در «تحشیه» یادداشت هایی در باب زبان، ادبیات و اسطوره های ایران را می خوانید که بد نیست درباره شان بدانید
درخت آسوریک (آسوری/آشوری) نامی است که جاماسپ آسانا در مجموعه «متنهای پهلوی» برای متنی برگزیده است که به تعبیر مرحوم احمد تفضلی، «مناظره مفاخرهآمیزیست» در ٥٤ بند، میان بز و درخت نخل، که به زبان پارتی یا پهلوی اشکانی سروده شده و به خط فارسی میانه یا پهلوی ساسانی برجای مانده است.
بارتولومه، ایرانشناس آلمانی به سال ١٩٢٢ مختصات زبان پارتی را در این شعر کشف کرد و سرانجام نشان داد که دوگانگی زبانی در این متن، ناشی از انتقال شفاهی آن از روایت پارتی به پهلوی بوده و توسط راویانی صورت پذیرفته که زبانشان فارسی میانه بوده است. شکل منثور نگارش این شعر در «متنهای پهلوی» و نسخههای خطی، تا سالها شعر بودن یا در اینجا بهتر است بگوییم منظوم بودن این متن را پنهان داشته بود؛ و این در حجابماندگی با وجود آن صورت پذیرفته بود که شاعر یا راوی در بند ٥٤ درخت آسوریک آشکارا اثر خود را «سرود» خوانده است.
به هر تقدیر، امیل بنونیست، ایرانشناس فرانسوی در سال ١٩٣٠ دریافت که این متن بر وزن هجایی است و وی نخستین کسیست که آن را شعر دانسته است؛ نظری که پس از بیست سال توسط ایرانشناس آلمانی، هنینگ، صورت تازهای بر خود گرفت.
او در آغاز مقالهاش تصریح کرد که شعر بودن برخی از متنهای پهلوی چون یادگار زریران و درخت آسوریک هرآینه ثابت شده است ولی تطبیق آنها با قواعد مسلّم شعری دشوار است و هنوز مسائلی چون وزن و بحر و قافیه آنها کاملاً روشن نیست. هنینگ دریافت که عدد هجاهای ابیات با یکدیگر همخوان نیست و اساس نظم نه بر هجاها، که بر ضرب و تکیه (٤ ضرب در هر بیت یا دو ضرب در هر مصراع) استوار است.
سیدنی اسمیت در سال ١٩٢٦ پس از مطالعه ترجمه انگلیسی نهچندان دقیق اونوالا، با توجه به نقش آیینی درخت نخل در مناسک سال نو آشور و شواهد دیگر و نیز قرینههای آشکار و گوناگونی از مناسک دین زردشتی، این شعر را مناظره مناقشهواری میان زردشتیان و آشوریان دانست که در بیانی سمبولیک بر زبان بز و درخت نخل جاری شده است.
تفسیر مشهور دیگری که از تقابل دو شخصیت نمادین در این شعر برآمده از آن کریستوفر برونر و ناظر به حقایق دو جامعه دهقانی و شبانی است.
در تفسیر اخیر که محمود روح الامینی نیز بیآنکه از مقاله برونر باخبر باشد، چنین باور دارد، بز و نخل بهترتیب نماینده جامعه شبانی و کشاورزیاند. زبان ساده و صورخیال ابتدایی این شعر و نیز بنمایههای شفاهی آن برخی را بر آن داشته است که روایت درخت آسوریک را بازماندهای از ادبیات توده بدانند.
برونر که این شعر را در وجهی نمادین تفسیر کرده بود، همچنان آن را یگانه شاهد فابل (داستانهایی از زبان حیوانات) از گروه زبانهای ایرانی میانه غربی میدانست. پس چنانکه از مجموع سخنان اخیر برمیآید و همچنین اشاراتی که به انواع سازها در این شعر رفته است، میتوان اینگونه انگاشت که راویان شفاهی درخت آسوریک گوسانهای پارتی (خنیاگران دوره اشکانی) بودهاند که خود دست به اجرای مناظرهای نمایشی میان بز و درخت نخل میزدهاند. آمیختگی عناصر اسطورهای و دینی (دیو، خونیرس، جمشید، هرمزد، هوم و...) با روایات حماسی اشکانی (داستان رستم و اسفندیار) که ارمغان کوچ اقوام سکایی به ناحیه سیستان است، نظیر همان اتفاقیست که در خداینامهها و بعد در شاهنامه و برخی متون حماسه ملی افتاده است. ترجمه فارسی بخش آغازین این منظومه را با هم میخوانیم:
درختی رسته است سراسر کشور سورستان (آشورستان)
بنش خشک است سرش تر
برگش به نی ماند، برش به انگور
شیرین بار آورد برای مردمان
آن درخت بلند با بز نبرد کرد
که من از تو برترم به بسیار گونه چیز
و مرا به خونیرسزمین (بخش مرکزی و اصلی زمین) درختی همتن نیست...
* پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی
این مطلب نخستین بار در روزنامه ایران منتشر شده است.