اول صبح، خبر را از رادیوی تاکسی شنیدم. چنان جا خوردم که راننده گفت: «آشناتون بود؟» زیرلبی گفتم: «نه». بقیه راه با این فکر کلنجار رفتم که چرا با این مرد بیشتر زندگی نکردم. چندین بار عزم کردم بروم و در احمدآباد ابوالفضل زرویی را ببینم و با او ساعتی بگذرانم. نشد. قرار و مدار حرفی هم گذاشتیم. همیشه همینطورهاست. باید از دستمان بروند تا...
مرحوم کیومرث صابری دوست داشت اهالی گلآقا، به سبک توفیق، ستون ثابت داشته باشند. ستون من در گلآقا، اعلانات (به شیوه نگارش قاجاری) بود. روانشاد زرویی، با نام اختیاری ملانصرالدین و نبوی ستون موفق تذکرهالمقامات را مینوشتند. در نظیرهنویسی(پارودی)، نویسنده باید کلیات و جزئیات حال و هوای اثر اصلی، زبان، نگاه و درونمایه را بشناسد. زرویی، ظرافتهای اندیشهورزانه عطار در تذکرهالاولیا را شناخته بود. این ظرافتهای نگارشی را با عناصر و نشانگان امروزی میآمیخت و با طنز پرکرشمه در برابر خواننده میگذاشت. یکبار در دفتر ابوالحسنی، هنرمند عکاس، از مشکلات زندگیاش گفت. نمیدانستم. زرویی جفا بسیار دید و ناکامی فراوان چشید. شاید برای راستآمدن این سنت قدیمی که آسمان قرار است کشتی ارباب هنر را تا همیشه داغان کند. دادن لقبهای نخنما و خنک را دوست ندارم.
اهل کتاب اما لابد از من میپذیرند که در این دههها، طنزنویس توانا فراوان نیست. ما مردمان، شیفته خندیدن و دستانداختنیم؛ به یک شرط: خود ما، سوژه نباشیم! به این سبب آنان که مثل زرویی چنین شهامتی بروز دهند، ناچار باید هزینههایی از جانب همان سوژهها بپردازند. زرویی در شعر و نثر دستی قوی داشت. واژهها را با تردستی بهمعنا میرساند و به شیرینی با هم میآمیخت. آثار قلمی گذشتگان و معاصران را میخواند و در آنها میاندیشید. ذهن و زبان زرویی چنان از واژهها، استعارهها، کنایهها، گویهها و ظرایف اهل نظر پر و سرشار بود که از کار دشوار کاربرد مفهومها و حالتها، به خوبی برمیآمد. در مطبوعات و آثار شعر و نثر معاصر میتوان پیروی از سبک زرویی را فراوان سراغ کرد. بیتردید بسیاری از شاعران طنز امروز، از شیوه نگارش و سرایش زرویی اثر گرفتهاند. تا کسی برای مطبوعات کار نکرده باشد، نمیداند تحویلدادن یک کار، در مهلت معین و ثابت، چه کار فرسایندهای است.
آن هم وقتی کار، طنز باشد. گزینش سوژه، تحقیق روی آن، پروردن، نگارش و سپس رفع عیبکردن، کار هر کسی نیست. گذشته از این هنر، زرویی فروتن، پارسا و قانع زیست. اگر در جمع یا در راه و گذر او را میدیدی، ممکن نبود تصور کنی این مرد چه طبع شوخی و چه دید فراخی در ادبیات و طنز دارد. با جوانان و نوآمدگان راه میآمد و راهشان میانداخت. این نگرانی سنتی در او نبود که شاید جای من را بگیرد. همیشه همینطورهاست. مهلتهای اندک با هم بودن را از دست میدهیم. قبول که برای زرویی، رفتن هنوز خیلی زود بود. میشد اما در همین مهلت که چندان بیش از گذر لب تا دهان نبود، از آشناییها سود برد.
* روزنامهنگار و استاد دانشگاه
این مطلب نخستین بار در روزنامه همشهری منتشر شده است.