در صابون پزخانه کار میکردم. البته پدر به درس اهمیت بیشتری میداد و میخواست که ما ادامه تحصیل بدهیم. من بعد از کلاس به کمک پدرم میآمدم و با شوق زیاد کار صابون پزی را از او میآموختم. درهمین مغازه کوچک پدر کوره را روشن میکردیم و بعداز آن با آب و سود سوزآور و چربی گوسفندی یا گاوی صابون تولید میکردیم. کار بسیار سخت و دشواری بود اما من با علاقه آن را یاد گرفتم. بعد از تولید صابون باید آنها را زیر نور آفتاب پهن میکردیم تا خشک شود.
وقتی به 19 سالگی رسیدم یکی از روزها همکار پدرم گفت تو نیمی از راه را رفتهای و باید سریعتر همه فن این کاررا یاد بگیری تا بتوانی راه پدر را ادامه بدهی. شاید آن روزها درک این جمله برایم مشکل بود اما دو سال بعد وقتی پدر از دنیا رفت متوجه شدم که باید خودم به تنهایی صابون پزی پدر را اداره کنم. اکنون سالهاست که صابونهای طبیعی و گیاهی تولید میکنم و با چند نفر دیگر که عاشق این کار هستند کارگاهی را در جاده فریمان برپا کردهایم. استفاده نکردن از ماده شیمیایی ویژگی بارز این صابون هاست و هنوز هم مردم برای خرید آن به مغازه پدریام میآیند. این حرفه در خانواده ما قدمتی به اندازه یک قرن دارد و امیدوارم پسرم راه مرا ادامه بدهد. سالهاست که در مغازه پدریام را بازنگه داشتهام و هررهگذری که از اینجا میگذرد میتواند داخل بیاید و برای خودش چای بریزد یا اینکه وضو بگیرد و نماز بخواند. بسیاری از مردم این محله و اطراف مغازه صابون پزی «برپا» را میشناسند و برای خرید صابون به اینجا میآیند تا علاوه بر خرید صابون لحظاتی کنار این دیوار اعلامیهها را تماشا کنند.
صابون مرگ بر تن دیوار
صدها اعلامیه و عکس ترحیم اولین چیزی است که نگاه همه را در لحظه ورود به مغازه و کارگاه صابونپزی به خود جلب میکند. جایی که ناخودآگاه با دیدن آن لحظاتی به آن خیره میشوی و متن و اشعار اعلامیهها را میخوانی.هرکدام از آنها داستانی برای خود دارند. علی اکبر با همان لهجه شیرین مشهدی میگوید صابون مرگ به تن همه اینها خورده و در لحظهای که فکرش را نمیکنی به تن همه ما هم میخورد. حافظه خوبی دارد و داستان بسیاری از اعلامیهها را میداند. میگوید این دیوار عبرت است که هر روز مقابل چشمان ما قرار دارد. در میان این عکسها کسانی هستند که روزگاری در پول و ثروت غرق بودند اما تنها سرمایهای که با خود به آن دنیا بردند یک کفن بیشتر نبود. وقتی از او درباره علت و انگیزه جمعآوری اعلامیه اموات پرسیدم گفت: این کار به یک عادت تبدیل شده است و سالهاست که هرکسی درمیان اقوام یا دوستان و هم محلهایها از دنیا میرود بازماندگان او بلافاصله اعلامیه فوتش را به من میدهند تا روی این دیوار نصب کنم. اولین اعلامیهای که روی این دیوار نصب شد مربوط به اول خرداد سال 67 است. رضا لار کرمانی یکی از دوستانم بود که در کارگاه صابون پزی کار میکرد و در یک سانحه تصادف از دنیا رفت. من 27 سال داشتم و درکنار پدر در کارگاه صابون پزی کار میکردم و برای اینکه یاد دوستم را زنده نگه دارم اعلامیه او را روی دیوار کارگاه زدم. بعد از آن هربار برای خاکسپاری یا ختم درگذشتگان میرفتم یکی از اعلامیههای او را روی همین دیوار میزدم. کمکم به این کارعادت کردم و بیش از 30 سال است که اعلامیه اموات را روی این دیوار میزنم و آخرین آن نیز مربوط به سید حسین مقدس شجاعی است که 3 روز قبل از دنیا رفت. تعداد اعلامیههایی را که روی دیوار است نمیدانم ولی حدس میزنم بیش از 800 اعلامیه باشد.
درمیان آنها دزد و قاچاقچی یا کسی که در نزاع و تصادف کشته شده است وجود دارد تا پزشک و عالم و مهندس و پهلوان. سال 80 وقتی پدرم از دنیا رفت عکس او را در وسط این دیوار قرار دادم تا همیشه جلوی چشمانم باشد. مردم این محله و اطراف و دوستان و اقوام این دیوار را بخوبی میشناسند و هر بار کسی از نزدیکان آنها فوت میکند خودشان اعلامیه او را روی این دیوار نصب میکنند. گاهی نیز گوشهای از دیوار را برای خودشان رزرو میکنند و میگویند اگر ما از دنیا رفتیم اعلامیه ما را همین جا نصب کن. با گسترش فضای مجازی گاهی اعلامیه اموات را برایم در کانالهای پیام رسان ارسال میکنند تا آن را روی این دیوار نصب کنم. یکی از اعلامیههایی که هر روز به آن نگاه میکنم مربوط به صاحب شتری است که میخواست آن را قربانی کند اما شتر فرار کرد و به حرم امام رضا(ع) پناه برد. این شتر چاقو خورده بود اما وقتی به امام رضا(ع) پناه برد مردم و خادمان حرم اجازه ندادند که شتر قربانی شود. عکس اعلامیه این مرد که 8 سال قبل از دنیا رفت توسط دخترش روی این دیوار نصب شد.
علی اکبر از دیوار عبرت و درسهایی که از آن برای زندگیاش آموخته، گفت و ادامه داد: شبهای جمعه یک سینی خرما مقابل مغازه میگذارم و از همه میخواهم که برای شادی روح همه امواتی که اعلامیههایشان روی این دیوار است فاتحهای بخوانند. اگر با چشم دل به این دیوار نگاه کنیم درسهای زیادی از آن یاد میگیریم. قناعت اولین خصلتی بود که از بودن در کنار این دیوار و اعلامیههای آن آموختم. اینکه دنیا مثل باد میماند که در پلک برهم زدنی خواهد گذشت و حرص و طمع نمیتواند عمری به اندازه نوح یا گنجی به اندازه قارون به ما بدهد وتنها با قناعت میتوان بخوبی زندگی کرد و با کاشت درخت محبت در دل دیگران توشهای برای جهان آخرت فراهم کرد.
گزارش از: یوسف حیدری
این گزارش نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.