پزشکی که در هوای فقرا نفس می‌کشید

گفتگو با خانواده شهید دکتر فیاض‌بخش
کد خبر: ۸۱۳۱۳۶
|
۱۱ تير ۱۳۹۷ - ۱۴:۵۰ 02 July 2018
|
13659 بازدید

مؤسس سازمان بهزیستی چهره و نامی آشنا برای بسیاری از ما ایرانی‌ها است. پزشک متعهدی که در میان ۷۲ انسان بی‌گناه دیگر، در فاجعه هفتم تیرماه ۱۳۶۰ در توطئه بمب‌گذاری منافقان به شهادت رسید. فیاض‌بخش علاوه بر اینکه پزشکی حاذق بود، دغدغه محرومان را داشت و در هوای فقرا نفس می‌کشید. به گفته خانواده‌اش صبح‌ها بعد از قرائت قرآن به خواندن موارد عمل‌های جراحی روزانه‌اش می‌پرداخت. در روز‌های گرم تیرماهی که یادآور ترور‌های افسارگسیخته سازمان منافقین است، با همسر و فرزند ارشد شهید دکتر محمدعلی فیاض‌بخش همکلام شدیم تا در مورد این پزشک شهید بیشتر بدانیم. دکتر ربابه رفیعی همسر شهید بین سال‌های ۸۰ الی ۸۸ مشاور زنان رئیس جمعیت هلال احمر بود و از سال ۸۸ الی ۹۰ نیز مشاور ایثارگران رئیس جمعیت هلال احمر بود. دکتر احمد فیاض‌بخش فرزند شهید نیز عضو هیئت علمی و دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران و مشاور توسعه منابع و سرمایه معاون وزیر رفاه و رئیس سازمان بهزیستی کشور است.

همسر شهید

معیار‌های شما برای انتخاب همسرتان چه بود و چطور شد با خانواده دکتر شهید فیاض‌بخش آشنا شدید؟

من در یک خانواده مرفه به دنیا آمده بودم. ظاهر افراد برایم اهمیتی نداشت. ولی تحصیلات مهم بود و دوست نداشتم همسر یک تاجر یا کاسب شوم. یکی از همسایه‌های دکتر که از اقوام ما بودند ما را به هم معرفی کردند. نوروز سال ۴۴ بود که با پدرم برای خواستگاری تماس گرفتند و پدرم استخاره گرفتند. بسیار خوب آمد. با هم ازدواج کردیم و حاصل زندگی ۱۶ ساله مشترکمان چهار فرزند شد. دکتر فیاض‌بخش متولد سال ۱۳۱۶ در تهران و از یک خانواده مذهبی و خیر بود. ایشان تحصیلاتش را تا دکترای تخصصی جراحی ادامه داده بود و چهار سال رایگان طبابت می‌کرد.

جایی خواندم که دکتر فیاض‌بخش کمک به محرومان را حتی از دوران سربازی‌شان پیگیری می‌کردند.

بله، اولین دوره‌ای که فارغ‌التحصیلان پزشکی را به عنوان سپاهی بهداشت به سربازی می‌بردند، مشمول دکتر هم شد. ایشان به روستا‌هایی می‌رفت که از همه امکانات محروم بودند. حتی وضعیت طوری بود که دکتر باید فاصله شهر تا روستا را با اسب طی می‌کرد. ایشان تصمیم می‌گیرد در روستای محل خدمتش حمام، مسجد و مدرسه کوچکی بسازد و در تمام اوقاتی که به مرخصی می‌آمد وقتش را صرف تأمین تدارکات برای بهبود وضعیت روستا‌ها می‌کرد.

شما که از یک خانواده مرفه بودید با مأموریت‌هایی که دکتر به مناطق محروم داشتند با داشتن فرزندان کوچک اذیت نمی‌شدید؟

من و دکتر هر دو در خانواده مرفهی بزرگ شده بودیم. در یک مأموریت ایشان را به سقز فرستادند؛ شهری که آن موقع واقعاً ویرانه بود. در چنین مناطقی در کل دو یا سه پزشک بیشتر پیدا نمی‌شد. ولی من اولاً به دلیل اخلاق و رفتار شهید فیاض‌بخش و بعد به خاطر همدلی و همراهی با محرومان در این مأموریت‌ها هیچ احساس بدی نداشتم و می‌توانم بگویم آسوده و شاد هم بودم.

خود شما هم تحصیلات عالیه دارید، دکتر با ادامه تحصیل شما مشکلی نداشتند؟

پدرم و شهید فیاض‌بخش تا قبل از انقلاب محیط‌های دانشگاهی را مناسب نمی‌دانستند. ولی در خانه با داشتن معلم خصوصی به یادگیری زبان انگلیسی و علوم دینی و همچنین موضوعاتی که مورد علاقه و توجهم بود می‌پرداختم. دکتر هم همیشه تشویقم می‌کرد که علم‌آموزی را رها نکنم. شهید بسیار به علم اهمیت می‌داد و مرا وادار می‌کرد هرچه را که می‌خوانم به بقیه هم یاد دهم. یادم است که نوار‌های شهید مطهری را به من می‌داد که آن‌ها را پیاده یا ضبط کنم.

ویژگی بارز اخلاقی ایشان چه بود؟

همیشه توکلش به خدا بود. یادم نمی‌آید نسخه‌ای نوشته یا بیماری را ویزیت کرده و به نتیجه نرسیده باشد. یک بار پدری که فرزندش سرطان داشت از همه جا مأیوس نزد دکتر آمد. دکتر پس از معاینه دقیق او متوجه شد کار از کار گذشته است. با همان ارادت و اخلاصی که نسبت به حضرت رضا (ع) داشت به آن مرد گفت: برو پیش دکتر حقیقی بهتر به نتیجه می‌رسی. مرد فرزندش را برد و مدتی از او خبری نشد تا اینکه یک روز همان مرد با یک قواره کت و شلوار پیش شهید فیاض‌بخش آمد و گفت: فرزندم شفا پیدا کرده است. دکتر دستور عکس و آزمایش داد و اثری از غده سرطانی در کودک پیدا نشد. از این نمونه در زندگی شخصی دکتر فراوان است.

رفتار پزشکی، چون شهید فیاض‌بخش با بیمارانش چطور بود؟

دکتر پس از آنکه دوره تخصصی جراحی را در بیمارستان سینا گذراند با آنکه منزلش در قلهک بود، در خیابان شهباز جنوبی مطبی دایر کرد تا بیشتر به بیماران محروم رسیدگی کند. صبح‌ها در بیمارستان فعالیت داشت و بعدازظهر‌ها تا دیر وقت در مطب به طبابت بیماران می‌پرداخت. حق ویزیتشان ۳۰۰ ریال بود. در مطب خودش صندوقی نصب کرده بود و روی آن نوشته بود اگر کسی پول ویزیت ندارد می‌تواند کمتر بدهد یا ندهد. ایشان با برخی از کسبه و داروخانه‌ها صحبت کرده بود و مقداری پول به عنوان تنخواه گردان نزد آن‌ها گذاشته بود و بیمارانی که نیاز به داروی رایگان یا مواد غذایی خاصی داشتند، پیش آن‌ها می‌فرستاد. اینطور با شیوه‌ای که بیمار متوجه نشود و به شأن او برنخورد کمکشان می‌کرد. اعتماد بیماران با دکتر به حدی بود که حتی مسائل سری خودشان را با او در میان می‌گذاشتند. دکتر میلیاردر نبود، ولی پول‌هایش را به این شکل خرج می‌کرد و حتی به افراد نیازمند وام می‌داد.

فرزند شهید

شهید فیاض‌بخش از چهره‌های انقلابی بودند که متأسفانه کمتر به این بخش از زندگی ایشان پرداخته شده است. از فعالیت‌های انقلابی شهید بگویید.

ایشان در سال ۱۳۴۵ با همکاری بعضی از دوستان همفکرشان ازجمله شهید دکتر سید محمد لواسانی کلینیک سلمان فارسی را در دروازه شمیران دایر می‌کنند. قبل از جمعه سیاه و پیش از ۱۷ شهریور کمک‌های اولیه پزشکی را در کلینیک و منزل خودشان به صورت پنهانی به انقلابیون آموزش می‌دادند. در جمعه خونین با کمترین امکانات جراحی به مداوای مجروحان می‌پردازند. پس از پیروزی انقلاب در آبان ماه ۵۷ کمیته آسایشگاه معلولین انقلاب دروس را تأسیس می‌کنند و در هنگام عزیمت امام (ره) از پاریس جزو پزشکان معتمد مدرسه علوی بودند. مدتی بعد مدیر کل توانبخشی وزارت بهداری می‌شوند و لایحه سازمان بهزیستی را به کمک شهید لواسانی به شورای انقلاب می‌برند. کمیته امداد امام خمینی از دیگر یادگار‌های دکتر است.

از ایشان به عنوان یک پزشک متعهد چه خاطراتی دارید؟

همیشه خاطرم هست که پدرم بعد از اقامه نماز صبح و قرائت قرآن روزانه، به خواندن مطالبی می‌پرداخت که در مورد عمل‌های جراحی آن روزشان بود. یا در داخل کلینیک سلمان فارسی با دکتر محمد باقر لواسانی که معاون وزیر بهداری وقت و از شهدای هفتم تیرماه ۱۳۶۰ بودند، همکاری داشتند. آنجا وقت‌هایی که مریض کمتر مراجعه می‌کرد، می‌نشستند و بحث‌های علمی خوبی مطرح می‌کردند. پدرم ذهن بسیار خلاق و پویایی در عملیاتی کردن دانش پزشکی داشت. در درمان غیرجراحی شکستگی‌ها بسیار ماهرانه عمل می‌کرد. ایشان وقت کافی به هر بیمار اختصاص می‌داد و مزایا و معایب مداخله را به صورت قابل درک برای افراد درمی‌آورد و به آن‌ها تفهیم می‌کرد. ایشان به سبک زندگی اسلامی و علمی به طبابت می‌پرداخت. در کارش به سود اولویت نمی‌داد. پدرم واقعاً چنین درکی داشت نه فقط در صحبت باشد بلکه در عمل اینطور بود. حتی گاهی با توصیه بهداشتی سعی می‌کرد مشکل بیمار را حل کند، بدون اینکه توجهی به اظهارات بقیه داشته باشد.

شهادت پدرتان با فاجعه دلخراش انفجار ساختمان حزب جمهوری اسلامی ایران در ۷ تیر سال ۱۳۶۰ اتفاق افتاد؛ آن موقع شما چند سال داشتید؟

آن موقع نوجوانی ۱۵ ساله بودم و در کلاس سوم راهنمایی درس می‌خواندم. ساعت هشت شب بود که انفجار فاجعه ۷ تیرماه اتفاق افتاد و تماس‌های مکرر با منزل ما می‌شد. می‌دانستند پدر در ساختمان حزب بوده و سراغش را می‌گرفتند. ابتدا مادرم فکر می‌کرد تماس‌گیرنده‌ها از بیماران دکتر هستند یا کار شخصی دارند. در جواب می‌گفتند هر وقت دکتر آمدند می‌گویم که تماس بگیرند. ولی در طی یکی از تماس‌ها فاجعه انفجار را به مادر اطلاع دادند. مادر با دایی پدرم به پزشکی قانونی و بیمارستان‌ها مراجعه کردند ولی اثری از پدر نبود تا اینکه بعد از دو روز از بیمارستان طرفه برای شناسایی جسد پدرم با ما تماس گرفتند. تشییع جنازه ۹ تیرماه انجام شد و آخرین شهیدی که در آن روز به خاک سپرده شد شهید دکتر محمدعلی فیاض‌بخش بود.

در زندگی شهید فیاض بخش رسیدگی به مستضعفان پررنگ است. ایشان چه برنامه‌هایی برای رفع محرومیت داشتند؟

پدرم برنامه‌های زیادی داشت که با شهادتش ناتمام ماند. اجرای کامل طرح کمک به روستانشینان مسن از این جمله است. ایجاد مراکز دست و پا‌سازی در ۱۰ استان کشور هم طرح دیگری بود که ایشان پیگیری می‌کرد. هرچه مردمی‌تر کردن سازمان بهزیستی و مهم‌تر از همه که بزرگ‌ترین افتخار دوران خدمت شهید به شمار می‌رفت، اجرای فتوای حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر اجازه مصرف وجوهات شرعیه در سازمان بهزیستی کشور زیر نظر مرحوم حضرت آیت‌الله مهدوی‌کنی نماینده حضرت امام (ره) در سازمان بود. به این منظور ارائه خدمات بازتوانی معلولین، تجدید تربیتی منحرفین اجتماعی و سرپرستی از ایتام و خانواده‌های نیازمند صورت می‌گرفت که به طور گسترده در سراسر کشور و به‌خصوص در روستا‌ها به اجرا درمی‌آمد. سازمان بهزیستی از زمانی که به عنوان نهادی مستقل شروع به کار کرد، سرپرستی جز شهید فیاض‌بخش را به یاد نمی‌آورد. یکی از کسانی که اصرار به لزوم جدایی بهزیستی از وزارت بهداری داشت «شهید فیاض‌بخش» بود که بعد از جدایی این سازمان از وزارت بهداری به عنوان سرپرست مشغول به کار شد. سازمان بهزیستی در تاریخ ۲۴ تیرماه سال ۵۹ از وزارت بهداری جدا شد و در تاریخ ۲۸ تیرماه سال ۵۹ کار خودش را مستقلاً آغاز کرد. بلافاصله مطالعه و بررسی کارشناسان و متخصصان این سازمان برای توسعه مراکز بهزیستی کشور آغاز شد. این سازمان در بدو شروع کار با مشکلات زیادی از جمله تحت پوشش قرار دادن هزاران معلول محروم و بی‌سرپرست، مشکلات اداری و استخدامی و سایر مشکلات کشور مانند محاصره اقتصادی و جنگ... درگیر بود.

اولین چیزی که با شنیدن نام دکتر محمدعلی فیاض‌بخش به ذهنتان تداعی می‌شود چیست؟

اولین نکته ملجأ و پناهگاه بودن پدرم است. این روز‌ها که گاه شاهد هستیم برخی از پزشکان و داروخانه‌ها یا آزمایشگاه‌ها قرار و مدار می‌گذارند تا برایشان بیمار بفرستند و منافع را بین خود تقسیم می‌کنند، بیشتر به حرکت الهی و انسانی پدرم و امثال ایشان پی می‌بریم. از زمانی که وارد دانشکده پزشکی در سال ۱۳۶۴ شدم، تا کنون که در دانشگاه تدریس می‌کنم، همیشه دغدغه انجام وظیفه در مورد نشر افکار و ارزش‌های شهید دکتر فیاض‌بخش که افتخار فرزندی‌اش را دارم در گوشه ذهنم مرا به خودش مشغول می‌نمود. بنده که تا کنون در موارد زیادی افتخار هم‌صحبت شدن با همدوره‌ای‌های طب عمومی و دوره تخصصی جراحی عمومی و ارتوپدی پدر را پیدا کرده‌ام می‌توانم با اطمینان ادعا کنم که دو شهید جراح (فیاض‌بخش و لواسانی) فاجعه هفتم تیر از مظاهر و الگو‌های طبابت متعهدانه و عملکرد مبتنی بر شواهد در دوران خود بودند.

گفت‌وگو از: شکوفه زمانی

این گفت‌وگو نخستین بار در روزنامه جوان منتشر شده است.

اشتراک گذاری
تور پاییز ۱۴۰۳ صفحه خبر
بلیط هواپیما
برچسب منتخب
# مهاجران افغان # حمله ایران به اسرائیل # قیمت دلار # سوریه # الجولانی # فیلترینگ
الی گشت
قیمت امروز آهن آلات
نظرسنجی
سرمربی بعدی تیم پرسپولیس چه کسی باشد؟