بسیاری از قهرمانان ایران در بازی های آسیایی پس از نایب قهرمانی و به دست نیاوردن خوشرنگترین نشان این بازی ها، با چشمانی اشکآلود میدان را ترک کردند، مقابل دوربین خبرنگاران حاضر شدند و با حالی دگرگون که نشانی از شادی در آن پیدا نبود، از مردم خواستند آنها را ببخشند؛ اما چرا صرفاً ورزشکاران این حالت را دارند و دیگر کارگزاران و متولیان امر در عرصههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی پس از شکست در کسب موفقیتِ مورد انتظار نمیگریند؟!
«تابناک»؛ مهدی خرمدل ـ شماری از ورزشکاران کشورمان در بازی های آسیایی اندونزی نشان نقره به دست آوردند و نایب قهرمان شدند؛ اما پس از این موفقیت گریستند. در میان قهرمانان، اشکهای الهه و شهربانو منصوریان، خواهران تیم ملی سانشو ایران به واسطه آنکه افکارعمومی با عقبه ایشان آشنایی بیشتری دارند، مورد توجه بیشتری قرار گرفت؛ پرسشی که مطرح میشود این که چرا قهرمانان اساساً پس از ایستادن بر سکوی دوم آسیا گریه میکنند و حتی برخی ورزشکاران از عدم قهرمانی ابراز شرمندگی میکنند؟!
شاید بخشی از این عذرخواهی از مردم، به دلیل هزینههایی است که کشور برای تربیت بدنی و آمادهسازی ورزشکار ملیپوش برای قهرمانی در بالاترین عرصهها انجام داده است، باشد؛ شاید بخشی از این عذرخواهی به واسطه این است که قهرمان تصور میکند اگر دیگر نفرات رقیب به جای او پیراهن تیم ملی را بر تن میکردند، ممکن بود بتوانند قهرمان شوند و آنها نتوانستهاند در حد مسئولیتی که به آنها واگذار شده، توقعات را برآورده کنند!
با این حال، حتماً مهمترین دلیل جاری شدنِ اشکها، انفجار احساسات پس از ناکامی در دستیابی به بالاترین نقطه است که برای رسیدن به آن نقطه کوششی سخت و جانکاه شده است. ورزشکارانی در این سطح، چندین سال اردوهای آمادگی، چندین مسابقه تدارکاتی و مسابقات انتخابی تیم ملی که با دوری از خانواده همراه بوده را پشت سر گذاشتهاند تا فقط در چند ثانیه تاریخساز باشند و برای خود و ملتشان افتخارآفرین شوند. وقتی چنین تلاشی در عقبه یک رویداد باشد، نه برای ناکامی، بلکه برای نایب قهرمانی آسیا سیر گریه میکنید.
بخش دیگری از این اشک و آه نیز متأثر از این موقعیت است که قهرمانان، دوره زمانی کوتاهی برای درخشش دارند و به سرعت یا ترکیب تیم ملی خط میخورند و آنهایی که رکوردهای بهتری دارند، جایگزین میشوند و یا اساساً دوره قهرمانیشان به پایان میرسد و باید چهارگوشه میدان را ببوسند و دستکشها را بیاویزند. وقتی فرصتهای قهرمانی بسیار اندک باشد و شاید هیچگاه دیگر میدانی در اختیار نماینده ایران قرار نگیرد، طبیعتاً پس از عدم قهرمانی با وجود آن همه کوشش چهره ملیپوش ایران رنگ شادی به خود نمیبیند.
اکنون باید پرسید، چرا هیچ مسئولی سخن از برتری ایران در فرهنگ، اقتصاد و سیاست بر زبان نمیآورد؟ چرا هیچ کارگزاری پس از ناکامی در عرصهای که عنانش به او سپرده شده بود، گریه نمیکند و از مردم عذرخواهی نمیکند؟ چرا اساساً سخن از برتری ایران به میان نمیآید و کمترین پیشرفت با منت به مردم ارائه میشود؟ چرا آخرین بار که یک مسئول فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و حتی ورزشی در مقابل دیدگان مردم گریست، به یاد نمیآوریم؟ چرا شرمندگی را در چهره هیچ کارگزاری پس از آنکه ایران در حوزههای مسئولیت محول شده به آنها، جایگاه برتر در خاورمیانه را نیز به دست نیاورد، نمیبینیم؟!
پاسخ روشن است، چون بسیاری از مسئولان تلاش عمیق و نفسگیر برای دستیابی به مسئولیتی که به آنها سپرده شده، نداشته اند؛ بنابراین، پس از عدم موفقیت، حس نمیکنند تلاشهایشان به عدم دستیابی از موفقیت به نتیجه مطلوب منتهی نشده، چون اساساً تلاش جدی نداشته اند! همچنین اگر کارگزاری در دستیابی به اهداف شکست خورد، از تیم ملی سیاست، اقتصاد، فرهنگ و... ایران خط نمیخورد، بلکه به سایر رشتهها منتقل میشود و به وی یک عمر فرصت اشتباه داده و بابت این سیاهه اشتباهات، دستمزدها و پاداشهای کلانی تقدیم میشود!
وقتی آنها اساساً برای قهرمانی نمیجنگند و با شکست نیز در صدر مینشینند و منزلت میبینند، انگیزهای برای کوشش مداوم برای رساندن آن به قلهها ندارند؛ بنابراین جای تعجب ندارد، که خاطرمان نمی آید کدام یک از مسئولان آخرین بار برای وضع کشور ولو به قصد عوامفریبی گریسته باشد. آیا نباید برای کشوری که فرهنگ قهرمانی در آحاد مسئولانش نهادنیه نشده و دستکم گروهی از کارگزاران تأثیرگذارش اساساً روحیه رساندن خود و ایران به قهرمانی را ندارند و خود را وقف رسیدن به این هدف نمیکنند، نگران بود؟
کاش ارادهای جدیتر بود و خط خوردن مسئولین از لیست تیم ملی کارگزاران کشور پس از ناکامیشان و جایگزینی رقبای قدرتمندتر را به جای آنها نظاره میکردیم، تا آنها نیز روحیه جنگندگی پیدا میکردند و برای دستیابی به موفقیت و یا دست کم حفظ موقعیتشان، کوششی که شایسته یک ملت هشتاد میلیونی است، میکردند و پس از عدم توفیق با چشمانی اشکبار میدان را ترک میکردند.