چند سالی میشود که نام بهاره رهنما علاوه بر پرکاریاش در سینما، تلویزیون و تئاتر، با کمپینهایی مرتبط با مسائل کودکان و زنان گره خورده است. کمپینهایی که سبب ارتباط بیشتر او با سیاستمداران و طبعا، اظهارنظر در حوزههای اجتماعی شده؛ اظهارنظرهایی که گاها سیاسی تفسیر میشوند تا با موضعگیریهای وی در جریانهایی مانند انتخابات ریاستجمهوری چند دوره اخیر، موافقان و مخالفان بسیاری داشته باشند که گاها حواشی بسیاری برایش دست و پا میکنند. درست مانند امروز که وی از سویی سفیر پویش «ارمغان 3» است و از سوی دیگر تحت آماج شدید منتقدانی که وی را به بیسوادی متهم میکنند.
به گزارش آرمان، اما هر چه که باشد، زندگی برای رهنما جریان دارد؛ کتابهای داستان و شعرش را مینویسد، همچنان حضور فعالی در جلوی دوربین سینما و تلویزیون و روی سن تئاتر دارد، همچنان درس میخواند و درس میدهد، ورزش میکند و زبان انگلیسی میآموزد و... بهانههای مختلفی وجود داشت تا با او همسخن شویم. سعی کردیم از تمام موضوعاتی که طی این مدت، به نوعی تحت محوریت او مطرح شدند، سوال بپرسیم. گفتوگوی «آرمان» با بهاره رهنما را در ادامه میخوانید.
خانم رهنما، شما طی سالیان اخیر، حضور چشمگیری در تئاتر داشته و دارید. از سال گذشته تا به امروز، تنها «آینه بغل» را روی پرده داشتید. این کمرنگ کردن حضور در سینما و تلویزیون چه دلیلی داشته است؟
من امسال در فیلم «آقای سانسور» نقش اصلی زن را بازی کردم. در مورد بازی در «آینه بغل»، آقای منوچهر هادی دوست من هستند. ایشان برای بازی در آن نقش، تماس گرفتند در حالیکه آن نقش، اصلا نقش خانم نبود و یک چیزی یک روزه پیش آمد که من کار کنم و اصولا دیگر کار این مدلی نخواهم کرد. به عنوان اینکه کسی رفیقم است و بروم کوتاه برایش بازی کنم، بعید میدانم، مگر آدمی باشد که من دین فرهنگی به او داشته باشم. من چند کار در سینما دارم که هنوز اکران نشده. یکی کار «هشتگ» است ساخته آقای بهبودیفر که کمدی خیلی خوبی شده و من و «نیوشا ضیغمی» نقشهای اصلی را بازی کردیم. در «آقای سانسور» و فیلم کمدی «ترمیناتور» هم بازی کردم. در مورد سریال، هماکنون هشت ماه است که در کار آقای «علی غفاری» هستم که یک کار بسیار جالب اجتماعی راجع بچههای بیسرپرست است به نام «بچه مهندس» که درحالحاضر، فاز 1 آن در حال پخش است. برای من، تئاتر، حرفه اصلی است. من در سالهای بسیار پرکاری و پول درآوردن و زمانی که یک بازیگر تجاری پرکار بودم، ناگهان آنچنان جذب تئاتر و عاشق آن شدم که کلا در طول سال، حداقل یکی، دو مورد از پیشنهادهای بازی در فیلم و سریال را رد میکنم تا بتوانم حضور مستمری در تئاتر داشته باشم یعنی تئاتر برای من یک انتخاب بوده نه یک ناگزیری. بعضی از دوستان از سر ناگزیری به سمت تئاتر معطوف میشوند اما برای من، یک انتخاب بود. همیشه فکر میکنم که شاید بهتر بود که از اول به تئاتر میرفتم تا سینما و واقعا الان هم همینطور است. الان هم کار اصلی من تئاتر است. یکبار همسرم اوایل آشنائیمان به شوخی به من گفت که اگر آدمی بودم که میگفتم تو کار نکن، چه عکسالعملی داشتی؟ من هم گفتم که کار در سینما و تلویزیون، اهمیت زیادی برای من ندارد اما تئاتر را نمیتوانم کنار بگذارم. کلا در زندگی، تئاتر برایم حکم خط قرمز را دارد. آنقدر برایم مهم است که وقتی میروم سر کار و میبینم فلان دوستم دارد در فضای کار، یک نامردی در حق تئاتر میکند یا یک کار غیرمتعهدانهای انجام میدهد، حتی روی دوستیمان هم ممکن است تاثیر بگذارد. من تئاتر را اندازه پدر و مادرم دوست دارم و میتوانم بگویم بعد از دخترم پریا، مهمترین اتفاق زندگیام است. من در سینما و تلویزیون، کارهای موفقی داشتم که جریانساز بوده مثل «نان، عشق و موتور 1000» که به تازگی داشتم در مورد این فیلم با آقای داوودی حرف میزدم چون ایشان یکی، دو سال است در تدارک ساخت قسمت دوم آن هستند. آقای داوودی هم میگفت که تو قبل از این فیلم، کلا کارهای جدی بازی میکردی بعد یکدفعه آمدی به سمت آثار کمدی. ولی در تئاتر، خیلی کم، کار کمدی انجام دادهام. جالب است که در کارهای درام، خیلی حضور پررنگتری داشتم و دو، سه باری که در تئاتر کاندیدا شدهام، تمامش برای نقشهای درام بوده است. دو سال هم سفیر انجمن حقوق کودک بودم که آنقدر آنجا اتفاقات وحشتناک دیدم که در عین حال نمیتوانم زنستیز بودن یک جامعه را نادیده بگیرم. شما ببینید نمایندههای زن مجلس ما اصلا صرف نظر از اینکه جناح راست باشند یا چپ، من با آنها صحبت کردم و از نزدیک با چند نفر آنها آشنا هستم، اما نمایندگان مرد در مجلس، راحت به آنها اجازه صحبت نمیدهند یعنی آن نوبت و شرایطی که برای آقایان وجود دارد، ناخودآگاه برای نمایندگان زن وجود ندارد. حالا شاید به این دلیل است که تعدادشان کمتر است و زورشان نمیرسد اما همه اینها وجود دارد. من فکر میکنم که نتیجه این پویش آن است که این 360 مادر، میتوانند 360 تربیت را به جامعه اضافه کنند حتی یک بچه با تربیت معمولی بهتر از بچهای است که اصلا مادرش نیست که به او بگوید چه کار کند خصوصا برای دختربچهها.
البته شما در ابتدا با کارهای درام و رومنس آغاز کردید اما از یک جایی به بعد (نان، عشق، موتور 1000) به عنوان بازیگر آثار کمدی شناخته شدید.
«نان، عشق، موتور 1000» کار بسیار موفقی از آب درآمد و از طرف دیگر، در آن سالها، سینمای کمدی، ژانر غالب شد و تهیهکنندگان به دلیل نیاز مردم و اینکه آنها از فیلمهای سیاه و تلخ، جامعه بعد از جنگ و فشارهای اقتصادی خسته شده بودند، بنابراین خودبهخود رونق کارهای پرفروش در کارهای کمدی جلوه کرد و من هم به عنوان بازیگر فیلمهای بیمووی (بفروش) طبیعتا پیشنهادات کمدی بیشتری به نسبت آثار جدی ارائه شد.
از این به بعد هم که تب ساخت کمدی به مانند دهه 80 نیست، آیا باید شما را بیشتر در آثار کمدی ببینیم؟
به نظر من کمدی رسالت بزرگی است که کار کردن در آن فضا هم بسیار سخت است. این جمله «چارلی چاپلین» را باید طلا گرفت که: هر بازیگر کمدی میتواند درام بازی کند اما کمتر بازیگر درامی بوده که بتواند تبدیل به کمدین شود قطعا کمدی کار میکنم. خیلی هم برایم جذاب است با وجودی که در مملکت ما، همچنان فقط به کارهای جدی، جایزه داده میشود چون ما راحت رویمان نمیشود بخندیم ولی برای من، آن ماندگاری در ذهن مردم مهم است و اینکه مگر ما واقعا بعد از انقلاب، چند کمدین زن داشتیم. من سعی کردم این سکان را در حد خودم نگه دارم. البته یکی از مهمترین الگوهای من در مسیر سینمای کمدی و کمدین زن، خانم «گوهر خیراندیش» بوده که بازی ایشان را خیلی دوست دارم و خیلی هم به مسیر ایشان نگاه کردم چون بسیار خلاق هستند و با خودش میآورد و این سبک برای من خیلی جذاب است.
شما در شرایطی به عنوان سفیر پویش «ارمغان 3» انتخاب شدید که بحث سوءاستفاده برخی سلبریتیها از کمکهای مردمی، حتی از زبان مسئولان انتظامی نیز مطرح شده. البته که شما سابقه طولانی در رهبری کمپینها و تشویق مردم به کمک در حوزههای مختلف را دارید اما در شرایط کنونی که این حرفوحدیثها مطرح است، نترسیدید که نتوانید در سایه بیاعتمادی احتمالی مردم به سلبریتیها، این کمپین را به سرانجام برسانید؟
نه، اصلا نترسیدم. من خودم را با آقای دایی مقایسه نمیکنم چون به نظر من آقای دایی، در ایران پهلوان است و یک پهلوان، جایگاه خیلی ویژهای دارد. برای من «علی دایی» یک اسم خیلی بزرگ است مثلا مگر با این شایعاتی که اخیرا مطرح شد، «علی دایی» بین من و شما خراب شد؟ متاسفانه فضای مجازی تبدیل به حمام زنانهای شده که پچپچهای مزخرف در آن خیلی زیاد است کما اینکه در همین فضا مطرح شده بود که همسر من، پسر آقای «حسن عباسی»؛ از تئوریسینهای سپاه هستند که به سادگی سرچ کردن میتوانستند متوجه شوند «حسن عباسی» تنها 8 سال بزرگتر از همسر من هستند و به لحاظ بیولوژیک، هیچ پسری در سن 8 سالگی نمیتواند پدر شود. ولی این موضوع به قدری در ایران پیچیده شده بود که من حتی وقتی در جمعهای ادبی میرفتم، بچهها با تعجب به من میگفتند ما از تو یک سوال داریم و من برایشان توضیح میدادم. در مورد سلبریتیها، من دیدم یکسری لاطائلات راجع پهلوان «علی دایی» گفته شده که آن حرفها را هیچ انسان باشعور و صاحبعقلی باور نکرد. شاید این جمله برای پاسخ سوال شما درست باشد که برای من، جامعه باشعور و منصف ایرانی کافی هستند حتی اگر متاسفانه این روزها تعدادشان کمتر باشد. نکتهای که خیلی برایم مهم است، نگاه کردن به هدف است. من در شرایطی این کمپین را قبول کردم که انتقادات بسیاری به دولت آقای روحانی وارد است حتی از طرف هنرمندان. خود من یکی از کسانی بودم که چون خیلی از ایشان حمایت کردم، در بسیاری از بحثها مخصوصا در بحث مربوط به زنان، خیلی فکر میکردم چرا کارها پیش نمیرود و اتفاقی نمیافتد و برایم خیلی چیزها جای سوال داشت ولی زمانی که به این کمپین دعوت شدم اصلا برایم مهم نبود که حالا عدهای میخواهند به من ناسزا بگویند. حتی در فضای مجازی در زمینه محیط زیست میگفتند که خانم ابتکار باید فعالیت بیشتری داشته باشد. آدم وقتی دور است، خیلی چیزها را نمیداند. من الان که دارم کار اجرایی میکنم، میبینم دست ما از آتش دور است و فکر میکنیم اینها چرا هیچ کاری نمیکنند درحالیکه اینقدر این هیچ کاری به هزار تا مساله دیگر وابسته است که آدم فکر میکند ما هم اگر در همان جایگاه بودیم، کاری از دستمان برنمیآمد ولی مثلا در همین بحث محیط زیست، خود من همیشه میگفتم کاش خانم ابتکار، کمی چکشیتر و اساسیتر با مسائل و قوانینی که هست، برخورد کند.
البته شما تا همین جا هم به خوبی توانستهاید این کمپین را به مردم معرفی کنید و امیدواری نسبت به آینده ان بسیار بیشتر است.
اگر در جایی مثل انجمن هموفیلی، انجمن دیابت، انجمن اماس و... حضور داشتم، سعی کردم در آنجا یک ردپای اجرایی به عنوان یادگاری داشته باشم که وقتی از آنجا بیرون میآیم، بعدها بگویند این کار را ایشان انجام داده است. این اجرایی شدن از آن اسمهای نمادین مهمتر است به همین دلیل فکر میکنم امسال طرح «ارمغان 3» حرکت ماندگاری باشد.
ولی احساس میشود این کمپین در مقایسه با دیگر کمپینهایی که بر عهده داشتید، از اهمیت بیشتری برای شما برخوردار است.
کمی برایم حیثیتیتر است آن هم بهخاطر موضوع زنان. من زمانی که از طرف یونیسف برای فعالیت در راستای آرمان پنجم از اصول هفدهگانه سازمان ملل مورد تقدیر قرار گرفتم که آن آرمان پنجم برای بشر امروز، جامعه و دنیایی که دارد به سمت روند پرشتاب مدرنیته میرود، برابری میکند با حقوق زنان و دختران در هر جامعهای با مردان، فکر کردم که من بدون اینکه شاید خیلی برنامهریزی داشته باشم، در این مسیر قرار گرفتهام. مثلا اگر در جایی اگر بحث دختر یا زنی میشود اصلا وظیفه خودم میدانم که موضع بگیرم. حتی وقتی محصل بودم و مدرسه میرفتم هم وقتی کسی داشت دختربچهای را کتک میزد که زور آن دختر به او نمیرسید، من خودم را همیشه وسط میانداختم یعنی این احقاقحق همیشه از بچگی در من وجود داشته است.
برسیم به حاشیهای که طی این مدت، حسابی خبرساز شده و آن، غلطهای املایی است که شما در پستهای مجازی خود به کار بردید. اتفاقی که کمی بیشتر از انتظار، سروصدا کرد.
اولی «حقوق غذایی» که شوخی بود. دومی «اجالتا» که اصلا درست بود و آن را در کتابت فارسی-عربی داریم که من حتی رفتم از دهخدا درآوردم. ببینید، اینها موج است و من به نتیجه فکر میکنم. موجی که مقداری هدفمند عمل میکند به دلیل همان قضییهای که جامعه ایرانی فکر میکند من میخواهم مردان ایرانی را بکوبم. بخشی از آن بهخاطر موضعگیری من برای خشونت علیه زنان است که یک آدمهایی را نارحت میکند به همین دلیل میآیند از من یک ایرادی بگیرند خب از کجا باید ایراد بگیرند؟ من سالیان سال در زندگی سابقم و بعد، آن سه، چهار سالی که جدا شدم، اصولا بحث حاشیهسازی نداشتم. اینکه در زندگی کسی وارد شده باشم، مالی از کسی برده باشم، کاری را ترک کرده باشم، تعهدی را انجام نداده باشم، شما حتی اگر بگردید، یک عکس از من با شکل و شمائل غیرعادی در کل اینترنت وجود ندارد. حواسم بوده چون زندگی من، برنامهریزی دارد که کجا میروم و کجا میآیم چون آدم هدفمندی هستم اما مرتب در این چالشها، من را وسط میاندازند یعنی این حواشی از بیرون به من الصاق میشود و باز هم من فکر میکنم نتیجه مهم است چون من اهدافی دارم که یکی از آنها، نشر حال خوب و امید بین زنان ایرانی است که دارم کاملا هدفمند این کار را انجام میدهم. من نزدیک به 40 فیلم سینمایی بازی کردهام که حداقل در 30 تای آن، عروس شده و لباس عروس پوشیدهام. یک بار هم در سنی که اوج زیبایی هر زنی است یعنی در 20 سالگی، لباس عروس پوشیدهام که وقتی من با آن لباس، وارد سالن شدم، پدر و مادرم تا یک ساعت اصلا نمیتوانستند حرف بزنند از بس که از دیدن من حالشان منقلب شده بود بنابراین من عقده اینکه در 42 سالگی در لباس عروس دیده شوم را که نداشتم. یک فکری پشت این منظور بود. من وقتی حالم بد است در اینترنت پیدایم نمیشود. فکر میکنم ما باید سفیر حال خوب باشیم و اگر حال خوبی داریم، آن را نشر دهیم مثلا همسرم چند هفته پیش به دلیل ناراحتی قلبی در بیمارستان بستری شده بود چون بهخاطر مشکلاتی که در کارش به وجود آمد، کمی عصبی شده بود. من اصلا حتی این موضوع را ننوشتم و با اینکه خیلی به دعای مردم اعتقاد دارم، گفتم برای یکی از دوستانم که بیمارستان است دعا کنید چون ایشان واقعا دوستم هم هست. یعنی ناله نمیکنم و خودم را هم به مریضی نمیزنم که بخواهم موضوعاتی راجع بدبختی و چیزهای غمانگیز و سیاه بنویسم. من به عنوان آدمی که تقریبا به اندازه خودم موثر هستم و در این 25 سال فعالیت، طرفدارانی دارم و البته کسانی که از من خوششان نمیآید، از همه آنها ممنونم چون دارند بخشی از روز خودشان را به من فکر میکنند. پس بنابراین این حال خوب را نشر میدهم. در مورد غلطهای املایی، اولین مورد «حقوق غذایی» اینقدر واضح است که مثلا کسی ادبیات را «ط» نمینویسد. حتی یک آدم با بهره هوشی پائین، وقتی او را 4 سال به مهد ببری، او با نگاه کردن به اسم آن مکان، آن را یاد میگیرد. بنده رفتم 4 سال دانشکده حقوق قضایی، آنجا تابلویش بوده بعد بیایم بنویسم «حقوق غذایی» اصلا این کلمه معنا دارد؟ حتی آدم احمق هم حقوق را به معنای غذا که همه میدانیم چیست، نمیگیرد. بعد سر این «اجالتا» که من مدارک تحصیلیام را گذاشتم. داستان این است که من خودم ایجاد حاشیه یا چالش نمیکنم اما وقتی هم که حاشیه یا چالشی پیش میآید، اصولا آدم عقبنشینی و ترس نیستم. میآیم جواب میدهم چون برای روشن شدن اذهان طرفداران تینایجر، چیزهایی باید گفته شود. ما وزیری داشتیم که خدا رحمتشان کند که مشخص شد کلی از مدارک ایشان تقلبی بوده، فردا این جوان ایرانی میخواهد اطمینان کند. من 4 تا کمپین اجتماعی میخواهم بزنم تا یک زندانی را آزاد کنم بعد میگویند این مگر دیوانه است دروغ میگوید درس خوانده. به تحلیل من و اتاق فکرم، یک موجی علیه من به راه افتاده. چون من در اتاق فکرم، یک مجموعه جوان دارم که واقعا در موفقیت من موثر هستند برای همین میگویم یکی از نکات مثبت کارنامه کاری من، برنامهریزی است که همیشه آن را به جوانها متذکر میشوم. من هر چه درس خواندم، با برنامهریزی بوده، اگر سینما را کمرنگ کردم، با برنامهریزی بوده، اگر تئاتر را پررنگ کردم، با برنامهریزی بوده، اگر تصمیم گرفتم با آدمی در این اشل ازدواج کنم، برنامهریز داشتم و... همه اینها برنامهریزی داشته و برنامهریزی نتیجه میدهد.
و خیلی جالب است که برخلاف بسیاری از همکارانتان، وقتی حاشیهای علیه شما مطرح میشود، خیلی زود به آن واکنش نشان داده و جواب میدهید.
من آدم ساختن حاشیه و چالش نیستم ولی وقتی میسازند چون ساکت نمیشوم، قضییه بالا میگیرد که این، کمی به رگ و ریشه اراکی من برمیگردد که در این مواقع، روحیه جنگجویی داریم. در این ارتباط، دو دسته آدم داریم؛ یک سری آدمهایی که نسبت به مسائل زنان فعالیت دارند و در این حوزه، مشکلاتی دارند و یک سری هم، قشر تنبل جامعه ما هستند که آدمی مثل من، مانند خاری در چشم آنهاست. من ساعت 7 و 8 صبح بیدار میشوم و تا ساعت 1 و 2 دارم کار مثمرثمر انجام میدهم. هنوز هفتهای دو بار به کلاس زبان میروم چون استعدادم در زبان انگلیسی خوب نیست و راحت جلو نمیروم اما ناامید نشدم چون الان به این نتیجه رسیدند که یادگیری زبان، یک ژن است ولی پشتکارم را دارم، هفتهای دو شب، دانشجوی مکاتبهای هستم و درس میخوانم. پس از آن 42 کیلویی که وزنم با عمل اسلیو پائین آمد، الان یک ماه است که ورزش را به شکلی جدی شروع کردهام، الان استاد رشته نمایشنامهنویسی و بازیگری همان دانشگاهی هستم که در آن درس میخواندم و... بنابراین دارم تلاش میکنم. بعد طرف تا ظهر زیر لحاف خوابیده است و ساعت 2 تازه چشمش باز میشود و به ویپیان و اینترنت وصل میشود و چهار تا فحش به «اصغر فرهادی» و «منیژه حکمت» و چهار تا آدم شناس دیگر میدهد و در پیچ دخترخاله و دختر همسایه و چهار تا مدل برود و حرف ناموسی رکیک بزند و ساعت 6 هم برود بیرون چون کاری ندارد. یک عده خیلی زیادی که به اصطلاح خود جوانها، کارهای من روی مخشان است. آدمهای تنبلی هستند که تحمل این میزان از انرژی من را ندارند؛ من این را دیدهام. چون متاسفانه قشر زیادی از جوانها و آدمهای جامعه ما تنبل هستند و بنابراین دنبال این هستند که چرا این آدم، همه جا هست و چرا دارد همه کاری میکند. خدا را شکر که من کار افتضاح نداشتم گرچه کار ضعیف به نسبت دیگر کارهایم داشتهام اما تکلیفم معلوم است، زندگیام مشخص است و این چیزها حالشان را بد میکند. میتواند یکی از دلایل جواب دادن یا توضیح دادنم این باشد که من معلم هستم و 15 سال است که کار تدریس انجام میدهم و سه سال است استاد رسمی دانشکده هنر و معماری در رشته ادبیات نمایشی و بازیگری هستم. این روحیه معلمی، همیشه این دغدغه را به من داده که نکند جوانها در مورد آدمهایی که دوستشان دارند، اشتباه میکنند. توضیحی که میدهم بیشتر برای آن قشر جوانی است که تحت تاثیر این امواج قرار نگیرند.
و طبیعتا با داشتن چنین روحیاتی، از جمعهایی جدا میافتید.
ن کلا از یک جمعهایی طرد شدهام که البته مهم هم نیست. تنها و بدون اینکه به هیچ آدمی تکیه داشته باشم، به اینجا رسیدهام.
احساس نمیکنید بخشی از حاشیههایی که برای شما درست میشود، جنبه تلافیجویانه داشته و به شکلی با هدف جریانسازی صورت میگیرد؟
وقتی در جامعهای کوچک، سر یک کار، میبینم که مثلا همکارم دارد پیش کارگردان برای من میزند که سکانسهای من را حذف کند، من چه انتظاری از بقیه میتوانم داشته باشم؟ مثلا این موضوع غلط املایی را یکی از روزنامههای تندرو راه انداخت چون من یک شوخی با آنها کرده بودم که دوباره هدایتی را با رهنما اشتباه نگیرد! چون در 6، 7 خبر، این روزنامه که این همه ادعایش میشود، بهاره هدایتی را با بهاره رهنما اشتباه مینوشت بعد من سر این موضوع، یک شوخی با آنها کردم که منجر به نوشتن یک توئیت شد که طی آن، فردی به من گفته بود «بیسواد»؛ آن آدم، کاملا از همین دوستان جناحی بود که گویا هنوز با من مشکل دارند. بعد من این را نوشتم و اولین جایی که آن را بولد کرد، همین روزنامه بود.
در راستای این فعالیتهای تخریبی علیه شما، در طول این سالها در تلویزیون ممنوع الفعالیت نبودهاید؟
هر از گاهی دوستان میگویند نمیتوانید در تلویزیون کار کنید و بعدا خودشان میآیند و میگویند بیا کار کن. من کلا نمیدانم داستان تلویزیون چیست! تئاتر «زنان شکسپیر» من که یک کار کاملا کمدی زنانه بود، مشکل پیدا کرد. البته این اندازهای که من تاوان دادم، بسیار کمتر از خیلی از دوستان و همفکرانم است ولی من به اندازه خودم اذیت شدم و هنوز هم دارم میشوم.
از رای به «حسن روحانی» پشیمان هستید؟
من اصولا آدم پشیمانی نیستم. در هر شرایطی، بهترین تصمیم، همان بوده که گرفتهام حتی اگر الان هم زمان به عقب برگردد، باز هم اتفاق بهتری نمیافتاد. من خودم به عنوان یک انسان منصف، میدانم جامعهای که آقای روحانی به هر لحاظ، علیالخصوص اقتصادی تحویل گرفت، به اندازهای داغان بود که نمیشد کار چندان خارقالعادهای در آن انجام داد. نمیخواهم از ایشان دفاع کنم؛ من هم در بخشی مخصوصا بخش مربوط به امور زنان، انتقادهایی جدی دارم ولی اگر زمان به عقب برمیگشت باز هم در آن شرایط به آقای روحانی رای میدادم و بیانصافی است اگر بخواهیم کلیه کارهایی که این دولت انجام داده را نادیده بگیریم. به هر حال تمام دولتها از دوره اول تا به حال، به همین ترتیب هستند که در کنار 18 کار منفی، 4 تا کار مثبت هم داشتهاند اما متاسفانه کارهای منفی تمام دولتها، از کارهای مثبت آنها بیشتر است. اما اصولا من آدم افراطی در مواضع سیاسی و اجتماعی نیستم.
اما شما (جامعه هنری) طی هفتههای اخیر، مطالبات بحقی را از رئیسجمهور و دیگر مقامات سیاسی کشور درخواست کردهاید که به هیچ یک از آنها پاسخی داده نشد.
در اینجا زور قانونگذارانمان خیلی بیشتر از هنرمندانمان است برای همین است که میگویم جامعهای جامعه موفقی است که در آن، سیاستمداران الگو باشند، چرا ما هنرمندان باید الگو باشیم وقتی زورمان کم است؟ تویی که قدرت داری، موقعیت داری، پول داری، قانون میگذاری ببینیم چطوری زندگی میکنی؟ تو باید الگو باشی نه من. همین الان، نصف جامعه دکتر و مهندس ما، به بازیگری به چشم مطرب و شغل سطحی و مبتذل نگاه میکنند. مثلا خود من دوست پزشکی دارم که میگوید: خواهشا بیا با دخترم حرف بزن که به سمت بازیگری نرود چون آبروی من میرود. میگویم تو رویت میشود به من که بازیگرم، این حرف را بزنی؟ میگوید من با تو راحتم. طرف پروفسور یک رشته علمی است و تصورش این است. بنابراین علت، همان فرهنگ است که باید آموزش و پرورشمان درست شود، باید قوانینمان، رفتارمان با بچهها از سن پائین تغییر کند که اساسا یک تکانی بخوریم چون ما واقعا به لحاظ فرهنگی در آستانه طوفان نوح هستیم.
در آخرین نمایشی که به عنوان نویسنده به روی صحنه بردید (چشمهایی که مال توست) از صدای «شهاب حسینی» بهره بردید. اصولا آقای حسینی از این دست همکاریها انجام نمیدهد چطور شد که ایشان به گروه این کار پیوست؟
این نمایش مال 7 سال پیش است که امسال دوباره اجرا شد. آقای حسینی خیلی به این نمایش لطف داشتند. من از زمانی که ایشان تئاتر کار میکردند و خیلی جوانتر بودند، آشنایی خیلی احترامآمیزی با هم داریم. آن متن را خیلیها دوست دارند. جزو یکی از افتخاراتم است که عباس کیارستمی آن نمایش را آمدند و دیدند. آقای عزتا... انتظامی و لیلی گلستان برای این کار مطلب نوشتند. بهمن فرمانآرا سه بار از لواسان آمد و این کار را تماشا کرد. کار خاصی است برای همین هم شهاب حسینی لطف کرد و صدایش هم یک بخش ماندگاری از آن شخصیت شد.
در طول این همه سال فعالیت سینمایی و تلویزیونی، آیا کاری بوده که به شما پیشنهاد شده باشد و شما آن را به دلایلی رد کرده و الان از این کارتان پشیمان شده باشید؟
من فقط به دلیل اراداتی که به امام حسین(ع) دارم و فوقالعاده بودن متن «روز واقعه»، خیلی متاسفم که جزو آخرین کاندیداهای بازی در این فیلم بودم اما انتخاب نشدم.
در حرفهتان با کسی قهر هستید یا دشمن دارید؟
یک آقایی از همکاران است که آدم پا به سن گذاشته و بازیگر بسیار مطرحی است که کلی جایزه برده و خانمش هم از همکاران خیلی خوب ماست اما کلا با من مشکل دارد و هیچوقت هم نمیدانم چرا اما مرتب میشنوم که این مشکل هست. هیچوقت هم پیش نیامده که از ایشان بپرسم داستان چیست. برایم عجیب است. من اصلا قهر کردن بلد نیستم و با کسی هم قهر نیستم ولی طبیعتا یکی، دو نفر در کل مجموعه همکاران هستند که شاید کدورتی داشته باشند که امیدوارم اگر این مصاحبه را میخوانند، از دلشان برود و بدانند که من ذاتا آدم قهر و کینه نیستم.
در پایان، چه صحبتی با مخاطبان دارید؟
واقعا از آحاد ملت ایران با هرگونه سلیقه، حتی اگر از من خوششان نمیآید به عنوان یک مادر ایرانی تقاضا دارم به این حرکت من توجه کنند. 360 مادر را باید به خانه و زندگیشان برگردانیم. لطفا کمک کنید. اگر به شکل مالی نمیتوانید، این کمپین را در صفحات مجازی خود به اشتراک بگذارید حتی اگر شما 100 نفر بازدیدکننده دارید. کمک، حرف زدن در مورد آن است، کمک، این است که شما آدمهای متمول و توانا را در جریان این اتفاق قرار دهید. کمک فقط این نیست که از جیب پول دربیاوریم که بعضی از مردم برای من مینویسند به شوهرت بگو همه را آزاد کند. ما در هر کار خیریهای که شروع میکنیم همیشه اولین کمک را آقای عباسی به لحاظ مالی انجام داده ولی عملا این یک طرز تفکر احمقانهای است که پس ایشان همه را تقبل کنند. نمونه خیلی کوچکش این است که من یک کارگری در خانه داشتم و از صبح درگیر تماس برای جور کردن 50 میلیون پول برای آزادی یک زندانی بودم چون 200 میلیونش جور شده بود و فقط 50 میلیون کم داشتیم. مدام به این و آن میگفتم. آن کارگر وقتی خواست از خانه برود، 10 هزار تومان از دستمزد 60 هزار تومانیاش را به من برگرداند و گفت این را بگذار برای آن زندانی. من هیچوقت حرکت این زن از جلوی چشمم محو نمیشود و این ده تومانهاست که برکت دارد و جمع میشود.