«صاحبخاتون درخشنده بیسواد هستم، خانهدار هستم و 7 تا بچه دارم، امان، نصیر، عاصف، عاطفه، زرینه، سکینه و فریده. 52 سال سن دارم. نوشته توسط رشیده.»
هر گردنبند یک نوشته دارد؛ یک نامه کوتاه از طرف سازندهاش که ممکن است مثل صاحب خاتون، بیسواد باشد و نامه را رشیده برایش نوشته باشد. به هر گردنبند یک تکه کاغذ سنجاق شده تا خریدار بداند سرانگشت کدام زن بلوچ نخ را ظریف و زیبا بر دل پارچه دوخته است. طرحها و رنگها از دل روستای «سیدبار جدگال» آمدهاند که خودشان آن را به اختصار «سیدبار» میگویند؛ روستایی در بخش «پلان» از توابع چابهار. روستای ۱۳۵ساله که «سومارِ» پدر مؤسس آن بود و وقتی اراضی را از سادات منطقه خرید، نام سیدبار را بر آن گذاشت و حالا 7 نسل بعد او ساکن روستا هستند.
فرزندان سومار، نسل جدید روستای سیدبار، دلشان نمیخواست فقر و محرومیت سرنوشت محتومشان شود. کشاورزی و دامپروریشان بر اثر خشکسالی از بین رفته بود. آنها فکر کردند و فکر کردند و دست به کار شدند. یک صفحه اینستاگرام، دریچهای شد برای معرفی روستایشان. گروههایی برای کمک اعلام آمادگی کردند؛ گروههای تسهیلگر.
مینا کامران، تسهیلگر توسعه روستا و مدیر اجرایی پویش «ایران من» در این باره این طور میگوید: «فکر کردیم که چه کار کنیم. خانمهای روستا، لباسهای زیبایی به تن داشتند و کار سوزن دوزیشان عالی بود. روزهای زیادی را صرف میکردند برای سوزن دوزی روی لباس خودشان و بچههایشان؛ کاری قیمتی و ارزشمند. چیز دیگری نداشتند اما از سوزن دوزی لباسهایشان کم نمیگذاشتند و حتی بینشان برای این کار رقابت بود. بهشان گفتیم به خودتان نگاه کنید، به لباسهایتان.
اول فکر کردند شوخی میکنیم. گفتند اینها را مگر در تهران میخرند؟! اما به هرحال کار با اصرار جوانترهای روستا شروع شد. خانمها دوختند و مردها کارهای اجرایی را انجام دادند. ایدهها و طرحها از خودشان بود. خواستیم کاملاً بومی باشد. وقتی کارشان در نمایشگاه اول فروش رفت، امیدوار شدند و تلاش کردند ایرادهای کارها را برطرف کنند.»
در نمایشگاه قبلی محصولات زیاد نبود. میگفتند برق روستا قطع بوده و زنها نتوانستهاند شبانهروز سوزن بزنند اما در نمایشگاه بعد جبران میکنند. در نمایشگاه «بلوچی پجار» به معنی شناخت بلوچ، انصافاً هم جبران کردند. تنوع طرحها و رنگها نشان از آن دارد که زنان و دختران بلوچ سنگ تمام گذاشتهاند. عواید نمایشگاهها صرف توسعه بهداشت روستا میشود و آنها به چشم میبینند که بیماری و مشکلات بهداشتی، کمتر شده است.
نمایشگاه در روز دوم نسبتاً شلوغ است؛ نمایشگاه چهار روزه که زحمت تبلیغاتش را خود بچهها و فعالان اجتماعی و کاربران شبکههای اجتماعی کشیدهاند. مواد را هم گروههای حامی در اختیار زنان و دختران روستا قرار دادهاند تا برای پیشرفت روستایشان تلاش کنند.
حالا دیگر سلیقه مشتری را میشناسند. طرحها و رنگها را جوری انتخاب کردهاند که هر کس با هر سلیقهای میتواند میان دستبندها، گوشوارهها، گردنبندها، کیفها، لباسها و کوسنهای سوزندوزی شده، انتخابی دلچسب داشته باشد. تنوع آنقدر زیاد است که بازدیدکنندگان زمان زیادی را صرف انتخاب میکنند. این بار محصولات زینتی برای آقایان هم دارند؛ دستبندهایی با رنگهای تیره و خنثی. کسی دست خالی از نمایشگاه بیرون نمیرود. قیمتها هم انصافاً خوب است. چند تا از دخترهای روستا در نمایشگاه حاضرند. چشمهایشان خجولانه به صورت بازدیدکنندگان دوخته میشود و از نتیجه کارشان لذت میبرند.
زهرا میهن دوست، 22 ساله یکی از همان دخترهاست، کسی که سهم زیادی در آمادهسازی کارها دارد؛ دختری زیرنقش با چشمهای درخشان. زهرا میگوید: «از بچگی سوزن دوزی میکنم. ما همهمان از بچگی سوزن دوزی یاد میگیریم و انجام میدهیم. بچههای روستای ما دنبال پیدا کردن خیران برای ساخت مدرسه در روستا بودند که در کانال تلگرام با پویش «ایران من» آشنا شدند. وقتی آنها وارد روستای ما شدند، بعد از چند جلسهای که با هم داشتیم به این نتیجه رسیدیم که با هنری که داریم هم برای توسعه روستا کمکی کرده باشیم و هم خانمهای روستا که شوهران بیشترشان بیکارند، درآمدی داشته باشند. فهمیدیم که با درست کردن زیورآلات میتوانیم درآمدی داشته باشیم تا هم به روستایمان کمک کنیم و هم به خودمان.»
طرحها و رنگها آن جور که زهرا میگوید، تماماً مال خودشان است. اول روی پارچه مُهر میزنند و بعد با سوزن و نخ طرح را میدوزند. استفاده از چنین زیورآلاتی بین خود دختران و زنان بلوچ مرسوم نبوده. اگر به چابهار سفر کرده باشید، در بازار سنتی آن نشانی از چنین زیورآلاتی نمیبینید. این را شخصاً تجربه کردهام. از فروشندهها سراغش را میگیرید و آنها چیزی به اسم زیورآلات ندارند که به شما بفروشند. این ایده کاملاً جدید است و مطابق با سلیقه روز. شاید نشود در تهران و شهرهای دیگر لباسهای سنتی بلوچ را با آن سوزندوزیهای زیبا به تن کرد اما میشود دستبند دست دوز بلوچ را به دست بست و گردنبند چند رنگ پرنقش و نگار را به گردن آویخت.
زهرا میگوید: «الان خانمها و آقایان روستایمان باهم در تهیه صنایع دستی همکاری میکنند. خانمها خیلی حس خوبی دارند و فکر میکنند کارمند شدهاند. در همه سن و سال با هم کار میکنند. از سن پایین گرفته تا 50 سال و بالاتر.»
سارا میهن دوست، خواهر 17 ساله زهرا هم از دوزندگان روستاست. او میگوید: «خانمها الان که درآمد دارند خیلی خوشحالند و روحیه پیدا کردهاند. همه ما سوزن دوزی میکردیم اما از آن درآمد نداشتیم. اینکه کار میکنیم و میبینیم مردم کارهایمان را دوست دارند و میخرند، خیلی خوب است. آدم خوشحال میشود.»
طبقه پایین نمایشگاه جایی است که نوید برهان زهی و فائقه راغی، محصولات جدید سوزن دوزی روی چرم را به معرض نمایش گذاشتهاند؛ تلفیقی زیبا و ظریف. نوید را خیلیها میشناسند، خصوصاً آنهایی که در شبکههای اجتماعی فعالند. نوید فعال اجتماعی بلوچ است و سهم زیادی در معرفی بلوچستان و انعکاس اخبار منطقه دارد.
فائقه راغی در رابطه با صنایع دستی جدید تولیدیشان این طور توضیح میدهد: «کاری که ما شروع کردیم قبلاً در استان به صورت مجزا انجام میدادند، هم سوزن دوزی و هم چرم دوزی را. ما خواستیم با توجه به ظرفیتهایی که در استان وجود داشت، کار جدیدی بکنیم. ما برای سوزن دوزی خودمان سعی کردیم ریزترین بافت پارچه را انتخاب کنیم. تصمیم گرفتیم این کار را روی چرم انجام دهیم. این کار را کسی تا به حال به این شکل انجام نداده. کار تکهدوزی کرده بودند یعنی سوزن دوزی را جدا انجام میدادند و روی کار میچسباندند. ما برای اینکه کارمان متفاوت شود، طرحها را روی چرم پیاده و بعد روی آن را پانچ کردیم و همان طرحهایی را که روی پارچه با آن همه ظرافت و دقت دوخته میشود روی چرم اجرا کردیم چون فهمیدیم که خیلیها دنبال ظرافت کار هستند. الان هم برای اولین بار سوزن دوزی را روی چرم شتر که چرم محکمی است ارائه کردهایم.»
نمایشگاه بلوچی پجار با این هدف برگزار شد که بلوچستان واقعی را ببینیم، نه سیاه و نه سفید. آموزش سوزن دوزی، پخش مستند و اجرای موسیقی بلوچی، بخشهایی از این نمایشگاه بود. آنچه از بلوچستان دیده و شنیدهایم، شاید تصویری کاملاً سیاه از فقر و مشکلات این دیار باشد و یا تصویری تمام رنگی یا سفید از جاذبههای بینظیر آن. بلوچستان واقعی اما نه سیاه است و نه سفید. باید از نزدیک ببینید تا درکش کنید، گرچه برگزاری چنین نمایشگاههایی در معرفی آن بیتأثیر نیست؛ فرصتی برای آشنایی با فرهنگ بلوچی. سفر اما کاری دیگر است، دریچهای دیگر. مجالی برای دیدار با مردم بلوچ، با آفرینندگان آن نقشهای نشسته بر دل پارچه؛ با صاحب خاتون که مادر 7 فرزند است و نامهاش را رشیده برایش نوشته.
گزارش از: مریم طالشی
این گزارش نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.