عملیات والفجر هشت که از آن به عنوان نبرد اول فاو نیز نام برده میشود، عملیات آبی خاکی بود که در آن نیروهای سپاه پاسداران و ارتش ایران با غافلگیری نیروهای عراقی از اروندرود عبور کرده و شبهجزیره فاو در جنوب عراق را فتح کردند اما این عملیات که با ابتکار فرماندهی کل سپاه صورت پذیرفت، چگونه طرح ریزی و پیاده سازی شد؟
به گزارش «تابناک»؛ عملیات والفجر هشت و عبور از اروندرود از پیچیده ترین عملیات دوران دفاع مقدس بود. در زمان اجرای عملیات تعداد نفرات ارتش ایران به 305000 و نیروهای پاسداران ایران به حدود 350000 کاهش یافته بود. نیروهای زرهی ایران در حدود هزار تانک عملیاتی بین 500 تا 600 قبضه ادوات توپخانه و 1400 دستگاه سایر خودروهای زرهی در اختیار داشتند. نیروی هوایی ایران، هنوز 35000 نفر نیرو در اختیار داشت با این حال تنها 60 تا 80 هواپیمای عملیاتی در اختیار این نیرو بود.
در طرف مقابل ارتش عراق حدود 800000 نفر شامل 230000 نیروی ذخیره در خدمت داشت، غیر از زمانهایی که ایران به اعزام نیروهای بسیجی دست میزد، در باقی زمانها عراقیها برتری نیروی انسانی داشتند. عراق همچنین در آن زمان تعداد تقریبی 4500 تانک عملیاتی و 40000 خودروی زرهی دیگر و بیش از 5000 قبضه ادوات توپخانهای در اختیار داشت. نیروی هوایی عراق 40000 نفر نیرو به همراه 500 هواپیمای عملیاتی داشت.
طی عملیات والفجر هشت، نزدیک به 800 کیلومتر مربع از خاک عراق آزاد و تلفات و خسارات سنگینی بر دشمن وارد شد. عراق در جریان این عملیات، بیش از 50هزار تن کشته زخمی و اسیر بر جای گذاشت. در میان کشتهشدگان، یک فرمانده لشکر و 5 فرمانده تیپ، و در میان اسیران، چندین سرهنگ، خلبان هواپیما و چرخبال و تعدادی درجه دار بود و در مجموع، 10 تیپ پیاده کماندویی و نیروی مخصوص و 2 تیپ زرهی، 4 گردان ضد هوایی، 10 گردان جیش الشعبی و 5 گردان توپخانه دشمن منهدم شد.
در جریان عملیات والفجر هشت (فاو) که طولانی ترین عملیات دفاع مقدس بود، بیش از 50 فروند هواپیما و چرخبال، صدها دستگاه تانک، نفربر و خودرو نظامی، توپ صحرایی، توپ ضدهوایی و ناوچه موشک انداز منهدم شد و دهها دستگاه تانک و نفربر، 180 دستگاه خودرو، 20 عراده توپ صحرایی، 120 عراده توپ ضدهوایی، 3 دستگاه رادار موشک و 34 دستگاه مهندسی از میان تجهیزات ارتش عراق به غنیمت قوای ایران درآمد.
در فرایند بیش از 75 روز نبرد گسترده که صحنه واقعی رویارویی نیروی نظامی و ماشین جنگی حزب بعث عراق با توان قوای ایرانی بود، ایران بر سواحل شمالی خورعبدالله در شبه جزیزه فاو (شهر فاطمیه) مسلط و راه ورود عراق به خلیج فارس بسته شد.
بنابراین رزمندگان ایران در این عملیات بزرگ، یک ماشین جنگی تا دندان مسلح را شکست داد و فتحی بزرگ را رقم زدند. «سردار مهدی شیرانی نژاد» درباره ابتکار، خلاقیت و روحیه جهادی مخابرات سپاه و نگاه راهبردی سردار محسن رضایی فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس در عملیات والفجر ۸ که به کوشش یحیی نیازی در پاییز ۱۳۹۷ منتشر شده، بخشی از واقعیت های تاریخی این نبرد را آشکار می کند.
در بخشی از این خاطرات آمده است: «بخشی از خط [حاشیه اروندرود] در اختیار [نیروی دریایی] سپاه بود؛ ناوتیپ امیرالمؤمنین(ع). قبل از عملیات [والفجر ۸] رفتیم منطقه را شناسایی کنیم، چون فکر می کردم قرار است هم زمان عملیات دریایی انجام شود؛ یعنی ترابری دریایی را از اینجا اشاره به نقشه انجام بدهند؛ نفرات را از اینجا وارد کنند؛ یعنی با شروع عملیات، اینجا محل تدارک و پشتیبانی عملیات اصلی می شود.
به هر حال، بعدها فرماندهی به ما گفت که در اینجا نیازی به برنامه پشتیبانی مخابراتی نیست. در مورد نخلستان ها باید بگویم که نخلستانها خیلی متراکم بود. محل عبور هرنوع وسیله ای نبود. این ها آبراههایی داشتند که از اروند منشعب می شدند و نخلستان ها را سیراب می کردند. کنار هر نهر، جاده ای داشتیم؛ جاده های روستایی که براثر تردد درست شده بود؛ تعدادی جاده هم واحدهای مهندسی درست کرده بودند.
ما باید در این نخلستان ها کابل می کشیدیم و به نقاطی می بردیم که یگان ها مستقر بودند. هر جایی که ما می خواستیم کابل بکشیم، مشکلات خاصی داشتیم. یگان و حفاظت اجازه نمی داد، چون رو به روی دشمن بود. از طرفی، یگان ها در حال تدارک عملیات و دائم در تردد بودند. آن وقت ما جاده را می بستیم. خلاصه، همه عصبانی می شدند، چون کارشان عقب می افتاد و نیروهای مخابرات هم باید غرغر بقیه را تحمل می کردند. وقتی کابل کشی ها انجام و خط تلفن برقرار شد، خستگی شش هفت ماه برطرف شد.
یک مرکز تلفن در سایت یا زهرا(س)، در ابتدای جاده چوئبده، کنار بیمارستان فاطمه الزهرا(س) نصب کردیم؛ یکی در پشت خسروآباد و یکی هم در خود قرارگاه که ارتباط داخلی قرارگاه را برقرار می کرد. همه هم سوئیچ های صدشماره بودند. شکل ارتباطی اش هم این طوری بود که ما چندتا خط از یک سوئیچ می آوردیم روی آن سوئیچ و چندتا از روی آن آورده بودیم روی این سوئیچ؛ یعنی خطوط را به اشتراک گذاشته بودیم، چون در رابطه با سوئیچ ها و هنوز امکانات قوی و پیشرفته نداشتیم. با وجود این سوئیچ ها، هر مشترک شماره مشترک مورد نظر را می گرفت و از طریق کابل ها وارد سوئیچ می شد.
این را هم پیش بینی کرده بودیم که اگر کابل ها قطع بود از مسیر دیگری ارتباط برقرار شود. اینها اولین سوئیچ منطقه ای بودند که روی کابل راه اندازی شدند. درست است که تا موقع عملیات ارتباط اصلی را به منطقه نیاورده بودیم، اما سوئیچ و ارتباط داخلی داشتیم که تا حدود زیادی امن هم بود.
سی روز قبل از عملیات، آقای محسن رضایی من را خواستند و گفتند: «می خواهیم اینجا عملیات کنیم. چی کار کردی؟» من هم گزارش دادم. ایشان تدابیر را به من داد و فقط گفت: «قرارگاه ما فلان جاست، برو ببین! اسمش قرارگاه امام علی(ع) است؛ کنار اروندکنار، نهر ابتر.»
سپس آمدم اینجا را دیدم. داشتند با فریم های آهنی سنگر می زدند. کف سنگر را هم آماده کرده بودند، ولی سقف نداشت. گفتم: «چرا پلیت ها را نصب نکردید؟» مدیریت داخلی قرارگاه گفت: «آقا محسن گفته می خواهیم بیایم اینجا، آماده اش کنید.»
خیلی تعجب کردم. احساس کردم عملیات می خواهد شروع شود. سریع رفتم اهواز که به برادرها بگویم آماده باشند که عقب ماندگیها را جبران کنیم. زنگ زدم به آقای ربیعی. ایشان گفت دست بردار! اینجا عملیات نمی شود. این حرف را فرمانده لشکرها هم می زدند، اما آقا محسن که گفت، برایم قطعی شد. یکی دو روز بعد رفتم جلسه، فرمانده لشکرها به لحاظ نوع منطقه هنوز باور نمی کردند در این منطقه عملیات شود. فکر می کردند اگر بخواهیم بصره را بگیریم، عملیات از سمت جاده آبادان انجام می شود؛ ضمن اینکه همزمان در ام الرصاص هم داشت کار می شد و این خودش باعث تردید می شد. البته فرماندهان جرأت نمی کردند خیلی اینها را جلوی آقا محسن بگویند. در واقع، هیبت و جذبه آقا محسن و ادب فرماندهان اجازه نمی داد.
به هر حال، آقای ربیعی باور نکرد و من به آقا محسن گفتم اگر می شود دو سه روز دیگه آقای ربیعی را بفرمایید بیاید منطقه. فرمانده لشکرها باور نمی کردند اینجا عملیات است، در حالی که آقای رضایی مُصر بود، منطقه واقعا بسیار پیچیده بود؛ مثلا عرض اروند را نگاه کنید، در بعضی جاها حدود یک کیلومتر است و عبور از این رودخانه خروشان کار راحتی نبود؛ با حدود چهار پنج متر اختلاف در جزرومد که در شبانه روز چهار پنج بار هم اتفاق می افتاد. اصلا رودخانه غیرقابل عبور بود، یادم هست.
روزهای آخر می رفتم کنار رودخانه می ایستادم، نگاه می کردم و با خودم می گفتم، یعنی واقعا از اینجا عبور می کنیم؟ چرا این کار را باید بکنیم؟ آن هم اینجا. به هر حال، آقای ربیعی هم آمد اهواز و من هم رفتم پیش آقا محسن در اروندکنار، جایی که فاصله مان با دهانه خروجی اروند دو کیلومتر بیشتر نبود. دشمن می توانست حتی با خمپاره قرارگاه ما را که فرمانده کل سپاه توی آن مستقر بود، بزند یا حتی واحدهای نیروهای مخصوص و تکاورش بیایند و قرارگاه را اشغال کنند؛ فرمانده کل سپاه هم فقط با سه چهار نفر محافظ، توی سنگری که هنوز آماده نبود و فقط پلیت هایش را نصب کرده بودند، مستقر شده بود. این سنگر هنوز خیلی کار داشت، حتی فریم دور و سقفش را بسته بودند، رویش خاک هم نریخته بودند. یعنی فرمانده کل سپاه جایی بود که هنوز جوشکار و آهنگر و داشتند کار می کردند و حتی دستشویی هم نبود.
قاطعانه می گویم که شخص محسن رضایی با تمام توان خودش و سپاه پاسداران قصد داشت روبه روی صدام، جنگی تاریخی فرماندهی کند. جنگ بین دو جبهه ای بود که پشت سر یکی پر از امکانات، تئوریسینها، مستشارها و آدم های قدرتمند نظامی دنیا بودند و در کنار محسن رضایی هم تعدادی پاسدار و بسیجی بی ادعا و مخلص که متکی به پشتیبانی خداوند بودند.
به هر حال، به آقا محسن گزارش کارها را دادم و ایشان هم گفت: «برید آماده بشید که دیگه خیلی زمان نداریم.» این را که گفت، احساس کردم داغ شدم. با آن همه کاری که کرده بودیم، باز کلی کار داشتیم. به برادرها گفتم سریع تمام مسئول لشکرها را جمع کنید. می دانستم آنها هنوز توجیه نیستند؛ وقتی هنوز فرمانده لشکر ابهام دارد، حتما مسئول مخابراتش توجیه نشده است. برای همین، مسئول مخابراتها همه جمع شدند. وقتی گفتم عملیات است، این قدر ذهنیت منفی بود روی این منطقه که با اینکه این برخوردها معمول نبود، اما به نوعی مسخره کردند. هنوز فکر می کردند قرار است جای دیگری عملیات کنیم. در واقع، علت برد و موفقیت این عملیات همین بود که کسی باور نمی کرد. همین کارخانه نمک خودش غولی بود. به هر حال، به برادرها گفتم: «برید آماده بشید. همه بی سیم ها را واتر پروف کنید. وضعیت غواص ها را بررسی کنید.» بعضی ها می گفتند: «غواص چطوری میتونه توی این آب بره؟» راست هم می گفتند. گفتم: «ببینید دارم می گویم غواصها، توپخونه، چون آقا محسن به من گفت توپخونه ها برای ما خیلی مهم اند؛ توپخونه، ادوات و غواصها.»
پینوشت: کتاب «تاریخ شفاهی دفاع مقدس، روایت مهدی شیرانی نژاد»، حاصل ۲۷ جلسه گفت و گوی یحیی نیازی با سردار سرتیپ مهدی شیرانی نژاد جانشین واحد مخابرات سپاه در دوران هشت ساله جنگ ایران و عراق است. سردار شیرانی نژاد که در شکل گیری، توسعه، تجهیز و ماموریتهای این واحد حضور مستمری داشته، دانستهها و مشاهدات خود را روایت کرده است. ماجرای زندگی شخصی، تجارب دو سال اول پس از انقلاب، ورود به جنگ، حضور در مخابرات تیپ امام حسین(ع)، شکل گیری مخابرات قرارگاه خاتم(ص) و قابلیت ها و نقش مخابرات در عملیات های دوران دفاع مقدس، محوری ترین موضوعات در این کتاب ۴۹۴ صفحه ای است که در پاییز ۱۳۹۷ توسط مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است.