رحلت جانسوز حضرت محمد مصطفی (ص) رسول اکرم و شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام در بیست و هشتم صفر، مسلمین را در واپسین روزهای این ماه نیز سیه پوش کرده و سبب شده تا مظلومیت اسلام و تشیع در این روز به صورت همزمان مورد توجه متفکرین و صاحب نظران قرار گیرد؛ مظلومیتی که در مشی رسول الله و نوادگان معصوم ایشان متبلور بود و در بسیاری از مقاطع، بینهای برای تشخیص حقانیت ایشان محسوب میشد.
به گزارش «تابناک»؛ با رحلت پیامبر عزیز اسلام، نه تنها مدینه بلکه تمام ملک وجود در اندوه و در عزا فرو رفت. رواست اگر آسمان و زمین خون گریه کنند؛ چرا که این داغ عزای قافله سالار انبیاست. با رحلت نبی اکرم شهر مدینه یکسره بلا شد و قومی برای غصب خلافت جمع شدند. از آن پس هرشب صدای ناله زهرا به گوش مردم مدینه میرسید. پس از آن بود که غربت زهرای مرضیه و علی مرتضی آغاز شد. اینک «پدری مهربان» از دنیا میرود، پدری بیمانند جهان را ترک می گوید و آنگاه که بی تابی و بی قراری دخترش را نظاره میکند خطاب به او چنین می فرماید: «فاطمه عزیزم، غصه به خود راه مده که تو اوّلین کسی هستی که به دیدار من میشتابی.»
پیامبر اعظم (ص) به نص صریح قرآن پیامبر رحمت و پیام آور صلح و صفا بود. نرم خویی پیامبر اعظم (ص) هدیه ای الهی بود: به لطف و رحمت الهی با آنان نرم خو و پر مهر شدی و اگر درشتخوی سخت دل بودی بی شک از پیرامون تو پراکنده می شدند. همین نرم خویی و رفتار مسالمت آمیز پیامبر (ص) یکی از راهکارهای بسیار موفق آن حضرت در جذب مردم و تسخیر قلب ها بوده است. خدای متعال در آیه دیگر از رأفت، رحمت و مهربانی و دلسوزی پیامبر اعظم (ص) این گونه یاد کرده است: به راستی که پیامبر از میان خودتان به سوی شما آمده است که هر رنجی که شما می برید، برای او گران می آید، و سخت هواخواه شماست و به مؤمنان رئوف و مهربان است. پیامبر اعظم (ص) خود فرموده: «پروردگارم مرا به مدارا و نرمی با مردم دستور فرمود، همان گونه که به انجام واجبات امر فرمود.» پیامبر اسلام (ص) در برخورد خشونت آمیز دیگران نیز از قهر و خشونت بهره نگرفت. وقتی پیامبر اعظم (ص) در مکه برای دعوت مردم به خداپرستی ظهور کرد، با عکس العمل شدید قریش مواجه شد و قریش از هیچ گونه آزار و شکنجه، اهانت و افترا دریغ نورزید و او را فردی کذاب، ساحر، مجنون و... معرفی کردند، ولی عکس العمل پیامبر (ص) این بود که: «بارالها، قوم من را بیامرز که آنان نادان اند.»
در آخرین روزهای وفات پیامبر(ص) چه گذشت؟
درباره زندگانی،سیره زندگانی و اخلاقی و اتفاقاتی که در زمان حیات آنحضرت اتفاق افتاد زیاد سخن گفته شده است. اما یکی از مباحث و اتفاقاتی که شاید کمتر به آن پرداخته می شود اتفاقات روزهای آخر عمر شریف و مبارک رسول مکرم اسلام(ص) است که شاید بی توجهی به این اتفاقات مسیر تاریخ اسلام را عوض کرد و پس از آن شاهد رخدادهای ناگوار در تاریخ اسلام بعد از رحلت آنحضرت هستیم. در این فرصت بخشی از این وقایع به ویژه وصیت ارزشمند و بسیار مهم ایشان را مرور می کنیم.
پیامبر(ص) شب پیش از بیماری شدیدش در حالی که دست علی(ع) را گرفته بود، همراه جماعتی برای طلب آمرزش به قبرستان بقیع رفت و برای اهل قبور درود فرستاد و برای آنان طلب استغفار طولانی کرد. آنگاه به علی(ع) فرمود: «جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من عرضه می کرد؛ ولی امسال دو مرتبه این امر صورت گرفته است و این دلیلی ندارد مگر این که اجل من نزدیک باشد.»پس به علی(ع) گفت: «اگر من از دنیا رفتم، تو مرا غسل بده.» در روایت دیگر آمده است که «فرمودند: به هر کسی وعدهای دادم، باید آن را بگیرد و به هر کسی دِینی دارم، باخبرم سازد.
پیامبر(ص) که گویا از حرکات زننده برخی از زوجات و صحابه خود و تخلف برخی از یاران ناراحت شده بود، برای پیشگیری از بدعت ها، فرمود: «ای مردم، آتش فتنه شعله ور شده و فتنه ها مانند پاره های شب تاریک، رو آورده و شما هیچ دستاویزی علیه من ندارید؛ زیرا من حلال نکردم مگر آن چه قرآن حلال دانسته و حرام نکردم مگر آن چه قرآن حرام داشته است.» پیامبر(ص) پس از این هشدار به منزل "امسلمه" رفت و دو روز در آن جا ماند و گفتند خدایا تو شاهد باش که من حقایق را ابلاغ کردم. سپس پیامبر(ص) به منزل رفت و جماعتی به حضور طلبید و گفت: «مگر به شما امر نکردم که با جیش «اسامه» بروید؟ چرا نرفتید؟» ابوبکر گفت: رفتم؛ ولی دوباره برگشتم تا تجدید عهد کنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمی توانستم منتظر باشم تا حال شما را از کاروانیان بپرسم.
رسول خدا(ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال کسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض کنندگان فرمود: این چه سخنی است که دربارهی فرماندهی «اسامه» میشنوم شما پیش از این به فرماندهی پدرش هم طعن میزدید به خدا سوگند او برای فرماندهی لشکر سزاوار بود و فرزندش اسامه نیز برای این کار شایسته است. رسول خدا در بستر بیماری مرتبا به عیادت کنندگان خود به طور مرتب می فرمود، سپاه اسامه را حرکت دهید.
سپس پیامبر(ص) بیهوش شد و تمام زنان و کودکان می گریستند. لحظاتی بعد پیامبر(ص) به هوش آمد و دستور داد که برایش قلم و دواتی بیاورند تا بر ایشان چیزی بنویسند که پس از آن هرگز گمراه نشوید در این میان برخی به دنبال آوردن صحیفه و دوات رفتند. که عمر گفت: بیماری بر پیامبر(ص) چیره گشته است، «ارجع فانه یهجر» برگرد؛ زیرا او هذیان می گوید. قرآن نزد شماست، کتاب خدا برای شما کافی است. حاضران بعضی با نظر عمر مخالفت کردند و بعضی دیگر جانب او را گرفتند رسول خدا(ص) از اختلاف و سخنان جسارتآمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و از من دور شوید».
وصیت مهم پیامبر(ص) در لحظات پایانی عمر شریف
پیامبر(ص) در حضور جمع، رو به حضرت علی(ع) کرد و به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی(ع) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی(ع) را ندید. به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر گفتند و آو آمد و باز پیامبر(ص) جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولی پیامبر(ص) فرمود: «برادرم و صاحبم بیاید» "امسلمه" فرمود: «علی(ع) را میطلبد، به او بگوئید بیاید» علی(ع) آمد و مدتی با هم به طور خصوصی و در گوشی صحبت کردند. وقتی از علی(ع) پرسیدند، پیامبر(ص) چه گفت؟در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.پیامبر(ص) در همان حال چند مرتبه فرمود:«ما ظن محمد بالله لو لقی الله و هذه عذره عنده».
در روزهای آخر از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر کند، خطبه یی خواند، بعد از مردم خواست اگر کسی حقی از او به گردن دارد، مطالبه کند. هیچ کس پاسخی نداد تا سه بار پیامبر(ص) تکرار کرد تا اینکه غلامی بنام "عکاشه" برخاست و حقی را از ایشان مطالبه کرد، به قصد انتقام از پیامبر(ص)، شلاقی آماده کردند؛ ولی همین که خواست قصاص کند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گریه کرد و ایشان را عفو نمود و پیامبر(ص) فرمود او رفیق من در بهشت خواهد بود.سپس به علی(ع) دستور داد، آن پولها را که نزد یکی از زنان بود، بگیرد و میان فقرا تقسیم کند.
لحظۀ وداع عزیز دل رسول خدا (ص) با پدر
در لحظات آخر عمر پیامبر(ص)، فاطمه(س) بسیار گریان بود. پیامبر(ص) او را به نزدیک خود طلبید و مطالبی را به او گفت: که فاطمه(س) گریه اش شدت یافت. آنگاه مطلبی را به ایشان گفت: که حضرت زهرا تبسم کرد. ایشان بر پاسخ سؤال دیگران فرمودند که لحظۀ اول پیامبر(ص) فرمودند:«در همین درد میمیرم» و در باب شادی و تبسماش فرمودند: تو اولین کس از اهل بیت(ع) من هستی که به من ملحق می شود» و این بود که من تبسم کردم. در لحظات واپسین عمر پیامبر(ص) سرش در دامان امیرالمؤمنین(ع) قرار داشت.
کفن و دفن پیامبر(ص)
هنگامه فوت پیامبر(ص) خلیفهی دوم، بنابر عللی در بیرون خانه فریاد میزد که پیامبر(ص) فوت نکرده و بسان حضرت عیسی(ع) پیش خدای خود رفته، در این میان یک نفر از اصحاب پیامبر(ص) این آیه را خواند:"و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الارسل أفإن مات أو قتل. .." علی(ع) جسد مطهر پیامبر(ص) را غسل داد و کفن کرد؛ چون پیامبر(ص) سفارش کرده بود که نزدیکترین کس مرا غسل خواهد داد و این شخص جز علی کسی نیست. سپس چهره آن حضرت را گشود در حالی که سیلاب اشک از دیدگانش جاری بود. فرمود:پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا(ص) با رحلت تو رشته نبوت و وحی الهی و اخبار آسمانها قطع گردید... اگر ما را به صبر و شکیبایی امر نمی کردید، آن قدر گریه می کردم که سرچشمه اشک را می شکانید». سپس در قبری که توسط «ابوعبیده جراح» و «زید بن سهل» آماده شده بود و در همان حجرهای که وفات یافته بود، در خانه خودش به خاک سپرده شد.
بشریت در فراق رحلت رسول اعظم و مکرم اسلام و بهترین موجود عالم امکان یتیم شد اما او از خود دین و مکتبی برجای گذاشت که بعد از گذشت 14 قرن روز به روز شکوفا و پاینده و جاویدان است و هر روز برا خیل عاشقان و پیروانش در سراسر گیتی افزود میشود زیرا مکتب او مکتب عقلانیت، وحی و براساس فطرت پاک انسان هاست و تا بشر هست و زندگی جریان دارد پابرجا خواهد بود.
کارنامه ده ساله امام حسن مجتبی علیه السلام در مدینه منوره
امام حسن مجتبی علیه السلام چند روز پس از امضای قرار داد صلح با معاویه و رفت و آمدهای مکرر از سوی دوستان و دشمنان، مصلحت را در آن دید که به همراه بعضی از یاران، از کوفه به مدینه جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله هجرت نمایند.
او به همراه برادرش حسین بن علی علیه السلام و خانواده و اطرافیانش، کارنامه امام حسن علیه السلام در مدینه منوره
راهی مدینه شدند. مردم کوفه با اندوه بسیار به مشایعت آن حضرت شتافتند، در حالی که اشک، چشمان بسیاری را فرا گرفته بود. (116) مشایعت کنندگان با نگاه های طولانی، حسرت خود را اظهار می داشتند و با زبان حال بر سرنوشت تیره خود - که با هجوم و سلطه چکمه پوشان معاویه گره می خورد - سرود اندوه می سرودند. امام علیه السلام و همراهانش به مدینه آمدند و در آنجا اقامت گزیدند.
سبط اکبر پیامبر، این ناخدای بردبار تصمیم گرفت با فرو بردن خشم خود و صبر و تحمل، کشتی اسلام را از غرقاب حتمی حکومت معاویه نجات بخشد و نگذارد حکام بنی امیه با احادیث جعلی و نسبت های ناروا به پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه و آله و پدرش امیرمؤمنان علیه السلام و صحابه بزرگ، چهره واقعی اسلام را عوض کنند و به اسم اسلام بعد از پیامبر، اهداف شیطانی خود را بر امت اسلامی تحمیل نمایند و بدعت ها و سنت های جاهلیت را دوباره همانند اجدادشان احیا کنند.
حضرت ده سال در مدینه اقامت گزید و در این مدت همچون پدر و جد بزرگوارش، طبیب و معلمی دلسوز و پناهگاهی مطمئن برای مردم مدینه و مظلومان عالم بود و خورشید گونه بر همه زوایای تاریک عالم اسلام می تابید و با سخنان زیبای علی گونه و رفتار حلیمانه محمدی و حجب و تقوای فاطمه گونه اش مسلمین جهان را رهبری می کرد و در مقابل جبهه کفر تاویلی (117) و همه اندیشه های شیطانی آنان در راستای مبارزه با باطل، راست قامتانه ایستادگی کرد و به نور الهی درخششی دیگر داد.
اینک دورنمایی از آنچه در آن مدت کوتاه - با توجه به جنگ های گوناگون روانی معاویه و بنی امیه - توسط سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله انجام گرفت را در ذیل می آوریم.
دورنمایی از کارنامه ده ساله امام حسن علیه السلام در مدینه منوره
1- تربیت و آموزش نیروهای کارآمد
پس از حضور آن حضرت در مدینه، محدثان، راویان و دانشمندان بزرگ به سوی آن شهر شتافتند و جهت کسب فیض، گرد آن حضرت جمع شدند. در این مدت، بسیاری از افراد که در خواب غفلت و گمراهی به سر می بردند، با روشنگری آن حضرت بیدار گشتند و مبانی اصیل اسلام را از آن سلاله پاک پیامبر آموختند. مورخان مسلمان همچون ابن عساکر، مرحوم علامه مجلسی (118) ، میرزا محمد تقی سپهر، ابن شهر آشوب و ... شاگردان نامدار و راویان اخبار آن حضرت را به تفصیل آورده اند.
این ستارگان فروزان که از مشعل تابناک امام حسن مجتبی علیه السلام کسب فضیلت و معنویت می کردند، از دو گروه تشکیل شده بودند:
1- بعضی از صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و یاران با سابقه علی بن ابی طالب علیهما السلام.
2- تابعین و دیگر اشخاصی که در خدمت آن بزرگوار تلمذ می کردند.
ما بر اساس همین دو طبقه، نام آن ها را در ذیل می آوریم:
گروه اول:
1) احنف بن قیس: شیخ طوسی او را از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان و حسن بن علی علیهما السلام می داند.
2) اصبغ بن نباته: از راویان و اصحاب خاص علی بن ابی طالب و امام حسن علیهما السلام بوده و حدود 56 روایت نقل کرده است.
3) جابر بن عبدالله انصاری: از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی بن ابی طالب علیهما السلام و حسنین و زین العابدین و امام باقر علیهم السلام که در غزوه بدر و هجده غزوه دیگر شرکت نمود، هفده روایت از وی نقل شده است و در سال 78 هجری قمری از دنیا رفت.
4) جعید همدانی: اهل کوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین و امام مجتبی علیهما السلام بوده است و امام حسین و زین العابدین علیهما السلام را نیز درک کرده است.
5) حبة بن جوین عرفی: اهل یمن و از اصحاب امیر مؤمنان و امام حسن علیهما السلام بوده است.
6) حبیب بن مظاهر: او از یاران علی بن ابی طالب و امام مجتبی علیهم السلام بوده و در زمره «شرطة الخمیس » (119) است و در کربلا به شهادت رسیده است.
7) حجر بن عدی بن حاتم کندی کوفی.
8) رشید هجری: از اصحاب خاص امیر مؤمنان و امام حسن علیهما السلام بوده و در مسیر دوستی علی بن ابی طالب علیهما السلام به شهادت رسید و در رجال کشی از وی روایات زیادی نقل شده است.
9) رفاعة بن شداد: از اصحاب امام اول و دوم بوده است.
10) زید بن ارقم: وی نابینا بوده و به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام اول و دوم و سوم رسیده است و روایاتی را از آنان نقل کرده است.
11) سلیمان بن صرد خزاعی: بنابر نقل شیخ طوسی، وی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام اول و دوم رسیده و از اصحاب آنان می باشد.
12) سلیم بن قیس هلالی: او از یاران علی بن ابی طالب علیهما السلام بود و از محضر امام مجتبی علیه السلام فیض می برد، لکن حجاج او را تعقیب کرد تا او را بکشد. سلیم بن قیس فرار کرد و به «ابان بن ابی عیاش » پناه برد، مدتی بدین وضع بود که مرگش نزدیک شد. به هنگام مرگ کتابی را به رسم امانت به وی داد که همه اش احادیث و روایات بود. کسی غیر از «ابان بن ابی عیاش » از سلیم بن قیس هلالی روایتی نقل نکرده است. ابان درباره او می گوید: پیرمردی متعبد و خداپرست بود که نور از چهره اش درخشش می نمود (120) .
13) عامر بن واثلة بن اسقع: کنیه وی «اباالطفیل » بوده و روایاتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام اول و دوم نقل کرده است.
14) عبایة بن عمرو بن ربعی: عبایة بن ربعی نیز گفته شده و از یاران امام اول و دوم می باشد.
15) عمرو بن حمق خزاعی: وی از نیروهای شرطة الخمیس بود و در جنگ جمل و صفین به همراهی علی بن ابی طالب علیهما السلام جنگید و با امام مجتبی علیه السلام بود تا به دست معاویه به شهادت رسید.
16) قیس بن عباد: او نیز از یاران علی بن ابی طالب علیهما السلام بوده است.
17) کمیل بن زیاد نخعی: او از اهل یمن بوده که از افراد مورد اطمینان علی بن ابی طالب و حسن بن علی علیهما السلام به شمار می رفت.
18) حارث اعور بن بنان منقری: از افراد ثقه و مورد اطمینان امام اول و دوم می باشد که در آن مدت کسب فیض نمود.
19) مسیب بن نجبه فزاری: وی زاهد زمان و از یاران امام اول و دوم بوده و به کتابت در خدمت امام حسین علیه السلام نیز مشغول بوده است.
20) میثم بن یحیی تمار معروف به «میثم تمار» (121) : از بزرگان صحابه علی علیه السلام و در شمار شرطة الخمیس بوده و خود شرحی مفصل دارد.
گروه دوم:
بعضی از راویان و کسانی که در نزد آن حضرت تلمذ نموده و روایاتی را نقل کرده اند عبارتند از:
ابوالاسود دوئلی، ابو اسحاق بن کلیب سبیعی، ابو جوزی، ابوصادق «کسان بن کلیب » ، ابو مخنف (لوط بن یحیی ازدی)، ابو یحیی (عمیر بن سعد نخعی)، اسحاق بن یسار، اشعث بن سوار، جابر بن خلد، جارود بن منذر، حبابة بنت جعفر والبیة (122) ، حذیفه بن اسید غفاری، سفیان بن ابی لیلا همدانی، سفین بن لیل، سوید بن غفله، شعبی، طحرب عجلی، عبدالله بن جعفر طیار، عبدالله بن عباس، عبدالرحمان بن عوف، عمر بن قیس مشرفی، عیسی بن مامون زراره، فاطمة بنت حبابه والبیه، محمد بن اسحاق، مسلم بن عقیل، مسلم بطین، مولی ابی وائل (ابو رزین بن مسعود)، نفالة بن مامون، هبیرة بن مریم، هلال بن نساف.
اینان برخی از شاگردان و یاران امام حسن مجتبی علیه السلام بودند که از شهرها و کشورهای مختلف مانند کوفه، یمن، همدان و . .. جمع شده بودند. آنان همگی در محضر آن بزرگوار کسب فیض نمودند و تربیت یافتند و در برابر هجوم فرهنگی معاویه بدعت گذار ایستادند، برخی از آنان بعد از شهادت حسن بن علی علیهما السلام به دست معاویه جنایتکار به شهادت رسیدند و برخی دیگر در سال 61 هجری قمری در رکاب ابا عبدالله الحسین علیه السلام در برابر یزید بن معاویه، طاغوت دیگر عصر ایستادند و با خون خود اسلام و قرآن را آبیاری کردند. (123)
گذشته از شاگردان معروف آن حضرت، فرزندان برومند آن بزرگوار همچون: حسن بن حسن معروف به حسن مثنی رحمه الله، زید بن حسن، عمرو بن حسن، عبدالله بن حسن، قاسم بن حسن و ... از دریای نورانیت آن پدر بزرگوار بهره می بردند و هرکدام در تاریخ به نوعی درخشش داشتند.
2- نشر فرهنگ اصیل اسلام
از امور اساسی دیگری که امام مجتبی علیه السلام آن را به بهترین وجه انجام داد و بدان اهمیت فراوان می داد، نشر فرهنگ اصیل اسلام در برابر تحریفات و تهاجم فرهنگی حاکمان اموی به ویژه معاویة بن ابی سفیان بود، زیرا این خاندان بیش ترین و بالاترین دشمنی ها را در مقابل اسلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله روا داشتند. ابوسفیان با تحریک قریش و تهیه سلاح، جنگ بدر و احد و احزاب و ... را علیه رسول خدا صلی الله علیه و آله و مسلمانان به راه انداخت، پسرش معاویه نیز جنگ صفین را علیه خاندان اهل بیت علیهم السلام رهبری کرد و در نهروان و جمل و تحریکات داخلی دیگر از هیچ گونه جنایتی فروگذار نکرد.
معاویه پس از پیروزی نظامی علیه حکومت عراق و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، تهاجمی را برای نابودی فرهنگ رسالت و امامت امامان راستین شیعه آغاز کرد. موارد زیر از مصادیق این تهاجم است:
الف) بدعت گذاری در دین
1) در ایام خلافتش چهل روز در نماز جمعه، صلوات و درود بر رسول خدا صلی الله علیه و آله را ترک کرد. وقتی از او پرسیدند: چرا چنین کردی؟ !
گفت: نام پیامبر را بر زبان جاری نمی کنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند. (124)
2) معاملات ربوی را تجویز کرد، به طوری که ابو درداء در برابرش ایستاد و گفت: «سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله ینهی عن مثل هذا الا مثلا بمثل; شنیدم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مردم را از معاملات ربوی نهی می کرد، مگر آن که وزن دو جنس با یکدیگر برابر باشد.»
معاویه اعتنایی نکرد و به کار خود ادامه داد. ابو درداء از گستاخی معاویه نسبت به دین خدا به خشم آمد و با این که قاضی دمشق بود، راهی مدینه گردید و گفت: هیچ گونه عذری برای همکاری با معاویه برای من باقی نمانده است، زیرا او در برابر فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به رای خود عمل می کند. (125)
3) حدود الهی را تعطیل کرد، زیرا برای دزدی که سارق بودنش ثابت شده بود - به طوری که بر نه نفر همراه و شریک وی حد جاری کرده بودند - وساطت کرد و جلو اجرای حدود الهی را گرفت. (126)
صاحب «البدایة و النهایة » می نویسد: در اسلام این اولین حدی بود که از اجرای آن جلوگیری شد (127) .
4) بعضی از احکام حج را عملا تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد و بوی خوش استعمال نمود. (128)
5) نسبت به دیگر احکام الهی بی اعتنا بود و هرگونه که می خواست عمل می کرد مثلا در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه کرد، با این که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «لیس فی العیدین اذان و لا اقامة (129) ; در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه مشروعیت ندارد.»
6) خطبه های نماز عید فطر را قبل از نماز خواند و این عمل را بنی امیه بر خلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله ادامه دادند. (130)
7) آب را در ظرف طلا و نقره می نوشید و در آن ها غذا می خورد، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را نهی کرده بود. (131)
8) لباس حریر (که بر مردان حرام است) بر تن می کرد و اعتنایی به محرمات الهی نمی کرد. (132)
9) بنی امیه به پیروی از حکام خود، همچون معاویة در یکی از دو خطبه نماز جمعه و عید - به هنگام گوش دادن خطبه ها - می نشستند و در دیگری می ایستادند. (133)
ب) تشویق جاعلان حدیث
معاویه برای کاستن از عظمت اهل بیت و زدودن محبت آن ها از دل مردم، دستور داد، جاعلان حدیث در مدح و منقبت او و عثمان و ... احادیثی بسازند تا بدین وسیله زمینه کم رنگ شدن جلوه احادیث نبوی در مورد اهل بیت، به ویژه علی بن ابی طالب علیهما السلام ایجاد گردد. او در چند مرحله احکامی را به عمال خود نوشت:
مرحله اول
معاویه نوشت: «با کمال دقت راویانی را که طرفدار عثمانند و در فضایل و بزرگواری های او سخن می گویند، شناسایی کنید و آن ها را گرامی بدارید، در مجامعشان شرکت کنید و بزرگشان بدارید و نام آنان رابه همراه روایات و احادیثی که درباره عثمان و پدرش نقل می کنند برای من بفرستید. (134) »
گویندگان و نویسندگان با نوشتن احادیث گوناگون درباره او و عثمان، به اموال فراوانی از سوی معاویه دست یافتند و در پی این امر، احادیث جعلی همه جا فراگیر شد. معاویه این سیاست را تا مدت ها دنبال کرد.
مرحله دوم
معاویه نوشت: «روایات درباره عثمان زیاد شده و همه جا را فرا گرفه است، از این پس به گویندگان و نویسندگان بگویید درباره ابوبکر و عمر و دیگر صحابه حدیث بسازند; هر حدیثی را که درباره ابو تراب شنیدید آن را رها نکنید مگر این که حدیثی از صحابه در رد آن برای من نقل کنید; چنین روایاتی چشم مرا روشن و ادله و احادیث مربوط به ابو تراب (علی بن ابی طالب) و شیعه او را کم رنگ تر می کند و حجتشان را باطل می نماید.» (135)
عمال و دست اندرکاران معاویه دست به جعل و ساختن حدیث زدند. ابو هریره ها و عمروعاص ها و کعب بن احبارها و ... میدان دار این معرکه ننگین گردیدند و معاویه محور اصلی واساسی این خیانت بزرگ بود. اسرائیلیات; یعنی، خرافاتی که منافقان از یهود، مانند کعب احبار و دیگران ساختند و نسبت به اسلام و فرهنگ اسلامی دادند، سراسر کتب اهل سنت را فرا گرفت و حتی کتب صحاح آنان نیز از این مساله مستثنی نشد. کار بدان جا رسید که هرکسی حدیثی را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کرد، با دیده شک و تردید به او نگاه می کردند.
امام باقر علیه السلام در مجلسی جهت آگاهی مردم از این گونه احادیث بر اساس درخواست بعضی از یارانش، بیش از صد مورد خواند و سپس فرمود: «مردم گمان می کنند این گونه احادیث صحیح است! آنگاه فرمود: «هی والله کلها کذب وزور; سوگند به خدا! همه این احادیث دروغ و بهتان است.» (136)
و در جای دیگر فرمود: «ویروون عن علی علیه السلام اشیاء قبیحة، و عن الحسن و الحسین علیهما السلام ما یعلم الله انهم قد رووا فی ذلک الباطل و الکذب و الزور (137) ; مطالب زشت و ناپسندی درباره علی بن ابی طالب علیهما السلام و حسنین علیهما السلام روایت می کنند. خدا می داند که همه آن ها باطل، دروغ و بهتان است.»
ج) علنی نمودن منکرات
به عنوان نمونه، معاویه زیادبن عبید (ابیه) را به پدر خود ابوسفیان نسبت داد و او را برادر خود خواند!
در نامه ای رسمی نوشت: «من امیرالمؤمنین معاویة بن ابی سفیان الی زیاد بن ابی سفیان ...; این نامه ای از معاویه پسر ابوسفیان به زیاد پسر ابو سفیان است.»
مادر زیاد بن ابیه از زن های بدکار و شناخته شده مکه بود. بر سر در خانه خود پرچم داشت و افراد لاابالی و هرزه به آن جا رفت و آمد می کردند ...!
معاویه، زیاد را به پدر خود نسبت داد، همین حرکت زشت سیاسی معاویه باعث شد که صحابه گرام به او اعتراض کنند و هر کدام به نوعی انزجار و تنفر خود را از وی و روشی که در پیش گرفته اعلان نمایند. (138)
حسن بن علی و حسین بن علی علیهم السلام و یونس بن عبید، و عبدالرحمان بن حکم و ابو عریان و ابو بکره و حسن بصری و ... از کسانی بودند که معترض شدند و نوشتند رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«الولد للفراش و للعاهر الحجر ... (139) ; فرزند متعلق به مادر است و زناکار باید سنگسار گردد.»
پس باید او را زیاد بن سمیه نامید نه زیاد بن ابی سفیان، زیرا به شهادت ابی مریم سلولی ابوسفیان از جمله کسانی بود که با سمیه رابطه نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
معاویه با همه کوششی که در از بین بردن سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و منزوی کردن اهل بیت علیهم السلام داشت، موفقیت چندانی به دست نیاورد، زیرا امام مجتبی علیه السلام شیوه ای را که در تربیت مردان صالح و فدایی برای اسلام و معرفی فرهنگ اصیل و صحیح امامت راستین در مدینه جدش رسول خدا انتخاب کرده بود، اثری ژرف در دل های مردم و مسلمانان گذاشت، آنان دانستند که احکام شرعی و مسائل روزمره خود را باید از مدینه دریافت کنند.
امام مجتبی علیه السلام نامه هایی را به بعضی از افراد مؤثر و ناآگاه به صورت کاملا پنهانی ارسال می داشت و در آن، انحرافات هیات حاکم را از سیره جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان می نمود و نیز مردانی را آموزش و تعلیم می داد و به شهرهای مختلف می فرستاد. آن امام بزرگوار لحظه ای آرام نمی گرفت به طوری که معاویه از فعالیت هایش وحشت داشت.
روزی معاویه از افرادی که از مدینه به شام رفته بودند پرسید: حسن بن علی علیهما السلام چه می کند؟
مردی از قریش که ساکن مدینه بود گفت: نماز صبح را در مسجد جدش برگزار می کند، تا طلوع آفتاب می نشیند و سپس تا به نزدیک ظهر به بیان احکام الهی و تعلیم وآموزش مردان مشغول است، سپس نماز می خواند و به همین گونه زنان از احادیث و روایات و گفته هایش بعد از ظهر استفاده می کنند و این برنامه کار هر روز اوست. (140)
ابن صباغ مالکی (متوفای سال 855 هجری قمری) درباره فعالیت های فرهنگی و تدریس امام مجتبی علیه السلام می نویسد:
«نماز صبح را در مسجد النبی برگزار می نمود و تا طلوع آفتاب می نشست وبه ذکر خدا مشغول بود. روزها مردم گرداگردش حلقه می زدند و او برایشان معارف و احکام الهی را بازگو می نمود. مردم بر اطراف آن بزرگوار گرد می آمدند تا سخنانش را بشنوند که دل های شنوندگان را شفا می بخشید و تشنگان معارف الهی را سیراب می نمود. بیانش حجت قاطع بود، به طوری که جای احتجاج و مجادله و استیضاح باقی نمی گذاشت. (141) »
نشر فرهنگ اصیل اسلام توسط حسن بن علی علیهما السلام در دوره ده ساله، موجب احیای مجدد اسلام و یادآور گفتار و کردار و نظریات پیامبر عظیم الشان بود. و اگر نبود نرمش قهرمانانه سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله آن هم از پایگاه وحی و حرم پیامبر صلی الله علیه و آله، معاویه و عمالش اثری از اسلام و اهل بیت علیهم السلام باقی نمی گذاشتند.
3- رسیدگی به نیازمندان
امام حسن مجتبی علیه السلام که دارای قلبی پاک و رؤوف و پرمهر نسبت به دردمندان و تیره بختان جامعه بود، همانند پدرش علی بن ابی طالب علیهما السلام با خرابه نشینان دردمند و اقشار مستضعف و کم درآمد همراه و همنشین می شد، درد دل آنان را با جان و دل می شنید و به آن ترتیب اثر می داد و در این حرکت انسان دوستانه جز خدا را نمی دید و اجرش را جز از او نمی طلبید. او بارزترین مصداق آیه شریفه ذیل بود:
«الذین ینفقون اموالهم باللیل والنهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون (142) » ; «آنان که اموال خود را شب و روز، پنهانی و آشکارا انفاق می کنند، مزدشان در نزد پروردگارشان خواهد بود، نه ترسی دارند و نه اندوهگین می شوند.»
از این روی هر ناتوان و ضعیف و درمانده ای در خانه آن حضرت را می کوبید. چه بسا افرادی از شهرهای دیگر به امید دستگیری امام مجتبی علیه السلام به مدینه منوره می آمدند و از آن دریای جود و کرم بهره می جستند. در میان مستمندان، سادات و غیر سادات و در راه ماندگان و از راه رسیدگان و ... دیده می شد. گاه بر اساس خواسته آنان، هزینه سفر، هزینه ازدواج و زندگی، هزینه مداوای مریض و دیگر نیازمندی های آنان را پرداخت می نمود و گاه بدون هیچ گونه پرسش بر آنان ترحم می کرد.
کمک و دستگیری از مستمندان، سالخوردگان و فقرا از سوی آن حضرت، در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین علیه السلام و کومت خود در کوفه و مدینه و بعد از آن به دو صورت انجام می گرفت:
الف) کمک های مستمر و همیشگی که شامل سالمندان، ایتام، خانواده های شهدا، اصحاب صفه و ... می شد در چهار چوب منظمی به صورت ماهیانه انجام می گرفت. گویا آنان حقوق بگیران دایمی از خاندان اهل بیت علیهم السلام بودند که بخش عمده ای از موقوفات و صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام و فاطمه اطهر علیها السلام و اموال شخصی حضرت مجتبی علیه السلام به این امر اختصاص می یافت.
امام حسن علیه السلام پیش از آن از سوی پدر بر این کار بزرگ انتخاب و منصوب شده بود و بعد همچنان ادامه یافت.
ب) کمک های مقطعی آن حضرت به فقرا، بیچارگان و مساکین در همه فراز و نشیب های زندگی. این کمک ها به طوری زیاد بود که بخشش و دستگیری آن ها زبانزد عموم مردم شده بود.
از امام مجتبی علیه السلام پرسیدند: چگونه است هر سائلی که بر در خانه شما می آید، ناامیدش بر نمی گردانید؟
حضرت فرمود: من هم نیازمند و محتاجی هستم به درگاه خداوندمتعال که دوست ندارم او مرا دست خالی برگرداند، خداوندی که نعمت هایش را بر ما ارزانی داشته، هرگز نمی خواهد بندگانش را محروم کنم، می ترسم اگر سائلی را رد کنم، او هم مرا ست خالی برگرداند و سپس فرمود:
اذا ما اتانی سائل قلت مرحبا
بمن فضله فرض علی معجل
و من فضله فضل علی کل فاضل
و افضل ایام الفتی حین یسال (143)
«آنگاه که محتاجی به من روی آورد، به او خوش آمد و آفرین می گویم که بخشش به او بر من به سرعت واجب گردیده; او بااظهار نیازمندی اش بر من و امثال من تفضلی کرده و بهترین روزهای افراد جوانمرد هنگامی است که مورد سؤال واقع شوند.»
بیت های دیگری از شعر درباره جود و سخا به آن حضرت نسبت داده اند، مانند:
ان السخاء علی العباد فریضة
لله یقرا فی کتاب محکم
وعد العباد الاسخیاء جنانه
و اعد للبخلاء نار جهنم (144)
«بخشندگی بر بندگان فریضه ای از جانب خداوند است، همان طوری که در قرآن کریم آمده; خداوند بندگان بخشنده اش را بهشت وعده نموده و برای بخیلان جهنم را آماده کرده است.»
موارد دستگیری امام مجتبی علیه السلام از فقرا و درماندگان بسیار است که در این جا به سه نمونه از آن اکتفا می کنیم:
الف) کنیزی از کنیزان آن حضرت دسته گلی را به عنوان هدیه خدمتش آورد و آن حضرت هدیه را گرفت و فرمود! «انت حرة لوجه الله; تو در راه خدا آزادی.»
«انس » بر این کار خرده گرفت و امام علیه السلام در پاسخ به اشکال و انتقاد او فرمود: «ادبنا الله فقال تعالی «و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها» (145) ، و کان احسن منها اعتاقها (146) ; خداوند اخلاق و آداب اجتماعی را به ما آموخته و فرموده است: «آن گاه که بر شما تحنیت و تحیتی عرضه شد [و اعطایی بخشیدند]، سعی کنید به بهترین شیوه جبران کنید» و پاداش بهتر هدیه این خانم، آزادی او بود.»
ب) روزی به هنگام ظهر از کوچه های مدینه می گذشت، دید مردی برای رفع گرفتاری هایش ده هزار درهم از خداوند طلب می کند. آن حضرت به فریاد استغاثه اش پاسخ گفت و در همان حال مبلغ ده هزار درهم برایش فرستاد. (147)
ج) امام حسن علیه السلام گاهی به همراه برآوردن حاجت اشخاص، مسائلی را به آن ها می آموخت. نوشته اند که روزی مردی از امام مجتبی علیه السلام کمک خواست. حضرت در پاسخش فرمود:
«ان المسالة لا تصلح الا فی غرم فادح او فقر مدقع او حمالة مقطعة; همانا اظهار حاجت و درخواست شایسته نیست، مگر در سه مورد:
1) بدهی سنگین و ناگواری [مانند پرداخت دیه] ;
2) فقری که انسان را زمین گیر [و تیره بخت نماید، مانند قرض های فراوان و زیاد] ;
3) فشار وحشتناک و شکننده [بر انسان، مثل اتفاقات ناخوشایند و پشت سرهم] .»
آن مرد عرض کرد: سؤالم به خاطر یکی از این سه امر است.
امام علیه السلام صد دینار به او بخشید.
مرد سائل خواسته اش را نزد امام حسین علیه السلام نیز مطرح نمود. آن حضرت 99 دینار به وی داد (یک دینار کم تر از برادرش تا احترامی به برادر بزرگ تر خود گذاشته باشد) . سپس نزد عبد الله بن عمر آمد و درخواست خود را پیش او نیز مطرح نمود. عبدالله بن عمر هفت دینار به وی داد.
مرد فقیر رو به عبدالله کرده، گفت: حسنین علیهما السلام کمک زیادی به من کردند، تو چرا به این مقدار؟ عبدالله بن عمر جواب داد: تو مرا با آن دو بزرگوار مقایسه می کنی؟ ! آنان از چهره های درخشان دانش اند، و بذل و بخشش زیادی دارند. (148)
4- حمایت های سیاسی و اقتصادی از موالیان
با تسلط یافتن معاویه بر عراق آن روز، آمار جنایت و خیانت وی بر مسلمانان به ویژه موالیان اهل بیت علیهم السلام بیش تر می گردید و هر روز بر فراریان از مظالم ستمگر شام که راهی مدینه می شدند افزون می گشت، همانند آنچه بر سر ابو درداء (149) (عویمر بن مالک بن زید بن قیس بن امیه خزرجی) صحابی و قاضی معروف دمشق آمد.
حسن بن علی علیهما السلام پشتوانه ای محکم و استوار برای پناهندگان سیاسی بود که در دوران اقامت در مدینه جدش از هیچ گونه کوشش و حمایتی از آنان کوتاهی نکرد.
سعید بن ابی سرح کوفی که از دوستان و موالیان اهل بیت علیهم السلام بود، مورد خشم و غضب استاندار کوفه (زیاد بن ابیه) قرار گرفت و سپس مورد تعقیب سیاسی واقع شد. زیاد او را احضار نمود، ولیکن او از کوفه فرار کرد و راهی مدینه منوره گردید و به امام مجتبی علیه السلام پناه برد. حاکم کوفه خانواده (زن و فرزندان) سعید را زندان کرد و اموالشان را مصادره نمود و خانه اش را با خاک یکسان ساخت تا وحشتی در دل موالیان اهل بیت به وجود آید و سعید بن ابی سرح خود را تسلیم کند.
سعید در محضر امام مجتبی علیه السلام در مدینه نشسته بود که خبر مصادره و تخریب خانه اش را آوردند. امام علیه السلام به شدت ناراحت شد و جهت جلوگیری از مظالم زیاد بن ابیه و گرفتن امان برای سعید بن ابی سرح، نامه ای خطاب به زیاد، بدین شرح نوشت:
«اما بعد فانک عمدت الی رجل من المسلمین له مالهم و علیه ما علیهم فهدمت داره و اخذت ماله و حبست اهله و عیاله فان اتاک کتابی هذا فابن له داره، واردد علیه ماله، و شفعنی فیه فقد اجرته. والسلام (150) ; اما بعد، تو یکی از مسلمانان را مورد غضب و خشم خویش قرار دادی، در حالی که سود او سود مسلمانان و ضرر به وی ضرر به مسلمانان است. خانه اش را ویران کردی و مالش را گرفتی و خاندانش را به زندان افکندی. تا نامه به تو رسید، خانه اش را درست کن و مالش را برگردان و وساطت مرا درباره او بپذیر تا پاداش و اجر نیک به تو رسد.»
نامه امام علیه السلام در برگیرنده امر به معروف و نهی از منکر و حمایت صریح از سعید بن ابی سرح است و دارای متنی قوی و استوار می باشد و در این نامه خواسته شده که به سعید و خاندانش آسیب و گزندی نرسد و تمام ضررهای مالی که بر وی زده شده جبران گردد و از همه مهم تر این که امام علیه السلام سعید را بی گناه دانسته و مستحق عقوبت نمی داند.
وقتی نامه سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله به زیاد بن ابیه رسید و آن را خواند، از حمایت سیاسی امام علیه السلام و امر و نهی آن حضرت به خشم آمد و پلیدی ذات خود را نشان داد و تمام الطاف و مهربانی خاندان اهل بیت علیهم السلام در زمان حاکمیت امیر مؤمنان علیه السلام را از یاد برد و جوابیه ای بدین شرح برای حضرت ارسال داشت:
از زیاد بن ابی سفیان به حسن بن فاطمه علیهما السلام: «اما بعد، نامه ات به من رسید، چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودی، در حالی که تو نیازمندی و من قدرتمند؟ ! تو که از مردم عادی هستی، چگونه است که همانند یک فرمانروای قدرتمند فرمان می دهی و از فرد بداندیشی که به تو پناه آورده و تو هم با کمال رضایت پناهش داده ای، حمایت می کنی؟ به خدا سوگند اگر او را بین پوست و گوشتت هم قرار دهی، نمی توانی از او نگهداری کنی و من چنانچه به تو دسترسی پیداکنم هیچ مراعات نخواهم کرد و لذیذترین گوشت را برای خوردن، گوشت تو می دانم! سعید را به دیگری واگذار کن، اگر او را بخشیدم به خاطر وساطت تو نیست و چنانچه او را کشتم به جرم محبت او با پدر تو است، والسلام.»
امام علیه السلام با این تهدیدات و جوابیه توهین آمیز زیاد، دست از حمایت سیاسی سعید بن ابی سرح بر نداشت و نامه ای به همراه نامه سراسر هتاکی و فحش زیاد برای معاویه فرستاد و از او خواست تا جلو تجاوزات زیاد بن ابیه را بگیرد و امنیت را برای سعید بن ابی سرح ایجاد نماید.
به دنبال این نامه معاویه که موقعیت امام مجتبی علیه السلام را خوب درک می کرد و می دانست موضع گیری صریح حسن بن علی علیهما السلام برایش ارزان تمام نخواهد شد، نامه ای برای زیاد بن ابیه به مضمون ذیل نوشت:
«اما بعد، حسن بن علی علیهما السلام نامه ای به همراه نامه تو که در پاسخ نامه اش در باره سعید بن ابی سرح نوشته بودی، برایم فرستاد. من از کار تو بسیار در شگفتم. البته می دانم که تو دارای دو خصوصیتی: یکی بردباری و نیک اندیشی است که از ابو سفیان به ارث برده ای و دیگر از مادرت سمیه گرفته ای که دومی سبب گردیده، برای حسن علیه السلام نامه نوشته ای و در آن پدرش را دشنام داده و فاسق نامیده ای، در صورتی که به جان خودم سوگند تو به فسق و گناه سزاوارتری.»
معاویه در ادامه نامه اش تمام نکات ذکر شده نامه زیاد را جواب گفت و نوشت:
«اما این که نامش را پیش از نام تو نوشته است، حق با اوست، زیرا دارای مقام والا و بلندی است و این امر هیچ از مقام و شان تو نمی کاهد، اگر تفکر و اندیشه کنی و این که در نامه اش به تو فرمان داده، او چنین حقی را دارد و اگر وساطت و شفاعتش را نمی پذیری، افتخار بزرگی را از دست می دهی، چراکه او از هر جهت از تو بالاتر است. به مجرد این که نامه ام به دستت رسید، خاندان سعید بن ابی سرح را آزاد کن، خانه اش را بساز، اموالش را برگردان و دیگر مزاحم او نباش. من نامه ای برای سعید نوشته ام و در آن نامه او را آزاد گذاشته ام، خواست در مدینه بماند و یا به شهرش بازگردد.
ای زیاد! حسن علیه السلام را به مادرش نسبت داده ای و قصد جسارت داشته ای، وای بر تو! مگر او را به کدام مادر نسبت می دهی، اگر تو آگاه بودی و فکری داشتی، این بزرگ ترین افتخار و عزت برای او بود. مادر او فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله است.»
سپس در پایان نامه اش این اشعار را در منقبت حسن بن علی علیه السلام
نگاشت:
اما حسن فابن الذی کان قبله
اذا سار سار الموت حیث یسیر
و هل یلد الرئبال الا نظیره
و ذا حسن شبه له و نظیر
و لکنه لو یوزن الحلم و الحجا
بامر لقالوا یذبل و ثبیر (151)
«حسن فرزند کسی است که پیش از آن به هرکجا حمله می برد مرگ هم سراغ دشمنانش می رفت; و آیا شیر به جز همانند خود به دنیا می آورد؟ حسن در همه جهات همانند پدر خویش است. اگر بخواهیم بردباری و دانایی او را بسنجیم، باید با وزن کوه های بلند آن را سنجش نماییم.»
از خلال نامه ها، اعتراف معاویه و دشمنان اهل بیت نسبت به شخصیت و موقعیت امام مجتبی علیه السلام روشن می گردد و از طرف دیگر، حمایت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی حسن بن علی علیهما السلام نسبت به موالیان اهل بیت علیهم السلام چقدر دقیق و حساب شده بود که حضرت هیچ گاه حاضر نشد دست از حمایت آنان بردارد.
5- اظهار انزجار و افشاگری بر ضد معاویه
از دیگر برنامه های امام مجتبی علیه السلام در مدینه منوره، اظهار تنفر و انزجار از حکومت بنی امیه بود. در هر زمان و مکان مناسبی که فرصت می یافت مشروعیت حکومت معاویه را زیر سؤال می برد و نمی گذاشت تبلیغات مسموم آن ها که وانمود می کردند با خاندان رسالت رابطه حسنه دارند و آنان نیز از بنی امیه راضی و خشنود هستند، به ثمر بنشیند.
روزی امام حسن مجتبی علیه السلام در میان مسجد الحرام طواف می کرد که ناگاه چشمش به «حبیب بن مسلمه فهری » (152) افتاد. روبه وی کرد و فرمود: «یا حبیب! رب مسیر لک فی غیر طاعة الله; حبیب بن مسلمه! راه و مسیری را که انتخاب کرده ای راه خدا نیست.»
آن فاسق فریب خورده در جواب امام مجتبی علیه السلام از روی تمسخر و استهزاء گفت: «روزی که خط و مشی پدرت علی علیه السلام را انتخاب کرده بودم در مسیر طاعت خدا بود؟ !»
حضرت به مطالب بی اساسش پاسخ داد و فرمود: «بلی والله لکنک اطعت معاویة علی دنیا قلیلة زائلة، فلئن قام بک فی دنیاک لقد قعد بک فی آخرتک و لو کنت اذ فعلت قلت خیرا کان ذلک کما قال الله تعالی: «و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا» (153) و لکنک کماقال الله - سبحانه -: «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون » (154) ; آری، سوگند به خداوند که تو برای رسیدن به اندکی از مال دنیا قلاده عبودیت و بندگی معاویه را بر گردن نهاده ای. اگر معاویه زندگی دنیایت را تامین کرده، به جایش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو کاری به گمان خود، نیک انجام دهی، مصداق این آیه شریفه گشته ای که فرمود: و گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زیبا را به هم مخلوط کرده اند، [و سپس ادامه داد:] اما خدای سبحان در جای دیگر می فرماید: نه چنین است، دل های آنان بر اثر گناه و تبهکاری سیاه گشته [و خود را تیره بخت نموده اند] .»
آن گاه امام علیه السلام از حبیب بن مسلمه روی گردانید و به راه خود ادامه داد. (155)
6- ممانعت از ازدواج شیطنت آمیز
تلاش معاویة بن ابی سفیان در برخوردهای اجتماعی بر آن بود تا کاری کند که فکر کنند رابطه اش با حسن بن علی علیهما السلام خوب است و از نفوذ اهل بیت علیهم السلام به نفع خود استفاده کند. او در همین راستا سعی فراوان کرد تا قرابت و خویشاوندی با بنی هاشم برقرار کند، از این رو مروان بن حکم، فرماندار مدینه را فرستاد تا از زینب دختر عبد الله بن جعفر برای پسر خود یزید خواستگاری نماید. او به مروان گفت: چون ما بر این قرابت اصرار داریم، تو از جهت مهریه محدودیتی نداری، تضمین کن که بدهی های عبد الله جعفر پرداخت شود.
مروان بن حکم مطالبش را با عبدالله بن جعفر در میان گذاشت. عبدالله در جواب گفت: در این امر باید با بزرگ خویش حسن بن علی علیهما السلام به مشورت بنشینیم و هرچه او صلاح دانست عمل کنیم.
مروان به همین هدف، مجلسی ترتیب داد و بزرگان بنی هاشم و بنی امیه را دعوت کرد و جای حسن بن علی علیهما السلام را بالای مجلس قرار داد و با اطمینان خاطر خواسته معاویه را مطرح کرد و گفت: «پدرش مهریه را هر مقدار که می خواهد تعیین کند و نیز همه قرض های عبدالله را خواهیم پرداخت و بین بنی هاشم و بنی امیه صلحی همیشگی برقرار خواهد شد.»
آن گاه ادامه داد: «یزید جوانی است که هرگز همتایی ندارد. ابرها به برکت وجود او می بارند! باید بدانید در این ازدواج افتخاری که نصیب بنی هاشم می شود، بیش از آن است که نصیب بنی امیه خواهد شد!»
سخنان مروان که به این جا رسید امام مجتبی علیه السلام به پا خاست و نقشه های معاویة بن ابی سفیان را در این خواستگاری سیاسی فاش و خنثی ساخت و در چند جمله، مطالب بی اساس مروان بن حکم را پاسخ داد:
الف) این که گفتی مهریه زینب را هرچه پدرش تعیین کند خواهیم پرداخت، توجه داشته باشید ما در ازدواج فرزندانمان از سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله تجاوز نخواهیم کرد، بلکه به مهر السنة (156) پای بند هستیم.
ب) سابقه ندارد ما با مهریه دختران خود قرض هایمان را ادا کنیم.
پ) اگر بین بنی هاشم و بنی امیه دشمنی وجود دارد، برای خداست، پس به خاطر دنیا صلح و آشتی نخواهد شد.
ت) همانا یزید از دودمان بت پرستان جاهلیت است و چیزی بر آن افزون نگردیده است.
ث) این که گفتی افتخار بنی هاشم به این ازدواج بیش تر است تا بنی امیه، باید گفت اگر خلافت بر نبوت برتری داشت، در این امر افتخاری نصیب ما می شد، اما نبوت اولی و اشرف از خلافت است، پس شما به افتخار و عزت می رسید نه ما.
ج) بارش باران به خاطر اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله است نه شما.
و در پایان فرمود: «ما بهتر دیدیم که زینب را به عقد پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر در آوریم و مهریه اش را یکی از زمین های زراعی خود در مدینه قرار داده ام که این مزرعه را معاویه به ده هزار دینار از من می خواست و ندادم و مسلم این مزرعه آنان را بی نیاز می کند و جواب گوی گرفتاری شان خواهد بود.» (157)
بدین ترتیب، اساس این ازدواج سیاسی درهم ریخت و معاویه نتوانست به آرمان های شیطانی خود برسد و عده ای ساده اندیش را گول بزند.
و همچنین معاویة بن خدیج می گوید: معاویة بن ابی سفیان مرا نزد امام حسن مجتبی علیه السلام فرستاد تا یکی از دختران و یا خواهرانش را برای یزید خواستگاری کنم. برای این امر به مدینه خدمت امام مجتبی علیه السلام رسیدم و پیغام معاویه را رساندم.
حضرت فرمود: «انا قوم لانزوج نسائنا حتی نستامرهن; ما دختران خود را در انتخاب شوهر آزاد می گذاریم.»
ابن خدیج می گوید: من به همراه یکی از بانوان بیت، نزد دختر آن حضرت رفتم، لیکن در جواب گفت: به خدا قسم! این کار محال است، زیرا معاویه در میان ما مسلمانان همانند فرعون است و از او پیروی می کند. او مردان را می کشد و زنان را به خود وا می گذارد. من برگشتم و عرض کردم یا بن رسول الله دخترت معاویه را تشبیه به فرعون کرد و به این امر راضی نگردید.
امام علیه السلام فرمود: «یامعاویة ایاک و بغضنا; ای معاویه، از دشمنی با ما بپرهیز» و سپس گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «لایبغضنا و لا یحسدنا احد الا زید یوم القیامة عن الحوض بسیاط من نار; هرکس نسبت به خاندان ما کینه و حسد ورزد، خداوند در روز قیامت او را از حوض کوثر با تازیانه های آتشین دور خواهد کرد.»
در برخورد فوق، امام مجتبی علیه السلام از حیله گری و سیاست های شیطانی معاویه پرده برداشت و فرستاده اش معاویة بن خدیج با نومیدی برگشت و بر این ارتباط و پیوند سیاسی دست نیافت. (158)
پی نوشت ها:
«حقایق پنهان» نوشته احمد زمانی