جواد یساری گفت: بسیاری از کسانی که شهید شدند بچه بازارچه قوامالدوله بودند، غیرت اینها از ما بیشتر بود و به جبهه رفتند و شهید شدند. وطندوستتر از ما بودند.
به گزارش فرهیختگان، بازگشت جواد یساری به عرصه موسیقی مجاز با حضورش در سکانسی از فیلم «دشمن زن» صورت گرفت. خوانندهای با همان شمایل آوازهخوانهای قدیمی، به یک رستوران سنتی میرود و درحالی که بازیگران اصلی فیلم در رستوران حاضر میشوند، همراه با گروهش به آوازخوانی میپردازد. یساری با همان شکل انتخاب ترانه و کلمات و آهنگهایش تکلیف مخاطبانش را مشخص میکند. خودش میگوید: «مخاطبان من همانند خودمان کارگر و زحمتکش بودند. آنها که بالا شهری بودند، میگفتند اینها کوچهبازاری و لالهزاری هستند. این برچسبی که زدند هنوز روی ما باقی مانده است. الان هم برخی همان اسم را روی ما میگذارند. » با جواد یساری فارغ از همان برچسبی که به او میزنند، به گفتوگو نشستیم. با آوازهخوانی که افتخار به همنشینی با مردم کوچه و بازار دارد و حرفهای کمتر شنیده شدهای از سالهای انقلاب، جنگ و نفس کشیدنش بین همین مردم دارد و میگوید: «همین کسانی که به جبهه رفتند از رفقای من بودند. من مال ایران و مال این آب و خاک هستم. من بچه دروازهغار هستم و از آمریکا نیامدهام. نیمی از کسانی که شهید شدند بچه بازارچه قوامالدوله بودند. غیرت اینها از ما بیشتر بود و به جبهه رفتند و شهید شدند. وطندوستتر از ما بودند. » در ادامه متن گفتوگوی «فرهیختگان» با جواد یساری خواننده قدیمی را بخوانید.
قبل از اینکه وارد بحثهای جدیتر شویم قدری درباره بیوگرافی شما صحبت کنیم. اصالتا اهل کجا هستید؟ و در چه خانوادهای بزرگ شدید؟
من در خانواده مومن و هیاتی به دنیا آمدم. بچه منطقه چهار تهران، میدان شاپور سابق و حنیفنژاد هستم. پدرم مازندرانی و مادرم کاشانی است. من در تهران متولد شدم ولی به یاد ندارم پدرم چه زمانی به تهران آمده است.
این خانواده مذهبی که از آن اسم میبرید چه ویژگیهای مذهبیای داشت؟
اخوی من رئیس هیات صنف کفاشان بود. خانواده من میانه خوبی با موسیقی ندارند.
الان با موسیقی مشکل دارند یا آن زمان خوب نبودند؟
آن زمان خوب نبودند. البته برای این امر دلیل هم داشتند که هر کسی وارد این کار شده است آلوده شده، ما نمیخواهیم سرنوشت شما این چنین شود. آنها نمیدانستند ایده من چیست. رفتن به سوی خوانندگی برای من لذتبخش بود و من خوانندگی را دوست داشتم. کار من فروش لوازم خانگی در همان میدان شاپور بود، در خیابان مهدیخان قدیم. متاسفانه اجناس را قسطی دادم و وضع مالی من بد شد و طلبکاران به من محبت کردند و با من راه آمدند. به همین دلیل کار خوانندگی را شروع کردم. به من گفتند صدای شما بد نیست. و وارد این حرفه شدم و به تدریج پول جمع کردم و بدهیهای خود را پرداخت کردم. بهطور حرفهای خوانندگی را از سال 52 شروع کردم.
قبل از سال 52 که مشکل اقتصادی نداشتید وارد کار خوانندگی نشدید؟
خیر. در باشگاه میخواندم. خوانندگی را دوست داشتم ولی فکر نمیکردم کار به اینجا برسد که خواننده شوم.
بیشتر چه شعرهایی را میخواندید؟
شعرهای ایرج، گلپا و محتشم شیرازی را میخواندم.
در مقام شاعر یا ترانهسرا؟
ایشان هم شاعر و هم آهنگساز، استاد داوود مقامی بودند؛ مرد خیلی پری در موسیقی بود. الان کمتر به سراغ او میروند و گوشهنشین شده است. جای او در اینجا بسیار خالی است.
اگر مشکل اقتصادی پیدا نمیکردید وارد فضای موسیقی و خوانندگی نمیشدید؟
کاری نداشتم که وارد این عرصه شوم. اگر کار خود را شروع میکردم الان همانند خیلی از همکارانم وضع مالی خوبی داشتم. موقعی که مشکلات مالی من تمام شد و بدهی مردم را دادم، تازه عاشق این کار شدم و از اصل کاری که داشتم افتادم.
عشق کار، شهرتی بود که به دست آوردید؟
بله. من عضو تیم ملی کشتی فرنگی در ایران بودم. در زمان تختی شاگرد او بودم. هنرستان راهآهن تمرین میکردم. ابتدا در کشتی آزاد بودم و پایم دچار مشکل شد و وارد فرنگی شدم. آن زمان کشتیها بسیار سختتر بود. آن زمان، زمان دلاوران بود.
اولین کاست خوانندگی شما که منتشر شد، خانواده با سابقه مذهبی چه عکسالعملی نشان دادند؟
نظر آنها عوض شد. کاست همه جا بود و فروش میکرد.
خانواده فکر میکردند فضا چطور است؟
فکر میکردند همانند برخی که از هنر، خلاف آن را آموخته بودند، این چنین هستم. نمیدانستند هنوز هم لب به سیگار نزدهام.
خوانندههایی بودند که از این فضا سوءاستفاده میکردند؟
بله. همه نوع ابزار در اختیار آنها بود، اما ما نکردیم چراکه وقتی عاشق کاری باشید، فکر شما به جایی نمیرود و میخواهید آن کار را به نتیجه برسانید. متاسفانه یا خوشبختانه ایده من این چنین بود. آهنگ بچهها را خواندم که به خاطر این آهنگ صدها زوج با هم آشتی کردند، مناجات را خواندم، بر مزار مادر را خواندم، قصه مرد منتظر را خواندم که همه اینها درددل مردم بود؛ از زبان مردم بود.
اولین کسی که شما را وارد این فضا به صورت حرفهای کرد، چه کسی بود؟
ابتدا که شروع کردم غزلخوان بودم. شرکتی به نام زنگوله مرا دعوت کرد و یکطرف کاست را من غزل میخواندم و یکطرف را حسن شهرستانی میخواند که همچنان صدای خوبی دارد. این غزل خیلی سروصدا کرد. آهنگسازان و آقای بدر و علی نودوست آمدند که آهنگساز خوبی بودند. آقای مهناویان صدای مرا پیدا کرد که از ابتدا وقتی خواندم با موفقیت همراه بود.
به معضلات فرهنگی اشاره کردید که تا حدی فضای فرهنگی بد بود که خانواده اجازه ورود شما را به این فضا نمیداد. قدری درمورد این فضا صحبت کنید. به خاطراینکه فضای موسیقی با فضای کابارهها در هم تنیده شده بود.
خانوادهها میترسیدند. صحبتهای من را بر پایه عالم سیاست نگذارید. ما در لالهزار میخواندیم یکسو تئاتر و یکسو مسجد بود. با گروه خودم به مسجد میرفتیم و نماز میخواندیم و بعد ۵-۶ سانس اجرا میکردیم؛ یکی دیگر میآمد و طور دیگری رفتار میکرد. تا خود را نشناسید خدا را هم نمیتوانید بشناسید. آن کسی که خود را شناخت در کاری که علاقهمند است موفق میشود. ما کاری نداشتیم چهکسی چهکاری انجام میدهد و تنها وقتی کسی از ما تعریف میکرد ذوق میکردیم. من دوست نداشتم فلان کار را انجام دهم و نمیکردم و کسی که آن کار را میکرد علاقه به کار خود نداشت. آنزمان به یک مکانیکی میگفتیم ماشین من خراب است، تا ماشین را تمام نمیکرد و سالم تحویل نمیداد نمیگفت فلان جا مشکل دارد و قطعه نو بخرید. خودش تمام کارها را انجام میداد؛ چون عاشق کار خود بودند. آن کسی که علاقهمند به کار خوانندگی بود هم اینطور رفتار میکرد. کار خوانندگی را دستکم نگیرید، اینکه خواننده باید چشم و دست پاک داشته باشد، پوشیدن لباس خواننده باید با خاک و زمین و مملکت سازگار باشد، یک خواننده باید شعری بخواند که در شأن هموطنان او باشد.
مشتری شما بیشتر در مکانهایی که میخواندید چه کسانی بودند؟
همانند خودمان کارگر و زحمتکش بودند.
کسی با خانواده مینشست به آهنگ شما گوش کند؟
من آهنگی به نام «بچهها» خواندم و مجله جوانان آنزمان برای این ترانه عکس بنده را بزرگ منتشر کرد، چون مردم درخواست کردند عکسی از من منتشر شود. عکس من به صورت پوستر وسط جوانان منتشر شد. خانوادهها به تئاتر میآمدند و بچه یکی از حضار دست من را میبوسید، میگفت این آهنگ بچهها باعث شده من با مادر و پدر خود مهربان باشم. باعث اتحاد خانواده میشد.
این اتفاقات سبب شد که این کار را رها نکنید.
من «سپیدهدم» را خواندم که در موسیقی جاودانه شد. بهترین هنرمندان آمریکایی و سایر خوانندگان آن را خواندند. من خواننده کوچه و بازار هستم. یا میگویند خواننده مردمی هست.
در آنزمان این فضا ایجاد شده بود که شما و امثال شما در رادیو و تلویزیون حضور نداشته باشید؟
اصلا به ما بها داده نمیشد.
به چه دلیل؟
میگفتند اینها تمدن هنری ندارند، اینها موسیقی نمیفهمند، اینها کلاس و دوره نگذراندهاند. اگر کلاس هم میرفتید، بهانه دیگری داشتند. سابقه اجتماعی شما فلان است و در رادیو و تلویزیون نمیتوانیم آهنگهای شما را پخش کنیم. تنها کسی که توانست رادیو و تلویزیون را به سجده درآورد، نعمتا... آغاسی بود. او کوچه بازاری اصیل بود؛ مردم دوستش داشتند و او به رادیو و تلویزیون میرفت و هر چه میخواست میخواند.
کوچه بازاری بودن به چه معنا است؟ یعنی مردم عام با او ارتباط داشته باشند و لذت ببرند؟
خوانندهای که برای لالهزار بود و آنها که بالا شهری بودند، میگفتند اینها کوچهبازاری و لالهزاری هستند. این برچسبی که زدند هنوز روی ما باقی مانده است. الان هم برخی همان اسم را روی ما میگذارند. میگویند اینها خوانندههای قدیم لالهزار هستند. اگر باشیم چه میشود؟ یکی از لالهزار میآید، یکی از دروازهغار میآید، یکی از شمیران میآید. همه مثل هم بودیم و شاید پدر شما پولدار بود و نت و درس را خواندهاید و در آواز خود چرت و پرت هم میگویید و صدای شما را پخش هم میکنند. برای ما این چنین نبود.
برای اینکه صدا و تصویر شما در تلویزیون ملی قبل از انقلاب پخش شود تلاشی هم کردید؟
من اصلا نمیدانستم آدرس تلویزیون کجا بود. اگر ما محبت کوچکی ببینیم، یک کامیون محبت تحویل میدهیم. اینطور نیست که اگر دو نفر برای ما دست زدند هول شویم. بهالخصوص من که همدوره کشتی، درس دیدهام و هم دوره کاسبی، پول دیدم و هم دوره خوانندگی، شهرت. یک فرد کم سواد و به قول آنها لالهزاری سروصدا کرد. مردم کار خوب میخواهند. کاری که در دهان آنها گفته شود.
با توجه به اینکه فیلم فارسیهای متعددی ساخته میشد و یک نوع تیپ خاصی را به مردم معرفی میکردند، مثلا فرهنگ تیپ جاهلی را به جامعه منتقل میکردند، تعجب میکنم شما که به قول آنها لالهزاری بودید، چرا از این پتانسیل لالهزاری برای این فیلمها استفاده نمیکردند؟
اینها همان کسانی که در رادیو و تلویزیون بودند را میبردند.
رانت خاصی بود که این را انجام میداد؟
کار زنجیروار انجام میشد. در چند فیلم مجبور بودند از آهنگهای ما استفاده کنند البته از یکی از آهنگهای من در یک فیلم استفاده کردند.
خوانندهها را به دربار دعوت میکردند.
ما از دروازهغار، به آن طرفتر نرفتیم.
فضای استفاده و مشتری شما در این جا زیاد بود؟
در کار خودمان حرف نداشت. در محیطی که ما بودیم و در دوستانی که همدوره ما بودند به نام کارگر بودند و شب با خانواده تئاتری نگاه میکردند و خستگی در میکردند و میرفتند.
در سالهای اول 57 هیچ کاری را نخواندید؟
خواندم. برخی از کارهای تکراری را خواندم
در سال 57 که تظاهرات شروع میشد برخورد مردم با شما چطور بود؟
95 درصد مردم با ما کاری نداشتند. مردم از ما بودند. همین کسانی که به جبهه رفتند از رفقای من بودند. من مال ایران و مال این آب و خاک هستم. من بچه دروازهغار هستم، از آمریکا نیامدهام. نیمی از کسانی که شهید شدند بچه بازارچه قوامالدوله بودند. غیرت اینها از ما بیشتر بود و به جبهه رفتند و شهید شدند. وطندوستتر از ما بودند.
شما به تظاهرات میرفتید؟
یکی دو بار رفتم. داستانی از تظاهرات بگویم. یکروز به یکی از رفقای هنرپیشه خود گفتم برویم ببینیم در تظاهرات چهخبر است. ما آن زمان معروف بودیم و نمیخواستیم قاطی جمعیت شویم. اسم هنرپیشه را نمیگویم با اینکه به تازگی فوت کرده است. از زیر پل حافظ به آن سو رفتیم و خود به خود وارد جمعیت شدیم و همراه جمعیت شعار میدادیم. با دوربین دستی قدیمی فیلم میگرفتند که به تازگی آمده بود. این دوست من با ترس گفت: «آقا جواد دارند از ما فیلم میگیرند.» گفتم: «پشت سر خود را ببینید.» به زیر پل رسیده بودیم. همانند موج دریا جمعیت بود. گفتم: شما برای این مردم فیلم بازی میکنید و من هم برای همین مردم میخوانم. یک چیزی، در این مردم چیزی هست که این همه جمعیت آمده و ما نمیفهمیم. این را در جای دیگری هم گفتم. ما برای مردم هستیم. یکی جبهه میرود و دیگری در پی کار دیگر است. این خاک ما است و کسی نمیتواند ما را بیرون کند. اگر قرار بود از ایران بروم باید همان زمان میرفتم.
چرا سال 57 از ایران نرفتید؟
من بچه تهران هستم. عاشق اینجا هستم، رک بگویم من رفیقباز هستم. رفقای من یا شهید شدند یا در قید حیات هستند و همانند من موی سفید دارند. با هم مینشینیم و صحبت میکنیم. در خارج از ایران از این خبرها نیست. وقتی به خارج از کشور میروم از من میپرسند داخل ایران چهخبر است و میگویم هیچخبری نیست، برگردید. میترسند و فکر میکنند خبری است. نمونه این جریان بهمن مفید است که به ایران آمد. فقط تا آماده شوند کاری به اینها داده نمیشود.
12 بهمن سال 57 کجا بودید؟
مانند همه مردم در تهران حضور داشتم. جمعیت زیادی در خیابانها بود و چند فرسخ گل در خیابان گذاشته بودند. این داستان دیدنی بود. با چیزهایی که ما دیدیم و تجربههایی که داشتیم سن ما 120 سال است.
در ماههای منتهی به انقلاب که فضای جامعه ملتهب بود کار و بار شما کساد شده بود؟
رفیقی در امیریه دارم که دکتر است. نزد او رفتم و گفتم حال من طبیعی نیست. گفت: «آش کشک خالهات است، بخورید پای شماست، نخورید هم پای شماست.» گفتم: «چه کنم؟» گفت: «سر خود را گرم کنید.» من یک شلوار کشتی و تشک کشتی و گرمکن خریدم و به سالن برای ورزش رفتم. سر خود را با ورزش گرم کردم. زمان را گذراندم تا قدری فضا باز شد و ما در جشنها میخواندیم.
در سال 58 و 59 خیلی از این خوانندهها به لسآنجلس رفتند. به شما کسی پیشنهاد داد که ایران را رها کنید و مثلا به آمریکا بیایید؟
مسلم است که تماس میگرفتند و خیلیها میگفتند.
این تماسها و ممنوعیت در داخل شما را تحریک نمیکرد که از ایران بروید؟
من نمیدانم چطور بیان کنم... . بیش از حد خاک ایران را دوست دارم، نه به خاطر وجود کسی باشد، من مملکت خود را دوست دارم و عاشق این خاک هستم. آنها که رفتند هم عاشق خاک ایران هستند، ولی آنها بیشتر دوست داشتند راحت باشند.
تا به حال به وزارت ارشاد برای حل مسائل کاری مراجعه کردهاید؟
خیر. یکی دو رفیق من که دستاندرکار هنری بودند و در ارشاد کار میکردند من را میشناختند گفتند به ارشاد برویم و درباره شما حرف بزنیم و من را به ارشاد بردند.
چه سالی بود؟
به یاد ندارم. سه روزه خبر آمد که قدری دست نگه دارید و تا الان خبری نشده است. توقع بیشتری داشتم، من توقع کنسرت داشتم. اگر میخواستم دوباره شروع کنم و بیایم، باید طوری میآمدم که به کار و زحمت من بخورد که این میزان زحمت کشیدم و این موقعیت را پیدا کردم. آنها گفتند خبر میدهیم و خبری هم نشد.
بهترین رفیق شما در این سالها چه کسی بود؟
شهید سید مجتبی هاشمی بود. او با دکتر چمران بود و برای خودش یلی بود.
رئیس گروه فدائیان اسلام؟
بله. همورزشی من و همزورخانهای من بود و با او بسیار همراه بودم. خیلی از بچهمحلهای من بودند که شهید شدند. با مجتبی، رفاقتی بیش از حد داشتیم. ایشان یک مغازه لباسفروشی داشت که آن زمان استوکفروش میگفتند، در آنجا ترور شد. در باشگاه پولاد بودیم. بهترین قهرمانهای دنیا در باشگاه پولاد و در محله ما بودند. تختی، حبیبی، سرداری و... از جمله کسانی هستند که در آن باشگاه بودند.
در ۳۰-۴۰ سال اخیر آهنگ جدیدی خواندهاید؟
چند موردی خواندم. آهنگ جدید خواندن خرج دارد. آن زمان که اجازه کار داشتیم استودیو خرج ما را میداد. الان بخواهم بخوانم باید پول را خودم پرداخت کنم. یکمورد وطن بودم که عنوان کردم. «سلطان عشق» و «شاخه نبات».
الان اگر به شما مجوز دهند و بخواهند کار را شروع کنید مشکلی ندارید؟
یک میکروفن ساده و سالم به دست من بدهند برای من کافی است. من همانند جوانی صدای خود را نگه داشتهام.
خوانندههای جدید پاپ بعضا اشعار نامفهومی میخوانند، آهنگ و موسیقیاش مشخص نیست. دلیل این امر چیست؟
باید صادق باشیم که اگر مردم نخرند، خواننده هم اینگونه آهنگها را نمیخواند. مردم میخرند که اینها اینگونه میخوانند.
یعنی ذائقه مردم میطلبد؟
اگر نطلبد نمیخوانند. این که چه کسانی گوش میکنند و میخرند را توهین نمیکنم. این خوانندهها مشتری خاص خود را دارند. من شعری به نام «صبر ایوب» خواندهام، انگار همینزمان خوانده شده است. این شعر را 45 سال پیش خواندم. «قصه مرد منتظر» را خواندم اگر الان هم گوش کنید، مناسب زمان حال است. حتما این را شنیدهاید. کار خوب میماند. گوش کردن تنها مهم نیست.
به این اشاره کردید که پسربچهای آمد و دست شما را بوسید که باعث آشتی شدهاید. الان برخی از آهنگهایی که در خیابان و کوچهوبازار وجود دارد سبب تحکیم خانواده نمیشود. تحلیل شما از موسیقی که امروز پخش میشود چیست؟
این مساله بیشتر من را رنج میدهد. من فکر میکنم عدهای زیاد باب میل نیستند. آن زمان اگر اصلاح میکردیم و به تئاتر میرفتیم چهار نفر میگفتند مبارک باشد که موی سر خود را کوتاه کردید. الان بچههای هنرمند موها را از پشت میبندند و روی صحنه میخوانند. نمیخواهم توهین کنم، اینها هم بچههای من هستند. مردم یا جایی ندارند که بروند یا دست خودشان است که به موسیقی آنها گوش میدهند. مثلا بدن خود را خالکوبی میکنند و در صحنه حاضر میشوند. صحنهای که زن و بچه در آن حضور دارد. پای من در کشتی مشکلدار شد و به من گفتند اگر خال بکوبید پای چپ شما خوب میشود. من خواستم خال بکوبم، پهلوانی در قهوهخانه محله ما بود که به آن مشتیگوسفندی میگفتند. از پهلوانان قدیم بود. پس کله پسری زد که میخواست خال بکوبد و گفت: «این کارها برای چیست؟» اجازه نداد یک خال به زانوی خود بکوبم. نمیدانم چه بگویم! من حدود کمتر از 40 سالی است که ممنوعالصدا بودم. من ممنوعالصدا بودم ولی نوارهای من را همه داشتند و گوش میکردند. دلیل این امر چیست؟ این نوارها خانوادگی است. در آهنگهای من کلماتی از خدا وجود دارد. شعر «محراب» را خواندم که کلماتی از خدا دارد. آهنگی به نام «راه خطا» خواندم که میگوید نماز روشنیبخش قلب است، صدقه نشان ایمان است، پرهیز از گناه نشان جلال است، از قرآن فارسی ترجمه کردم و خواندم. خیانت در امانت را آنزمان خواندم. بهر ما مخلوق آدم شد، توانگر گشتن همسایهها بخل و حسادت شد، تجاوز بر حریم دوستان این، نامش عبادت شد. این شعر را 40 سال پیش خواندم. تا الان که در این سن و سال هستم نماز من ترک نشده است.
شما در هیات کفاشان بازار تهران بودید؟
الان نمیتوانم بروم. پاهایم دچار مشکل شده و آرتروز به کمرم زده است. ما بچه هیاتی هستیم.
مداحی هم کردهاید؟
خیر. یک روز به ختمی رفتم و گفت: حاج آقا یساری بفرمائید. گفتم: ممنونم. رفت پشت بلندگو که دست من را بگیرد تا بخوانم. گفتم: «من همه کاری کردم ولی پا در کفش ائمه اطهار (ع) نکردم.» من را بوسید و سرجای خود نشست. الان خوانندهها هم مداحی میکنند، هم فیلم بازی میکنند، هم خوانندگی میکنند. نمیدانم چه بگویم!
به دنبال این هستید که مجوز کنسرت بگیرید و اجرای کنسرت داشته باشید؟
اگر این مافیا اجازه دهند. زحمت موسیقی و سختی موسیقی را ما کشیدیم، اجازه دهند یکبار ما کنسرت بگذاریم تا ببینند وضع ما چگونه است و وضع دیگری چگونه است. این درست است که ما در خانه بنشینیم و شما برای دیگران کنسرت برپا کنید؟ زحمت موسیقی را ما کشیدیم. این درست نیست.
اگر کنسرت برگزار کنید به نظر شما استقبال میشود؟
صحبت و حرف زدن فایده ندارد، بیایید در عمل نشان دهیم! کنسرت برگزار کنند و ببینند چه میشود.
این مافیایی که از آن نام میبرید چه کار میکنند؟ مگر مجوزها در دست ارشاد نیست؟
همه چیز در دست مافیا است. موسیقی و آهنگسازی و خواندن از یکنفر و شعر فلانی باشد تا پخش شود و... دست مافیا است. این مافیای موسیقی سبب شده بچههای قدیمی را کنار بگذارند.
کسی به شما مراجعه کرده است که بگوید اگر بخواهید مجوز کنسرت بگیرید این کار را باید انجام دهید؟
من موقعی که میبینم آدم سالمی نیست قبول نمیکنم.
پس پیشنهاد شده؟
صدها بار. کسانی که وقتی حرف میزنند میفهمند چه جنسی دارند. ما صادق زندگی کردیم. اگر در این محیط بد بودید و سالم خارج شدید درست است. اجازه نمیدهند؛ به شما میگویند آهنگ من را باید بخوانید، شعر من را باید بخوانید، این مقدار هم پرداخت کنید تا اجازه دهیم کنسرت برگزار کنید. من نمیگویم کیست چراکه همه میدانند. این مافیاست! موسیقی مملکت به این زیبایی و مردمی به این هنردوستی اما برگزاری کنسرت کلا دست مافیاست.
در خارج از ایران این تلقی وجود دارد که ممنوعیت کنسرت و عدم اجرای کنسرت شما به دلیل ممانعت حاکمیتی است.
من این را باور نمیکنم.
یعنی یکسری دستهای پنهان وجود دارد که خوانندهها را دستچین میکند؟
پسرعموی آقا، رئیس فلانجا است و زنگ به حسین علیخان میزند و کار این فرد را درست میکنند. چه کسی چنینکاری برای جواد یساری میکند؟ یکنکته را بیان کنم که همه ایران این مساله را میدانند. چند سال پیش آقایی نزد من آمد. آقای قد کوتاه و تهریش داشت. گفت آقای یساری میخواهیم برای شما کنسرت برگزار کنیم، من از ذوقم چه کردم بماند! در دفتر این فرد رفتیم و دیدیم عکس قرآن و امام و آیه نصب شده و نهار هم آنجا خوردیم. سه کنسرت برای من در سالن آمفیتئاتر میلاد گذاشت. یکی را برای شب یلدا گذاشت، یکی را برای آزادی خرمشهر گذاشت. در پلهها هم آدم نشسته بودند. وقتی تمام شد یک میلیون به ما داد. یک میلیون پول یک موزیک بود. من پول همه گروه موزیکرا پرداخت کرده بودم.
چه زمانی بود؟
از همه مدرک دارم. سال 76 در آمفیتئاتر بیمارستان میلاد بود. چند بیماری که میتوانستند بلند شوند برای تماشا آمدند. برای سه برنامه من سالن پر شد و یک میلیون به من دادند. بعد از مدتی پسر من گفت آقایی گفته به پدر خود بگویید زیر پل حافظ بیاید. کلانتری و اماکن. فهمیدم چه کار دارند. گفتند کنسرت برگزار کردید؟ گفتم: بله. گفت من اختیار تام دارم. ارشاد همه در دست من است. من خودم همه کار را انجام میدهم. گفت چه کسی برای شما کنسرت برگزار کرده است؟ گفتم فلانی! گفت او کلاهبردار است. گفتم کلاهبردار است و سه کنسرت برگزار کردند و یک مامور هم نیامد بگوید اینجا چه خبر است؟ گفت سهلانگاری شده است. مدارک را در اختیار آنها قرار دادم. از موقعیتی که من داشتم سوءاستفاده کردند. در این میان ارشاد هم بدنام شد. مرا به اماکن میدان ونک بردند و این آقا را آورده بودند. پرسوجو کردند و درنهایت گفتند شما نیاز نیست به دادگاه بیایید.
بهعنوان نکته پایانی حرفی که در دل دارید و میخواهید بیان کنید، چیست؟
سپاسگزاری و تشکر از شما است که من را دعوت کردید که تا صحبتی کنم. اگر میتوانید به دولت بگویید به ما «یاعلی» بگوید، ما پای «یاعلی» هستیم! ما یک لقمه بخوریم ده لقمه جواب میدهیم. یک سلام بکنید بارها جواب میدهیم. چرا ما را کنار گذاشتید؟ در خانه و مملکت خودم توقع دارم، دولت پدر ماست. اگر با پدرتان درددل نکنید با چه کسی باید درددل کنیم؟ خواننده شدن الکی نیست. اولین آهنگی که از خواننده منتشر میشود اول بدبختی اوست، چون باید آهنگی بهتر از قبلی بخواند. موسیقی یا نیست یا هست، اگر هست من هم هستم چون زحمت در این راه کشیدم. هر کسی از راه میرسد را روی صحنه میگذارند. این درست نیست. هر چیزی احترام و زحمتی دارد. از دولت میخواهم حق را به حقدار بدهید. ما نه سیاسی هستیم، نه ضد کسی. من وقتی به خانه شما آمدم یعنی شما را دوست دارم که به خانه شما آمدم، والا نمیآمدم.