مبنای گنجاندن روزی به نام «دانشجو» در تقویم ملی کشورمان چیست؟ کمی در این خصوص تأمل کنید و بعد ادامه مطلب را بخوانید.
به گزارش «تابناک»؛ درباره فاصله گرفتن جنبشهای دانشجویی از توقعات عمومی بسیار سخن گفته شده، اما آنچه در این میان اغلب ناگفته مانده، فراموشی خاستگاه شکل گیری این جنبش هاست؛ خاستگاهی که به نوعی با مناسبت شکل گیری روز دانشجو در کشورمان عجین شده است.
رویدادی خونین که در شانزدهم آذرماه سال ۱۳۳۲ خورشیدی و در دانشگاه تهران به وقوع پیوست و به شهادت سه تن از دانشجویان این دانشگاه منجر شد؛ دانشجویانی که در نخستین و تنها مرکز آموزش عالی آن روزهای کشورمان، پیش پای معاون رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا قربانی شدند تا برای همیشه به تاریخ این سرزمین گره بخورند.
صحبت درباره دانشجویانی است که در آن روز، در تجمعی اعتراضی در دانشگاه تهران حضور داشتند و نسبت به ازسرگیری روابط کشورمان و انگلستان و حضور نیکسون، مقام آمریکایی که به نوعی رونمایی رسمی از این ارتباطات جدید بود، معترض بودند.
اعتراضی که ریشه آن در کودتای ۲۸ مرداد و بلایی که بر سر دولت مردمی مصدق آورده بودند، بود. کودتایی که آن روزها سخن گفتن از آن هم ممنوع بود، چه رسد به بیان واقعیات پنهان پشت آن و نقش انگلیسیها و آمریکاییها در رقم زدنش؛ کودتایی که دانشجویان معترض به خوبی از زیر و بم آن آگاهی داشتند.
درباره دانشجویانی سخن میگوییم که بحق پیش قراول آگاهی در کشورمان بودند، هرچند چند دهه زمان لازم بود تا اسرار و اسناد کامل کودتا برملا شود و جهانیان به واقعیتهای پنهان شده در آن روز پی ببرند. کودتایی که پهلویها انکارش میکردند و حالا همه از جزئیات شومش آگاهند؛ آگاهی که شهدای روز دانشجو و همراهانشان در آن تجمع اعتراضی، در ۱۶ آذرماه ۱۳۳۲ داشتند.
همین نکته کافی است تا بدانیم روز دانشجو تا چه اندازه الهام بخش و مهم است و چه وظیفه سنگینی به وارثان آن دانشجویان سپرده شده است. به دانشجویانی که روزی اسلافشان در رصد و تحلیل اتفاقات جامعه سرآمد همگان بودند و میدانستند که این وظیفه، بسیار مهمتر از آموزشهای آکادمیک و فارغ التحصیلی با مدارج عالیه دانشگاهی است.
وظیفهای که اگر قرار باشد به روز رسانی شده و بازتعریف شود، روز دانشجو با آنچه از آن در اذهان عموم گره خورده، متفاوت جلوه خواهد کرد و ورای برگزاری تجمعها و حضور در سخنرانیها و حتی نشستهای پرسش و پاسخ دانشجویی خواهد بود.
تفاوتی که اگر نگوییم نشانه بیراهه رفتن جنبش دانشجویی در این سال هاست، دست کم حکایت از دور شدن آن از خاستگاه شکل گیری اش است. حکایت از فاصله گرفتن جنبشی که روزگاری مایه ترس و نومیدی امپریالیست بود و حالا در بهترین حالت، به نقد تند و تیز سیاستهای داخلی تقلیل یافته، بی آنکه نگاهی به تلاش دشمنان خارجی برای به زانو در آوردن ایرانیان و استعمار و استثمار ایرانیان داشته باشد.
واقعیتی که تحریمهای اخیر آمریکا و خروج یکجانبه و قلدرمآبانه اش از توافق شکل گرفته در قالب برجام و سختیهای فراوانی که ایرانیان را بدانها مبتلا کرده، بیش از پیش هویدا شده است، اما ظاهرا کمتر مورد توجه جنبشهای دانشجویی و دانشجویان قرار گرفته و گویی به کل گمشده است؛ گمشده بزرگ جنبش دانشجویی در کشورمان!